گنجور

حکایت خسروی که به استقبالش شهر را آراسته بودند و او فقط به آرایش زندانیان توجه کرد

خسروی می‌شد به شهر خویش باز
خلق شهر آرای می‌کردند ساز
هر کسی چیزی کز آن خویش داشت
بهر آرایش همه در پیش داشت
اهل زندان را نبود از جزو و کل
هیچ چیزی نیز الا بند و غل
هم سری چندی بریده داشتند
هم جگرهای دریده داشتند
دست و پایی نیز چند انداختند
زین همه آرایشی برساختند
چون به شهر خود درآمد شهریار
دید شهر از زیب و زینت آشکار
چون رسید آنجا که زندان بود، شاه
شد ز اسب خود پیاده زود شاه
اهل زندان را چو برخود بارداد
وعده کرد و سیم و زر بسیار داد
هم نشینی بود شه را رازجوی
گفت شاها سر این با من بگوی
صد هزار آرایش افزون دیده‌ای
شهر در دیبا و اکسون دیده‌ای
زر و گوهر در زمین می‌ریختند
مشک و عنبر در هوا می‌بیختند
آن همه دیدی و کردی احتراز
ننگرستی سوی آن یک چیز باز
بر در زندان چرابودت قرار
تا سربریده بینی اینت کار
نیست اینجا هیچ چیزی دل گشای
جز سربریده و جز دست و پای
خونیانند این همه بریده دست
در بر ایشان چرا باید نشست
شاه گفت آرایش آن دیگران
هست چون بازیچهٔ بازیگران
هر کسی در شیوه و در شان خویش
عرضه می‌کردند بر تو آن خویش
جملهٔ آن قوم تاوان کرده‌اند
کارم اینجا اهل زندان کرده‌اند
گر نکردی امر من اینجا گذر
کی جدا بودی سر از تن، تن ز سر
حکم خود اینجا روان می‌یافتم
لاجرم اینجا عنان برتافتم
آن همه در ناز خود گم بوده‌اند
در غرور خود فرو آسوده‌اند
اهل زندانند سرگردان شده
زیر حکم و قهر من حیران شده
گاه دست و گاه سر درباخته
گاه خشک و گاه‌تر درباخته
منتظر بنشسته، نه کار و نه بار
تاروند از چاه و زندان سوی دار
لاجرم گلشن شد این زندان مرا
گه من ایشان را و گه ایشان مرا
کار ره بینان بفرمان رفتن است
لاجرم شه را به زندان رفتن است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسروی می‌شد به شهر خویش باز
خلق شهر آرای می‌کردند ساز
هوش مصنوعی: او بعد از مدتی به شهر خود بازمی‌گشت و مردم شهر به استقبالش می‌آمدند و از او برای تزئیین و زیباسازی شهر الهام می‌گرفتند.
هر کسی چیزی کز آن خویش داشت
بهر آرایش همه در پیش داشت
هوش مصنوعی: هر فردی چیزی از خود دارد که برای زیبایی و تزئین زندگی‌اش به آن نیازمند است و همیشه آن را در اختیار دارد.
اهل زندان را نبود از جزو و کل
هیچ چیزی نیز الا بند و غل
هوش مصنوعی: زندانیان هیچ چیز از دنیا ندارند جز زندانی بودن و زنجیرهایی که به آن‌ها بسته شده است.
هم سری چندی بریده داشتند
هم جگرهای دریده داشتند
هوش مصنوعی: آنها نه تنها از داشتن شرکای عزیز خود جدا شده بودند، بلکه دل‌هایشان نیز به خاطر این جدایی شکسته و پراکنده بود.
دست و پایی نیز چند انداختند
زین همه آرایشی برساختند
هوش مصنوعی: دست و پاهای زیادی را به کار گرفتند و از همه این تلاش‌ها، زینی زیبا و دلربا ساخته شد.
چون به شهر خود درآمد شهریار
دید شهر از زیب و زینت آشکار
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه به شهر خودش وارد شد، زیبایی و زینت شهر را به وضوح مشاهده کرد.
چون رسید آنجا که زندان بود، شاه
شد ز اسب خود پیاده زود شاه
هوش مصنوعی: وقتی به جایی رسید که زندان بود، شاه به سرعت از اسبش پیاده شد.
اهل زندان را چو برخود بارداد
وعده کرد و سیم و زر بسیار داد
هوش مصنوعی: وقتی زندانیان به سختی دچار مشکل شدند، وعده‌ای به آنها داد و هدایا و ثروت زیادی به آنها بخشید.
هم نشینی بود شه را رازجوی
گفت شاها سر این با من بگوی
هوش مصنوعی: یک رازی وجود دارد که پادشاه را به ملاقات می‌طلبد. بنابراین از او خواهش می‌کند که درباره این راز با من صحبت کند.
