گنجور

گفتهٔ بوعلی رودبار در وقت مرگ

وقت مردن بوعلی رودبار
گفت جانم بر لب آمد ز انتظار
آسمان را در همه بگشاده‌اند
در بهشتم مسندی بنهاده‌اند
همچو بلبل قدسیان خوش سرای
بانگ می‌دارند کای عاشق درآی
شکر می‌کن پس به شادی می‌خرام
زانک هرگز کس ندیدست این مقام
گرچه این انعام و این توفیق هست
می‌ندارد جانم از تحقیق دست
زانک می‌گوید ترا با این چه کار
داده‌ای عمری درازم انتظار
نیست برگم تا چو اهل شهوتی
سر فرو آرم به اندک رشوتی
عشق تو با جان من در هم سرشت
من نه دوزخ دانم اینجا نه بهشت
گر بسوزی همچو خاکستر مرا
در نیابد جز تو کس دیگر مرا
من ترادانم، نه دین، نه کافری
نگذرم من زین، اگر تو بگذری
من ترا خواهم، ترا دانم، ترا
هم تو جانم را و هم جانم ترا
حاجت من در همه عالم تویی
این جهانم و آن جهانم هم تویی
حاجت این دل شده، مویی برآر
یک نفس با من به هم هویی برآر
جان من گر سرکشد مویی ز تو
جان ببر، هایی ز من هویی ز تو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت مردن بوعلی رودبار
گفت جانم بر لب آمد ز انتظار
هوش مصنوعی: در زمان مرگ، بوعلی رودبار اظهار کرد که نفس‌ام به تنگ آمده و در انتظار آمده‌ام.
آسمان را در همه بگشاده‌اند
در بهشتم مسندی بنهاده‌اند
هوش مصنوعی: آسمان را برای همه گشوده‌اند و در بهشت، جایی برای نشستن فراهم کرده‌اند.
همچو بلبل قدسیان خوش سرای
بانگ می‌دارند کای عاشق درآی
هوش مصنوعی: مانند بلبلان ملکوتی، خوشا نغمه می‌سرایند و می‌گویند ای عاشق، به درون بخوان.
شکر می‌کن پس به شادی می‌خرام
زانک هرگز کس ندیدست این مقام
هوش مصنوعی: از شادی و خوشحالی شکرگزاری کن، زیرا هیچ‌کس هرگز چنین مقامی را ندیده است.
گرچه این انعام و این توفیق هست
می‌ندارد جانم از تحقیق دست
هوش مصنوعی: هرچند که این پاداش و موفقیت برای من وجود دارد، اما روح من از جستجوی حقیقت باز نمی‌ایستد.
زانک می‌گوید ترا با این چه کار
داده‌ای عمری درازم انتظار
هوش مصنوعی: چرا که او به تو می‌گوید، با این وضعیت و مشکلاتی که برایت پیش آمده، من به مدت طولانی در انتظار هستم.
نیست برگم تا چو اهل شهوتی
سر فرو آرم به اندک رشوتی
هوش مصنوعی: من برگ ندارم تا مانند کسانی که به شهوات خو دارند، برای اندکی رشوه سر تسلیم فرود آورم.
عشق تو با جان من در هم سرشت
من نه دوزخ دانم اینجا نه بهشت
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری با وجود من آمیخته شده که نه دنیای عذاب را درک می‌کنم و نه دنیای خوشبختی را.
گر بسوزی همچو خاکستر مرا
در نیابد جز تو کس دیگر مرا
هوش مصنوعی: اگر مرا بسوزانی و بگذاری مانند خاکستر، هیچ کس غیر از تو نمی‌تواند مرا درک کند یا احساس کند.
من ترادانم، نه دین، نه کافری
نگذرم من زین، اگر تو بگذری
هوش مصنوعی: من از تعصبات دینی و کفر آزاد هستم و به خاطر تو از اصول و ارزش‌هایم نمی‌گذرم، حتی اگر تو حاضر به گذشت باشی.
من ترا خواهم، ترا دانم، ترا
هم تو جانم را و هم جانم ترا
هوش مصنوعی: من تو را می‌خواهم و می‌شناسم، تو هم برای من، هم روح من هستی و هم زندگی‌ام.
حاجت من در همه عالم تویی
این جهانم و آن جهانم هم تویی
هوش مصنوعی: خواسته من در تمام دنیا تنها تویی و همه این دنیا و آن دنیا نیز متعلق به توست.
حاجت این دل شده، مویی برآر
یک نفس با من به هم هویی برآر
هوش مصنوعی: دل من نیازمند است که تو مویی از خود را به من نشان دهی؛ برای یک لحظه با من همدل شو.
جان من گر سرکشد مویی ز تو
جان ببر، هایی ز من هویی ز تو
هوش مصنوعی: اگر جان من هم به خاطر یک تار موی تو جان خودش را از دست بدهد، صدای من به خاطر تو به آسمان خواهد رفت.

خوانش ها

گفتهٔ بوعلی رودبار در وقت مرگ به خوانش آزاده
گفتهٔ بوعلی رودبار در وقت مرگ به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1402/02/27 08:04
م شریعتی

چقدر زیبا، چقدر دلنشین، رحمت بر آن روح بلند