گنجور

بیان وادی معرفت

بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادیی بی پا و سر
هیچ کس نبود که او این جایگاه
مختلف گردد ز بسیاری راه
هیچ ره دروی نه هم آن دیگرست
سالک تن، سالک جان، دیگرست
باز جان و تن ز نقصان و کمال
هست دایم در ترقی و زوال
لاجرم بس ره که پیش آمد پدید
هر یکی بر حد خویش آمد پدید
کی تواند شد درین راه خلیل
عنکبوت مبتلا هم سیر پیل
سیر هر کس تا کمال وی بود
قرب هر کس حسب حال وی بود
گر بپرد پشه چندانی که هست
کی کمال صرصرش آید بدست
لاجرم چون مختلف افتاد سیر
هم روش هرگز نیفتد هیچ طیر
معرفت زینجا تفاوت یافتست
این یکی محراب و آن بت یافتست
چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالی صفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
بازیابد در حقیقت صدر خویش
سر ذراتش همه روشن شود
گلخن دنیا برو گلشن شود
مغز بیند از درون نه پوست او
خود نبیند ذره‌ای جز دوست او
هرچ بیند روی او بیند مدام
ذره ذره کوی او بیند مدام
صد هزار اسرار از زیر نقاب
روز می‌بنمایدت چون آفتاب
صد هزاران مرد گم گردد مدام
تا یکی اسرار بین گردد تمام
کاملی باید درو جانی شگرف
تا کند غواصی این بحر ژرف
گر ز اسرارت شود ذوقی پدید
هر زمانت نو شود شوقی پدید
تشنگی بر کمال اینجا بود
صد هزاران خون حلال اینجا بود
گر بیاری دست تا عرش مجید
دم مزن یک ساعت از هل من یزید
خویش را در بحر عرفان غرق کن
ورنه باری خاک ره بر فرق کن
گرنه‌ای ای خفته اهل تهنیت
پس چرا خود را نداری تعزیت
گر نداری شادیی از وصل یار
خیز باری ماتم هجران بدار
گر نمی بینی جمال یار تو
خیز منشین، می‌طلب اسرار تو
گر نمی‌دانی طلب کن شرم دار
چون خری تا چند باشی بی‌فسار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بعد از آن بنمایدت پیش نظر
معرفت را وادیی بی پا و سر
هوش مصنوعی: پس از آن، معرفت را به تو نشان می‌دهد؛ دنیایی بدون پا و سر، جهانی که فقط درک و شناخت را در بر دارد.
هیچ کس نبود که او این جایگاه
مختلف گردد ز بسیاری راه
هوش مصنوعی: هیچ کس نبود که از آنجا به جای دیگری برود و به خاطر راه‌های زیاد، به مرتبه‌ی متفاوتی برسد.
هیچ ره دروی نه هم آن دیگرست
سالک تن، سالک جان، دیگرست
هوش مصنوعی: هیچ یک از راه‌ها برای درویش و مسافر یکی نیست؛ سفر جسم و سفر روح هر کدام متفاوت است.
باز جان و تن ز نقصان و کمال
هست دایم در ترقی و زوال
هوش مصنوعی: روح و جسم همیشه در حال تغییر و تحول هستند؛ همواره در مسیر رشد و پیشرفت و همچنین در معرض کاهش و نقصان قرار دارند.
لاجرم بس ره که پیش آمد پدید
هر یکی بر حد خویش آمد پدید
هوش مصنوعی: به ناچار، راه‌هایی که در پیش آمد، هر یک خود را در حد و ظرفیتش نشان داد.
کی تواند شد درین راه خلیل
عنکبوت مبتلا هم سیر پیل
هوش مصنوعی: چه کسی می‌تواند در این مسیر همچون ابراهیم با خطرات و چالش‌ها روبه‌رو شود، در حالی که حتی عنکبوت هم در اینجا گرفتار است و در عین حال، فیل نیز در حال حرکت است؟
سیر هر کس تا کمال وی بود
قرب هر کس حسب حال وی بود
هوش مصنوعی: سیر و پیشرفت هر فرد به اندازه کمال اوست و نزدیکی هر کس به دیگران بسته به حال و وضعیت او می‌باشد.
گر بپرد پشه چندانی که هست
کی کمال صرصرش آید بدست
هوش مصنوعی: اگر پشه‌ای به پرواز درآید، هر چند که تعداد زیادی باشد، آیا می‌تواند به قدرت و شدت طوفانی بزرگ دست یابد؟
لاجرم چون مختلف افتاد سیر
هم روش هرگز نیفتد هیچ طیر
هوش مصنوعی: پس به ناچار، وقتی که چرخ‌ها به گونه‌ای متفاوت در گردش هستند، دیگر هیچ پرنده‌ای هرگز از پرواز باز نخواهد ایستاد.
معرفت زینجا تفاوت یافتست
این یکی محراب و آن بت یافتست
