گنجور

بخش ۳ - در اشاره به کتب و تألیفات خود فرماید

به اوّل سه کتب تقریر کردم
به آخر یک از آن تحریر کردم
جواهر نامه با مختار نامه
بشرح القلب من رهبر بخانه
ترا معراج نامه پیش حق خواند
جواهر نامه‌ات خود این سبق خواند
ترا مختار نامه چون بهشت است
بشرح القلب معنا چون کنشت است
ز بعد این کتب خوان سه کتب را
که تا گردد وجودت خود مصفّا
بوصلت نامه دان وصل معانی
ز بلبل نامهٔ ما وا نمانی
زهیلاجم جهان در لرزش آمد
فلک از قدرتش در گردش آمد
کتب بسیار دارم گر بخوانی
ازو دنیا و عقبی را بدانی
ازو ناجی شوی و سالک آیی
براه دیگران خودهالک آیی
بدان کین مظهرم جان کتبها است
درو اسرار دین حق هویداست
بیا در جان من مقصود جان بین
بعین عین خود عین العیان بین
بیا بین آنچه مقصود اله است
که او ملک وملایک را پناه است
بیا بین نور حق رادر معانی
که نور اوست نور جاودانی
بیا بین نور او را در وجودت
بشکرانه بکن او را سجودت
چو آدم نور حق را پیش خود دید
ورا بود آن چنان روزی دو صد عید
به عدل او را اشارت خود همو کرد
که ای باب همه مردان توئی فرد
بکن عدل ارز ما خواهی دگر بار
وگرنه پیش ما نبود ترا بار
بکن عدل ار محبّ مصطفائی
غلام و چاکر آل عبائی
بکن عدل ارز حکمت با نصیبی
که علم و عدل باشد خود حسیبی
بکن عدل و امین شو در جهان تو
که تا باشی سعادت جاودان تو
بکن عدل و کرم با خلق آفاق
که تا باشی میان صالحان طاق
بکن عدل و کرم گر میتوانی
که این ماند بدنیا جاودانی
بکن عدل و کرم ای نقد آدم
که تا باشی میان حاتمان یم
بکن عدل و کرم تا نام یابی
میان عاشقان آرام یابی
بکن عدل و کرم گر تاج خواهی
ز شاهان جهان اخراج خواهی
بکن عدل و کرم در ملک دنیا
که تا باشد ترا عقبی مهیا
بکن عدل و کرم تا راه یابی
بزیر جبّه‌ات صد ماه یابی
بکن عدل و کرم تا جان دهندت
بوقت مرگ خود ایمان دهندت
بکن عدل و کرم ای فخر ایّام
اگر داری تو بر این قصر ما کام
بکن عدل وکرم گر ملک خواهی
که این باشد نشان پادشاهی
بکن عدل و کرم گر میتوانی
کتاب ظلم را دیگر نخوانی
بکن عدل و کرم کین فخر دین است
نشان اولیآء ملک دین است
بکن عدل و کرم تا شاد گردی
ز دوزخ بیشکی آزاد گردی
بکن عدل و کرم تا زنده باشی
میان اولیآ فرخنده باشی
بکن عدل و کرم ای جان درویش
که خورشید است قرص خوان درویش
بکن عدل و کرم ورنه زبون شو
درون دوزخ تابان نگون شو
بکن عدل و کرم ورنه خرابی
درون آتش سوزان کبابی
بکن عدل و کرم ورنه بمردی
ز دنیا حسرت واندوه بردی
بکن عدل و کرم ورنه اسیری
بغلّ و بند در زندان بمیری
بکن عدل و کرم ورنه فتادی
تو برخود این در محنت گشادی
بتو هرچند گویم از معانی
تو این را بشنوی افسانه خوانی
معانیهای عالم جمع کردم
ز دستش بادهٔ عرفان بخوردم
شدم مست و ببحرش راه بردم
ز جسم هستی خود جمله مردم
ز علم دوست گشتم حیّ موجود
هم او بوده مرا از علم مقصود
ز بحر علم دُر آرم بخروار
کنم در راه جانان جمله ایثار
ز بحر علم دارم صد کتب من
در آن بنهاده‌ام اسرار لب من
ز بحر علم دارم جامه‌ها پر
برو بستان تو از الفاظ من در
تو آن در را نگهدار و رهی شو
بکوی راستان همچون شهی شو
ز بحر علم دارد جان من جوش
ولی علم صور کردم فراموش
ز علم انبیا خواندم سبقها
ز شرح اولیا دارم ورقها
کتابی را که از ایمان نویسم
ز علم معنی قرآن نویسم
کتابی را که با جانان قرین است
ز گفتار نبی المرسلین است
کتابی را که من از آن نویسم
بود بحر و دگر را چون نویسم
کمال علم او دانستن جان
ولی در ذات انسانست پنهان
چو انسان نیستی علمت نباشد
میان مردمان حلمت نباشد
چو آن سان نیستی تو سر ندانی
توسرّ خویش را از برندانی
هر آنکس را که دنیا خویش باشد
ورا زقوّم دوزخ پیش باشد
هر آنکس را که دنیا همنشین است
ورا شیطان ملعون در کمین است
هر آنکس را که دنیا یار دانست
ز خود عقبی همه بیزار دانست
هر آنکس را که دنیا رهنمونست
بتحقیق و یقین خود بس زبونست
هر آنکس را که دنیا برده از راه
نباشد از خدای خویش آگاه
هر آنکس کو زدنیا کام ور شد
به آخر او ز دین حق بدر شد
هر آنکس کو ز دنیا شاد کام است
مقام آخرت بروی حرام است
هر آنکس را که دنیا برقع افکند
ورا کرد او بزیر پرده در بند
هر آنکس را که دنیا خود مقامست
ورا در عالم قدسی نه کام است
هر آنکس را که دنیا برگزیده است
فلک را زیر گردش خود خمیده است
هر آنکس را که دنیا برکشیده است
فلک او را بزیر پنجه دیده است
هر آنکس را که دنیا پیشوا شد
محمّد با علی از وی جدا شد
هر آنکس را که دنیا دام باشد
شیاطین جملگی بر بام باشد
هر آنکس را که دنیا ذکر باشد
ز ذکر جنّتش کی فکر باشد
هر آنکس را که دنیا درنگین است
ورا صد دشمن بد در کمین است
هر آنکس را که دنیا چون شکر شد
ورا تیغ چو زهرش در جگر شد
هر آنکس را که دنیا خود حیاتست
به آخر اصل حال او ممات است
هر آنکس را که دنیا آرزو شد
سیه رو گشت و حال او چو مو شد
هر آنکس را که دنیا شد زبون شد
چو عیسی بر فلک بر گو که چون شد
برو تو حبّ دنیا را چو مردان
برون کن از دل و خود را مرنجان
برو تو حبّ دنیا بی ثمر دان
تو اصل دانش و دین چون قمر دان
برو با یار گو اسرار رازم
برویش باب معنی کن تو بازم
هر آنکو دین ندارد مرد ما نیست
میان عاشقان و با صفا نیست
برو ای یار دینم را وطن کن
پس آنکه با کتبهایم سخن کن
برو ای یار با عطّار بنشین
که تا یابی بوقت مرگ تلقین
چو تلقین یافتی اندر بهشتی
وگرنه دین و ایمانت بهشتی
ترا عطّار از اسرارگوید
نه با نفس و هوایت یار گوید
ترا ازمعنی قرآن دهد پند
برو خود را بقرآن کن تو پیوند
که تا محکم شود ایمان و دینت
شود جمله نهانیها یقینت
تو دانستی یقین تو یار ما باش
درون جبّهٔ اسرار ما باش
برو با اهل معنی خلوتی کن
ز جام اهل معنی شربتی کن
برو ای یار پیش یار درویش
که او باشد ترا پیوند و هم خویش
برو ای یار سالک را دعا کن
تو این دنیای دون را خود رها کن
برو ای یار خاک آن قدم شو
پس آنگه سرفراز و محترم شو
برو ای یار با او همنشین باش
بجور بردباری چون زمین باش
برو ای یار با او همقرین شو
پس آنگه باملایک همنشین شو
اگر تا نی بیائی اندرین راه
ترا مظهر کند از حال آگاه
اگر در منزل او راه یابی
بهر دو کون بیشک جاه یابی
اگر دانا دهد جاهت به شاهی
بگیری این فلک با ماه و ماهی
اگر دانا ترا افکند از پای
سرت رفت و نیابی هیچ جا جای
برو تو دانش دانا ز بر کن
ز دانشهای نادان تو حذر کن
ز دانشهای نادان در چه افتی
چو خوک تیر خورده در ره افتی
ز دانشهای نادان کرده ره گم
نخوردی یک دمی از آب زمزم
ترا چون آب زمزم نیست در جان
وصال کعبه کی یابی چو مردان
ز کعبه یافتم مقصود کعبه
از آنم مشتری گشته چو زهره
مرا با شاه کعبه حالها شد
که نی از درد من در ناله‌ها شد
زهر جا نعره‌ها آمد زصخره
که رو چون بیت مقدس گیر بهره
در آن بهره تو مقصودی طلب کن
ز مقصودم تو محبوبی طلب کن
در آن مطلوب محبوبم هویداست
ز سر تا پای او انوار پیداست
مرا با اوست بیعت در معانی
تو این اسرار معنی را چه دانی
مرا با اوست این دنیا و دینم
ظهور او شده عین الیقینم
مرا از اوست این جانی که بینی
ترا کفر است با او همنشینی
اگر شخصی بگوید دین من اوست
به خونش میدهی فتوی که نیکوست
ترا از بهر کشتن نافریدند
ز بهر وصل کردن آفریدند
تو بشناس آنکه او باب الجنانست
بشهرستان احمد چون جنان است
تو بشناس آنکه او ما را یقین گفت
یقین از گفت شاه المرسلین گفت
تو بشناس آنکه او سرّ معالیست
درون نی ز غیر او چه خالیست
که بود آنکه محمّد گفت جانش
بحال نزع بوسید اودهانش
به آن بوسه به او اسرارها گفت
دگر او را سر و سردارها گفت
هم او سردار باشد اولیآ را
هم او دیدار باشد انبیآ را
اگر خواهی بدانی پیشوایت
بگویم تا بدانی مقتدایت
امیرالمؤمنین حیدر ولیّم
محمّد فخر آدم شد نبیّم
امیرالمؤمنین اسم وی آمد
ز بهر دیگران این خود کی آمد
امیرالمؤمنین باشد امامم
که مهر اوست وابسته بجانم
امیرالمؤمنین نور خدایست
دگر او نطق و نفس مصطفایست
امیرالمؤمنین روح روانم
بمعنی نطق گشته در زبانم
امیرالمؤمنین میدان که شاه است
مرا در کلّ آفتها پناه است
