گنجور

شمارهٔ ۵۴

در عشق رخت چون رخ تو بیشم نیست
قربان تو گردم که جز این کیشم نیست
بردی دل من به زلف و بندش کردی
زانست که یک لحظه دل خویشم نیست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در عشق رخت چون رخ تو بیشم نیست
قربان تو گردم که جز این کیشم نیست
هوش مصنوعی: در عشق تو، مانند چهره‌ات، هیچ چیز دیگری برای من وجود ندارد. جانم را فدای تو می‌کنم، چون غیر از این راهی ندارم.
بردی دل من به زلف و بندش کردی
زانست که یک لحظه دل خویشم نیست
هوش مصنوعی: دل من را با زلف و بندش دزدیده‌ای، به همین خاطر است که در هیچ لحظه‌ای دیگر دل خودم را ندارم.