گنجور

حکایت شبلی که گاه مردن زنار بسته بود

وقت مردن بود شبلی بی‌قرار
چشم پوشیده دلی پر‌انتظار
در میان زنار‌ِ حیرت بسته بود
بر سر خاکستری بنشسته بود
گه گرفتی اشک در خاکستر او
گاه خاکستر بکردی بر سر او
سایلی گفتش چنین وقتی که هست
دیده‌ای کس را که او زنار بست‌؟
گفت می‌سوزم، چه سازم‌؟ چون کنم‌؟
چون ز غیرت می‌گدازم‌، چون کنم‌؟
جان من کز هر دو عالم چشم دوخت
این زمان از غیرت ابلیس سوخت
چون خطاب لعنتی او راست بس
از اضافت آید افسوسم به‌کس
مانده شبلی تفته و تشنه‌جگر
او به دیگر کس دهد چیزی دگر
گر تفاوت باشدت از دست شاه
سنگ با گوهر‌، نه‌ای تو مرد ِ راه
گر عزیز از گوهری‌، از سنگ خوار
پس ندارد شاه اینجا هیچ‌کار
سنگ و گوهر را نه دشمن شو نه دوست
آن نظر کن تو که این از دست اوست
گر ترا سنگی زند معشوق مست
به که از غیری گهر آری به دست
مرد باید کز طلب در انتظار
هر زمانی جان کند در ره نثار
نه زمانی از طلب ساکن شود
نه دمی آسودنش ممکن شود
گر فرو افتد زمانی از طلب
مرتدی باشد درین ره بی‌ادب

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت مردن بود شبلی بی‌قرار
چشم پوشیده دلی پر‌انتظار
هوش مصنوعی: در زمان مرگ شبلی، حالت بی‌قراری او نمایان بود؛ او چشمانش را بسته و دلش پر از انتظار بود.
در میان زنار‌ِ حیرت بسته بود
بر سر خاکستری بنشسته بود
هوش مصنوعی: در میان حلقه‌ی حیرت، بر سر خاکستری نشسته بود.
گه گرفتی اشک در خاکستر او
گاه خاکستر بکردی بر سر او
هوش مصنوعی: گاهی اوقات اشک‌های تو بر خاکستر او می‌ریزد و گهگاه هم خاکستر را بر سر او می‌پاشی.
سایلی گفتش چنین وقتی که هست
دیده‌ای کس را که او زنار بست‌؟
هوش مصنوعی: سایلی از او پرسید آیا تا به حال کسی را دیده‌ای که بر گردن خود زنجیری بیندازد؟
گفت می‌سوزم، چه سازم‌؟ چون کنم‌؟
چون ز غیرت می‌گدازم‌، چون کنم‌؟
هوش مصنوعی: شخصی ابراز می‌کند که در حال سوختن است و نمی‌داند چه کار باید کند. احساساتش به قدری شدید است که از جانب حس غیرت در حال ذوب شدن است و نمی‌تواند راهی برای حل این وضعیت پیدا کند.
جان من کز هر دو عالم چشم دوخت
این زمان از غیرت ابلیس سوخت
هوش مصنوعی: من، که از هر دو جهان به تو خیره شده‌ام، اکنون به خاطر غیرت ابلیس در آتش عشق سوخته‌ام.
چون خطاب لعنتی او راست بس
از اضافت آید افسوسم به‌کس
هوش مصنوعی: وقتی که بدی و نفرینی به کسی می‌رسد، پس از اینکه او به چیزی اضافه می‌شود، به حالتی افسوس‌بار می‌افتم که به دیگران نمی‌توانم بگویم.
مانده شبلی تفته و تشنه‌جگر
او به دیگر کس دهد چیزی دگر
هوش مصنوعی: شهلای شبلی هنوز سوزان و تشنه‌دل است و چیز دیگری به کسی دیگر نمی‌دهد.
گر تفاوت باشدت از دست شاه
سنگ با گوهر‌، نه‌ای تو مرد ِ راه
هوش مصنوعی: اگر برای تو تفاوتی ایجاد کند که دست شاه سنگی با جواهر چه تفاوتی دارد، پس تو انسانی نیستی که در مسیر درست قرار داشته باشی.
گر عزیز از گوهری‌، از سنگ خوار
پس ندارد شاه اینجا هیچ‌کار
هوش مصنوعی: اگر کسی را از نظر ارزش و مقام به اندازه جواهر بدانند، دیگر کسی که به مقام و ارزش نیارزد، در اینجا برای پادشاه هیچ اهمیتی نخواهد داشت.
سنگ و گوهر را نه دشمن شو نه دوست
آن نظر کن تو که این از دست اوست
هوش مصنوعی: نه به سنگ توجه کن و نه به گوهر، به آن چیزی نگاه کن که از دست او فرارفته است.
گر ترا سنگی زند معشوق مست
به که از غیری گهر آری به دست
هوش مصنوعی: اگر محبوب مست تو سنگی به تو بزند، بهتر است که از دیگری جواهر به دست نیاوری.
مرد باید کز طلب در انتظار
هر زمانی جان کند در ره نثار
هوش مصنوعی: مرد باید همواره در جستجوی هدفش باشد و برای رسیدن به آن، در هر لحظه صبر و تحمل کند و جانفشانی کند.
نه زمانی از طلب ساکن شود
نه دمی آسودنش ممکن شود
هوش مصنوعی: نه زمانی از خواسته‌هایش دست برمی‌دارد و نه لحظه‌ای می‌تواند آرامش یابد.
گر فرو افتد زمانی از طلب
مرتدی باشد درین ره بی‌ادب
هوش مصنوعی: اگر در جستجوی هدفی، لحظه‌ای از طلب و تلاش باز بایستی، در این مسیر به آدمی بی‌ادب و سست پای تبدیل می‌شوی.