امیرالمؤمنین درویش آمد
درین عالم ز جمله پیش آمد
امیرالمؤمنین دانای سرها
امیرالمؤمنین از جان هویدا
امیرالمؤمنین شد اسم اعظم
امیرالمؤمنین باشد مکرّم
امیرالمؤمنین در هر زمانی
امیرالمؤمنین در هر مکانی
امیرالمؤمنین شاه ولایت
امیرالمؤمنین جاه ولایت
امیرالمؤمنین راه و طریقست
امیرالمؤمنین بحر عمیقست
امیرالمؤمنین شمشیر برّان
امیرالمؤمنین خود شیر غرّان
امیرالمؤمنین چون ماه تابان
امیرالمؤمنین آن اصل قرآن
امیرالمؤمنین قهّار آمد
امیرالمؤمنین جبّار آمد
امیرالمؤمنین در حکم محکم
امیرالمؤمنین با روح همدم
امیرالمؤمنین را تو چه دانی
که بغضش رامیان جان نشانی
ز بغضش راه دوزخ پیش گیری
ز حبّش درولای او نمیری
ترا گر دین و ایمان پابجای است
ترا حبّش ز حق در دین عطایست
در این عالم بسی من راه دیدم
همه این راه را در چاه دیدم
بغیر راه او کآن راه حق است
دگرها جمله مکروهات فسق است
تو اندر وقف راهی ساختستی
که ازدرس معانی باز رستی
برو در مدرسه تو علم حق خوان
مده تغییر در معنیّ قرآن
بقرآن وقف ترکان کی حلالست
ترا این خدمت و منصب وبالست
به پیشم حیلهٔ شرعی میاور
به پیش من نباشد حیله باور
ترا از بهر دانش آوریدند
ز بهر بینشت خود پروریدند
ترا انسان کامل نام کردند
میان سالکانت جام کردند
پس آنگه ریختند در وی شرابی
که انسان و ملک خوردند آبی
همه از جرعه‌اش مدهوش و مستند
همه از جوی بیراهی بجستند
همه هستند و سر مستند و هشیار
در این دنیای دون و دون گرفتار
برون آ از گرفتاری این چرخ
که تا گردی چو معروفی در آن کرخ
ز کرخ دل برون آی و تو جان بین
تو معروف حقیقی بیگمان بین
مرا خود آرزوی لامکانست
که آنجا سرّ ما اوحی عیانست
جهان خود پر ز انوار تجلّی است
ولیکن دیدهٔ تو مثل اعمی است
ترا انوار جانان نیست روشن
از آن افتادی اندر چاه بیژن
چو افتادی بدان چه کی برآئی
درون آتش هجران درآئی
برون آ خانه را روشن کن از نور
رفیقی اندرو بنشان به از حور
که تا از راه بد آرد براهت
بمعنی باشد او پشت و پناهت
ترا باشد رفیق نیک ایمان
به این عالم تو باشی چون سلیمان
بیا تا ما و تو اسرار گوئیم
میان خانه و بازار گوئیم
به اسرارت نمایم راه توفیق
بکن این قول حقانی تو تصدیق
اگر این قول را خوانی به تکرار
به او واصل شوی درعین دیدار
بیا و علم حقانی ز بر کن
تو انسان را ز علم حق خبر کن
برو تو علم عاشق گیر در دین
که تا گردی چو منصور خدابین
برو تو واقف اسرار من باش
درون کلبهٔ عطّار من باش
که تا بینی که سرمستان کیانند
میان دیدهٔ بینا عیانند
هرآنکس کو از این جرعه چشیده است
دو عالم را مثال ذرّه دیده است
ملایک با همه انسان عالم
طفیل مصطفی اند بلکه آدم
محمّد هست محبوب خداوند
هم او بوده است مطلوب خداوند
هم او باشد به این اسرار محرم
هم او باشد به یاران یار همدم
تو یار یار را نشناختستی
از آن ایمان و دین در باختستی
تو یار یار محبوب محمّد
بدان تا گردی از معنی مؤیّد
تو بشناس آنکه او اسرار دیده است
میان اولیآ دیدار دیده است
تو بشناس آنکه او را حق ولی خواند
محمّد بعد خویشش خود وصی خواند
تو بشناس آنکه مقصود جنان است
معین و رهبر این کاروان است
تو بشناس آنکه او دانای راز است
تو بشناس آنکه او بینای راز است
تو بشناس آنکه او در عین دید است
همه گلهای معنی او بچیده است
توبشناس آنکه او دید اله ست
هم او مولای خود را عذر خواه است
ترا حیله است ورد جان و تلقین
از آن گندیده گشتی همچو سرگین
مرا با حال پاکان کار باشد
که در پاکی همه انوار باشد
مرا با اهل معنی ذوق باشد
که از عشقش درونم شوق باشد
مرا با اهل عرفان رازهایست
که از دردش درونم ناله‌هایست
مرا جز اهل وحدت گفتگو نیست
که گفت دیگرانم همچو او نیست
مرا از بحر عشقش یک دو جو نیست
که پیشم بحر نادان چون سبو نیست
مرا هر دو جهان بر مثل موئیست
به آتش سوزمش این دم که هوئیست
مرا از دست نادان خون شده دل
بنادان گفتن اسرار مشکل
مرا کاری دگر در پیش راه است
که عالم بر دو چشم من سیاه است
مقیّد مانده‌ام در دست اطفال
یکان وقتی بدرد آید مرا حال
مرا از درد ایشان درد زاید
زمانه دایمم انگشت خاید
خداوندا بحق جود و فضلت
بحقّ رحمت و احسان و بذلت
بحقّ جمله محبوبان درگاه
بحقّ جمله مطلوبان درگاه
بحقّ اولیا و انبیایت
بحقّ اصفیا و اتقیایت
بحقّ جمله قرآن و کلامت
به بیداری که داری در قیامت
بحقّ جملهٔ کروّبیانت
به فضل جملهٔ روحانیانت
بحقّ آتش شوق محبّان
بحقّ حالت ذوق محبّان
بحقّ آن یتیم زار و بیمار
بحقّ آن اسیران نگونسار
بحقّ عاشقان مست اسرار
بحقّ عارفان سینه افکار
بحقّ جام وصل واصلانت
بحقّ ذکر و اوراد مهانت
بحقّ آن شهیدان کفن تر
بحقّ آن یتیم دیده بر در
بحقّ آن شجاع سر فدایت
بحقّ آنکه دادیش از عطایت
بحقّ آنکه چون منصور مست است
بحقّ آنکه او مست الست است
بحقّ آدم و نوح و سلیمان
بحقّ شیث با موسیّ عمران
بحقّ خضر و با الیاس و یعقوب
بحقّ ارمیا با هود وایّوب
بحقّ دانیال ادریس و یحیی
به اسماعیل و اسحق و به عیسی
بحقّ یونس ابراهیم امجد
بصدق آن شعیب پاک و اسعد
بحقّ اولیاء ما تقدم
بحقّ انبیاء دیده پرنم
بحقّ مصطفی و آل یاسین
بحقّ مرتضی آن نور تلقین
بحقّ جمله فرزندان پاکش
بحقّ عابدان خاک راهش
بحقّ پیروان آل حیدر
بحقّ جانشینان مطهّر
بحقّ شیعهٔ شبّیر و شبّر
بآب دیدهٔ عابد بشب تر
بحقّ باقر آن دریای رحمت
بحقّ صادق آن نور حقیقت
بحقّ کاظم آن بحر تحمّل
بحقّ آن رضا کان توکّل
بحقّ آن تقی چون باب معصوم
بحقّ آن نقیّ کشته مظلوم
بحقّ عسکری آن تاج ایمان
بحقّ مهدی آن هادی ایمان
بحقّ بوذر و سلمان و قنبر
بحقّ یاسر و عمّار و اشتر
بحقّ بصری ومالک به دینار
بحقّ آن محمّد واسع کار
بحقّ آن حبیب اعجمیم
بحقّ خالد مکّی ولیّم
بحقّ عتبه با شیخ فضیلم
بحقّ رابع سلطان کمیلم
بحقّ شاه ابراهیم ادهم
به بشر حافی آن شیخ مکرّم
بحقّ شیخ آن ذوالنون مصری
به بازید و شقیق آن شیخ بلخی
بحقّ عبد آن شیخ مبارک
بحقّ آنکه بگرفت او سه تارک
بحقّ داود طائی و حارث
بحقّ احمد حرب و بوارث
بحقّ عبدسهل معروف و اعلم
به سمّاک و بدارا و به اسلم
بحقّ پیر رضی الدین لالا
به حاتمّ اصم آن نور والا
بحقّ سرّی و آن فتح موصل
به شیخ احمد آن عبّاد فاضل
بحقّ بوتراب و خضرویّه
به یحیی معاذ آن پیر خرقه
بحقّ شه شجاع و مجد بغداد
به یوسف بن حسن با شیخ حدّاد
بحقّ شیخ دین منصور عماد
بحمدون قصار آن بحر اسرار
بحقّ مرد حق احمد عاصم
به شیخ ما جنید آن مست قائم
بحقّ عمرو و آن عثمان مکّی
به خرّاز و ابوسفیان ثوری
بحقّ آن محمّد بحر رویم
به ابراهیم رقی با عطایم
بحقّ یوسف و اسباط و یعقوب
بسمنون محبّ و شیخ ایوب
بحقّ شیخ بوشنجی و ورّاق
بحقّ مرتعش آن شیخ دقاق
بحقّ فضل دین با شیخ مغرب
بحقّ حمزهٔ طوسی و مهلب
بحقّ شیخ علی مرحبانی
بحقّ احمد مسروق فانی
بحقّ شیخ عبدالله روعد
بحقّ شیخ مرشد کوست سرمد
بحقّ پیر ذخّار کبیرم
که او بوده بدین عالم منیرم
بحقّ شاه سرمستان آفاق
که نامش مستطر بوده به نه طاق
بحقّ شیخ محمد حریری
که او را بوده انفاس کبیری
بحقّ شیخ دشت خاورانی
که او را بوده حکم کامرانی
بحقّ نالش عطار مسکین
بحقّ رهروان راه این دین
بحقّ کعبه و بطحا و زمزم
بحقّ سجده گاه باب آدم
که اهل علم را ده تو صفائی
و یا بر سرنهش تاج وفائی
ویا رحمی بده یارب ورا تو
که تا سازد دل درویش نیکو
دگر اهل معانی را حضوری
بده تا طاعتش باشد چو نوری
دگر دست عدو کوتاه گردان
بدرویشی و فقرم شاه گردان
چو درویشی و فقرم شد مسلّم
زنم در کاینات الله اعلم
دگر اهل و عیال و خیل وخالم
تو شان جمعیّتی ده در وصالم
دگر این بنده را کنج حضوری
خداوندا بده یا خود صبوری
دگر از خلق دوری ذوق دارم
ازین دوری بخود بس شوق دارم
وگر از خلق دارم من نفوری
ندارم من بایشان دست زوری
وگر من ازگنه بسیاردارم
ولیکن عفو تو من یار دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به اوّل سه کتب تقریر کردم
به آخر یک از آن تحریر کردم
هوش مصنوعی: در ابتدا سه کتاب را به شرح و توضیح نوشتم و در پایان یکی از آن‌ها را به تحریر و نگارش درآوردم.
