گنجور

بخش ۱۸ - الحكایة و التمثیل

نیک مردی بود از زن پای بست
پیش رکن الدین اکافی نشست
پس ز دست زن بسی بگریست زار
گفت بی او یکدمم نبود قرار
نه طلاقش میتوانم داد من
نه توانم گشت از او آزاد من
زانکه جانم زنده از دیدار اوست
رونقم از نازش بسیار اوست
لیک ترک دین و سنت میکند
زانکه بر بوبکر لعنت میکند
گرچه میرنجانمش هر وقت سخت
مینگوید ترک این آن شور بخت
نه ازو یک روز بتوانم برید
نه ازو این قول بتوانم شنید
میسزد گردل ازین پر خون کنم
در میان این دو مشکل چون کنم
خواجه گفت ای مرد اگر رنجانیش
هر زمان سرگشته تر گردانیش
گر بگوئی از سر لطفیش راز
او دگر نکند زفان هرگز دراز
اعتقادی کژ درو بنشانده اند
نقلهای کژ برو برخوانده اند
گفته اند او را که بوبکر از مجاز
کرد ظلم و حق ز حق میداشت باز
باز کرد آل پیمبر را ز کار
کرد بر باطل خلافت اختیار
ملک بودش آرزو بگشاد دست
نی بحق بر جای پیغمبر نشست
او چنین بوبکر دانستست راست
بر چنین بوبکر بس لعنت رواست
لعنتی کو کرد ما هم میکنیم
ما هم این لعنت دمادم میکنیم
گر چنین جائی ابوبکری بود
آن نه بوبکری که بومکری بود
گر چنین بوبکر را دشمن شوی
گر بدیده تیرهٔ روشن شوی
لیک چون بوبکر صدیق آمدست
جان او دریای تحقیق آمدست
صبح صادق از دم جان سوز اوست
آفتاب از سایه هر روز اوست
صدق او سر دفتر هفت آسمانست
قدس او سر جمله هر دو جهانست
جان پاکش را دو عالم هیچ نیست
ذرهٔ در جانش میل و پیچ نیست
هست بوبکر این چنین نه آن چنان
دوستان را می مپرس از دشمنان
گر بدی گفتند مشتی بی فروغ
در حق اوآن دروغست آن دروغ
هست بوبکر آنکه بر سنت رود
گر چنین نبود بر او لعنت رود
گر چنین گوئی زنت آید براه
پس زفان در بند آید از گناه
مرد شد شادان وبا زن گفت راز
توبه کرد آن زن وزان ره گشت باز
از صحابه سی هزار و سه هزار
از میان جانش کردند اختیار
او کجا در بندآب و جاه بود
کاب و جاه او همه اللّه بود
آنکه از عرش و فلک فارغ بود
شک نباشد کز فدک فارغ بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیک مردی بود از زن پای بست
پیش رکن الدین اکافی نشست
هوش مصنوعی: مردی نیک و با وقار در نزد رکن‌الدین اکافی، رئیس و شخصیت برجسته‌ای، نشسته بود.
پس ز دست زن بسی بگریست زار
گفت بی او یکدمم نبود قرار
هوش مصنوعی: او از دست زن بسیار گریه کرد و گفت که بدون او لحظه‌ای آرامش ندارد.
نه طلاقش میتوانم داد من
نه توانم گشت از او آزاد من
هوش مصنوعی: من نه می‌توانم او را طلاق دهم و نه می‌توانم از او جدا شوم.
زانکه جانم زنده از دیدار اوست
رونقم از نازش بسیار اوست
هوش مصنوعی: چون جانم از دیدن او زندگی می‌گیرد، شادی و رونق من به خاطر محبت و نوازش اوست.
لیک ترک دین و سنت میکند
زانکه بر بوبکر لعنت میکند
هوش مصنوعی: اما با اجرای کفر و ترک دین و راه و روش، به خاطر آنکه به ابوبکر لعنت می‌فرستد.
گرچه میرنجانمش هر وقت سخت
مینگوید ترک این آن شور بخت
هوش مصنوعی: هرچند که او را عذاب می‌دهد و در زمان‌های سخت چنان می‌گوید که نمی‌توان تحمل کرد، اما باید این وضع را ترک کرد.
نه ازو یک روز بتوانم برید
نه ازو این قول بتوانم شنید
هوش مصنوعی: نه می‌توانم او را در یک روز فراموش کنم و نه می‌توانم این ادعا را بپذیرم.
میسزد گردل ازین پر خون کنم
در میان این دو مشکل چون کنم
هوش مصنوعی: می‌توانم به خاطر این دو مشکل، دل را از غم پر کنم و با درد و رنج این وضعیت کنار بیایم.
خواجه گفت ای مرد اگر رنجانیش
هر زمان سرگشته تر گردانیش
هوش مصنوعی: خواجه گفت: ای مرد، اگر او را آزار بدهی، هر چه بیشتر گوشه‌نشین و حیران‌تر خواهد شد.
گر بگوئی از سر لطفیش راز
او دگر نکند زفان هرگز دراز
هوش مصنوعی: اگر بگویی از روی محبت راز او را فاش کند، هرگز زبانش را دراز نخواهد کرد.
اعتقادی کژ درو بنشانده اند
نقلهای کژ برو برخوانده اند
هوش مصنوعی: عقاید نادرست و کج را در او جای داده‌اند و روایت‌های غلطی را برایش خوانده‌اند.
