حکایت چوب خوردن بلال
خورد بر یک جایگه روزی بلال
بر تن باریک صد چوب و دوال
خون روان شد زو ز چوب بیعدد
هم چنان میگفت احد میگفت احد
گر شود در پای خاری ناگهت
حب و بغض کس نماند در رهت
آنک او در دست خاری مبتلاست
زو تصرف در چنان قومی خطاست
چون چنان بودند ایشان تو چنین
چند خواهی بود حیران تو چنین
از زفافت بت پرستان رستهاند
وز زبان تو صحابه خستهاند
در فضولی میکنی دیوان سیاه
گوی بردی گر زفان داری نگاه
حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه: مصطفا جایی فرود آمد به راهحکایت رفتن مصطفی بسوی غار و خفتن علی در بسترش: گر علی بود و اگر صدیق بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خورد بر یک جایگه روزی بلال
بر تن باریک صد چوب و دوال
هوش مصنوعی: روزی بلال در یک مکان مشخص، تحت فشار سنگین و سختی قرار گرفت و بار زیادی را به دوش کشید.
خون روان شد زو ز چوب بیعدد
هم چنان میگفت احد میگفت احد
هوش مصنوعی: خون به طور بیوقفه از او جاری شد و او همچنان میگفت: «یکی هست، یکی هست».
گر شود در پای خاری ناگهت
حب و بغض کس نماند در رهت
هوش مصنوعی: اگر در مسیرت به ناگاه خاری به پا کنی، هیچکس در عشق و نفرت تو باقی نخواهد ماند.
آنک او در دست خاری مبتلاست
زو تصرف در چنان قومی خطاست
هوش مصنوعی: او در دستان خاری گرفتار است و این که به افرادی از این دست دخالت کنیم، اشتباه است.
چون چنان بودند ایشان تو چنین
چند خواهی بود حیران تو چنین
هوش مصنوعی: اگر آنها چنین بودند، تو هم چگونه میتوانی انتظار داشته باشی که به گونهای دیگر باشی؟ تو نیز در حیرتی مشابه آنان خواهی بود.
از زفافت بت پرستان رستهاند
وز زبان تو صحابه خستهاند
هوش مصنوعی: افرادی که به پرستش بتها عادت داشتند، رهایی یافتهاند و اصحاب تو از سخنان تو دلزده شدهاند.
در فضولی میکنی دیوان سیاه
گوی بردی گر زفان داری نگاه
هوش مصنوعی: اگر در کار دیگران کنجکاوی کنی و به حرفهای افرادی که دارای صدای خاصی هستند گوش دهی، ممکن است به مشکلاتی دچار شوی.