جواهر نامه با مختار نامه
بشرح القلب من رهبر بخانه
هوش مصنوعی: جواهرنامه و مختارنامه نوشته‌هایی هستند که به دلایل مختلف از جمله آگاهی و هدایت انسان‌ها اهمیت دارند؛ به طوری که به قلب و روح انسان‌ها ارتباط دارند و می‌توانند آن‌ها را به سوی آرامش و سعادت هدایت کنند.
ترا معراج نامه پیش حق خواند
جواهر نامه‌ات خود این سبق خواند
هوش مصنوعی: تو را در پیشگاه خداوند به عنوان نامه‌ای از معراج برگزیده‌اند، و گوهرهای وجودت خود این درس را به تو آموخته‌اند.
ترا مختار نامه چون بهشت است
بشرح القلب معنا چون کنشت است
هوش مصنوعی: عزیز من، نامه‌ای که برای تو نوشته‌ام مانند بهشت است و معنا و مفهوم آن در دل مانند نغمه‌ای زیبا و دلنشین است.
ز بعد این کتب خوان سه کتب را
که تا گردد وجودت خود مصفّا
هوش مصنوعی: کتاب‌های بیشتری را بخوان تا وجودت پاک و روشن شود.
بوصلت نامه دان وصل معانی
ز بلبل نامهٔ ما وا نمانی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که وصل و ارتباط با معانی عمیق از طریق نامه‌ی بلبل (که نماد عشق و احساسات است) به دست می‌آید، و این ارتباط همیشگی و پایدار است. به عبارت دیگر، وقتی که ما به این معانی می‌رسیم، دیگر در هیچ لحظه‌ای از آن فاصله نمی‌گیریم.
زهیلاجم جهان در لرزش آمد
فلک از قدرتش در گردش آمد
هوش مصنوعی: خوشا به حالت که جهان در تکاپو است و آسمان به خاطر قدرت او در حال چرخش است.
کتب بسیار دارم گر بخوانی
ازو دنیا و عقبی را بدانی
هوش مصنوعی: من کتاب‌های زیادی دارم و اگر آن‌ها را بخوانی، می‌توانی حقایق دنیا و زندگی بعد از مرگ را دریابی.
ازو ناجی شوی و سالک آیی
براه دیگران خودهالک آیی
هوش مصنوعی: تو از او نجات می‌یابی و به سیر و سلوک در مسیر دیگران می‌پردازی، در حالی که خودت را به هلاکت می‌اندازی.
بدان کین مظهرم جان کتبها است
درو اسرار دین حق هویداست
هوش مصنوعی: بدان که من نمایانگر آن حقیقتی هستم که در آن رازهای دین راستین آشکار است.
بیا در جان من مقصود جان بین
بعین عین خود عین العیان بین
هوش مصنوعی: بیا در دل من، به حقیقت نگاه کن، تا مقصود از جان را به روشنی ببینی؛ خود را در آینه دل من تماشا کن و حقیقت وجود را مشاهده کن.
بیا بین آنچه مقصود اله است
که او ملک وملایک را پناه است
هوش مصنوعی: بیا ببین آنچه هدف خداوند است، که او پناهی برای مخلوقات و فرشتگانش محسوب می‌شود.
بیا بین نور حق رادر معانی
که نور اوست نور جاودانی
هوش مصنوعی: بیا و نور حقیقت را در معانی و مفاهیم ببین که آن نور عشق و روشنایی همیشه برقرار است.
بیا بین نور او را در وجودت
بشکرانه بکن او را سجودت
هوش مصنوعی: بیایید وقتی که نور او را در وجود خود می‌بینید، به پاس این نعمت، سجده کنید و قدردانی کنید.
چو آدم نور حق را پیش خود دید
ورا بود آن چنان روزی دو صد عید
هوش مصنوعی: زمانی که آدم نور حق را در برابر خود مشاهده کرد، آن روز برای او مانند دو صد عید خوشایند و شادی‌بخش بود.
به عدل او را اشارت خود همو کرد
که ای باب همه مردان توئی فرد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که خداوند به عدل و انصاف خود اشاره کرده و به این نکته اشاره می‌کند که تو، ای پدرِ همه مردان، فردی خاص و منحصر به فرد هستی.
بکن عدل ارز ما خواهی دگر بار
وگرنه پیش ما نبود ترا بار
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دوباره در امور ما عدل و انصاف را رعایت کنی، انجام بده؛ وگرنه در نزد ما دیگر اعتباری نخواهی داشت.
بکن عدل ار محبّ مصطفائی
غلام و چاکر آل عبائی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی عدل و انصاف را در زندگی خود به کار ببری، باید مانند یک عاشق و خدمت‌گزار به خاندان پیامبر باشد.
بکن عدل ارز حکمت با نصیبی
که علم و عدل باشد خود حسیبی
هوش مصنوعی: اطمینان حاصل کن که حکمت و علم تو از انصاف و عدالت برخوردار باشد، چرا که این دو ملاک اصلی برای دستیابی به دانایی و درک صحیح هستند.
بکن عدل و امین شو در جهان تو
که تا باشی سعادت جاودان تو
هوش مصنوعی: در زندگی خود انصاف را رعایت کن و فردی trustworthy باش، تا اینکه به خوشبختی همیشگی دست یابی.
بکن عدل و کرم با خلق آفاق
که تا باشی میان صالحان طاق
هوش مصنوعی: به مردم با انصاف و نیکو رفتاری کن تا در میان نیکوکاران و صالحان قرار بگیری.
بکن عدل و کرم گر میتوانی
که این ماند بدنیا جاودانی
هوش مصنوعی: اگر می‌توانی، به کارهایی چون عدالت و سخاوت بپرداز، زیرا این ویژگی‌ها در دنیا ماندگار و جاودانه‌اند.
بکن عدل و کرم ای نقد آدم
که تا باشی میان حاتمان یم
هوش مصنوعی: ای انسان نیکوکار و بخشنده، درستکاری و احسانت را ادامه بده تا همیشه در زمره‌ی نیکان قرار داشته باشی.
بکن عدل و کرم تا نام یابی
میان عاشقان آرام یابی
هوش مصنوعی: کار نیک و بخشش انجام بده تا در میان عاشقان نام نیکی پیدا کنی و در دل آن‌ها آرامش بیابی.
بکن عدل و کرم گر تاج خواهی
ز شاهان جهان اخراج خواهی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی مانند شاهان دنیا مورد توجه قرار گیری و از آن‌ها بیرون نیفتی، باید به عدل و بخشش عمل کنی.
بکن عدل و کرم در ملک دنیا
که تا باشد ترا عقبی مهیا
هوش مصنوعی: در زندگی دنیا، با انصاف و بخشش رفتار کن تا در آخرت برایت آماده باشد.
بکن عدل و کرم تا راه یابی
بزیر جبّه‌ات صد ماه یابی
هوش مصنوعی: اگر به انصاف و خوبی رفتار کنی، به جایی می‌رسی که زیر سایه‌ات، موفقیت‌هایی به اندازه صد ماه به دست می‌آوری.
بکن عدل و کرم تا جان دهندت
بوقت مرگ خود ایمان دهندت
هوش مصنوعی: برای اینکه در لحظه‌ی مرگ، دیگران به تو ایمان بیاورند، به انصاف و generosity رفتار کن.
بکن عدل و کرم ای فخر ایّام
اگر داری تو بر این قصر ما کام
هوش مصنوعی: ای بزرگ‌ترین افتخار زمانه، اگر در دل‌ت به این قصر ما خواسته‌ای وجود دارد، پس با انصاف و بخشش رفتار کن.
بکن عدل وکرم گر ملک خواهی
که این باشد نشان پادشاهی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی پادشاهی کنی، باید طبق انصاف و بزرگواری رفتار کنی، زیرا این دو ویژگی نشانه‌های واقعی سلطنت هستند.
بکن عدل و کرم گر میتوانی
کتاب ظلم را دیگر نخوانی
هوش مصنوعی: اگر می‌توانی، در زندگی خود به عدالت و نیکی رفتار کن، تا دیگر نیازی به خواندن داستان‌های ظلم و ستم نباشد.
بکن عدل و کرم کین فخر دین است
نشان اولیآء ملک دین است
هوش مصنوعی: عمل به عدل و نیکی، نشانه‌ای از افتخار دین و مشخصه اولیای خداوند است.
بکن عدل و کرم تا شاد گردی
ز دوزخ بیشکی آزاد گردی
هوش مصنوعی: کار نیک و سخاوت پیشه کن تا از عذاب دوزخ رهایی یابی و شادمان شوی.
بکن عدل و کرم تا زنده باشی
میان اولیآ فرخنده باشی
هوش مصنوعی: برای اینکه در جمع انسان‌های نیکوکار و خوشبخت زنده بمانی، باید با عدالت و سخاوت عمل کنی.
بکن عدل و کرم ای جان درویش
که خورشید است قرص خوان درویش
هوش مصنوعی: ای جان درویش، به انصاف و بخشندگی عمل کن، زیرا که در دل این درویش، نور و زندگی مانند خورشید در حال تابیدن است.
بکن عدل و کرم ورنه زبون شو
درون دوزخ تابان نگون شو
هوش مصنوعی: اگر انصاف و مهربانی را رعایت نکنی، در غیر این صورت، خواهی شد در عذاب و رسوایی.
بکن عدل و کرم ورنه خرابی
درون آتش سوزان کبابی
هوش مصنوعی: اگر به انجام عدالت و نیکی نپردازی، در آن صورت در دل خود آتش و ویرانی بزرگی ایجاد خواهد شد که روح و وجودت را می‌سوزاند.
بکن عدل و کرم ورنه بمردی
ز دنیا حسرت واندوه بردی
هوش مصنوعی: کار نیک و انصاف را انجام بده، وگرنه از این دنیا با حسرت و غم خواهی رفت.
بکن عدل و کرم ورنه اسیری
بغلّ و بند در زندان بمیری
هوش مصنوعی: اگر به انصاف و نیکی عمل نکنی، به زودی در قفس بند و اسارت گرفتار خواهی شد و زندگی‌ات تباه خواهد شد.
بکن عدل و کرم ورنه فتادی
تو برخود این در محنت گشادی
هوش مصنوعی: اگر به انصاف و بخشش رفتار نکنی، خود را در تنگنای سختی قرار داده‌ای.
بتو هرچند گویم از معانی
تو این را بشنوی افسانه خوانی
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که از ویژگی‌ها و معانی تو صحبت کنم، تو تنها آن‌ها را به‌عنوان داستانی می‌شنوی.
