گنجور

حکایت عنکبوت و خانهٔ او

دیدهٔ آن عنکبوت بی‌قرار
در خیالی می‌گذارد روزگار
پیش گیرد وهم دوراندیش را
خانه‌ای سازد به کنجی خویش را
بوالعجب دامی بسازد از هوس
تا مگر در دامش افتد یک مگس
چون مگس افتد به دامش سرنگون
برمکد از عرق آن سرگشته خون
بعد از آن خشکش کند بر جایگاه
قوت خود سازد از و تا دیرگاه
ناگهی باشد که آن صاحب سرای
چوب اندر دست، استاده بپای
خانهٔ آن عنکبوت و آن مگس
جمله ناپیدا کند در یک نفس
هست دنیا، وانک دروی ساخت قوت
چون مگس در خانهٔ آن عنکبوت
گر همه دنیا مسلم آیدت
گم شود تا چشم بر هم آیدت
گر به شاهی سرفرازی می‌کنی
طفل راه پرده بازی می‌کنی
ملک مطلب گر نخوردی مغز خر
ملک گاوان را دهند ای بی‌خبر
هرک از کوس و علم درویش نیست
مرد او ، کان بانگ بادی بیش نیست
هست بادی در علم، در کوس بانگ
باد بانگی کمتر ارزد نیم دانگ
ابلق بیهودگی چندین متاز
در غرور خواجگی چندین مناز
پوست آخر درکشیدند از پلنگ
درکشند آخر ز تو هم بی‌درنگ
چون محال آمد پدیدار آمدن
گم شدن به یا نگو سار آمدن
نیست ممکن سرفرازی کردنت
سر بنه تا کی ز بازی کردنت
یا بنه این سروری دیگر مکن
یا ز سربازی بنه در سرمکن
ای سرای و باغ تو زندان تو
وای جانت، وابلای جان تو
در گذر زین خاکدان پر غرور
چند پیمایی جهان ای ناصبور
چشم همت برگشای و ره ببین
پس قدم در ره نه و درگه ببین
چون رسانیدی بدان درگاه جان
خود نگنجی تو ز عزت در جهان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیدهٔ آن عنکبوت بی‌قرار
در خیالی می‌گذارد روزگار
هوش مصنوعی: چشمان آن عنکبوت بی‌قرار در آرزویی به سر می‌برد که زمان را سپری می‌کند.
پیش گیرد وهم دوراندیش را
خانه‌ای سازد به کنجی خویش را
هوش مصنوعی: انسانی که دوراندیش و محاسبه‌گر است، بر اساس تفکراتش، برای خود مکانی در زندگی ایجاد می‌کند که در آن می‌تواند به آرامش و امنیت برسد.
بوالعجب دامی بسازد از هوس
تا مگر در دامش افتد یک مگس
هوش مصنوعی: عجب آن است که هوس به قدری قوی است که انسان می‌تواند دام‌هایی بسازد تا شاید مگسی به آن بیفتد. این نشان دهنده‌ی وسوسه‌ها و تمایلاتی است که ممکن است فرد را به تله بیندازد.
چون مگس افتد به دامش سرنگون
برمکد از عرق آن سرگشته خون
هوش مصنوعی: وقتی مگسی در دام بیفتد، از شدت درد و تاسف دچار سرگیجه و عرق عرق می‌شود، و از شکاف بدنش خون می‌ریزد.
بعد از آن خشکش کند بر جایگاه
قوت خود سازد از و تا دیرگاه
هوش مصنوعی: بعد از آن، او را خشک می‌کند و در جایگاه قدرتش مستقر می‌سازد، از او و تا مدت طولانی.
ناگهی باشد که آن صاحب سرای
چوب اندر دست، استاده بپای
هوش مصنوعی: به یک‌باره ممکن است ناگهان آن صاحب خانه با چوبی در دست، ایستاده باشد.
خانهٔ آن عنکبوت و آن مگس
جمله ناپیدا کند در یک نفس
هوش مصنوعی: خانهٔ عنکبوت و مگس هر دو در یک لحظه و به طرز نامرئی، پر از راز و رازورزی هستند.
هست دنیا، وانک دروی ساخت قوت
چون مگس در خانهٔ آن عنکبوت
هوش مصنوعی: دنیا وجود دارد، اما تو درویش هستی و همانند مگسی هستی که در خانهٔ عنکبوت گرفتار شده‌ای، زیرا قدرت و توانایی‌ات در این دنیا محدود است.
گر همه دنیا مسلم آیدت
گم شود تا چشم بر هم آیدت
