گنجور

بخش ۱۶ - فی فضیلة حسین رضی الله عنه

کیست حق را و پیمبر را ولی
آن حسن سیرت حسین بن علی
آفتاب آسمان معرفت
آن محمد صورت و حیدر صفت
نه فلک را تا ابد مخدوم بود
زانکه او سلطان ده معصوم بود
قرة‌العین امام مجتبی
شاهد زهرا شهید کربلا
تشنه او را دشنه آغشته بخون
نیم کشته گشته سرگشته بخون
آن چنان سرخود که برد بی دریغ
کافتاب از درد آن شد زیر میغ
گیسوی او تا بخون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد
کی کنند این کافران با این همه
کو محمد کو علی کو فاطمه
صد هزاران جان پاک انبیا
صف زده بینم بخاک کربلا
در تموز کربلا تشنه جگر
سر بریدندش چه باشد زین بتر
با جگر گوشهٔ پیمبر این کنند
وانگهی دعوی داد ودین کنند
کفرم آید هرکه این را دین شمرد
قطع باد از بن زفانی کین شمرد
هرکه در روئی چنین آورد تیغ
لعنتم از حق بدو آید دریغ
کاشکی ای من سگ هندوی او
کمترین سگ بودمی در کوی او
یا درآن تشویر آبی گشتمی
در جگر او را شرابی گشتمی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

حاشیه ها

1395/08/18 01:11
عاشق سیدالشهدا

رسول خدا محمد مصطفی (ص‏)‏ : همانا شهادت حسین (ع‏)‏ حرارتی در دلها ایجاد میکند که هرگز خاموش نخواهند شد

1398/02/26 03:04
حسن

مصرع های اول این دوبیت اشتباه تایپی به نظر میرسند:
آن چنان سرخود که برد بی دریغ
کافتاب از درد آن شد زیر میغ
کی کنند این کافران با این همه
کو محمد کو علی کو فاطمه

1398/06/10 22:09
زهره نامدار

مصرع اول بیت ششم اینگونه است:
آن چنان سر، خود که بُرّد بی دریغ

1399/06/24 19:08
میثم

چرا گفته سلطان ده معصوم ؟
بعد ایشون ، نه امام اومدن ، پس چرا گفته سلطان ده
امام حسین للیه السلام که سلطان امام حسن نبودند

1400/05/19 07:08
امیرالملک

منظور محمد (ص) و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام است که چهار معصوم پیش از امام حسین (ع) بودند و بعد از وی نه معصوم دیگر بود که خود حسین سلطان آن ده بود.

1399/06/24 19:08
میثم

چرا گفته سلطان ده معصوم ؟
بعد ایشون ، نه امام اومدن ، پس چرا گفته سلطان ده
امام حسین علیه السلام که سلطان امام حسن نبودند

1399/06/24 20:08

کاشکی ای من سگ هندوی او
کمترین سگ بودمی در کوی او
یا درآن تشویر آبی گشتمی
در جگر او را شرابی گشتمی

1400/05/19 08:08
امیرالملک

کیست حق را و پیمبر را ولی / آن حسن سیرت حسین بن علی = اتحادی معنوی در میان امام حسن و حسین علیهماالسلام وجود دارد که نمود زیبایی از وحدت در عین دویی است و شیعه آنان را حسنین می خوانند و بعضی دو حیدر می گویند و اسمشان هم قرین یکدیگر است. آفتاب آسمان معرفت / آن محمد صورت و حیدر صفت = اگر آسمان معرفت محمد است و علی باب ورودش، خورشیدش هم حسین است. و حسین ظاهر و باطنش نیک بود چه محمد و علی هر دو نیک بودند و حسین جمعیت این دو به هم است. نه فلک را تا ابد مخدوم بود / زانکه او سلطان ده معصوم بود = نه فلک سیارات هفتگانه اند و فلک ستارگان ثابت و فلک الافلاک و دهمینشان که نشان از کمال عالم است حسین سلطانشان بود. بعد از حسین نه معصوم دیگر به ولایت رسیدند که با حسین ده بودند و کامل می گشتند. قرة‌العین امام مجتبی / شاهد زهرا شهید کربلا = قره العین یعنی خنکای چشم و حسین محبوب و عزیز امام حسن و حضرت زهرا بود. زهرا به معنای نور عظیم هم هست که امام حسین چه پیش از شهادت و چه بعدش شاهد نور عظیم حق بود.  تشنه او را دشنه آغشته بخون / نیم کشته گشته سرگشته بخون = نیم کشته مرغ جانی است که بال و پر می‌زند و غوغای خونین می‌کند تا دم از اضطراب جان فشاندن بزند.  آن چنان سرخود که برد بی دریغ / کافتاب از درد آن شد زیر میغ = خجل شدن آفتاب و زیر میغ شدن نشان از مستور شدن حق در زیر حجاب کفر و شرک است.  گیسوی او تا بخون آلوده شد / خون گردون از شفق پالوده شد = یعنی عظمت ایثار اباعبدالله گناه عالمیان را یکجا زدود.کی کنند این کافران با این همه / کو محمد کو علی کو فاطمه = جمله هر جه بود از کفر و دین و حق و شر صورت بود همه. صد هزاران جان پاک انبیا / صف زده بینم بخاک کربلا = یکتایی و وحدت حسین با انبیا و اولیا که همه از خویشان اویند و باید گفت که حسین و یارانش جمله انبیا شدند زیرا که انبیا و اولیا جمله رسالتی واحد داشتند. در تموز کربلا تشنه جگر / سر بریدندش چه باشد زین بتر =وقتی عاشورا در تموز بود و تشنگی هم بود و سر بریدن هم بود غایت شرارت است که همگی در برابر فرح‌بخشی بهشت و سیرابی حسین و عزت یافتنش است. یعنی صورت این بود ولی باطن زیبا بود. با جگر گوشهٔ پیمبر این کنند / وانگهی دعوی داد ودین کنند = داد و دین سوی حسین بود به حقیقت و سوی دیگر هم داد و دین بود اما به کذب. کفرم آید هرکه این را دین شمرد / قطع باد از بن زفانی کین شمرد. = کفر یعنی دین شمردن کفر همچنانکه جاهلان زمان پیغمبر کفر را دین شمردند و شر را خیر خواندند. هرکه در روئی چنین آورد تیغ / لعنتم از حق بدو آید دریغ / کاشکی ای من سگ هندوی او / کمترین سگ بودمی در کوی او / یا درآن تشویر آبی گشتمی / در جگر او را شرابی گشتمی = همه عالم گشتن و ندای حسین دادن و سر به مقامش داشتن.