معانیهای عالم جمع کردم
ز دستش بادهٔ عرفان بخوردم
هوش مصنوعی: معانی و مفاهیم عمیق زندگی را از او به دست آوردم و با نوشیدن شراب عرفان، به درک بیشتری از آن‌ها رسیدم.
شدم مست و ببحرش راه بردم
ز جسم هستی خود جمله مردم
هوش مصنوعی: در حالتی غرق در شادی و سرخوشی شدم و به دنیای دل‌انگیز عشق راه یافتم، به گونه‌ای که دیگر از وجود مادی خود بی‌خبر و غافل مانده‌ام و تمام مردم را نیز فراموش کرده‌ام.
ز علم دوست گشتم حیّ موجود
هم او بوده مرا از علم مقصود
هوش مصنوعی: از دانش دوست بهره‌مند شدم و متوجه شدم که خود او نیز همان علم هدف من بوده است.
ز بحر علم دُر آرم بخروار
کنم در راه جانان جمله ایثار
هوش مصنوعی: از دریای علم گوهرهایی گردآوری می‌کنم و همه آن‌ها را در راه محبت و عشق به معشوق نثار می‌کنم.
ز بحر علم دارم صد کتب من
در آن بنهاده‌ام اسرار لب من
هوش مصنوعی: من از دریاچهٔ علم، صد کتاب دارم که در آن‌ها رازهای زبانم را نهفته‌ام.
ز بحر علم دارم جامه‌ها پر
برو بستان تو از الفاظ من در
هوش مصنوعی: من از دریای علم، لباس‌هایی دارم، حالا تو می‌توانی از واژه‌های من بهره‌برداری کنی و از آن‌ها استفاده کنی.
تو آن در را نگهدار و رهی شو
بکوی راستان همچون شهی شو
هوش مصنوعی: در این بیت، از فرد خواسته می‌شود که در را نگه دارد و خود را به راه راست هدایت کند، مانند پادشاهی که به سمت درستی پیش می‌رود. به عبارت دیگر، بر اهمیت پایبندی به اصول و هدایت درست تاکید شده است.
ز بحر علم دارد جان من جوش
ولی علم صور کردم فراموش
هوش مصنوعی: روح من از دریاي علم سرشار است، اما من به خاطر ظواهر و اشکال علمی، آن را فراموش کرده‌ام.
ز علم انبیا خواندم سبقها
ز شرح اولیا دارم ورقها
هوش مصنوعی: از دانش پیامبران آموختم نکات مهم را و از توضیحات اولیا برگ‌های زیادی دارم.
کتابی را که از ایمان نویسم
ز علم معنی قرآن نویسم
هوش مصنوعی: کتابی را که از باور و ایمان خود تهیه می‌کنم، با دانش و فهم قرآن را به رشته تحریر درمی‌آورم.
کتابی را که با جانان قرین است
ز گفتار نبی المرسلین است
هوش مصنوعی: کتابی که ارتباطی نزدیک با محبوب دارد، از سخنان پیامبر فرستاده شده است.
کتابی را که من از آن نویسم
بود بحر و دگر را چون نویسم
هوش مصنوعی: کتابی که من می‌نویسم، همچون دریایی عمیق است و اگر بخواهم درباره دیگری بنویسم، بسیار متفاوت خواهد بود.
کمال علم او دانستن جان
ولی در ذات انسانست پنهان
هوش مصنوعی: کمال علم او یعنی اینکه او به تمام حقیقت‌ها آگاه است، اما در وجود انسان، بخشی از این حقیقت‌ها پنهان مانده است.
چو انسان نیستی علمت نباشد
میان مردمان حلمت نباشد
هوش مصنوعی: اگر انسان نباشی، دانش تو در جمع مردم اثر نخواهد داشت و بردباری‌ات نیز معنادار نخواهد بود.
چو آن سان نیستی تو سر ندانی
توسرّ خویش را از برندانی
هوش مصنوعی: وقتی که تو به آن صورت نیستی، نمی‌توانی راز وجود خود را درک کنی و از آن آگاه شوی.
هر آنکس را که دنیا خویش باشد
ورا زقوّم دوزخ پیش باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که دنیا را برای خود بسازد و به آن وابسته باشد، در روز قیامت از عذاب جهنم دور نمی‌شود.
هر آنکس را که دنیا همنشین است
ورا شیطان ملعون در کمین است
هوش مصنوعی: هر فردی که با دنیا و زندگی مادی در ارتباط باشد، ممکن است به فساد و گمراهی دچار شود.
هر آنکس را که دنیا یار دانست
ز خود عقبی همه بیزار دانست
هوش مصنوعی: هر کسی را که دنیا را همراه و یاور خود ببیند، از آخرت و زندگی پس از مرگ کاملاً فراری خواهد بود.
هر آنکس را که دنیا رهنمونست
بتحقیق و یقین خود بس زبونست
هوش مصنوعی: هر فردی که دنیا را راهنمای خود قرار داده باشد، به حقیقت و یقین می‌رسد که خود او بسیار ضعیف و ناتوان است.
هر آنکس را که دنیا برده از راه
نباشد از خدای خویش آگاه
هوش مصنوعی: هر کسی که دچار فریب دنیا شده و از مسیر درست منحرف شده، در واقع از حقیقت وجود خدایش بی‌خبر است.
هر آنکس کو زدنیا کام ور شد
به آخر او ز دین حق بدر شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از دنیا بهره‌برداری کند و لذت‌های آن را دریابد، در پایان از حقیقت دین و آموزه‌های آن دور خواهد شد.
هر آنکس کو ز دنیا شاد کام است
مقام آخرت بروی حرام است
هوش مصنوعی: هر کسی که از زندگی دنیوی خوشحال و راضی باشد، نمی‌تواند به مقام و نعمت‌های آخرت دست یابد.
هر آنکس را که دنیا برقع افکند
ورا کرد او بزیر پرده در بند
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیا وابسته باشد و تحت تأثیر آن قرار گیرد، مانند کسی است که در یک پرده پنهان شده و در بند محدودیت‌هاست.
هر آنکس را که دنیا خود مقامست
ورا در عالم قدسی نه کام است
هوش مصنوعی: هر کسی که برای او مقام و جایگاه در دنیا مهم است، در عالم معنوی و قدسی به هیچ چیزی نخواهد رسید و خوشنودی نخواهد داشت.
هر آنکس را که دنیا برگزیده است
فلک را زیر گردش خود خمیده است
هوش مصنوعی: هر کس که به دنیا و لذات آن دل بسته باشد، تحت تأثیر قدرتمندی قرار گرفته و زندگی‌اش به سمت و سویی سوق داده شده است.
هر آنکس را که دنیا برکشیده است
فلک او را بزیر پنجه دیده است
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا به مقام و جایگاهی رسیده است، سرنوشت و تقدیر او نیز گاهی به چالش کشیده و زیر فشار قرار می‌گیرد.
هر آنکس را که دنیا پیشوا شد
محمّد با علی از وی جدا شد
هوش مصنوعی: هر کسی که دنیا او را به مقام رهبری و پیشوایی برساند، محمّد و علی از او فاصله می‌گیرند و او را ترک می‌کنند.
هر آنکس را که دنیا دام باشد
شیاطین جملگی بر بام باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنیا وابسته است و فریب آن را می‌خورد، تمام شیطان‌ها در بالای سر او حاضرند و او را می‌فریبند.
هر آنکس را که دنیا ذکر باشد
ز ذکر جنّتش کی فکر باشد
هوش مصنوعی: هر کس که مشغول دنیا و لذت‌های آن باشد، به یاد بهشت و دیگر نعمت‌های آن نخواهد بود.
هر آنکس را که دنیا درنگین است
ورا صد دشمن بد در کمین است
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا به دنبال ثروت و جاه و مقام باشد، باید بداند که دشمنان زیادی در اطرافش کمین کرده‌اند و او را تهدید می‌کنند.
هر آنکس را که دنیا چون شکر شد
ورا تیغ چو زهرش در جگر شد
هوش مصنوعی: هر کسی که دنیا برایش شیرین و خوشایند می‌شود، در واقع با مشکلاتی چون زخم‌های عمیق در دلش مواجه است.
هر آنکس را که دنیا خود حیاتست
به آخر اصل حال او ممات است
هوش مصنوعی: هر فردی که زندگی‌اش وابسته به دنیای مادی باشد، در حقیقت او در پایان کارش با مرگ روبه‌رو خواهد شد.
هر آنکس را که دنیا آرزو شد
سیه رو گشت و حال او چو مو شد
هوش مصنوعی: هر کسی که آرزوهای دنیوی را در سر داشته باشد، به ذلت و بدبختی دچار می‌شود و حال او به حالت ضعیف و ناتوانی می‌رسد.
هر آنکس را که دنیا شد زبون شد
چو عیسی بر فلک بر گو که چون شد
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت تأثیر دنیا قرار گرفته و ذلیل شده، مانند عیسی که به آسمان رفت، بپرسید که این وضعیت چگونه پیش آمد؟
برو تو حبّ دنیا را چو مردان
برون کن از دل و خود را مرنجان
هوش مصنوعی: دنیاپرستی را مانند مردان واقعی از دل‌ات دور کن و خودت را آزار نده.
برو تو حبّ دنیا بی ثمر دان
تو اصل دانش و دین چون قمر دان
هوش مصنوعی: به دنیای پر از عشق و محبت نرو، زیرا این عشق بی‌فایده است. بدان که اصل علم و دین را باید مانند ماه روشن و درخشان بشناسی.
برو با یار گو اسرار رازم
برویش باب معنی کن تو بازم
هوش مصنوعی: برو و با یار خود رازی را که دارم، در میان بگذار و آن را برایش توضیح بده.
هر آنکو دین ندارد مرد ما نیست
میان عاشقان و با صفا نیست
هوش مصنوعی: هر کس که ایمان ندارد، در واقع مرد عاشقانه‌ها نیست و نمی‌تواند در جمع عاشقان و افراد پاکدل جایی داشته باشد.
برو ای یار دینم را وطن کن
پس آنکه با کتبهایم سخن کن
هوش مصنوعی: برو ای دوست، دینم را جایی قرار بده، سپس با نوشته‌های من گفتگو کن.
برو ای یار با عطّار بنشین
که تا یابی بوقت مرگ تلقین
هوش مصنوعی: برو و با عطار، داروساز، بنشین تا در زمان مرگ راهنمایی و الهام را پیدا کنی.
چو تلقین یافتی اندر بهشتی
وگرنه دین و ایمانت بهشتی
هوش مصنوعی: وقتی در بهشت آموزش ببینی، ایمان و دینت نیز به بهشتی خواهد بود، وگرنه معنای واقعی ایمان و دین تو بهشت نیست.
