گنجور

حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود

عابدی بودست در وقت کلیم
در عبادت بود روز و شب مقیم
ذره‌ای ذوق و گشایش می‌نیافت
ز آفتاب سینه تابش می‌نیافت
داشت ریشی بس نکو آن نیک مرد
گاه گاهی ریش خود را شانه کرد
مرد عابد دید موسی را ز دور
پیش او شد کای سپه سالار طور
از برای حق کز حق کن سؤال
تا چرا نه ذوق دارم من نه حال
چون کلیم القصه شد بر کوه طور
بازپرسید آن سخن، حق گفت دور
گوهر آنک از وصل ما درویش ماند
دائما مشغول ریش خویش ماند
موسی آمد قصه بر گفتا که چیست
ریش خود می‌کند مرد و می‌گریست
جبرئیل آمد سوی موسی دوان
گفت همی مشغول ریشی این زمان
ریش اگر آراست در تشویش بود
ور همی برکند هم درویش بود
یک نفس بی او برآوردن خطاست
چه به کژ زو بازمانی چه به راست
از زریش خود برون ناآمده
غرق این دریای خون ناآمده
چون ز ریش خود بپردازی نخست
عزم تو گردد درین دریا درست
ور تو بااین ریش در دریا شوی
هم ز ریش خویش ناپروا شوی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عابدی بودست در وقت کلیم
در عبادت بود روز و شب مقیم
هوش مصنوعی: عابدی در زمان حضرت موسی (کلیم) وجود داشت که روز و شب در عبادت مشغول بود و هیچ وقت از آن غافل نمی‌شد.
ذره‌ای ذوق و گشایش می‌نیافت
ز آفتاب سینه تابش می‌نیافت
هوش مصنوعی: هیچ نشانه‌ای از شادی و روشنایی در دل پیدا نمی‌شود، حتی از تابش آفتاب.
داشت ریشی بس نکو آن نیک مرد
گاه گاهی ریش خود را شانه کرد
هوش مصنوعی: مرد نیکو، ریش زیبایی داشت و گاهی اوقات ریش خود را شانه می‌زد.
مرد عابد دید موسی را ز دور
پیش او شد کای سپه سالار طور
هوش مصنوعی: مرد عابدی از دور موسی را دید و به سوی او رفت و گفت: ای فرمانده کوه طور!
از برای حق کز حق کن سؤال
تا چرا نه ذوق دارم من نه حال
هوش مصنوعی: به خاطر خداوند که از حقیقت واصل می‌شود، سؤال کن که چرا من نه شوقی دارم و نه حال و روز خوشی.
چون کلیم القصه شد بر کوه طور
بازپرسید آن سخن، حق گفت دور
هوش مصنوعی: زمانی که موسی (کلیم) بر کوه طور بود، دوباره از خدا پرسید آن کلام را که شنیده بود، و حق تعالی جواب داد که کلامی که شنیدی از من دور است.
گوهر آنک از وصل ما درویش ماند
دائما مشغول ریش خویش ماند
هوش مصنوعی: عطای محبت و پیوند ما، مانند دُر گرانبهایی است که هرگز از ذهن درویش پاک نخواهد شد و او همیشه درگیر مشکلات و دغدغه‌های خود باقی خواهد ماند.
موسی آمد قصه بر گفتا که چیست
ریش خود می‌کند مرد و می‌گریست
هوش مصنوعی: موسی داستانی را نقل کرد و گفت که مردی در حال کندن ریش خود است و در عوض گریه می‌کند.
جبرئیل آمد سوی موسی دوان
گفت همی مشغول ریشی این زمان
هوش مصنوعی: جبرییل به سمت موسی آمد و به سرعت گفت که این لحظه مشغول رسیدن به من است.
ریش اگر آراست در تشویش بود
ور همی برکند هم درویش بود
هوش مصنوعی: اگر ریش را مرتب کند، در حال نگرانی است و اگر هم آن را بکند، باز هم او فقیر است.
یک نفس بی او برآوردن خطاست
چه به کژ زو بازمانی چه به راست
هوش مصنوعی: زندگی بدون او یک اشتباه بزرگ است، حتی اگر به طور ناخواسته از او دور شوی یا به سوی او برگردی.
از زریش خود برون ناآمده
غرق این دریای خون ناآمده
هوش مصنوعی: خود را از زریش بیرون نیاورده و در این دریای خون غرق نشده است.
چون ز ریش خود بپردازی نخست
عزم تو گردد درین دریا درست
هوش مصنوعی: زمانی که از ریشه‌های خود فاصله بگیری، ابتدا اراده‌ات در این مسیر محکم خواهد شد.
ور تو بااین ریش در دریا شوی
هم ز ریش خویش ناپروا شوی
هوش مصنوعی: اگر تو با این ریش به دریا بروی، حتی از ریش خود نیز بی‌خیال خواهی شد.

خوانش ها

حکایت عابدی که در زمان موسی مشغول ریش خود بود به خوانش آزاده

حاشیه ها

1391/11/10 06:02
امیر م

در بیت دوم "ذره ای" صحیح است.

1391/11/10 06:02
امیر م

مصراع اول بیت دوازدهم در بعضی منابع اینگونه آمده که ظاهرا صحیح تر می باشد:
ای ز ریش خود برون ناآمده

1399/06/29 17:08
محمد

این حکایت خیلی آموزنده است و مفهوم ساده ای دارد ولی عمل کردن به نصیحت شاعر بسیار دشوار است.