گنجور

شمارهٔ ۵۴

با گل گفتم که با چنین عمر که هست
انگار که نیست رخت بر باید بست
گل گفت: چو نیست در جهان جای نشست
هم بر سر پای میروم دست به دست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با گل گفتم که با چنین عمر که هست
انگار که نیست رخت بر باید بست
هوش مصنوعی: به گل گفتم که با توجه به اینکه این عمر خیلی کوتاه است، انگار که هیچ نیست. پس بهتر است از زندگی لذت ببریم و چادر بر سر بگذاریم.
گل گفت: چو نیست در جهان جای نشست
هم بر سر پای میروم دست به دست
هوش مصنوعی: گل گفت: وقتی که جایی برای نشستن در دنیا وجود ندارد، من هم بر روی پاهایم می‌روم و دست در دست دیگران می‌گذارم.