ترا عطّار از اسرارگوید
نه با نفس و هوایت یار گوید
هوش مصنوعی: عطار از رازها و نکات باطنی با تو سخن می‌گوید، نه با هوای نفس و تمایلات شخصی‌ات.
ترا ازمعنی قرآن دهد پند
برو خود را بقرآن کن تو پیوند
هوش مصنوعی: به تو از معنا و مفهوم قرآن نصیحت می‌شود، پس تو خود را به آیات قرآن متصل کن و به آن عمل کن.
که تا محکم شود ایمان و دینت
شود جمله نهانیها یقینت
هوش مصنوعی: در اینجا به این اشاره شده است که تا زمانی که ایمان و دین انسان قوی و محکم شود، تمام باورها و اعتقادات داخلی او به یقین تبدیل خواهد شد. این به معنای آن است که انسان باید در تلاش باشد تا اعتقادات خود را به صورت عمیق و پایدار درک کند و به آن‌ها ایمان بیاورد.
تو دانستی یقین تو یار ما باش
درون جبّهٔ اسرار ما باش
هوش مصنوعی: تو می‌دانی که باید دوست ما باشی و در دل رازهای ما حضور داشته باشی.
برو با اهل معنی خلوتی کن
ز جام اهل معنی شربتی کن
هوش مصنوعی: با افرادی که به درک و معرفت عمیق رسیده‌اند، دور هم نشینی داشته باش و از معرفت آن‌ها بهره‌مند شو.
برو ای یار پیش یار درویش
که او باشد ترا پیوند و هم خویش
هوش مصنوعی: به سوی دوست خود برو، زیرا او از هم‌نوعان و همراهان توست و می‌تواند به تو نزدیک‌تر باشد.
برو ای یار سالک را دعا کن
تو این دنیای دون را خود رها کن
هوش مصنوعی: به دوست بگو که برای راهیاب دعا کند و این دنیای ناچیز را از خود دور کند.
برو ای یار خاک آن قدم شو
پس آنگه سرفراز و محترم شو
هوش مصنوعی: برو ای دوست، به خاک زیر پاهای خداوند احترام بگذار و بعد از آن به مقام بلند و محترمی دست پیدا کن.
برو ای یار با او همنشین باش
بجور بردباری چون زمین باش
هوش مصنوعی: برو و با او دوست شو، مثل زمین که همیشه صبور و با تحمل است.
برو ای یار با او همقرین شو
پس آنگه باملایک همنشین شو
هوش مصنوعی: برو و به جمع دوستان دیگری که همفکر تو هستند بپیوند و سپس با فرشتگان الهی دوست و همراز شو.
اگر تا نی بیائی اندرین راه
ترا مظهر کند از حال آگاه
هوش مصنوعی: اگر تا زمانی که نیای، در این مسیر تو را به حقیقت و حال خود آگاه می‌سازد.
اگر در منزل او راه یابی
بهر دو کون بیشک جاه یابی
هوش مصنوعی: اگر به خانه او وارد شوی، به یقین در دنیا و آخرت به مقام و منزلت بلندی خواهی رسید.
اگر دانا دهد جاهت به شاهی
بگیری این فلک با ماه و ماهی
هوش مصنوعی: اگر فرد دانایی مقام و منزلت تو را به پادشاهی بدهد، در این صورت می‌توانی این دنیا را با زیبایی‌هایی مثل ماه و ماهی تصاحب کنی.
اگر دانا ترا افکند از پای
سرت رفت و نیابی هیچ جا جای
هوش مصنوعی: اگر شخصی با علم و دانایی تو را به زمین بیاندازد، دیگر سر تو بالاست و هیچ جا راه نخواهی داشت.
برو تو دانش دانا ز بر کن
ز دانشهای نادان تو حذر کن
هوش مصنوعی: به دانش و علم صحیح و معتبر روی آور و از اطلاعات نادرست و نادانانه دوری کن.
ز دانشهای نادان در چه افتی
چو خوک تیر خورده در ره افتی
هوش مصنوعی: چرا به خاطر نادانی‌های دیگران به مشکل می‌افتی، مانند خوکی که به خاطر تیر خوردن در مسیرش زمین‌گیر شده است؟
ز دانشهای نادان کرده ره گم
نخوردی یک دمی از آب زمزم
هوش مصنوعی: از دانش‌های نادرست و بی‌پایه منحرف نشدی و لحظه‌ای هم از آب زلال و خالص بهره‌مند نشدی.
ترا چون آب زمزم نیست در جان
وصال کعبه کی یابی چو مردان
هوش مصنوعی: تو را مانند آب زمزم در دل خود ندارم، پس چگونه می‌توانی به وصال کعبه برسی، همچون مردان واقعی؟
ز کعبه یافتم مقصود کعبه
از آنم مشتری گشته چو زهره
هوش مصنوعی: از کعبه، آنچه می‌خواستم را پیدا کردم، کعبه برای من به گونه‌ای دیگر است که همچون مشتری شده‌ام، همچنان‌که زهره در آسمان می‌درخشد.
مرا با شاه کعبه حالها شد
که نی از درد من در ناله‌ها شد
هوش مصنوعی: من در پیشگاه شاه کعبه احساساتی پیدا کردم که هیچ چیزی از درد من در ناله‌هایم نمایان نشد.
زهر جا نعره‌ها آمد زصخره
که رو چون بیت مقدس گیر بهره
هوش مصنوعی: هر کجا که صداهای نیرومند و پرهیاهو شنیده شود، مانند سنگی است که در آن مراسم مقدس به وقوع می‌پیوندد و انسان باید از آن بهره‌مند شود.
در آن بهره تو مقصودی طلب کن
ز مقصودم تو محبوبی طلب کن
هوش مصنوعی: در آنجا که خواسته‌ای داری، به دنبال هدف خود بگرد و از من که محبوب توام، خواسته‌ات را بخواه.
در آن مطلوب محبوبم هویداست
ز سر تا پای او انوار پیداست
هوش مصنوعی: علاقه و آرزویم به محبوبم در تمام وجودش نمایان است و از سر تا پا، نور و روشنی از او دیده می‌شود.
مرا با اوست بیعت در معانی
تو این اسرار معنی را چه دانی
هوش مصنوعی: من با او در فهم معنای عمیق و پنهان این اسرار ارتباط دارم؛ تو چه می‌دانی که این معانی چیستند؟
مرا با اوست این دنیا و دینم
ظهور او شده عین الیقینم
هوش مصنوعی: در این دنیا و دینم، ارتباط عمیقی با او دارم و احساس می‌کنم که حقیقت وجود او برایم کاملاً واضح و روشن است.
مرا از اوست این جانی که بینی
ترا کفر است با او همنشینی
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که زندگی و وجود من به واسطه اوست. اگر با او دوست و همنشین باشی، این رفتار تو نشان‌دهنده ی عدم ایمان است.
اگر شخصی بگوید دین من اوست
به خونش میدهی فتوی که نیکوست
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که مذهب من این شخص است، تو باید فتوایی بدهی که نشان‌دهنده پاکی و نیکی او باشد.
ترا از بهر کشتن نافریدند
ز بهر وصل کردن آفریدند
هوش مصنوعی: این زمین برای کشتن تو مهیا نشده، بلکه به خاطر وصل تو به وجود آمده است.
تو بشناس آنکه او باب الجنانست
بشهرستان احمد چون جنان است
هوش مصنوعی: تو چیست را بشناس که او دروازه بهشت است، مانند شهری که در آن احمد (پیامبر اسلام) قرار دارد و شگفتی‌ها وBeauties بهشت را در آن می‌توان یافت.
تو بشناس آنکه او ما را یقین گفت
یقین از گفت شاه المرسلین گفت
هوش مصنوعی: تو به‌خوبی بشناس آن کسی را که به ما گفت و یقین دارد، که این یقین از سخن پیامبر بزرگ الهی است.
تو بشناس آنکه او سرّ معالیست
درون نی ز غیر او چه خالیست
هوش مصنوعی: تو باید کسی را بشناسی که رازهای والا در او نهفته است و به جز او، هیچ چیز دیگری خالی از وجود اوست.
که بود آنکه محمّد گفت جانش
بحال نزع بوسید اودهانش
هوش مصنوعی: چه کسی بود که محمد (ص) در حال مرگ او را بوسید و جانش در آن حالت بود؟
به آن بوسه به او اسرارها گفت
دگر او را سر و سردارها گفت
هوش مصنوعی: در آن بوسه، سخنانی ناگفته و رازهایی بیان شد و او را به مقام و رهبری یاد کرد.
هم او سردار باشد اولیآ را
هم او دیدار باشد انبیآ را
هوش مصنوعی: او هم سردار و پیشوای اولیا است و هم مظهر و نشانه‌ای برای پیامبران.
اگر خواهی بدانی پیشوایت
بگویم تا بدانی مقتدایت
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی وضعیت رهبری و رهنمودهای خود را بشناسی، دقت کن که از چه کسی پیروی می‌کنی و چه کسانی برایت الگو هستند.
امیرالمؤمنین حیدر ولیّم
محمّد فخر آدم شد نبیّم
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین حیدر، ولیّ و ولیّ‌نعمت محمد، افتخار انسان‌ها و نبی می‌شود.
امیرالمؤمنین اسم وی آمد
ز بهر دیگران این خود کی آمد
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین به نامی معروف است که به خاطر دیگران به او داده شده است، اما خود او چگونه به این مقام رسید و چه ویژگی‌هایی داشت که به این نام شناخته شد؟
امیرالمؤمنین باشد امامم
که مهر اوست وابسته بجانم
هوش مصنوعی: امام من کسی است که به او ایمان دارم و علاقه‌ام به او به جانم وابسته است.
امیرالمؤمنین نور خدایست
دگر او نطق و نفس مصطفایست
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین پرتو الهی است و گفتار و جان او مانند جان پیامبر است.
امیرالمؤمنین روح روانم
بمعنی نطق گشته در زبانم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به محبوبیت و تاثیر عمیق امیرالمؤمنین بر روح و جان خود اشاره می‌کند. او بیان می‌کند که چنان ارتباط و پیوندی با امیرالمؤمنین دارد که گفته‌ها و احوالات او به نوعی در زبان او جاری شده و تبدیل به کلامش شده است. به همین دلیل، هر وقت صحبت می‌کند، وجود و افکار امیرالمؤمنین را در کلماتش می‌بیند.
امیرالمؤمنین میدان که شاه است
مرا در کلّ آفتها پناه است
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین می‌داند که من شاه هستم و در تمام مشکلات و سختی‌ها به او پناه می‌آورم.
امیرالمؤمنین درویش آمد
درین عالم ز جمله پیش آمد
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین به عنوان یک درویش در این دنیا به میان همه افراد آمده است.
امیرالمؤمنین دانای سرها
امیرالمؤمنین از جان هویدا
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین، دانای واقعی مردم است و از درون جان انسان‌ها آگاهی دارد.
