حکایت بندهای که با خلعت شاه گرد راه از خود پاک کرد و بردارش کردند
بندهای را خلعتی بخشید شاه
بنده با خلعت برون آمد به راه
گرد ره بر روی او بنشسته بود
باستین خلعت آن بسترد زود
منکری با شاه گفت ای پادشاه
پاک کرد از خلعت تو گرد راه
شه بر آن بیحرمتی انکارکرد
حالی آن سرگشته را بر دار کرد
تا بدانی آنک بیحرمت بود
بر بساط شاه بیقیمت بود
دیگری گفتش که در راه خدای
پاک بازی چون بود ای پاک رای
هست مشغولی دل بر من حرام
هرچ دارم میفشانم بر دوام
هرچ در دست آیدم گم گرددم
زانک در دست آن چو کژدم گرددم
من ندارم خویش را در بند هیچ
برفشانم جمله چند از بند هیچ
پاک بازی میکنم در کوی او
بوک در پاکی ببینم روی او
گفت این ره نه ره هر کس بود
پاک بازی زاد این راه بس بود
هرک او در باخت هر چش بود پاک
رفت در پاکی فروآسود پاک
دوخته بر در، دریده بر مدوز
هرچ داری تا سر مویی بسوز
چون بسوزی کل به آهی آتشین
جمع کن خاکسترش در وی نشین
چون چنین کردی برستی از همه
ورنه خون خور تا که هستی از همه
تا نبری خود ز یک یک چیز تو
کی نهی گامی در این دهلیز تو
چون درین زندان بسی نتوان نشست
خویشتن را بازکش از هرچ هست
زانک وقت مرگ یک یک چیز تو
کی ندارد دست از تیریز تو
دستها اول ز خود کوتاه کن
بعد از آن آنگاه عزم راه کن
تا در اول پاک بازی نبودت
این سفر کردن نمازی نبودت
گفتار شیخ خرقان در دم آخر: دردم آخر که جان آمد به لبدو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت: داد از خود پیرتر کستان خبر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بندهای را خلعتی بخشید شاه
بنده با خلعت برون آمد به راه
هوش مصنوعی: یک بنده، هدیهای از شاه دریافت کرد و با این هدیه، به راهی خارج شد.
گرد ره بر روی او بنشسته بود
باستین خلعت آن بسترد زود
هوش مصنوعی: چهره او را به خوبی میدیدم که به عنوان نشانهای از زیبایی، درخشان و جذاب بود و زودتر از آنچه که تصور میکردم، به او نزدیک شدم.
منکری با شاه گفت ای پادشاه
پاک کرد از خلعت تو گرد راه
هوش مصنوعی: منکری با پادشاه گفت: ای پادشاه، گرد و غبار راه از لباس تو پاک شد.
شه بر آن بیحرمتی انکارکرد
حالی آن سرگشته را بر دار کرد
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر بیاحترامی که شده، این وضعیت سرگردان را نمیپذیرد و او را مجازات میکند.
تا بدانی آنک بیحرمت بود
بر بساط شاه بیقیمت بود
هوش مصنوعی: تا بفهمی که کسی که بیاحترام است، در حضور پادشاه ارزش و قیمت ندارد.
دیگری گفتش که در راه خدای
پاک بازی چون بود ای پاک رای
هوش مصنوعی: دیگری از او پرسید که در مسیر خدمت به خداوند، رفتار و برخورد چگونه باید باشد، ای فرد نیکو نظر؟
هست مشغولی دل بر من حرام
هرچ دارم میفشانم بر دوام
هوش مصنوعی: دل من به چیزی جز عشق تو مشغول نیست و هرچه دارم، به پای تو میریزم تا همیشه پایدار بماند.
هرچ در دست آیدم گم گرددم
زانک در دست آن چو کژدم گرددم
هوش مصنوعی: هر چیزی که به دست میآورم، از من دور میشود، زیرا وقتی به آن چنگ میزنم، مانند کژدم میشوم و به راحتی میسوزم.
من ندارم خویش را در بند هیچ
برفشانم جمله چند از بند هیچ
هوش مصنوعی: من خودم را به هیچ چیزی وابسته نمیکنم و هرچه میخواهم، از قید و بندها رها هستم.
پاک بازی میکنم در کوی او
بوک در پاکی ببینم روی او
هوش مصنوعی: من در محله او به طور صادقانه رفتار میکنم، زیرا در پاکی و صداقت، زیبایی چهرهاش را مشاهده میکنم.
گفت این ره نه ره هر کس بود
پاک بازی زاد این راه بس بود
هوش مصنوعی: این مسیر، راهی نیست که هر کس بتواند در آن قدم بگذارد. برای موفقیت در این راه، باید روحی پاک و خالص داشت.
هرک او در باخت هر چش بود پاک
رفت در پاکی فروآسود پاک
هوش مصنوعی: هر کسی که در باختن خودش را پاک و بینقص ببندد، در نهایت به پاکی و خلوص میرسد و در این حالت آرامش مییابد.
دوخته بر در، دریده بر مدوز
هرچ داری تا سر مویی بسوز
هوش مصنوعی: هر چیزی که داری، حتی اگر به اندازه یک تار موی خدا باشد، به خاطر کسی که در دل میپروری، باید فدای او شود.
چون بسوزی کل به آهی آتشین
جمع کن خاکسترش در وی نشین
هوش مصنوعی: زمانی که تمامی وجودت را با آتش عشق بسوزانی، خاکستر آن را جمع کن و در آن زندگی کن.
چون چنین کردی برستی از همه
ورنه خون خور تا که هستی از همه
هوش مصنوعی: اگر چنین کاری کنی، از تمام مشکلات آزاد خواهی شد، وگرنه باید به سختی و دشواری ادامه دهی تا زمانی که زندگیات به پایان برسد.
تا نبری خود ز یک یک چیز تو
کی نهی گامی در این دهلیز تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که خود را از هر چیز خاصی جدا نکنی، چگونه میتوانی اولین قدم را در این مسیر برداری؟
چون درین زندان بسی نتوان نشست
خویشتن را بازکش از هرچ هست
هوش مصنوعی: چون در این زندان نمیتوان مدت طولانی ماند، خود را از هر آنچه که هست رها کن.
زانک وقت مرگ یک یک چیز تو
کی ندارد دست از تیریز تو
هوش مصنوعی: چون زمان مرگ فرا برسد، هیچ چیزی نمیتواند از تو حمایت کند و تو را در درد و سختی تنها بگذارد.
دستها اول ز خود کوتاه کن
بعد از آن آنگاه عزم راه کن
هوش مصنوعی: ابتدا باید از خودخواهی و خودبینی دست برداری، سپس برای شروع مسیر جدید آماده شو.
تا در اول پاک بازی نبودت
این سفر کردن نمازی نبودت
هوش مصنوعی: تا زمانی که در آغاز پاکی و صفا نباشی، سفر کردن مانند عبادت و نماز نیست.