گنجور

شمارهٔ ۵۸

چون بحر شدی گهر میانِ جان دار
تلخست دهانت ز شکر هیچ مپرس
پس چون دریا، گوهرِ خود پنهان دار
او بود دونده و دگر هیچ مپرس

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون بحر شدی گهر میانِ جان دار
تلخست دهانت ز شکر هیچ مپرس
هوش مصنوعی: وقتی که به بزرگی دریا تبدیل شده‌ای، نگه‌داشتن گوهری در دل جانت دشوار است. زبانت از شیرینی چیزی نمی‌گوید، پس از چشیدن شکر، هیچ سوالی نپرس.
پس چون دریا، گوهرِ خود پنهان دار
او بود دونده و دگر هیچ مپرس
هوش مصنوعی: همچنان که دریا جواهری را در دل خود پنهان کرده، او نیز باید به طور مخفیانه و آرام به حرکت بپردازد و از دیگران چیزی نپرسد.