امیرالمؤمنین شد اسم اعظم
امیرالمؤمنین باشد مکرّم
هوش مصنوعی: امام علی (علیه‌السلام) به عنوان بزرگ‌ترین و بزرگوارترین مؤمنان شناخته می‌شود و نام او نمایانگر مقام والای اوست.
امیرالمؤمنین در هر زمانی
امیرالمؤمنین در هر مکانی
هوش مصنوعی: امام علی (ع) در هر زمان و مکانی رهبر و پیشوای مؤمنان محسوب می‌شود.
امیرالمؤمنین شاه ولایت
امیرالمؤمنین جاه ولایت
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین، یعنی پیشوای مؤمنان، در مقام و سلطه خود بر دیگران برتری دارد و در مدیریت امور دینی و دنیوی جایگاه ویژه‌ای دارد.
امیرالمؤمنین راه و طریقست
امیرالمؤمنین بحر عمیقست
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین نشان‌دهندهٔ مسیر و راهی روشن است و مانند دریای عمیق، مملو از معارف و حکمت‌های بی‌پایان است.
امیرالمؤمنین شمشیر برّان
امیرالمؤمنین خود شیر غرّان
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین، با شمشیری تیز و برنده، مانند شیری نیرومند و درخشان است.
امیرالمؤمنین چون ماه تابان
امیرالمؤمنین آن اصل قرآن
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین مانند ماهی درخشان است و او خود اصل و بنیاد قرآن محسوب می‌شود.
امیرالمؤمنین قهّار آمد
امیرالمؤمنین جبّار آمد
هوش مصنوعی: فرمانده مومنان با اقتدار و قدرت آمد، فرمانده مومنان با شکوه و عظمت رسید.
امیرالمؤمنین در حکم محکم
امیرالمؤمنین با روح همدم
هوش مصنوعی: حکومت و رهبری امیرالمؤمنین قوی و استوار است و او همراه و هم‌روی روح بلند و معنوی خود، در مسیر حق و عدالت حرکت می‌کند.
امیرالمؤمنین را تو چه دانی
که بغضش رامیان جان نشانی
هوش مصنوعی: تو چه می‌دانی از دل علی، که کینه‌اش در جان آدمی نشسته و تاثیرش را بر روح و روان می‌گذارد.
ز بغضش راه دوزخ پیش گیری
ز حبّش درولای او نمیری
هوش مصنوعی: از خشم او راه به جهنم بروی، اما به خاطر عشقش به ولایت او زنده خواهی ماند.
ترا گر دین و ایمان پابجای است
ترا حبّش ز حق در دین عطایست
هوش مصنوعی: اگر دین و ایمان تو استوار باشد، محبت او از جانب حق، در دین تو یک نعمت بزرگ محسوب می‌شود.
در این عالم بسی من راه دیدم
همه این راه را در چاه دیدم
هوش مصنوعی: در این دنیا راه‌های زیادی را امتحان کرده‌ام، اما همه آن‌ها به بن‌بست و دشواری ختم شده است.
بغیر راه او کآن راه حق است
دگرها جمله مکروهات فسق است
هوش مصنوعی: جز راه او، که تنها راه درست و حقیقی است، سایر راه‌ها همه فریب‌ها و گناهان هستند.
تو اندر وقف راهی ساختستی
که ازدرس معانی باز رستی
هوش مصنوعی: تو راهی را انتخاب کرده‌ای که باعث شده از درک عمیق مفاهیم فاصله بگیری.
برو در مدرسه تو علم حق خوان
مده تغییر در معنیّ قرآن
هوش مصنوعی: به مدرسه برو و علم حقیقی را بیاموز، اما اجازه نده که معنای قرآن دگرگون شود.
بقرآن وقف ترکان کی حلالست
ترا این خدمت و منصب وبالست
هوش مصنوعی: به قرآن قسم، آیا این خدمت و مقام برای تو مجاز است یا اینکه بر دوش تو سنگینی می‌کند؟
به پیشم حیلهٔ شرعی میاور
به پیش من نباشد حیله باور
هوش مصنوعی: من را با ترفندها و حیله‌های شرعی فریب نده. در برابر من، هیچ حیله‌ای قابل قبول نیست.
ترا از بهر دانش آوریدند
ز بهر بینشت خود پروریدند
هوش مصنوعی: تو را برای علم و دانش آوردند و به خاطر درک و بصیرت تو، تربیت کردند.
ترا انسان کامل نام کردند
میان سالکانت جام کردند
هوش مصنوعی: تو را به عنوان انسانی کامل شناختند و در میان سالکان، مقام و مرتبه‌ای ویژه به تو دادند.
پس آنگه ریختند در وی شرابی
که انسان و ملک خوردند آبی
هوش مصنوعی: سپس در او نوشیدنی ریختند که هم انسان‌ها و هم فرشتگان از آن نوشیدند.
همه از جرعه‌اش مدهوش و مستند
همه از جوی بیراهی بجستند
هوش مصنوعی: همه به خاطر یک جرعه از او سرمست و شیدا هستند و همه برای پیدا کردن جوی آب به سمت بی‌راهه رفته‌اند.
همه هستند و سر مستند و هشیار
در این دنیای دون و دون گرفتار
هوش مصنوعی: همه در این دنیای پست به سر می‌برند و غرق در شادی و سرمستی‌اند، هرچند که در واقع در دام رنج و مشکلات گرفتار شده‌اند.
برون آ از گرفتاری این چرخ
که تا گردی چو معروفی در آن کرخ
هوش مصنوعی: از بند و گرفتاری این دنیا خارج شو، زیرا همچنان که معروفی (شخصیت معروفی) در دایره‌ای قرار دارد، تو نیز در دام این چرخ نمانیده‌ای.
ز کرخ دل برون آی و تو جان بین
تو معروف حقیقی بیگمان بین
هوش مصنوعی: از کنار کرخ (یا محله کرخ) بیرون بیا و روح خود را ببین؛ به راستی که تو حقیقتی مشهور و شناخته‌شده‌ای.
مرا خود آرزوی لامکانست
که آنجا سرّ ما اوحی عیانست
هوش مصنوعی: من آرزو دارم به جایی برسم که در آنجا رازهای ما به وضوح نمایان است و هیچ محدودیتی وجود ندارد.
جهان خود پر ز انوار تجلّی است
ولیکن دیدهٔ تو مثل اعمی است
هوش مصنوعی: دنیا سرشار از روشنی‌ها و زیبایی‌هاست، اما چشمان تو مانند چشمان یک ناآگاه، قادر به دیدن این زیبایی‌ها نیست.
ترا انوار جانان نیست روشن
از آن افتادی اندر چاه بیژن
هوش مصنوعی: تو که نور جانان را در خود نمی‌بینی، به همین دلیل در چاه بیژن افتاده‌ای.
چو افتادی بدان چه کی برآئی
درون آتش هجران درآئی
هوش مصنوعی: وقتی به افکار منفی یا مشکلات دچار شدی، از چه طریقی می‌توانی دوباره به حالت قبل برگردی و از درد و رنج فاصله بگیری؟
برون آ خانه را روشن کن از نور
رفیقی اندرو بنشان به از حور
هوش مصنوعی: از خانه بیرون برو و آن را با نور دوستت روشن کن، زیرا وجود او بهتر از حوریان بهشتی است.
که تا از راه بد آرد براهت
بمعنی باشد او پشت و پناهت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگر کسی از راه نادرست به تو کمک کند، آن فرد واقعاً نمی‌تواند برای تو حمایت و پشتیبانی واقعی باشد.
ترا باشد رفیق نیک ایمان
به این عالم تو باشی چون سلیمان
هوش مصنوعی: تو باید همسفر و دوست خوب و با ایمانی داشته باشی؛ همان‌طور که در این دنیا اگر همچون سلیمان باشی، موفق و خردمند خواهی بود.
بیا تا ما و تو اسرار گوئیم
میان خانه و بازار گوئیم
هوش مصنوعی: بیایید در فضایی صمیمی و خصوصی، رازها و حرف‌های دل را با هم در میان بگذاریم، هم در خانه و هم در جمع‌های عمومی.
به اسرارت نمایم راه توفیق
بکن این قول حقانی تو تصدیق
هوش مصنوعی: من به تو نشان می‌دهم که چگونه می‌توانی به موفقیت برسی، با این شرط که گفته‌های حق را تأیید کنی.
اگر این قول را خوانی به تکرار
به او واصل شوی درعین دیدار
هوش مصنوعی: اگر این گفته را بارها بخوانی، به او خواهی رسید و در عین حال او را مشاهده خواهی کرد.
بیا و علم حقانی ز بر کن
تو انسان را ز علم حق خبر کن
هوش مصنوعی: بیایید و حقیقت را به روشنی برای دیگران بیان کنید و انسان‌ها را از دانش واقعی آگاه سازید.
برو تو علم عاشق گیر در دین
که تا گردی چو منصور خدابین
هوش مصنوعی: به عشق و معرفت بپرداز و در مسیر دین قدم بگذار، تا زمانی که به مقام بالایی مانند منصور، که خدا را شناخت، دست یابی.
برو تو واقف اسرار من باش
درون کلبهٔ عطّار من باش
هوش مصنوعی: برو و رازی که در دل من است را بشناس و درون خانهٔ عطار من حضور داشته باش.
که تا بینی که سرمستان کیانند
میان دیدهٔ بینا عیانند
هوش مصنوعی: تا زمانی که ببینی سرمستان واقعی چه کسانی هستند، در دیدگان آگاه، آن‌ها به وضوح نمایان خواهند بود.
هرآنکس کو از این جرعه چشیده است
دو عالم را مثال ذرّه دیده است
هوش مصنوعی: هر کسی که طعم این نوشیدنی را چشیده، می‌تواند دو جهان را مثل یک دانه‌ی کوچک ببیند.
ملایک با همه انسان عالم
طفیل مصطفی اند بلکه آدم
هوش مصنوعی: فرشتگان با تمامی موجودات انسانی در عالم، به سبب وجود و روشنایی پیامبر اسلام، یعنی حضرت محمد (ص)، حضور و وجود دارند و تمام آدمیان در واقع به خاطر او و به اعتبار او وجود یافته‌اند.
محمّد هست محبوب خداوند
هم او بوده است مطلوب خداوند
هوش مصنوعی: محمد، کسی است که مورد علاقه و محبت خداوند است و همواره خواسته و آرزوی خداوند بوده است.
هم او باشد به این اسرار محرم
هم او باشد به یاران یار همدم
هوش مصنوعی: او هم به رازهای پنهان آگاهی دارد و هم به دوستان و یاران نزدیک است.
تو یار یار را نشناختستی
از آن ایمان و دین در باختستی
هوش مصنوعی: تو دوست را نشناختی و به همین خاطر از ایمان و دین خود دور شده‌ای.