گفته اند او را که بوبکر از مجاز
کرد ظلم و حق ز حق میداشت باز
هوش مصنوعی: گفته‌اند که بوبکر از ظلم و ناحقی دوری جسته و همواره حق را از باطل شناخته و به آن پایبند بوده است.
باز کرد آل پیمبر را ز کار
کرد بر باطل خلافت اختیار
هوش مصنوعی: پیامبر از سوی خداوند، خلافت و رهبری را به افرادی از اهل بیت خود واگذار کرد و آن‌ها را از کارهای نادرست و باطل دور کرد.
ملک بودش آرزو بگشاد دست
نی بحق بر جای پیغمبر نشست
هوش مصنوعی: ملک آرزوی بزرگی داشت و برای دستیابی به آن، تلاش کرد و به حق بر جای پیامبر قرار گرفت.
او چنین بوبکر دانستست راست
بر چنین بوبکر بس لعنت رواست
هوش مصنوعی: او به بوبکر این گونه فکر می‌کند که حقیقتاً بر او سزاوار لعنت است.
لعنتی کو کرد ما هم میکنیم
ما هم این لعنت دمادم میکنیم
هوش مصنوعی: هر کسی که به ما بدی کند، ما هم به او پاسخ می‌دهیم و به همین ترتیب ادامه می‌دهیم.
گر چنین جائی ابوبکری بود
آن نه بوبکری که بومکری بود
هوش مصنوعی: اگر در این مکان ابوبکر (خلیفه اول مسلمانان) بود، او فردی نبود که به خودش افتخار کند، بلکه باید به اصل و ماهیت خود و نقشش در جامعه توجه می‌کرد.
گر چنین بوبکر را دشمن شوی
گر بدیده تیرهٔ روشن شوی
هوش مصنوعی: اگر با بوبکر دشمنی کنی، حتی اگر چشمانت به روشنایی توجه داشته باشند، دوباره به تیرگی می‌نگری.
لیک چون بوبکر صدیق آمدست
جان او دریای تحقیق آمدست
هوش مصنوعی: اما وقتی که ابوبکر صدیق به میان آمده، جان او مانند دریایی از دانش و حقیقت است.
صبح صادق از دم جان سوز اوست
آفتاب از سایه هر روز اوست
هوش مصنوعی: صبح روشن و زیبا از وجود جان‌سوز او آغاز می‌شود و آفتاب هر روز از سایه او بر می‌خیزد.
صدق او سر دفتر هفت آسمانست
قدس او سر جمله هر دو جهانست
هوش مصنوعی: راستی و صداقت او، ریشه و بنیاد آسمان‌هاست و مقام پاک او، برترین جایگاه در دو جهان است.
جان پاکش را دو عالم هیچ نیست
ذرهٔ در جانش میل و پیچ نیست
هوش مصنوعی: جان پاک او ارزشی در برابر دو دنیا ندارد و در وجودش هیچ چیزی از جاذبه و پیچیدگی وجود ندارد.
هست بوبکر این چنین نه آن چنان
دوستان را می مپرس از دشمنان
هوش مصنوعی: بوبکر به این شکل است و نه به شکلی دیگر، پس از دوستان نپرس که درباره دشمنان چه می‌گویند.
گر بدی گفتند مشتی بی فروغ
در حق اوآن دروغست آن دروغ
هوش مصنوعی: اگر دیگران درباره‌ی او سخنانی بد بگویند، باید بدانیم که این کلمات ناشی از نادرستی و بی‌اساس است.
هست بوبکر آنکه بر سنت رود
گر چنین نبود بر او لعنت رود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی بر اساس سنت پیامبر (ص) رفتار کند و راه او را پیش بگیرد، او بوبکر است. اگر کسی به این سنت پایبند نباشد، مورد لعنت قرار خواهد گرفت. به بیان دیگر، پیروی از اصول و روش‌های پیامبر (ص) خوب است و عدم پایبندی به آن مورد نکوهش قرار می‌گیرد.
گر چنین گوئی زنت آید براه
پس زفان در بند آید از گناه
هوش مصنوعی: اگر چنین بگویی، همسرت به راه راست هدایت می‌شود و زبان او از گناه دور می‌ماند.
مرد شد شادان وبا زن گفت راز
توبه کرد آن زن وزان ره گشت باز
هوش مصنوعی: مردی خوشحال به همسرش گفت که راز دلش را فاش کرده و تصمیم به توبه گرفته است. آن زن نیز از این موضوع مطلع شد و به آن مسیر دوباره بازگشت.
از صحابه سی هزار و سه هزار
از میان جانش کردند اختیار
هوش مصنوعی: از میان صحابه، سی هزار نفر بودند که انتخاب شدند و سه هزار نفر دیگر جانشان را فدای این انتخاب کردند.
او کجا در بندآب و جاه بود
کاب و جاه او همه اللّه بود
هوش مصنوعی: او هرگز در اسارت آب و مقام نبود، زیرا تمام مقام و عظمت او از آنِ خداوند بود.
آنکه از عرش و فلک فارغ بود
شک نباشد کز فدک فارغ بود
هوش مصنوعی: کسی که از عالم بالا و کیهان بی‌نیاز است، تردیدی نیست که از فدک نیز بی‌نیاز بوده است.