هوش مصنوعی: اینجا معرفت به دو شکل مختلف وجود دارد؛ یکی در محراب و دیگری در بت. به این معنا که درک و شناخت متفاوتی از حقیقت وجود دارد.
چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالی صفت
هوش مصنوعی: زمانی که نور دانش و آگاهی همچون آفتاب از آسمان می‌تابد، این مسیر، به ویژه مسیرهایی که ویژگی‌های عالی دارند، روشن و نمایان می‌شود.
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
بازیابد در حقیقت صدر خویش
هوش مصنوعی: هر کس به اندازه خود و توانایی‌هایش آگاه می‌شود و در واقعیت، مقام و ارزش واقعی خود را می‌یابد.
سر ذراتش همه روشن شود
گلخن دنیا برو گلشن شود
هوش مصنوعی: به زودی تمام ذرات این دنیا روشن می‌شوند و دنیای پر از غم و درد به یک باغ زیبا و سرسبز تبدیل خواهد شد.
مغز بیند از درون نه پوست او
خود نبیند ذره‌ای جز دوست او
هوش مصنوعی: انسان تنها وقتی به عمق وجود خود پی می‌برد که از بیرون به ظواهر زندگی نگاه نکند و فقط از درون به احساسات و ارتباطات واقعی با دیگران توجه کند. در این صورت، او نمی‌تواند چیزی جز محبت و دوستی را ببیند.
هرچ بیند روی او بیند مدام
ذره ذره کوی او بیند مدام
هوش مصنوعی: هرچه کسی را می‌بیند، همواره در دلش تصویر او باقی می‌ماند و هر جزئی از مسیر آن شخص را هم به یاد می‌آورد.
صد هزار اسرار از زیر نقاب
روز می‌بنمایدت چون آفتاب
هوش مصنوعی: زندگی پر از رازها و ناشناخته‌هاست که در طول روز، همچون خورشید، خود را نشان می‌دهند و آشکار می‌شوند.
صد هزاران مرد گم گردد مدام
تا یکی اسرار بین گردد تمام
هوش مصنوعی: بسیاری از مردان به طور مداوم گم می‌شوند، اما تنها یک نفر می‌تواند به درکی کامل از اسرار برسد.
کاملی باید درو جانی شگرف
تا کند غواصی این بحر ژرف
هوش مصنوعی: برای درک عمیق و کاوش در این دریای وسیع و پرعمق، باید فردی با روح و جان بزرگی وجود داشته باشد.
گر ز اسرارت شود ذوقی پدید
هر زمانت نو شود شوقی پدید
هوش مصنوعی: اگر از رازهای تو لذتی به وجود آید، هر زمان شوقی تازه در دلت پدیدار می‌شود.
تشنگی بر کمال اینجا بود
صد هزاران خون حلال اینجا بود
هوش مصنوعی: تشنگی و نیاز به آب در این مکان به نهایت رسیده بود و در اینجا، زندگی و جان‌های زیادی قربانی شده بودند.
گر بیاری دست تا عرش مجید
دم مزن یک ساعت از هل من یزید
هوش مصنوعی: اگر که دستی به سمت عرش بگشایی، یک لحظه هم دم از این نزن که کسی یاری می‌طلبد.
خویش را در بحر عرفان غرق کن
ورنه باری خاک ره بر فرق کن
هوش مصنوعی: خودت را در دریای عرفان غرق کن، وگرنه برایت بهتر است که به گرد و غبار راه افکنده شوی.
گرنه‌ای ای خفته اهل تهنیت
پس چرا خود را نداری تعزیت
هوش مصنوعی: ای خواب‌رفته، اهل شادی و سرور، چرا خودت را تسلیت نمی‌گویی؟
گر نداری شادیی از وصل یار
خیز باری ماتم هجران بدار
هوش مصنوعی: اگر از رسیدن به یار و خوشی‌های آن خبری نداری، پس بهتر است که به خاطر غم جدایی، عزا بگیری.
گر نمی بینی جمال یار تو
خیز منشین، می‌طلب اسرار تو
هوش مصنوعی: اگر زیبایی معشوق را نمی‌بینی، برخیز و بیکار ننشین، بلکه در جستجوی رازهای او باش.
گر نمی‌دانی طلب کن شرم دار
چون خری تا چند باشی بی‌فسار
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دانی، سعی کن یاد بگیری و شرمنده باش، چرا که مانند حیوانی احمق، تا کی می‌خواهی بدون شناخت و دانش بمانی؟

خوانش ها

بیان وادی معرفت به خوانش فاطمه امین
بیان وادی معرفت به خوانش فاطمه زندی
بیان وادی معرفت به خوانش آزاده

حاشیه ها

1399/06/20 20:09
احسان

بیت گر بیاری دست تا عرش مجید/دم مزن یک ساعت از هل من یزید. هل من مزید صحیح است. لطفا اصلاح شود. از قرآن اقتباس شده است به معنی زیاده خواستن و طلب بیشتر از چیزی