تو یار یار محبوب محمّد
بدان تا گردی از معنی مؤیّد
هوش مصنوعی: تو دوست محبوب محمد هستی، پس بدان که با درک این معنا می‌توانی به قداست و حقیقت او نزدیکتر شوی.
تو بشناس آنکه او اسرار دیده است
میان اولیآ دیدار دیده است
هوش مصنوعی: او کسی را بشناس که اسرار را دیده و با اولیا ارتباطی نزدیک دارد.
تو بشناس آنکه او را حق ولی خواند
محمّد بعد خویشش خود وصی خواند
هوش مصنوعی: بشناس کسی را که حق او را ولی نامیده و محمد (ص) بعد از خود او را وصی قرار داد.
تو بشناس آنکه مقصود جنان است
معین و رهبر این کاروان است
هوش مصنوعی: تو کسی را بشناس که هدفش بهشت است و اوست که راهنمای این قافله می‌باشد.
تو بشناس آنکه او دانای راز است
تو بشناس آنکه او بینای راز است
هوش مصنوعی: شخصی را بشناس که به تمام اسرار آگاه است و آن کس را بشناس که به عمق مسائل و پنهانی‌ها دید دارد.
تو بشناس آنکه او در عین دید است
همه گلهای معنی او بچیده است
هوش مصنوعی: توانایی شناختن کسی را پیدا کن که در عین اینکه خود را می‌بیند، همه زیبایی‌های معنایی خود را به نمایش گذاشته است.
توبشناس آنکه او دید اله ست
هم او مولای خود را عذر خواه است
هوش مصنوعی: به آن کسی که خدا را می‌شناسد، توجه کن؛ او حتی از مولای خود نیز طلب عذر می‌کند.
ترا حیله است ورد جان و تلقین
از آن گندیده گشتی همچو سرگین
هوش مصنوعی: تو به ترفندها و جملات معنوی روی آورده‌ای، اما این کار تو را فاسد و ناپاک کرده است، مانند فضله‌ای که بویی بد دارد.
مرا با حال پاکان کار باشد
که در پاکی همه انوار باشد
هوش مصنوعی: من در پی ارتباط با انسان‌های پاک هستم، زیرا در پاکی آن‌ها، همه نورها و خیرات وجود دارد.
مرا با اهل معنی ذوق باشد
که از عشقش درونم شوق باشد
هوش مصنوعی: من علاقه‌ام به کسانی که به معنا و هنر عشق می‌ورزند، در این است که عشق آن‌ها درون من احساس شوق و شوری ایجاد کند.
مرا با اهل عرفان رازهایست
که از دردش درونم ناله‌هایست
هوش مصنوعی: من با عارفان رازهایی دارم که از شدت دردشان، درونم به ناله افتاده است.
مرا جز اهل وحدت گفتگو نیست
که گفت دیگرانم همچو او نیست
هوش مصنوعی: تنها با افرادی که نگاه و اندیشه واحدی دارند، می‌توانم صحبت کنم، زیرا سخنان دیگران برای من مانند آن‌ها نیست.
مرا از بحر عشقش یک دو جو نیست
که پیشم بحر نادان چون سبو نیست
هوش مصنوعی: من از عشق او حتی یک قطره هم ندارم، چون در مقابل او دریاهای نادان همچون یک پیاله کوچک به نظر می‌آید.
مرا هر دو جهان بر مثل موئیست
به آتش سوزمش این دم که هوئیست
هوش مصنوعی: وجود من در مقایسه با دو جهان هم چون مویی است و هم اکنون که در آتش شوق می‌سوزم، خود را در این حس می‌بینم.
مرا از دست نادان خون شده دل
بنادان گفتن اسرار مشکل
هوش مصنوعی: دل من به خاطر نادانی و عدم درک دیگران به سختی رنج می‌کشد و این درد ناشی از این است که نمی‌توانم مشکلات و رازهای خود را به درستی بیان کنم.
مرا کاری دگر در پیش راه است
که عالم بر دو چشم من سیاه است
هوش مصنوعی: من کار دیگری در پیش دارم و دنیا برای من تاریک و ناامید کننده شده است.
مقیّد مانده‌ام در دست اطفال
یکان وقتی بدرد آید مرا حال
هوش مصنوعی: من در کنار بچه‌ها به شکلی محدود و محصور مانده‌ام و شاید یک روز این وضعیت به من کمک کند.
مرا از درد ایشان درد زاید
زمانه دایمم انگشت خاید
هوش مصنوعی: من از درد آن‌ها خودم دردی احساس می‌کنم که همیشه در زندگی‌ام وجود دارد.
خداوندا بحق جود و فضلت
بحقّ رحمت و احسان و بذلت
هوش مصنوعی: خداوندا، به حق بخشندگی و فضیلتت و به حق رحمت و احسان و لطفی که داری، به ما لطف کن.
بحقّ جمله محبوبان درگاه
بحقّ جمله مطلوبان درگاه
هوش مصنوعی: به درستی که همه محبوبان درگاه حق و همه خواسته‌شدگان در درگاه حق، در جایگاه والایی قرار دارند.
بحقّ اولیا و انبیایت
بحقّ اصفیا و اتقیایت
هوش مصنوعی: به حق اولیا و پیامبران و به حق پاکان و پرهیزکاران.
بحقّ جمله قرآن و کلامت
به بیداری که داری در قیامت
هوش مصنوعی: با صدق و درستکاری که در قرآن و سخنان تو نهفته است، بیداری و آگاهی تو در روز قیامت به حق و حقیقت نمایان خواهد شد.
بحقّ جملهٔ کروّبیانت
به فضل جملهٔ روحانیانت
هوش مصنوعی: به درستی که به خاطر تمام فرشتگان مقرب تو و به فضل برکات تمامی روحانیون تو، این سخن را بیان می‌کنم.
بحقّ آتش شوق محبّان
بحقّ حالت ذوق محبّان
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و اشتیاق عاشقان و به دلیل حالتی که آنها در تجربه عشق دارند.
بحقّ آن یتیم زار و بیمار
بحقّ آن اسیران نگونسار
هوش مصنوعی: به حق آن یتیم زار و بیمار و همچنین به حق آن اسیران دردمند و گرفتار.
بحقّ عاشقان مست اسرار
بحقّ عارفان سینه افکار
هوش مصنوعی: به حق عشق و احساسات عمیق، رازهای بسیاری نهفته است که تنها عارفان و دانشمندان می‌توانند به درک آن‌ها برسند.
بحقّ جام وصل واصلانت
بحقّ ذکر و اوراد مهانت
هوش مصنوعی: به‌درستی که پیوستن به شما باعث می‌شود که ذکر و یاد شما در دل‌ها باشد.
بحقّ آن شهیدان کفن تر
بحقّ آن یتیم دیده بر در
هوش مصنوعی: به راستي که آن شهیدان که جانشان را فدای اعتقاد و وطن کردند، در حقّ خود حق و حقوقی بر گردن همه دارند. و به خاطر آن یتیم که در انتظار برآورده شدن آرزوهایش به در نشسته، باید توجه ویژه‌ای داشت.
بحقّ آن شجاع سر فدایت
بحقّ آنکه دادیش از عطایت
هوش مصنوعی: به راستی که به خاطر آن دلیر، جانم فدای تو باد، به خاطر آن کسی که از بخشش تو به او داده‌ای.
بحقّ آنکه چون منصور مست است
بحقّ آنکه او مست الست است
هوش مصنوعی: به حقّ کسی که مانند منصور در حال مستی است و به حقّ کسی که او نیز در حال مستی در عالم هستی است.
بحقّ آدم و نوح و سلیمان
بحقّ شیث با موسیّ عمران
هوش مصنوعی: به حق آدم و نوح و سلیمان و همچنین به حق شیث و موسی پسر عمران.
بحقّ خضر و با الیاس و یعقوب
بحقّ ارمیا با هود وایّوب
هوش مصنوعی: به درستی خضر و الیاس و یعقوب، به حق ارمیای نبی و هود و ایوب.
بحقّ دانیال ادریس و یحیی
به اسماعیل و اسحق و به عیسی
هوش مصنوعی: به درستی که دانایی و علم دانیال، ادریس و یحیی به اسماعیل، اسحاق و عیسی قابل مقایسه است.
بحقّ یونس ابراهیم امجد
بصدق آن شعیب پاک و اسعد
هوش مصنوعی: به درستی که یونس و ابراهیم، بهترین و بزرگ‌ترین شخصیت‌ها هستند، و همچنین شعیب که شخصی پاک و خوش‌خوی است، در این زمینه قابل ستایش‌اند.
بحقّ اولیاء ما تقدم
بحقّ انبیاء دیده پرنم
هوش مصنوعی: با احترام به اولیاء خدا، جا دارد که به صداقت انبیاء نیز توجه شود، زیرا چشمان پر از اشک و احساسات عمیق مشاهداتی را بیان می‌کنند.
بحقّ مصطفی و آل یاسین
بحقّ مرتضی آن نور تلقین
هوش مصنوعی: به حق محمّد و خانواده‌اش، و به حق علی که آن نور هدایت است.
بحقّ جمله فرزندان پاکش
بحقّ عابدان خاک راهش
هوش مصنوعی: به خاطر همه فرزندان معصوم و مقدسش و نیز به خاطر عابدان و زاهدانی که در مسیر او قدم می‌زنند.
بحقّ پیروان آل حیدر
بحقّ جانشینان مطهّر
هوش مصنوعی: به خاطر پیروان خاندان حیدر، و به خاطر جانشینان پاک آنها.
بحقّ شیعهٔ شبّیر و شبّر
بآب دیدهٔ عابد بشب تر
هوش مصنوعی: به خاطر حقانیت شیعهٔ حسین و حسن، با اشک‌های عابدی در شب دعا کن.
بحقّ باقر آن دریای رحمت
بحقّ صادق آن نور حقیقت
هوش مصنوعی: به درستی که باقر، آن دریای رحمت است و صادق، آن نور حقیقت.
بحقّ کاظم آن بحر تحمّل
بحقّ آن رضا کان توکّل
هوش مصنوعی: به درستی که کاظم، دریای صبر است و به حقیقت، رضا، نشان‌دهنده اعتماد و توکل است.
بحقّ آن تقی چون باب معصوم
بحقّ آن نقیّ کشته مظلوم
هوش مصنوعی: به حق آن پرهیزگاری که به او، نقیّ، گفته می‌شود و به خاطر مظلومیتش کشته شده است.
بحقّ عسکری آن تاج ایمان
بحقّ مهدی آن هادی ایمان
هوش مصنوعی: به راستی که با نام امام عسکری، تاج ایمان و با نام مهدی، راهنمای ایمان به دست می‌آید.
بحقّ بوذر و سلمان و قنبر
بحقّ یاسر و عمّار و اشتر
هوش مصنوعی: به حقّ بوذر، سلمان و قنبر، و به حقّ یاسر، عمار و اشتر.
