گنجور

حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز می‌کرد

یک شبی خفاش گفت از هیچ باب
یک دمم چون نیست چشم آفتاب
می‌شوم عمری به صد بیچارگی
تا بباشم گم درو یک بارگی
چشم بسته می‌روم در سال و ماه
عاقبت آخر رسم آن جایگاه
تیز چشمی گفت ای مغرور مست
ره ترا تا او هزاران سال هست
بر چو تو سرگشته این ره کی رسد
مور در چه مانده بر مه کی رسد
گفت باکی نیست، می‌خواهم پرید
تا ازین کارم چه نقش آید پدید
سالها می‌رفت مست و بی خبر
تا نه قوت ماندش نه بال و پر
عاقبت جان سوخته، تن در گداز
بی‌پرو بی‌بال، عاجز مانده باز
چون نمی‌آمد ز خورشیدش خبر
گفت از خورشید بگذشتم مگر
عاقلی گفتش که تو بس خفته‌ای
ره نمی بینی که گامی رفته‌ای
وانگهی گویی کزو بگذشته‌ام
زان چنان بی‌بال و پر سرگشته‌ام
زین سخن خفاش بس ناچیز شد
آنچ ازو آن مانده بود، آن نیز شد
از سر عجزی بسوی آفتاب
کرد حالی از زفان جان خطاب
گفت مرغی یافتی بس دیده ور
پاره‌ای به دورتر بر شو دگر
دیگری پرسید ازو کای رهنمای
چون بود گر امر می‌آرم بجای
من ندارم با قبول و رد کار
می‌کنم فرمان او را انتظار
هرچ فرماید به جان فرمان کنم
گر ز فرمان سرکشم تاوان کنم
گفت نیکو کردی ای مرغ این سؤال
مرد را زین بیشتر نبود کمال
هرک فرمان کرد، از خذلان برست
از همه دشواریی آسان برست
طاعتی بر امر در یک ساعتت
بهتر از بی‌امر عمری طاعتت
هرک بی‌فرمان کشد سختی بسی
سگ بود در کوی این کس نه کسی
سگ بسی سختی کشید و زان چه سود
جز زیان نبود چو بر فرمان نبود
وانک بر فرمان کشد سختی دمی
از ثوابش پر برآید عالمی
کار فرمان راست در فرمان گریز
بندهٔ تو، در تصرف برمخیز