صد هزار آرایش افزون دیده‌ای
شهر در دیبا و اکسون دیده‌ای
هوش مصنوعی: شهر را با زیبایی‌های فراوان از درخشش دیبا و پارچه‌های گران‌قیمت آراسته دیده‌ای.
زر و گوهر در زمین می‌ریختند
مشک و عنبر در هوا می‌بیختند
هوش مصنوعی: در زمین طلا و جواهر پخش می‌کردند و در هوا عطر و رایحه‌های خوش پخش می‌شدند.
آن همه دیدی و کردی احتراز
ننگرستی سوی آن یک چیز باز
هوش مصنوعی: بسیاری از چیزها را مشاهده کردی و از آنها دوری کردی، ولی به آن یک موضوع خاص توجه نکردی و از آن غافل ماندی.
بر در زندان چرابودت قرار
تا سربریده بینی اینت کار
هوش مصنوعی: چرا در این زندان نشسته‌ای؟ تا وقتی که سر بریده‌ای را ببینی، این سرنوشت توست.
نیست اینجا هیچ چیزی دل گشای
جز سربریده و جز دست و پای
هوش مصنوعی: در اینجا هیچ چیز دلشاد کننده‌ای وجود ندارد، جز سر بریده و دست و پای قطع شده.
خونیانند این همه بریده دست
در بر ایشان چرا باید نشست
هوش مصنوعی: این افراد که دستشان بریده شده‌اند، خونین هستند و نشستن در کنار آن‌ها چه دلیلی دارد؟
شاه گفت آرایش آن دیگران
هست چون بازیچهٔ بازیگران
هوش مصنوعی: شاه گفت که زیبایی آن افراد دیگر شبیه به زینت‌های تزیینی است که بازیگران برای نمایش استفاده می‌کنند.
هر کسی در شیوه و در شان خویش
عرضه می‌کردند بر تو آن خویش
هوش مصنوعی: هر کسی بر اساس ویژگی‌ها و مخصوصات خود، چیزی را به تو ارائه می‌دهد.
جملهٔ آن قوم تاوان کرده‌اند
کارم اینجا اهل زندان کرده‌اند
هوش مصنوعی: تمامی آن افراد به خاطر اعمال خود مجازات شده‌اند و من نیز در این مکان مانند آنها به زندان افتاده‌ام.
گر نکردی امر من اینجا گذر
کی جدا بودی سر از تن، تن ز سر
هوش مصنوعی: اگر به خواسته‌ام توجه نکردی، چطور می‌توانستی از من جدا باشی؟ بدن بدون سر چگونه وجود دارد؟
حکم خود اینجا روان می‌یافتم
لاجرم اینجا عنان برتافتم
هوش مصنوعی: من اینجا حکم خود را به راحتی می‌یافتم، بنابراین تصمیم گرفتم که اینجا را ترک کنم.
آن همه در ناز خود گم بوده‌اند
در غرور خود فرو آسوده‌اند
هوش مصنوعی: آن‌ها به قدری در ناز و خوشحالی خود غرق شده‌اند که از واقعیت‌های اطرافشان غافل شده‌اند.
اهل زندانند سرگردان شده
زیر حکم و قهر من حیران شده
هوش مصنوعی: مردم در بند و گرفتار شده‌اند و زیر فشار و خشم من، حیران و آشفته‌اند.
گاه دست و گاه سر درباخته
گاه خشک و گاه‌تر درباخته
هوش مصنوعی: گاهی انسان به مسائلی گرفتار می‌شود که باعث می‌شود نه به خود برگردد و نه به اوضاعش توجه کند. گاهی در شرایط سخت و دشوار قرار می‌گیرد و گاهی برعکس، در وضعیت‌هایی راحت و شاداب.
منتظر بنشسته، نه کار و نه بار
تاروند از چاه و زندان سوی دار
هوش مصنوعی: کسی که منتظر نشسته، هیچ کار و فعالیتی ندارد و به جای اینکه تلاش کند، در حال سپری کردن زمان است. انگار از چاه و زندان به سوی دار می‌رود، که نشان‌دهنده‌ی شرایط سخت و ناامیدی است.
لاجرم گلشن شد این زندان مرا
گه من ایشان را و گه ایشان مرا
هوش مصنوعی: بنابراین این زندان برای من به مانند گلستان شده است، گاهی من در حال شادی با آن‌ها هستم و گاهی آن‌ها در حال شادی با من.
کار ره بینان بفرمان رفتن است
لاجرم شه را به زندان رفتن است
هوش مصنوعی: آنچه رهبران و هدایت‌کنندگان انجام می‌دهند، پیروی از دستورات و قوانین است. بنابراین، در بعضی موارد، ممکن است به دلیل شرایط خاص، حتی یک فرمانروای بزرگ نیز مجبور به پذیرش محدودیت‌ها و زندانی شدن شود.