هوش مصنوعی: اگر تمام دنیا به تو مسلم و ثابت باشد، به محضی که پلک بزنی همه چیز گم و ناپدید می‌شود.
گر به شاهی سرفرازی می‌کنی
طفل راه پرده بازی می‌کنی
هوش مصنوعی: اگر خود را در مقام بزرگی و بالندگی می‌دانی، در واقع در حال بازی و کودکی در پس پرده‌ای.
ملک مطلب گر نخوردی مغز خر
ملک گاوان را دهند ای بی‌خبر
هوش مصنوعی: اگر تو از حقیقت و اصل مطلب بی‌خبر باشی، در نهایت چیزی جز سرنوشت بدی نخواهی داشت و حتی برای دیگران ارزش نخواهی داشت.
هرک از کوس و علم درویش نیست
مرد او ، کان بانگ بادی بیش نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که به صدا و آوای درویش در بیفتد، مرد واقعی نیست؛ زیرا آن صدا چیزی بیشتر از صدای باد نیست.
هست بادی در علم، در کوس بانگ
باد بانگی کمتر ارزد نیم دانگ
هوش مصنوعی: در علم، نیرویی وجود دارد که می‌تواند مانند بادی بذر دانش را در دل‌ها بکارند. اما اگر نفس و تلاش خود را صرف زودباوری کنیم، آنگاه ارزش کمتری خواهد داشت و نمی‌توان انتظار داشت که به نتایج بزرگ دست یابیم.
ابلق بیهودگی چندین متاز
در غرور خواجگی چندین مناز
هوش مصنوعی: سرباز بی‌فایده، به خاطر افتخار بی‌موردی که داری، این‌قدر مغرور نباش و از دلبستگی خود دست بردار.
پوست آخر درکشیدند از پلنگ
درکشند آخر ز تو هم بی‌درنگ
هوش مصنوعی: آخرین لایهٔ پوست پلنگ را جدا کردند، اما تو همچنان بی‌معطلی به راحتی می‌توانی از این کار نیز فرار کنی.
چون محال آمد پدیدار آمدن
گم شدن به یا نگو سار آمدن
هوش مصنوعی: چون غیرممکن است که چیزی یه‌طور واضح ظاهر شود و سپس ناگهان ناپدید گردد، به جای این، می‌توان گفت که مانند پرنده‌ای به زمین نشسته است.
نیست ممکن سرفرازی کردنت
سر بنه تا کی ز بازی کردنت
هوش مصنوعی: نمی‌توانم تو را سرفراز و سربلند کنم، زیرا تا زمانی که بازیچهٔ دست تو هستم، این امکان وجود ندارد.
یا بنه این سروری دیگر مکن
یا ز سربازی بنه در سرمکن
هوش مصنوعی: ای کاش دیگر از من سرکشی نکن، یا اینکه به خود سر و سامان بده و از این حال و سرگردانی بیرون بیا.
ای سرای و باغ تو زندان تو
وای جانت، وابلای جان تو
هوش مصنوعی: ای کاش بدانستی که خانه و باغ تو برایت همچون زندان است و این درد و رنجی که احساس می‌کنی، بر جانت سنگینی می‌کند.
در گذر زین خاکدان پر غرور
چند پیمایی جهان ای ناصبور
هوش مصنوعی: در مسیر این دنیای پر از خودبزرگ‌بینی و فریب، چقدر باید راه بروی و قدم برداری، ای کسی که صبور نیستی؟
چشم همت برگشای و ره ببین
پس قدم در ره نه و درگه ببین
هوش مصنوعی: نگاهت را به تلاش و اراده معطوف کن و مسیر را ببین. سپس قدم در این راه بگذار و به مقصود نهایی توجه کن.
چون رسانیدی بدان درگاه جان
خود نگنجی تو ز عزت در جهان
هوش مصنوعی: زمانی که به آن درگاه رسیدی، دیگر نمی‌توانی خود را در دنیا از نظر عزت و منزلت محدود کنی.

خوانش ها

حکایت عنکبوت و خانهٔ او به خوانش آزاده

حاشیه ها

1389/08/14 15:11
مرتضی

در مصرع دومِ بیت چهارم از آخر، بنظر میرسد "وای جهانت" درست باشد.
در مصرع دومِ بیت پنجم از آخر، بنظر میرسد "سر بازی و سر مکن (جدا از هم)" درست باشد.
در مصرع دومِ بیت هفتم از آخر، بنظر میرسد "نگو نسار" درست باشد.