حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
بس سبک مردی گران جان میدوید
در بیابانی به درویشی رسید
گفت چون داری تو ای درویش کار
گفت آخر میبپرسی شرم دار
ماندهام در تنگنای این جهان
تنگ تنگ است این جهانم در زمان
مرد گفتش اینچ گفتی نیست راست
در بیابان فراخت تنگناست
گفت اگر اینجا نبودی تنگنا
تو کجا افتادیی هرگز به ما
گر ترا صد وعدهٔ خوش میدهند
آن نشان زان سوی آتش میدهند
آتش تو چیست دنیا درگذر
هم چو شیران کن ازین آتش حذر
چون گذر کردی دل خویش آیدت
پس سرای خوش شدن پیش آیدت
آتشی در پیش و راهی سخت دور
تن ضعیف و دل اسیر و جان نفور
تو ز جمله فارغ و پرداخته
در میان کاری چنین برساخته
گر بسی دیدی جهان، جان برفشان
کز جهان نه نام داری نه نشان
گر بسی بینی نه بینی هیچ تو
چند گویم بیش ازین کم پیچ تو
حکایت عنکبوت و خانهٔ او: دیدهٔ آن عنکبوت بیقرارسوگواری مردی که بیقرار و پند بیدلی به او: ابلهی را میوهٔ دل مرده بود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس سبک مردی گران جان میدوید
در بیابانی به درویشی رسید
هوش مصنوعی: مردی بسیار شجاع و نیرومند با سرعت در بیابان میدوید و به درویشی برخورد کرد.
گفت چون داری تو ای درویش کار
گفت آخر میبپرسی شرم دار
هوش مصنوعی: گفت وقتی که تو ای درویش مشغول به کار هستی، در پایان پرسیدن دربارهی می شرمکن.
ماندهام در تنگنای این جهان
تنگ تنگ است این جهانم در زمان
هوش مصنوعی: در این دنیا احساس خفگی میکنم، چون این جهان برایم بسیار تنگ و محدود است.
مرد گفتش اینچ گفتی نیست راست
در بیابان فراخت تنگناست
هوش مصنوعی: مرد گفت که آنچه تو میگویی درست نیست، زیرا در بیابان وسیع، فضا تنگ و محدود است.
گفت اگر اینجا نبودی تنگنا
تو کجا افتادیی هرگز به ما
هوش مصنوعی: اگر تو اینجا نبودي، در چه موقعیتی قرار میگرفتی که هرگز با ما ارتباط نداشتی؟
گر ترا صد وعدهٔ خوش میدهند
آن نشان زان سوی آتش میدهند
هوش مصنوعی: اگر برای تو وعدههای شیرین و خوشایند زیادی میدهند، بدان که این فقط نشانهای است از آن سوی آتش و خطر.
آتش تو چیست دنیا درگذر
هم چو شیران کن ازین آتش حذر
هوش مصنوعی: آتش تو چه چیزی است که دنیا به سرعت میگذرد؟ مانند شیری باید از این آتش دوری کنی.
چون گذر کردی دل خویش آیدت
پس سرای خوش شدن پیش آیدت
هوش مصنوعی: زمانی که از مرحلهای عبور کنی، دوباره دل خود را به دست میآوری و آنگاه خوشی و آرامش به تو نزدیک میشود.
آتشی در پیش و راهی سخت دور
تن ضعیف و دل اسیر و جان نفور
هوش مصنوعی: در جایی نزدیک، آتش و خطر وجود دارد و راهی دشوار در پیش است. بدن ضعیف و قلبی که در قید و بند است و روحی که از این شرایط رنج میبرد.
تو ز جمله فارغ و پرداخته
در میان کاری چنین برساخته
هوش مصنوعی: تو از همه چیز بیخبر و مستقل هستی، در حالیکه در وسط این کار بزرگ قرار گرفتهای.
گر بسی دیدی جهان، جان برفشان
کز جهان نه نام داری نه نشان
هوش مصنوعی: اگر در زندگی چیزهای زیادی را دیدهای، باید در دل خود بیندیشی که از این جهان خارجی هیچ نشانی نداری و حقیقت تو فراتر از این ظواهر است.
گر بسی بینی نه بینی هیچ تو
چند گویم بیش ازین کم پیچ تو
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که چیزهای زیادی را ببینی، باز هم چیزی نمیبینی. چه نیازی به توضیحات بیشتر دارم؟ کمتر پیچیدگی به وجود بیاور.
خوانش ها
حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید به خوانش آزاده
حاشیه ها
1391/09/01 07:12
امیر م
در بیت آخر کتابت "نبینی" صحیح تر است.