گنجور

گفتگوی شیخ ابوسعید مهنه با پیری روشن‌ضمیر دربارهٔ صبر

شیخ مهنه بود در قبضی عظیم
شد به صحرا دیده پر خون، دل دو نیم
دید پیری روستایی را ز دور
گاو می‌بست و ازو می‌ریخت نور
شیخ سوی او شد و کردش سلام
شرح دادش حال قبض خود تمام
پیر چون بشنید گفت ای بوسعید
از فرود فرش تا عرش مجید
گر کنند این جمله پر ارزن تمام
نه به یک کرت، به صد کرت مدام
ور بود مرغی که چیند آشکار
دانهٔ ارزن پس از سالی هزار
گر ز بعد آنکه با چندین زمان
مرغ صد باره بپردازد جهان
از درش بویی نیابد جان هنوز
بو سعیدا زود باشد آن هنوز
طالبان را صبر می‌باید بسی
طالب صابر نه افتد هر کسی
تا طلب در اندرون ناید پدید
مشک در نافه ز خون ناید پدید
از درونی چون طلب بیرون رود
گر همه گردون بود در خون رود
هرک را نبود طلب، مردار اوست
زنده نیست او ، صورت دیوار اوست
هرکرا نبود طلب حیوان بود
حاش لله صورتی بی‌جان بود
گر به دست آید ترا گنجی گهر
در طلب باید که باشی گرم‌تر
آنک از گنج گهر خرسند شد
هم بدان گنج گهر دربند شد
هرک او در ره بچیزی بازماند
شد بتش آن چیز کو بت بازماند
چون تنک مغز آمدی بی‌دل شدی
کز شراب مست لایعقل شدی
می مشو آخر به یک می‌مست نیز
می‌طلب چون بی‌نهایت هست نیز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شیخ مهنه بود در قبضی عظیم
شد به صحرا دیده پر خون، دل دو نیم
هوش مصنوعی: شیخ مهنه در وضعیتی سخت و دشوار قرار گرفته بود، در دل صحرا با چشمانی پر از اشک و قلبی شکسته دیده می‌شد.
دید پیری روستایی را ز دور
گاو می‌بست و ازو می‌ریخت نور
هوش مصنوعی: یک مرد سالخورده روستایی را از دور دید که در حال بستن گاوش است و نور از او ساطع می‌شود.
شیخ سوی او شد و کردش سلام
شرح دادش حال قبض خود تمام
هوش مصنوعی: شیخ به سمت او رفت و به او سلام کرد و وضعیت خود را به طور کامل برایش توضیح داد.
پیر چون بشنید گفت ای بوسعید
از فرود فرش تا عرش مجید
هوش مصنوعی: پیر با شنیدن این مسأله گفت: ای بوسعید، از پایین‌ترین جایگاه تا بلندترین مقام، همه چیز در دست خداوند بزرگ است.
گر کنند این جمله پر ارزن تمام
نه به یک کرت، به صد کرت مدام
هوش مصنوعی: اگر همه این کارها را با ارزش انجام دهند، نه تنها با یک بار، بلکه با تکرار مداوم صد بار باید انجام دهند.
ور بود مرغی که چیند آشکار
دانهٔ ارزن پس از سالی هزار
هوش مصنوعی: اگر پرنده‌ای وجود داشته باشد که دانه‌های ارزن را پیدا کند، حتی اگر پس از هزار سال هم این کار را انجام دهد.
گر ز بعد آنکه با چندین زمان
مرغ صد باره بپردازد جهان
هوش مصنوعی: اگر پس از گذر زمان و تجربه‌های متعدد، باز هم پرنده‌ای با شوق و شجاعت به آسمان پرواز کند، دنیای تازه‌ای را خواهد دید.
از درش بویی نیابد جان هنوز
بو سعیدا زود باشد آن هنوز
هوش مصنوعی: از در خانه‌اش هم هنوز بویی به مشام نمی‌رسد، ولی انتظار برای بوئی خوش و دلنشین همچنان زودرس است.
طالبان را صبر می‌باید بسی