بحقّ بصری ومالک به دینار
بحقّ آن محمّد واسع کار
هوش مصنوعی: این بیت به ما یادآوری می‌کند که با توجه به ارزش و زحماتی که شخصیت‌هایی مانند بصری و مالک (دو عالم بزرگ اسلامی) در دین و کارهای دینی انجام داده‌اند، باید به مقام و جایگاه پیامبر محمد (ص) اشاره کرد که دربسته‌ای از کار و تلاش‌های او است. به طور کلی، این بیت به اهمیت دین و تلاش‌های انسان‌ها در راه آن اشاره دارد.
بحقّ آن حبیب اعجمیم
بحقّ خالد مکّی ولیّم
هوش مصنوعی: به حق آن دوست عزیز که غیر عرب است و به حق خالدی مکی که بسیار بزرگوار است.
بحقّ عتبه با شیخ فضیلم
بحقّ رابع سلطان کمیلم
هوش مصنوعی: به درستی که عتبه، شخصیت برجسته‌ای است با فضیلت و مقام عالی در میان شیخ‌ها، و همچنین از مقام رابع سلطان یعنی کمیل نیز به خوبی یاد می‌شود.
بحقّ شاه ابراهیم ادهم
به بشر حافی آن شیخ مکرّم
هوش مصنوعی: این بیت به احترام و عظمت شخصیت‌هایی چون ابراهیم ادهم و بشر حافی اشاره دارد. ابراهیم ادهم، یک پادشاه و عارف بزرگ بود که به خاطر زهد و سیرت نیکو شناخته می‌شود. همچنین بشر حافی، یکی از عارفان و شاعران معروف است که در جامعه احترام ویژه‌ای دارد. به طور کلی، این جمله بر بزرگی و مقام معنوی این دو شخصیت تأکید می‌کند و به ارزش‌های اخلاقی و روحانی آن‌ها می‌پردازد.
بحقّ شیخ آن ذوالنون مصری
به بازید و شقیق آن شیخ بلخی
هوش مصنوعی: به حق، آن شیخ مسلمانی به نام ذوالنون مصری به دیدار می‌آید و شقیق، آن شیخ بلخی نیز در کنار اوست.
بحقّ عبد آن شیخ مبارک
بحقّ آنکه بگرفت او سه تارک
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که شخصی به حقیقت و صداقت از یک مقام یا شیخ الهی الهام گرفته و از او تعلیماتی را دریافت کرده است. او به وسیله‌ی این تعلیمات توانسته به مقام والایی دست یابد و به دیگران نیز کمک کند.
بحقّ داود طائی و حارث
بحقّ احمد حرب و بوارث
هوش مصنوعی: به‌درستی که داود طائی و حارث در حقّ احمد با هم جنگ کرده و میراثی از خود به جا گذاشتند.
بحقّ عبدسهل معروف و اعلم
به سمّاک و بدارا و به اسلم
هوش مصنوعی: به راستی، عبدسهل با معروفی که دارد، به سمّاک و بدارا و به اسلم آگاه‌تر است.
بحقّ پیر رضی الدین لالا
به حاتمّ اصم آن نور والا
هوش مصنوعی: به درستی که پیر رضی الدین لالا مانند نور والایی است که به حاتم اصم می‌تابد.
بحقّ سرّی و آن فتح موصل
به شیخ احمد آن عبّاد فاضل
هوش مصنوعی: به حقّ چیزی که در دل دارم، فتح موصل به دست شیخ احمد، یکی از عباد و افراد فاضل است.
بحقّ بوتراب و خضرویّه
به یحیی معاذ آن پیر خرقه
هوش مصنوعی: برای حق بوتراب و خضرویه، به یحیی معاذ، آن پیر صاحب خرقه اشاره می‌کند. این جمله به نوعی بینش و ارادت به بزرگان و عارفان دینی را نشان می‌دهد، که نقش مهمی در راهنمایی و هدایت مردم دارند.
بحقّ شه شجاع و مجد بغداد
به یوسف بن حسن با شیخ حدّاد
هوش مصنوعی: به حق، شجاعت شاه و عظمت بغداد بر یوسف بن حسن با شیخ حداد.
بحقّ شیخ دین منصور عماد
بحمدون قصار آن بحر اسرار
هوش مصنوعی: به درستی که شیخ دین، منصور عماد بحمدون است، آن کس که دریای اسرار را در خود جای داده است.
بحقّ مرد حق احمد عاصم
به شیخ ما جنید آن مست قائم
هوش مصنوعی: به حقیقت، مرد حق، احمد عاصم، به شیخ ما جنید که به حالت مستی ایستاده است، اشاره می‌کند.
بحقّ عمرو و آن عثمان مکّی
به خرّاز و ابوسفیان ثوری
هوش مصنوعی: با نام عمرو و عثمان، مکی به خرّاز و ابوسفیان ثوری اشاره می‌شود. این عبارت به شخصیت‌های تاریخی اشاره دارد که هر یک در دوران خود نقش‌های مهم و متفاوتی داشتند. این بیان، نوعی ارادت و احترام به آن شخصیت‌ها را نشان می‌دهد.
بحقّ آن محمّد بحر رویم
به ابراهیم رقی با عطایم
هوش مصنوعی: به راستی که به خاطر محمد، من مانند ابراهیم هستم و با بخشش‌های خود رقیق و نرم‌خو شده‌ام.
بحقّ یوسف و اسباط و یعقوب
بسمنون محبّ و شیخ ایوب
هوش مصنوعی: به حق یوسف و فرزندان وی و یعقوب، که به محبت و دوستی تعیین شده‌اند، ای شیخ ایوب!
بحقّ شیخ بوشنجی و ورّاق
بحقّ مرتعش آن شیخ دقاق
هوش مصنوعی: این بیت به گونه‌ای به یادآوری شخصیت و مقام شیخی اشاره دارد که به عنوان یک عالم و دانشمند شناخته می‌شود. همچنین به احترام و ارادت نسبت به او پرداخته شده و در آن از ویژگی‌های خاص و برجستگی‌هایی که به او نسبت داده می‌شود، یاد می‌شود. در کل، این شعر نشان‌دهنده تحسین و ارادت نسبت به یک شخصیت علمی و مذهبی است.
بحقّ فضل دین با شیخ مغرب
بحقّ حمزهٔ طوسی و مهلب
هوش مصنوعی: به راستی که دین از فضیلت‌هایی برخوردار است، مانند شیخ مغرب و شخصیت‌های برجسته‌ای همچون حمزهٔ طوسی و مهلب.
بحقّ شیخ علی مرحبانی
بحقّ احمد مسروق فانی
هوش مصنوعی: به راستی که باید به شیخ علی احترام بگذاریم و همچنین به احمد مسروق که در زندگی خود دچار نقصان و فانی شدن شده است.
بحقّ شیخ عبدالله روعد
بحقّ شیخ مرشد کوست سرمد
هوش مصنوعی: به‌درستی که شیخ عبدالله رعد و شیخ مرشد کوست سرمد، هر دو از شخصیت‌های مهم و تأثیرگذار در مسیر معرفت و شناخت هستند.
بحقّ پیر ذخّار کبیرم
که او بوده بدین عالم منیرم
هوش مصنوعی: به درستی که من به وجود بزرگ و محترم شخصیتی اعتراف می‌کنم که او چراغ راه من در این دنیا بوده است.
بحقّ شاه سرمستان آفاق
که نامش مستطر بوده به نه طاق
هوش مصنوعی: به حق شاه سرمستان عالم که نامش به طور نهانی در نه طاق ثبت شده است.
بحقّ شیخ محمد حریری
که او را بوده انفاس کبیری
هوش مصنوعی: به حق شیخ محمد حریری که او دارای روح و نفس‌های بزرگ و معنوی است.
بحقّ شیخ دشت خاورانی
که او را بوده حکم کامرانی
هوش مصنوعی: به حق شیخ دشت خاورانی که فرمانروای کامیابی و موفقیت بوده است.
بحقّ نالش عطار مسکین
بحقّ رهروان راه این دین
هوش مصنوعی: به خاطر درد و آرزوی عطار بیچاره و به خاطر مسافرانی که در این مسیر دینی قرار دارند.
بحقّ کعبه و بطحا و زمزم
بحقّ سجده گاه باب آدم
هوش مصنوعی: به حقّ کعبه و سرزمین بطحا و چشمه زمزم، و به حقّ سجده‌گاهی که حضرت آدم در آنجا عبادت کرده است.
که اهل علم را ده تو صفائی
و یا بر سرنهش تاج وفائی
هوش مصنوعی: به دانشمندان و اهل علم، تو باید پاکی و روشنی ببخشی و یا بر سر آنان تاجی از وفاداری قرار دهی.
ویا رحمی بده یارب ورا تو
که تا سازد دل درویش نیکو
هوش مصنوعی: خدایا، رحمتی به من عطا کن تا دل درویش را خوش و آرام بگردانی.
دگر اهل معانی را حضوری
بده تا طاعتش باشد چو نوری
هوش مصنوعی: دیگر کسانی که به معانی عمیق آگاه‌اند را به حضور بپذیر، تا از طریق بندگی او همچون نوری روشن شوند.
دگر دست عدو کوتاه گردان
بدرویشی و فقرم شاه گردان
هوش مصنوعی: دست دشمنان را کوتاه کن و به خاطر درویشی و فقرم، مرا مثل یک پادشاه قرار بده.
چو درویشی و فقرم شد مسلّم
زنم در کاینات الله اعلم
هوش مصنوعی: وقتی که من درویش و فقیر شدم، کاملاً مشخص است که تنها خداوند از حقیقت کائنات آگاه است.
دگر اهل و عیال و خیل وخالم
تو شان جمعیّتی ده در وصالم
هوش مصنوعی: دوستان و خانواده‌ام در دور و برم هستند و تو مانند نقطه‌ای مرکزی در کنار من قرار داری.
دگر این بنده را کنج حضوری
خداوندا بده یا خود صبوری
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، مرا در گوشه‌ای از حضور خود قرار بده و در صورت امکان، به من صبر عطا کن.
دگر از خلق دوری ذوق دارم
ازین دوری بخود بس شوق دارم
هوش مصنوعی: من از فاصله با دیگران لذت می‌برم و این دوری برایم شور و اشتیاقی خاص به همراه دارد.
وگر از خلق دارم من نفوری
ندارم من بایشان دست زوری
هوش مصنوعی: اگر از مردم کینه‌ای نداشته باشم، پس هیچ نیازی به قدرت و زور برای برخورد با آنها ندارم.
وگر من ازگنه بسیاردارم
ولیکن عفو تو من یار دارم
هوش مصنوعی: اگرچه من گناهان زیادی دارم، اما تو را دارم که همیشه بخشنده هستی.