گنجور

حکایت دیوانه‌ای که در کوهسار با پلنگان انس کرده بود

بود مجنونی عجب در کوه سار
با پلنگان روز و شب کرده قرار
گاه گاهش حالتی پیدا شدی
گم شدی در خود کسی کانجا شدی
بیست روز آن حالتش برداشتی
حالت او حال دیگر داشتی
بیست روز از صبح دم تا وقت شام
رقص می‌کردی و برگفتی مدام
هر دو تنهاییم و هیچ انبوه نه
ای همه شادی و هیچ اندوه نه
گر بمیرد هر که را با اوست دل
دل بدو ده دوست دارد دوست دل
هرک از هستی او دلشاد گشت
محو از هستی شد و آزاد گشت
شادی جاوید کن از دوست تو
تا نگنجد هیچ کل در پوست تو

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود مجنونی عجب در کوه سار
با پلنگان روز و شب کرده قرار
هوش مصنوعی: در کوهستان، مجنونی وجود داشت که با پلنگ‌ها زندگی می‌کرد و روزها و شب‌ها در کنار آن‌ها به آرامش می‌گذرانید.
گاه گاهش حالتی پیدا شدی
گم شدی در خود کسی کانجا شدی
هوش مصنوعی: گاهی اوقات حالت طوری می‌شود که در خودت گم می‌شوی و نمی‌دانی دقیقاً کجا هستی.
بیست روز آن حالتش برداشتی
حالت او حال دیگر داشتی
هوش مصنوعی: بیست روز حالت او را نداشتید و حال او برایتان تغییر کرده بود.
بیست روز از صبح دم تا وقت شام
رقص می‌کردی و برگفتی مدام
هوش مصنوعی: به مدت بیست روز از سپیده‌دم تا غروب، تو بی‌وقفه می‌رقصیدی و این کار را مدام تکرار می‌کردی.
هر دو تنهاییم و هیچ انبوه نه
ای همه شادی و هیچ اندوه نه
هوش مصنوعی: ما هر دو در تنهایی به سر می‌بریم و هیچ چیزی بر ما انباشته نیست. تو تمام شادی هستی و من هیچ اندوهی ندارم.
گر بمیرد هر که را با اوست دل
دل بدو ده دوست دارد دوست دل
هوش مصنوعی: اگر کسی که به او عشق می‌ورزد بمیرد، باید دلش را به کسی بسپارد که دوستی‌اش را دارد و به او عشق می‌ورزد.
هرک از هستی او دلشاد گشت
محو از هستی شد و آزاد گشت
هوش مصنوعی: هر کسی که از وجود او خوشحال و شاداب شد، از وجود خود محو گردید و رهایی پیدا کرد.
شادی جاوید کن از دوست تو
تا نگنجد هیچ کل در پوست تو
هوش مصنوعی: دوست تو را طوری شاد کن که هیچ چیز بزرگ و نامتعارفی نتواند در وجود تو جا بگیرد.