طالب صابر نه افتد هر کسی
هوش مصنوعی: صبر لازم است برای کسانی که در پی علم و دانش هستند، زیرا هر کسی نمی‌تواند در این مسیر صبوری و استقامت داشته باشد.
تا طلب در اندرون ناید پدید
مشک در نافه ز خون ناید پدید
هوش مصنوعی: تا زمانی که درون انسان خلوص و طلب واقعی شکل نگیرد، نمی‌توان از او انتظار داشت که زیبایی و معانی عمیق را بروز دهد، همان‌طور که مشک بدون فرآیند خاصی نمی‌تواند از نافه بوی خوش دهد.
از درونی چون طلب بیرون رود
گر همه گردون بود در خون رود
هوش مصنوعی: اگر کسی در درون خود به دنبال چیزی باشد و آن را بجوید، حتی اگر تمام جهان بر ضد او باشد، باز هم به مقصد خود خواهد رسید.
هرک را نبود طلب، مردار اوست
زنده نیست او ، صورت دیوار اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که به دنبال علم و دانش نباشد، مانند مرده‌ای است که زندگی ندارد و تنها به صورت یک دیوار سرد و بی‌روح می‌ماند.
هرکرا نبود طلب حیوان بود
حاش لله صورتی بی‌جان بود
هوش مصنوعی: هر کسی که خواسته‌ای نداشته باشد، در حقیقت مانند یک حیوان است. بی‌شک، وجود او تنها یک ظاهر بی‌جان و خالی از روح است.
گر به دست آید ترا گنجی گهر
در طلب باید که باشی گرم‌تر
هوش مصنوعی: اگر به دستت گنجی ارزشمند برسد، باید در تلاش و کوشش برای به دست آوردن آن بیشتر از همیشه تلاش کنی.
آنک از گنج گهر خرسند شد
هم بدان گنج گهر دربند شد
هوش مصنوعی: او از گنج گرانبهای خود شادمان شده، اما همین گنج او را به زنجیر کشیده است.
هرک او در ره بچیزی بازماند
شد بتش آن چیز کو بت بازماند
هوش مصنوعی: هر کس که در راه رسیدن به چیزی متوقف شود، آن چیز برای او تبدیل به بت و معبودی می‌شود که او را نگه می‌دارد.
چون تنک مغز آمدی بی‌دل شدی
کز شراب مست لایعقل شدی
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی بفهمد که کم‌عمق و سطحی است، به خاطر نداشتن احساس و دل، دچار بی‌حالی و زوال عقل می‌شود، مانند کسی که از شراب مستانه شده است.
می مشو آخر به یک می‌مست نیز
می‌طلب چون بی‌نهایت هست نیز
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب برای نوشیدن مشروبات زودگذر نباش، زیرا همواره جستجوی شادی و لذت باید ادامه داشته باشد و تا بی‌نهایت در این مسیر می‌توان پیش رفت.

خوانش ها

گفتگوی شیخ ابوسعید مهنه با پیری روشن‌ضمیر دربارهٔ صبر به خوانش آزاده

حاشیه ها

1391/12/18 04:03
امیر

مصراع اول بیت هفتم بدین صورت در نسخ دیگر آمده که صحیح تر به نظر میرسد:
گر ز بعد آنکه با چندین زمان

1397/12/27 21:02
پوریا لردی‌فر

با سلام و عرض ادب.
بیت (( هرکرا نبود طلب مرد آن بود حاش لله صورتی بی‌جان بود ))
با بیت پیشین خود تناقض دارد و در نسخه شفیعی کدکنی آمده است :((
هرکه را نبود طلب حیوان بود حاش لله صورتی بی جان بود))
لطفا اصلاح شود
با تشکر.

1401/11/27 12:01
مجتبی صفی خانی

مصرع اول بیت آخر    «نی مشو آخر به یک جو مست نیز»