حکایت مردی که در کوه چین سنگ شد
بود مردی سنگ شد در کوه چین
اشک میبارد ز چشمش بر زمین
بر زمین چون اشک ریزد زار زار
سنگ گردد اشک آن مرد آشکار
گر از آن سنگی فتد در دست میغ
تا قیامت زو نبارد جز دریغ
هست علم آن مرد پاک راست گوی
گر به چین باید شدن او را بجوی
زانک علم از غصهٔ بی همتان
سنگ شد، تا کی ز کافر نعمتان
جمله تاریک است این محنت سرای
علم در وی چون جواهر ره نمای
رهبر جانت درین تاریک جای
جوهر علمست و علم جان فزای
تو درین تاریکی بی پا و سر
چون سکندر ماندهای بیراه بر
گر تو برگیری ازین جوهر بسی
خویش را یابی پشیمانتر کسی
ور نباید جوهرت ای هیچ کس
هم پشیمانتر تو خواهی بود بس
گر بود ور نبود این جوهر ترا
هر زمان یابم پشیمانتر ترا
این جهان و آن جهان در جان گمست
تن ز جان و جان ز تن پنهان گمست
چون برون رفتی ازین گم در گمی
هست آنجا جای خاص آدمی
گر رسی زینجا بجای خاص باز
پی بری در یک نفس صد گونه راز
ور درین ره بازمانی وای تو
گم شود در نوحه سر تا پای تو
شب مخسب و روز در هم میمخور
این طلب در تو پدید آید مگر
میطلب تو تا طلب کم گرددت
خورد روز و خواب شب کم گرددت
بیان وادی معرفت: بعد از آن بنمایدت پیش نظرحکایت عاشقی که خفته بود و معشوق بر او عیب گرفت: عاشقی از فرط عشق آشفته بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بود مردی سنگ شد در کوه چین
اشک میبارد ز چشمش بر زمین
هوش مصنوعی: مردی وجود داشت که مانند سنگی در کوههای چین محکم شده بود و از چشمانش اشک بر زمین میریخت.
بر زمین چون اشک ریزد زار زار
سنگ گردد اشک آن مرد آشکار
هوش مصنوعی: وقتی که بر زمین اشک میریزد و به شدت میگرید، آن اشکها تبدیل به نشانهای از درد و غم آن فرد میشود.
گر از آن سنگی فتد در دست میغ
تا قیامت زو نبارد جز دریغ
هوش مصنوعی: اگر سنگی از آسمان بر دست کسی بیفتد، تا پایان دنیا جز افسوس و ناامیدی نصیب او نمیشود.
هست علم آن مرد پاک راست گوی
گر به چین باید شدن او را بجوی
هوش مصنوعی: آدمی که پاک و راستگوست، دانش او به او اعتبار میبخشد. اگر هم بخواهد به دوردستها مانند چین برود، باید از او حقیقت و علمش را جستجو کرد.
زانک علم از غصهٔ بی همتان
سنگ شد، تا کی ز کافر نعمتان
هوش مصنوعی: زیرا که علم به خاطر اندوه جدایی از همفکران به تحمل سختی و فشار دچار شده است. تا چه زمانی باید از کافران که قدر نعمتها را نمیدانند، رنج ببریم؟
جمله تاریک است این محنت سرای
علم در وی چون جواهر ره نمای
هوش مصنوعی: تمامی چهره علم در این مکان پر از رنج و غم تاریک و مبهم است، اما در دل آن مانند جواهرهایی است که راه و روش را نمایان میکنند.
رهبر جانت درین تاریک جای
جوهر علمست و علم جان فزای
هوش مصنوعی: رهبری که در این مکان تاریک به کمک تو میآید، دانایی و علم است و همین علم است که جان را زنده و سرشار میکند.
تو درین تاریکی بی پا و سر
چون سکندر ماندهای بیراه بر
هوش مصنوعی: تو در این تاریکی به حالتی گیر افتادهای که نه میتوانی راه بروی و نه سر و پا داری، مثل سکندر که در شرایط ناخوشایند و بدون راهی مانده است.
گر تو برگیری ازین جوهر بسی
خویش را یابی پشیمانتر کسی
هوش مصنوعی: اگر تو از این ذات و ماهیت خودت چیزی بدست آوری، بیشتر از هر کس دیگری ممکن است که پشیمان شوی.
ور نباید جوهرت ای هیچ کس
هم پشیمانتر تو خواهی بود بس
هوش مصنوعی: اگر ارزش و اصالت تو را هیچ کس نبیند، باز هم تو بیشتر از همه از این موضوع ناراحت خواهی شد.
گر بود ور نبود این جوهر ترا
هر زمان یابم پشیمانتر ترا
هوش مصنوعی: اگر این ویژگی تو وجود داشته باشد یا نداشته باشد، هر بار که تو را ببینم، بیشتر از قبل احساس پشیمانی میکنم.
این جهان و آن جهان در جان گمست
تن ز جان و جان ز تن پنهان گمست
هوش مصنوعی: این دنیا و دنیای دیگر در وجود انسان گم شدهاند. بدن از جان تشکیل شده و جان نیز در بدن پنهان است.
چون برون رفتی ازین گم در گمی
هست آنجا جای خاص آدمی
هوش مصنوعی: زمانی که از این دنیا خارج شوی، در جایی دیگر قرار خواهی گرفت که مخصوص انسانهاست.
گر رسی زینجا بجای خاص باز
پی بری در یک نفس صد گونه راز
هوش مصنوعی: اگر از اینجا به مقصد خاصی برسی، در یک لحظه میتوانی صدها راز را کشف کنی.
ور درین ره بازمانی وای تو
گم شود در نوحه سر تا پای تو
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر بمانی، وای بر تو که تمام وجودت در غم و اندوه غرق خواهد شد.
شب مخسب و روز در هم میمخور
این طلب در تو پدید آید مگر
هوش مصنوعی: در شب بیدار نمان و در روز نیز خود را خسته نکن. تنها در صورتی میتوانی به این خواسته برسی که شرایط مناسب برای آن به وجود آید.
میطلب تو تا طلب کم گرددت
خورد روز و خواب شب کم گرددت
هوش مصنوعی: خود را به جستجو و طلب چیزهای بزرگ و ارزشمند عادت بده، تا روزهایت کمتر به تکرار و خوابهای بیهوده بگذرد.
خوانش ها
حکایت مردی که در کوه چین سنگ شد به خوانش آزاده
حاشیه ها
1403/04/12 21:07
سایهء خدا
در هم می خوردن یعنی چه ؟
1403/04/14 07:07
الف رسته
شب مخسب و روز در هم میمخور = شب مخسب و در روز هم می مخور
1403/06/12 18:09
عمران عمران
بیت پنجم، مصرع دوم:
سنگ شد از دست کافر نعمتان
بیت دهم، مصرع اول:
ور نیابی جوهرت ای هیچ کس