برگردان به زبان ساده
پاسبانی بود عاشق گشت زار
روز و شب بیخواب بود و بیقرار
هوش مصنوعی: در یک شب و روز، نگهبانی عاشق شد و به خاطر عشقش هیچ وقت خوابش نمیبرد و همیشه بیقرار بود.
هم دمی با عاشق بیخواب گفت
کاخر ای بیخواب یک دم شب بخفت
هوش مصنوعی: عاشق بیخواب به همدمش گفت: ای کسی که بیخوابی، بالاخره یک لحظه در شب بخواب!
گفت شد با پاسبانی عشق یار
خواب کی آید کسی را زین دو کار
هوش مصنوعی: عشق یار مراقبتی دارد که هیچ کس نمیتواند به خواب بیفتد، زیرا در این دو کار هیچ آرامشی وجود ندارد.
پاسبان را خواب کی لایق بود
خاصه مرد پاسبان عاشق بود
هوش مصنوعی: نگهبان خوابش نمیآمد، زیرا عاشق بود و خواب برای او مناسب نیست.
چون چنین سربازیی در سر ببست
بود آن این یک بر آن دیگر ببست
هوش مصنوعی: هنگامی که چنین سرباز ماهری وجود داشت، یکی برای دیگری آماده شد.
من چگونه خواب یابم اندکی
وام نتوان کردن این خواب از یکی
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم خواب کنم در حالی که نمیتوانم حتی کمی از این خواب را به کسی وام ببرم؟
هر شبم عشق امتحانی میکند
پاسبان را پاسبانی میکند
هوش مصنوعی: هر شب، عشق من را آزمایش میکند و مانند یک نگهبان، مراقب من است.
گاه میرفتی و چوبک میزدی
گه ز غم بر روی و تارک میزدی
هوش مصنوعی: گاهی پیش میرفتی و با چوبی که در دست داشتی به چیزی ضربه میزدی، اما در بعضی اوقات به خاطر غم و اندوهت، دست به سر و روی خود میزدی.
گر بخفتی یک دم آن بیخواب و خور
عشق دیدیش آن زمان خوابی دگر
هوش مصنوعی: اگر لحظهای بخوابی، عشق تو را بیدار میکند و همان لحظه، خواب دیگری را تجربه خواهی کرد.
جملهٔ شب خلق را نگذاشتی
تا بخفتندی فغان برداشتی
هوش مصنوعی: تمام شب نتوانستی به آرامش برسی و همه را بیدار نگه داشتی و شکایتهای زیادی کردی.
دوستی گفتش کهای در تب و تاب
جملهٔ شب نیستت یک لحظه خواب
هوش مصنوعی: دوست به او گفت که ای فردی که در هیجان و نگرانی هستی، هیچ یک از شبها برایت لحظهای خواب نیست.
گفت مرد پاسبان را خواب نیست
روی عاشق را به جز اشک آب نیست
هوش مصنوعی: مرد نگهبان گفت که خوابش نمیبرد و روی عاشق جز اشک و غم چیزی ندارد.
پاسبان را کار بیخوابی بود
عاشقان را روی بیآبی بود
هوش مصنوعی: نگهبان به خاطر بیخوابی مشغول کار بود و عاشقان به خاطر کمبود آب از روی بیتابی و احساس کمبود رنج میبرند.
چون ز جای خواب آب آید برون
کی بود ممکن که خواب آید برون
هوش مصنوعی: وقتی که آب از جای خواب خود خارج میشود، چگونه ممکن است که خواب هم از آنجا بیرون بیاید؟
عاشقی و پاسبانی یارشد
خواب ز چشمش به دریا بار شد
هوش مصنوعی: عاشق هستی و در حال نگهبانی از یار خود، خوابش از چشمانش به دریا رفته است.
پاسبان را عاشقی نغز اوفتاد
کار بیخوابیش در مغز اوفتاد
هوش مصنوعی: پاسبان عاشق و شگفتانگیز به خواب نمیرفت و افکار عاشقانهاش در ذهنش جولان میزد.
میمخسب ای مرد اگر جویندهای
خواب خوش بادت اگر گویندهای
هوش مصنوعی: ای مرد، اگر طالب حقیقتی، از مینوش که خواب خوشی نصیبت شود، و اگر میخواهی چیز دیگری بگویی، به ریشهٔ وجودیات رجوع کن.
پاسبانی کن بسی در کوی دل
زانک دزدانند در پهلوی دل
هوش مصنوعی: در دل هر آدمی باید حواسش جمع باشد، زیرا در آنجا وسوسهها و خطراتی lurking میکنند که میتوانند آرامش او را به هم بریزند.
هست از دزدان دل بگرفته راه
جوهر دل دار از دزدان نگاه
هوش مصنوعی: دلها از دزدان خالی شده است و برای درک ارزش واقعی احساسات، باید مراقب نگاههای دزدانه بود.
چون ترا این پاسبانی شد صفت
عشق زود آید پدید و معرفت
هوش مصنوعی: زمانی که عشق به عنوان یک ویژگی در تو شکل بگیرد، شناخت و آگاهی دربارهاش به سرعت نمایان میشود.
مرد را بیشک درین دریای خون
معرفت باید ز بیخوابی برون
هوش مصنوعی: انسان باید برای کسب معرفت و آگاهی، از خواب غفلت و بیخبری خارج شود و در این مسیر پرچالش و سخت که همچون دریای خونی است، تلاش کند.
هرک او بیخوابی بسیار برد
چون به حضرت شد دل بیداربرد
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی بیخوابی و دلنگرانی زیادی را تحمل کند، وقتی به مقام و فضیلت حقیقی میرسد، آرامش و بیداری دل را پیدا میکند.
چون ز بیخوابیست بیداری دل
خواب کم کن در وفاداری دل
هوش مصنوعی: به خاطر بیخوابی، بیداری دل را کاهش بده و در وفاداری دل کوشاتر باش.
چند گویم، چون وجودت غرقه ماند
غرقه را فریاد نتواند رهاند
هوش مصنوعی: چند بار باید بگویم وقتی که وجودت در گمراهی و گرفتاری غرق شده، دیگر فریاد زدن نمیتواند به آن کمک کند و آن را نجات دهد.
عاشقان رفتند تا پیشان همه
در محبت مست خفتند آن همه
هوش مصنوعی: عاشقان به سمت معشوق رفتند و در حالتی از عشق و محبت به خواب رفتند.
تو همی زن سر که آن مردان مرد
نوش کردند آنچ میبایست کرد
هوش مصنوعی: تو هم به شادمانی و سرور پرداخت کن، چرا که آن مردان بزرگ، زندگی و لذتهای خود را به خوبی تجربه کردند و هر آنچه را که باید، انجام دادند.
هر که را شد ذوق عشق او پدید
زود باید هر دو عالم را کلید
هوش مصنوعی: هر کسی که حس عشق در وجودش آشکار شود، باید به سرعت برای درک و دستیابی به تمام اسرار و معانی دنیا آماده باشد.
گر زنی باشد شود مردی شگرف
ور بود مردی شود دریای ژرف
هوش مصنوعی: اگر زنی را ببینی، به مردی با شخصیت و برجسته تبدیل میشود و اگر مردی را ببینی، آن مرد به عمق و وسعتی همچون دریا میرسد.