گنجور

شمارهٔ ۴۰

درداکه قرار از دل سرمستم رفت
خون شد دلم و امید پیوستم رفت
بر بوی وصال او نشستم عمری
او دست نداد و جمله از دستم رفت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درداکه قرار از دل سرمستم رفت
خون شد دلم و امید پیوستم رفت
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر از احساس عمیق ناامیدی و درد سخن می‌گوید. او می‌گوید که آرامش و قرار از دل شاداب او رخت بر بسته و دلش به خاطر این درد، سخت آسیب دیده و بی‌خبر از امید و آرزوهایی که داشت، اکنون همه چیز را از دست داده است.
بر بوی وصال او نشستم عمری
او دست نداد و جمله از دستم رفت
هوش مصنوعی: سال‌ها به خاطر عطر وصال او نشستم، اما او هرگز به من توجه نکرد و همه چیز از دستانم رفت.