گنجور

شمارهٔ ۷۴

بیچاره دلِ من که غمِ جانش نیست
در درد بسوخت و هیچ درمانش نیست
گفتم که سرِ زلفِ تو دستش گیرد
در پای فکندی که سر آنش نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیچاره دلِ من که غمِ جانش نیست
در درد بسوخت و هیچ درمانش نیست
هوش مصنوعی: دلِ من در غم به شدت رنج می‌برد و آنقدر در ناراحتی است که هیچ راهی برای درمان آن وجود ندارد.
گفتم که سرِ زلفِ تو دستش گیرد
در پای فکندی که سر آنش نیست
هوش مصنوعی: گفتم کسی با دستش چنگ به زلف تو بزند، اما تو آنقدر مغروری که هیچ‌کس نمی‌تواند به تو نزدیک شود.