حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه
مصطفا جایی فرود آمد به راه
گفت آب آرند لشگر را ز چاه
رفت مردی بازآمد پر شتاب
گفت پر خونست چاه و نیست آب
گفت پنداری ز درد کار خویش
مرتضی در چاه گفت اسرار خویش
چاه چون بشنید آن تابش نبود
لاجرم چون تو شدی آبش نبود
آنک در جانش چنین شوری بود
در دلش کی کینهٔ موری بود
در تعصب میزند جان تو جوش
مرتضا را جان چنین نبود خموش
مرتضا را میمکن بر خود قیاس
زانک در حق غرق بود آن حقشناس
هم چنان مستغرق کار است او
وز خیالات تو بیزارست او
گر چو تو پر کینه بودی مرتضی
جنگ جستی پیش خیل مصطفی
او ز تو مردانهتر آمد بسی
پس چرا جنگی نکرد او باکسی
گر به ناحق بود صدیق ای عجب
او چو بر حق بود حق کردی طلب
پیش حیدر خیلام المؤمنین
چون نه بر منوال دین جستند کین
لاجرم چون دید چندان جنگ و شور
دفع کرد آن قوم را حیدر به زور
وانک با دختر تواند جنگ کرد
داند او سوی پدر آهنگ کرد
ای پسر تو بینشانی از علی
عین و یا و لام دانی از علی
تو ز عشق جان خویشی بیقرار
واو نشسته تا کند صد جان نثار
از صحابه گر شدی کشته کسی
حیدر کرار غم خوردی بسی
تا چرا من هم نگشتم کشته نیز
خوار شد بر چشم من جان عزیز
خواجه گفتی چه فتادست ای علی
آن تو یخنی نهادست ای علی
حکایت شفقت کردن مرتضی بر دشمن: چونک آن بدبخت آخر از قضاحکایت چوب خوردن بلال: خورد بر یک جایگه روزی بلال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مصطفا جایی فرود آمد به راه
گفت آب آرند لشگر را ز چاه
هوش مصنوعی: مصطفی در جایی فرود آمد و به راهنمایان خود گفت که برای سپاه آب از چاه بیاورند.
رفت مردی بازآمد پر شتاب
گفت پر خونست چاه و نیست آب
هوش مصنوعی: مردی با سرعت برگشت و گفت که چاه پر از خون است و آبی در آن وجود ندارد.
گفت پنداری ز درد کار خویش
مرتضی در چاه گفت اسرار خویش
هوش مصنوعی: شخصی به مرتضی گفت که گویی از درد و مشکلات کار خود در چاه فریاد میزند و رازهایش را بیان میکند.
چاه چون بشنید آن تابش نبود
لاجرم چون تو شدی آبش نبود
هوش مصنوعی: چاه وقتی تابش خورشید را دید، دیگر آبی نداشت؛ بنابراین وقتی تو آمدی، دیگر آبی برایش نمانده بود.
آنک در جانش چنین شوری بود
در دلش کی کینهٔ موری بود
هوش مصنوعی: در وجود او چنین شور و شوقی جاری است که در دلش هیچگونه حس کینهای وجود ندارد.
در تعصب میزند جان تو جوش
مرتضا را جان چنین نبود خموش
هوش مصنوعی: در زمانهایی که تعصب بر تو غلبه کرده، روح تو به یاد مرتضی (علی) به تلاطم میآید و چنین نمیتواند آرام بماند.
مرتضا را میمکن بر خود قیاس
زانک در حق غرق بود آن حقشناس
هوش مصنوعی: مرتضا را با خود مقایسه نکن، زیرا او در درک حقیقت به شدت غرق است و حقیقت را به خوبی میشناسد.
هم چنان مستغرق کار است او
وز خیالات تو بیزارست او
هوش مصنوعی: او همچنان غرق در کار خود است و از خیالها و افکار تو خسته و بیمیل است.
گر چو تو پر کینه بودی مرتضی
جنگ جستی پیش خیل مصطفی
هوش مصنوعی: اگر تو نیز مانند علی، کینهتوز بودی، در میدان جنگ به صف پیامبر نمیایستادی.
او ز تو مردانهتر آمد بسی
پس چرا جنگی نکرد او باکسی
هوش مصنوعی: او به مراتب باارادهتر از توست، پس چرا هیچ جنگی با کسی نکرد؟
گر به ناحق بود صدیق ای عجب
او چو بر حق بود حق کردی طلب
هوش مصنوعی: اگرچه حقیقت ندارد و کسی صادق نیست، جای تعجب است که او وقتی به حق بر میگردد، طلب حق را میکند.
پیش حیدر خیلام المؤمنین
چون نه بر منوال دین جستند کین
هوش مصنوعی: من به خاطر حیدر، که کسی است که در دین او را به عنوان مومن میشناسند، از دیگران دور ماندهام، چون نمیتوانند در راه دین به جستجوی من بپردازند.
لاجرم چون دید چندان جنگ و شور
دفع کرد آن قوم را حیدر به زور
هوش مصنوعی: به ناچار، زمانی که حیدر(علی) دید که آن قوم تا این حد جنگ و شور برپا کردهاند، با قدرت و نیروی خود آنها را متوقف کرد.
وانک با دختر تواند جنگ کرد
داند او سوی پدر آهنگ کرد
هوش مصنوعی: اگر با دختر مبارزه کنی، او میداند که باید به سمت پدرش برود.
ای پسر تو بینشانی از علی
عین و یا و لام دانی از علی
هوش مصنوعی: ای پسر، تو نشانهای از علی نداری، و چیزی از صفات و ویژگیهای او نمیدانی.
تو ز عشق جان خویشی بیقرار
واو نشسته تا کند صد جان نثار
هوش مصنوعی: تو از عشق به خودت بیقرار هستی، در حالی که او آرام نشسته است تا جانهای زیادی را برای تو فدای کند.
از صحابه گر شدی کشته کسی
حیدر کرار غم خوردی بسی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر یکی از یاران حضرت علی (علیهالسلام) کشته شدهای، باید برای او بسیار ناراحت باشی.
تا چرا من هم نگشتم کشته نیز
خوار شد بر چشم من جان عزیز
هوش مصنوعی: چرا من هم کشته نشدم؟ جان عزیزم در چشم من بیارزش شد.
خواجه گفتی چه فتادست ای علی
آن تو یخنی نهادست ای علی
هوش مصنوعی: ای علی، چه بر سرت آمده است که آنچه تو در دل داری، باعث نگرانیت شده است؟
حاشیه ها
1395/06/18 15:09
فامیل
جانم علی