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک شبی خفاش گفت از هیچ باب
یک دمم چون نیست چشم آفتاب
هوش مصنوعی: یک شب خفاشی گفت که من از هیچ چاره‌ای ندارم، زیرا در این تاریکی، مانند همیشه نوری از آفتاب به من نمی‌رسد.
می‌شوم عمری به صد بیچارگی
تا بباشم گم درو یک بارگی
هوش مصنوعی: من برای اینکه یک بار به طور کامل در عشق غرق شوم، عمر طولانی‌ای را با سختی‌ها و مشکلات سپری می‌کنم.
چشم بسته می‌روم در سال و ماه
عاقبت آخر رسم آن جایگاه
هوش مصنوعی: با چشمان بسته در مسیر زمان و ایام حرکت می‌کنم و در پایان به جایی می‌رسم که از قبل مشخص شده است.
تیز چشمی گفت ای مغرور مست
ره ترا تا او هزاران سال هست
هوش مصنوعی: زن تیزچشم به مغرور مست می‌گوید: تو را تنها به خاطر این که چندین سال در مسیر خود قدم گذاشته‌ای، نباید به خود ببالید.
بر چو تو سرگشته این ره کی رسد
مور در چه مانده بر مه کی رسد
هوش مصنوعی: کسی که به مانند تو از عشق و شوق سرگردان است، نمی‌تواند به هدف خود برسد. مانند مورچه‌ای که برای رسیدن به ماه تلاش می‌کند، اما این تلاش بی‌فایده است.
گفت باکی نیست، می‌خواهم پرید
تا ازین کارم چه نقش آید پدید
هوش مصنوعی: گفت نگران نباش، می‌خواهم پرواز کنم تا ببینم از این کارم چه اثری به جا می‌ماند.
سالها می‌رفت مست و بی خبر
تا نه قوت ماندش نه بال و پر
هوش مصنوعی: سال‌ها به حالت سرمستی و بی‌خبر از دنیا گذشت و به جایی رسید که نه توانایی ادامهٔ زندگی را داشت و نه نیروی پرواز.
عاقبت جان سوخته، تن در گداز
بی‌پرو بی‌بال، عاجز مانده باز
هوش مصنوعی: در نهایت، کسی که به شدت آسیب‌دیده و داغ دیده است، بدون هیچ‌گونه تلاشی و بدون بال و پر، همچنان ناتوان باقی مانده است.
چون نمی‌آمد ز خورشیدش خبر
گفت از خورشید بگذشتم مگر
هوش مصنوعی: وقتی از خورشیدش خبری نبود، تصمیم گرفتم از آن بگذرم.
عاقلی گفتش که تو بس خفته‌ای
ره نمی بینی که گامی رفته‌ای
هوش مصنوعی: عاقل به او گفت که تو خیلی در خواب هستی و نمی‌بینی که نمی‌توانی راه را پیدا کنی چون حتی یک قدم هم برنداشته‌ای.
وانگهی گویی کزو بگذشته‌ام
زان چنان بی‌بال و پر سرگشته‌ام
هوش مصنوعی: سپس می‌گویی که من از او عبور کرده‌ام، و در حالی که بی‌بال و پر هستم، سردرگم و پریشان شده‌ام.
زین سخن خفاش بس ناچیز شد
آنچ ازو آن مانده بود، آن نیز شد
هوش مصنوعی: از این سخن، خفاش به شدت کوچک و بی‌اهمیت شد و آنچه که از او باقی مانده بود نیز از بین رفت.
از سر عجزی بسوی آفتاب
کرد حالی از زفان جان خطاب
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانی خود، به سوی آفتاب نگاهی کردم و حالتی از درونم به سخن آمد.
گفت مرغی یافتی بس دیده ور
پاره‌ای به دورتر بر شو دگر
هوش مصنوعی: مرغی را دیدی که به خوبی می‌بیند؛ حالا اگر چیزی از دورتر ببینی، دیگر آن را رها کن و به سراغ چیز دیگری برو.
دیگری پرسید ازو کای رهنمای
چون بود گر امر می‌آرم بجای
هوش مصنوعی: دیگری از او پرسید: ای راهنمای من، وضعیت چگونه است اگر من خواسته‌ام را به جای دیگری بیاورم؟
من ندارم با قبول و رد کار
می‌کنم فرمان او را انتظار
هوش مصنوعی: من به خوب یا بد بودن چیزی اهمیت نمی‌دهم و تنها منتظر اجرای دستورات او هستم.
هرچ فرماید به جان فرمان کنم
گر ز فرمان سرکشم تاوان کنم
هوش مصنوعی: هر چیزی که بگوید را با جان و دل اجرا می‌کنم، حتی اگر بخواهم از دستوراتش سرپیچی کنم، عواقب آن را می‌پذیرم.
گفت نیکو کردی ای مرغ این سؤال
مرد را زین بیشتر نبود کمال
هوش مصنوعی: تو به خوبی این سؤال را مطرح کردی، ای پرنده، اما دیگر چنین کمالی فراتر از این نیست.
هرک فرمان کرد، از خذلان برست
از همه دشواریی آسان برست
هوش مصنوعی: هرکه فرماندهی کند، از شکست و یأس رهایی می‌یابد و همه سختی‌ها برای او آسان می‌شود.
طاعتی بر امر در یک ساعتت
بهتر از بی‌امر عمری طاعتت
هوش مصنوعی: انجام یک دستور الهی در یک ساعت بهتر از این است که در تمام عمر بدون فرمان او عبادت کنی.
هرک بی‌فرمان کشد سختی بسی
سگ بود در کوی این کس نه کسی
هوش مصنوعی: هرکس که بدون فرمان و کنترل حرکت کند، در واقع دچار سختی و مشکل زیادی خواهد شد. او به نوعی به مانند سگی است که در کوچه و خیابان رها شده و هیچ‌کس به او اهمیتی نمی‌دهد.
سگ بسی سختی کشید و زان چه سود
جز زیان نبود چو بر فرمان نبود
هوش مصنوعی: سگ خیلی زحمت کشید اما در قبالش تنها ضرر کرد، چون بر اساس دستور عمل نکرد.
وانک بر فرمان کشد سختی دمی
از ثوابش پر برآید عالمی
هوش مصنوعی: اگر کسی بر اساس فرمان خدا، در برابر سختی‌ها پایدار باشد، در آن لحظه از پاداش‌هایش آسمان‌ها پر می‌شود.
کار فرمان راست در فرمان گریز
بندهٔ تو، در تصرف برمخیز
هوش مصنوعی: در دستور کار تو، فرمانی وجود دارد که از آن می‌گریزد، و من بنده‌ات با تلاش و کار به دنبال تسلط بر این ماجرا هستم.

خوانش ها

حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز می‌کرد به خوانش آزاده

حاشیه ها

1391/10/22 06:12
امیر م

در بیت آخر "بنده ای" صحیح است.