برگردان به زبان ساده
رفت پیش بوعلی آن پیر زن
کاغذی زر برد کین بستان ز من
هوش مصنوعی: زنی سال خورده به نزد بوعلی رفت و کاغذی که بر روی آن طلا وجود داشت، به او داد و گفت: "این طلا را از من بگیر."
شیخ گفتش عهد دارم من که نیز
جز ز حق نستانم از کس هیچچیز
هوش مصنوعی: شیخ به کسی گفته است که من وعده کردهام که جز به حق، از هیچکس چیزی نمیگیرم.
پیرزن در حال گفت ای بوعلی
از کجا آوردی آخر احولی
هوش مصنوعی: پیرزن با تعجب از بوعلی میپرسد که چگونه این علم و حالتهای خاص را به دست آورده است.
تو درین ره مرد عقد و حل نهای
چند بینی غیر اگر احول نهای
هوش مصنوعی: تو در این مسیر به کسی که بتواند گرهها را باز کند و یا ببندد وابسته نیستی، فقط کافی است نگاهی به خودت بیندازی و ببینی اگر دچار مشکلات نیستی.
مرد را در دیده آنجا غیر نیست
زانک آنجا کعبه نی و دیر نیست
هوش مصنوعی: انسان در آن مکان چیزی جز خودش نمیبیند، زیرا آنجا نه کعبهای وجود دارد و نه معبدی.
هم ازو بشنو سخنها آشکار
هم بدو ماند وجودش پایدار
هوش مصنوعی: از او سخنهای روشن بشنو و وجودش همچنان پایدار بماند.
هم جزو کس را نبیند یک زمان
هم جزو کس رانداند جاودان
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند همواره به دیگری وابسته باشد، و در نهایت هر کسی مستقل و پایدار خواهد ماند.
هم درو، هم زو و هم با او بود
هم برون از هرسه این نیکو بود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که هر چیزی که مربوط به در، زو و او باشد، خوب و مثبت است و همچنان فراتر از این سه نیز چیزهای خوب وجود دارد.
هرک در دریای وحدت گم نشد
گر همه آدم بود مردم نشد
هوش مصنوعی: هر کس که در دریای وحدت غرق نشده، حتی اگر انسانهای زیادی باشد، در نهایت به انسانیت نرسیده است.
هر یک از اهل هنر وز اهل عیب
آفتابی دارد اندر غیب غیب
هوش مصنوعی: هر یک از هنرمندان و افرادی که عیبهایی دارند، در باطن و نهان خود نور و روشنی خاصی دارند.
عاقبت روزی بود کان آفتاب
با خودش گیرد، براندازد نقاب
هوش مصنوعی: روزی خواهد آمد که خورشید از پس ابرها بیرون میآید و پردهها را کنار میزند.
هرک او در آفتاب خود رسید
تو یقین میدان که نیک و بد رسید
هوش مصنوعی: هر کسی که به نور و روشنایی خودش دست پیدا کند، مطمئناً میدانی که به خوبیها و بدیها رسیده است.
تا تو باشی، نیک و بد اینجا بود
چون تو گم گشتی همه سودا بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو حضور داری، خیر و شر در اینجا وجود دارد؛ اما وقتی تو گم شوی، همه چیز به بیمعنایی و سردرگمی تبدیل میشود.
ور تو مانی در وجود خویش باز
نیک و بد بینی بسی و ره دراز
هوش مصنوعی: اگر تو در وجود خود باقی بمانی، در آن صورت خوب و بد را بسیار مشاهده میکنی و راهی که باید طی کنی، طولانی خواهد بود.
تا که از هیچی پدیدار آمدی
درگرفت خود گرفتار آمدی
هوش مصنوعی: زمانی که از هیچ به وجود آمدی، خود را درگیر مشکلات و چالشها کردی.
کاشکی اکنون چو اول بودیی
یعنی از هستی معطل بودیی
هوش مصنوعی: ای کاش مانند گذشته هنوز در حالت عدم و بیهویتی بودی، یعنی در این دنیا وجود نداشتی.
از صفات بد به کلی پاک شو
بعد از آن بادی به کف با خاک شو
هوش مصنوعی: ابتدا باید کاملاً از صفات ناپسند و بدیها دوری کنی، سپس با روحی آرام و سرشار از عشق و محبت به زندگی و طبیعت بپردازی.
تو کجا دانی که اندر تن ترا
چه پلیدیهاست چه گلخن ترا
هوش مصنوعی: تو نمیدانی در وجودت چه بیماریها و پلیدیها وجود دارد و همچنین چه زشتیهایی در درونت نهفته است.
