گنجور

حکایت مگسی که به کندو رفت و دست و پایش در عسل ماند

آن مگس می‌شد ز بهر توشه‌ای
دید کندوی عسل در گوشه‌ای
شد ز شوق آن عسل دل داده‌ای
در خروش آمد که کو آزاده‌ای
کز من مسکین جوی بستاند او
در درون کندوم بنشاند او
شاخ وصلم گر ببرآید چنین
منج نیکوتر بود در انگبین
کرد کارش را کسی، بیرون شوی
در درون ره دادش و بستد جوی
چون مگس را با عسل افتاد کار
پای و دستش در عسل شد استوار
در طپیدن سست شد پیوند او
وز چخیدن سخت‌تر شد بند او
در خروش آمد که ما را قهر کشت
وانگبینم سخت‌تر از زهر کشت
گر جوی دادم، دو جو اکنون دهم
بوک ازین درماندگی بیرون جهم
کس درین وادی دمی فارغ مباد
مرد این وادی به جز بالغ مباد
روزگاریست ای دل آشفته کار
تا به غفلت می‌گذاری روزگار
عمر در بی‌حاصلی بردی به سر
کو کنون تحصیل را عمری دگر
خیز و این وادی مشکل قطع کن
بازپر، وز جان وز دل قطع کن
زانک تا با جان و بادل هم بری
مشرکی وز مشرکان غافل‌تری
جان برافشان در ره و دل کن نثار
ورنه ز استغنی بگردانند کار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن مگس می‌شد ز بهر توشه‌ای
دید کندوی عسل در گوشه‌ای
هوش مصنوعی: مگس برای به دست آوردن غذایی به سمت کندوی عسل در گوشه‌ای می‌رود.
شد ز شوق آن عسل دل داده‌ای
در خروش آمد که کو آزاده‌ای
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و محبت آن عسل، شخصی به شدت به هیجان و اشتیاق آمده است و فریاد می‌زند که کجاست آن فرد آزاده و آزادمنش؟
کز من مسکین جوی بستاند او
در درون کندوم بنشاند او
هوش مصنوعی: او از من بی‌چاره طلب می‌کند و در دل خود جایم می‌دهد.
شاخ وصلم گر ببرآید چنین
منج نیکوتر بود در انگبین
هوش مصنوعی: اگر شاخه‌ی وصالم قطع شود، بهتر است که از آن شیره‌ی شیرین در عسل استفاده شود.
کرد کارش را کسی، بیرون شوی
در درون ره دادش و بستد جوی
هوش مصنوعی: کسی کارش را به انجام می‌رساند و در درون خود مسیر را برای خود باز می‌کند، اما دیگران از او می‌خواهند که راه را ببندد و جوی را از او بگیرند.
چون مگس را با عسل افتاد کار
پای و دستش در عسل شد استوار
هوش مصنوعی: وقتی مگس با عسل برخورد کرد، پای و دستش محکم در عسل قرار گرفت و به آن چسبید.
در طپیدن سست شد پیوند او
وز چخیدن سخت‌تر شد بند او
هوش مصنوعی: در اثر نوسانات و تغییرات، ارتباط او ضعیف‌تر شد و با هر جهش، وابستگی‌اش بیشتر و محکم‌تر گردید.
در خروش آمد که ما را قهر کشت
وانگبینم سخت‌تر از زهر کشت
هوش مصنوعی: با صدای بلند به ما خبر می‌دهد که قهر و غضب او ما را به هلاکت می‌رساند و من این را می‌بینم که این خشم از زهر نیز خطرناک‌تر است.
گر جوی دادم، دو جو اکنون دهم
بوک ازین درماندگی بیرون جهم
هوش مصنوعی: اگر به کسی مالی بخشیده‌ام، اکنون دو برابر آن را می‌دهم، چون می‌خواهم از این وضعیت ناامیدی رهایی یابم.
کس درین وادی دمی فارغ مباد
مرد این وادی به جز بالغ مباد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این دنیای پر از مشکلات و چالش‌ها نمی‌تواند لحظه‌ای آرامش داشته باشد، و آدم‌های این دنیا باید بالغ و با فهم باشند تا بتوانند با این سختی‌ها مواجه شوند.
روزگاریست ای دل آشفته کار
تا به غفلت می‌گذاری روزگار
هوش مصنوعی: زمانه‌ایست که ای دل نگران، هرچند به غفلت، زندگی‌ات را در می‌گذرانم.
عمر در بی‌حاصلی بردی به سر
کو کنون تحصیل را عمری دگر
هوش مصنوعی: زندگی را در بی‌فایده‌گی گذراندی، حالا دیگر وقت آن است که به یادگیری و کسب دانش مشغول شوی و عمری دیگر را به این کار اختصاص دهی.
خیز و این وادی مشکل قطع کن
بازپر، وز جان وز دل قطع کن
هوش مصنوعی: بیدار شو و از این مسیر سخت عبور کن، و با تمام وجود، از دل و جان خود رها شو.
زانک تا با جان و بادل هم بری
مشرکی وز مشرکان غافل‌تری
هوش مصنوعی: زیرا تا زمانی که با جان و دل به اتحاد نپردازی، در مقام ریاکاری خواهی بود و از حال و احوال ریاکاران بی‌خبرتر خواهی بود.
جان برافشان در ره و دل کن نثار
ورنه ز استغنی بگردانند کار
هوش مصنوعی: خودت را در راه عشق فدای معشوق کن و دل و جانت را به او تقدیم کن، ورنه اگر به بی‌نیازی تکیه کنی، همه چیز به هم می‌خورد و از دست می‌دهی.

خوانش ها

حکایت مگسی که به کندو رفت و دست و پایش در عسل ماند به خوانش آزاده

حاشیه ها

1400/12/20 23:02
محسن رضایی
با سلام شعر بسیار زیبا و عارفانه ای ست