خوانش ها

حکایت شبلی که گاه مردن زنار بسته بود به خوانش آزاده

حاشیه ها

1395/07/02 11:10
رضا اکبری

زنار بستن به معنی کافر شدن میباشدو منظور شاعر کافر شدن به چیزی که عوام مردم به ان اعتقاد دارند

1396/01/25 00:03
کوروش ایرانی اصل

این زمان از غیرت ابلیس سوخت :
مقدمه لازم :
علت سجده نکردن ابلیس ب آفریدگار، عشق بیش از حد او ( در قالب حسادت عاشقانه) به وی بوده... و نمی خواست که خداوند، لحظه ای، به "انسان کامل" توجه کنه.... فلذا، مخالفتش آغاز شد...
----
شبلی داره میمیره و بدلیل عشق بیش از حد به خدا، نگرانه که مبادا پس از مرگ، ببینه خداوند معشوقه دیگری هم داره... که در اون صورت، تحمل دیدن این صحنه رو نداره... و نکنه مانند ابلیس، ساز مخالفت با خدا رو کوک کنه... و در این وادی، سقوط کنه.

1396/01/25 01:03
کوروش ایرانی اصل

در ابیات بعدی عطار ، شبلی رو دلداری میده و بهش میگه : تو نباید برات این چیزا مهم باشه... چی بتو میده و چی به اون یکی مهم نیست، همینکه خدا بهت نظر کرده، باید برات کافی باشه... حتا اگه بهت پاداش ناچیزی داد...

1396/05/21 08:08
...

البته من برداشت دیگه ای از این حکایت دارم.
شبلی هنگام مردن زنار می بنده تا تظاهر به کفر کنه. شخصی از شبلی می پرسه که الان چه وقت زنار بستنه؟
شبلی در جواب میگه از غیرت ابلیس می سوزم و بهش حسودیم میشه. چرا باید «لعنت» خدا فقط برای ابلیس باشه؟ چرا این خطاب «لعنتی» به من تعلق نمی گیره؟ پس منم کافر میشم که لایق لعنت خدا بشم.
شبلی از اینکه به اسم ابلیس از طرف خدا چیزی اضافه شده (لعنت) و به اسم خودش چیزی اضافه نشده، به ابلیس حسودی می کنه. ولو اینکه اون اضافه، لعنت باشه. در واقع لعنت و رحمت، لطف و قهر و ... از طرف معشوق، فرقی برای عاشق نداره و مهم اینه که چیزی از معشوق به عاشق برسه.
عطار هم در ادامه همین مسئله رو توضیح میده که اگر احساس کردی از دست شاه سنگ با گوهر برات تفاوت داره، مرد این راه نیستی. طلب واقعی اینه که به سمت سنگ زدن معشوق هم بشتابی.
با احترام.

1401/05/17 21:08
امیرالملک

این شرح درسته یعنی خوشا و خنکا ابلیس که خدا به او گفت "لعین"

و آن دوست دیگر که می‌گوید شبلی از سر غیرت می‌ترسد که در حرم کس دیگری نیز با خدا باشد مساله دیگری است از ابلیس غیور -مثلا الهی نامه مقاله ۸- که در این حکایت نیست.