مار و کژدم در تو زیر پردهاند
خفتهاند و خویشتن گم کردهاند
هوش مصنوعی: مار و کژدم در تو پنهان و خوابیدهاند، و به نوعی خود را گم کردهاند.
گر سر مویی فراایشان کنی
هر یکی را همچو صد ثعبان کنی
هوش مصنوعی: اگر به یکی از آنها کمترین توجهی کنی، او به اندازهی صد مار خطرناک میشود.
هر کسی را دوزخ پر مار هست
تا بپردازی تو دوزخ کار هست
هوش مصنوعی: هر فردی در زندگی خود با مشکلات و چالشهایی رو به رو میشود که باید با آنها مقابله کند. برای غلبه بر این دشواریها، تلاش و کوشش لازم است و باید به سمت حل این مسائل پیش برویم.
گر برون آیی ز یک یک پاک تو
خوش به خواب اندر شوی در خاک تو
هوش مصنوعی: اگر از تمام آلودگیها خلاص شوی، خوشحال به خواب میروی و در دل خاک آرام خواهی گرفت.
ورنه زیر خاک چه کژدم چه مار
میگزندت سخت تا روز شمار
هوش مصنوعی: اگر زیر خاک بروی، به هیچ فرقی نمیکند که یک کژدم یا مار تو را نیش بزند، چون در هر حال این درد تا زمانی که زندهای ادامه خواهد داشت.
هر کسی کو بیخبر زین پاکیست
هرکه خواهی گیر کرمی خاکیست
هوش مصنوعی: هر کسی که از این پاکی و طهارت بیخبر باشد، هر که را که بخواهی، در حقیقت مثل یک کرم از خاک است.
تاکی ای عطار ازین حرف مجاز
با سر اسرارتوحید آی باز
هوش مصنوعی: ای عطار، تا کی به این سخنان سطحی و غیرواقعی ادامه میدهی؟ بیا و به عمق حقیقت توحید نگاهی بینداز.
مرد سالک چون رسد این جایگاه
جایگاه مرد برخیزد ز راه
هوش مصنوعی: زمانی که مرد سالک (آدمی که در مسیر عرفان و سیر و سلوک قرار دارد) به این مقام و منزلت برسد، دیگر مردان بزرگ نیز باید از مسیر خود بر خیزند و به او احترام بگذارند.
گم شود، زیرا که پیدا آید او
گنگ گردد، زانک گویا آید او
هوش مصنوعی: وقتی چیزی که پنهان است، به وضوح نمایان شود، دیگر آن حالت قبلی خود را ندارد و از حرکت و حرف زدن باز میماند، زیرا اکنون به طور واضح دیده میشود.
جزو گردد، کل شود، نه کل، نه جزو
صورتی باشد صفت نه جان، نه عضو
هوش مصنوعی: به جزئیات توجه کن، زیرا همانطور که جزء در کل حل میشود، نه تنها به عنوان یک بخش، بلکه به عنوان شکلی از وصف در میآید، نه به عنوان روح و نه به عنوان عضوی از آن.
هر چهار آید برون از هر چهار
صد هزار آید فزون از صد هزار
هوش مصنوعی: هر چهار نفر به آسانی میتوانند از هر چهار صد هزار نفر فراتر روند و برتر شوند.
در دبیرستان این سر عجب
صد هزاران عقل بینی خشک لب
هوش مصنوعی: در دبیرستان، در اینجا، به طور شگفتانگیزی میبینی که صدها هزار ذهن خالی و بیسر و صدا وجود دارند.
عقل اینجا کیست افتاده بدر
مانده طفلی کو ز مادر زاد کر
هوش مصنوعی: عقل در اینجا کیست که به حال خود افتاده و در مانده است؟ مانند کودکی که از مادر به دنیا آمده و نمیداند چه بکند.
ذرهای برهرک این سر تافتست
سر ز ملک هر دو عالم تافتست
هوش مصنوعی: هر ذرهای که بر سر هر کسی میدرخشد، در حقیقت نشانهای از قدرت و عظمت ملک و دنیا است که به او تابیده شده است.
خود چو این کس نیست مویی در میان
چون نتابد سر چو مویی از جهان
هوش مصنوعی: اگر فردی مانند این شخص نباشد، موئی که در میان قرار دارد چگونه میتواند سر را بچرخاند، در حالی که از جهان تنها یک مو وجود دارد؟
گرچه این کس نیست کل این هم کس است
گر وجودست وعدم هم این کس است
هوش مصنوعی: هرچند که این شخص تنها نیست، اما او هم یک وجود مستقل دارد. حتی اگر چیزی وجود نداشته باشد، باز هم این شخص به نوعی وجود دارد.