گفتگوی سالک ژندهپوش با پادشاه
ژندهای پوشید، میشد پیر راه
ناگهان او رابدید آن پادشاه
گفت من به یا تو، هان ای ژنده پوش
پیر گفت ای بیخبر، تن زن خموش
گرچه ما را خود ستودن راه نیست
کانک او خود را ستود آگاه نیست
لیک چون شد واجبم، چون من یکی
به ز چون تو صد هزاران، بیشکی
زانک جانت روی دین نشناختست
نفس تو از تو خری برساختست
وانگهی بر تو نشستهای امیر
تو شده در زیر بار او اسیر
بر سرت افسار کرده روز و شب
تو به امر او فتاده در طلب
هرچ فرماید ترا، ای هیچکس
کام و ناکام آن توانی کرد و بس
لیک چون من سر دین بشناختم
نفس سگ را هم خر خود ساختم
چون خرم شد نفس، بنشستم برو
نفس سگ بر تست ، من هستم برو
چون خر من بر تو میگردد سوار
چون منی بهتر ز چون تو صد هزار
ای گرفته بر سگ نفست خوشی
در تو افکنده ز شهوت آتشی
آب تو آرایش شهوت ببرد
از دلت و ز تن ز جان قوت ببرد
تیرگی دیده و کری گوش
پیری و نقصان عقل و ضعف هوش
این و صد چندین سپاه و لشگرند
سر به سرمیر اجل را چاکرند
روز و شب پیوسته لشگر میرسد
یعنی از پس میر ما در می رسد
چون درآمد از همه سویی سپاه
هم تو بازافتی و هم نفست ز راه
خوش خوشی با نفس سگ در ساختی
عشرتی با او به هم برساختی
پای بست عشرت او آمدی
زیردست قدرت او آمدی
چون درآید گرد تو شاه و حشم
تو جدا افتی ز سگ، سگ از تو هم
گر ز هم اینجا جدا خواهید شد
پس به فرقت مبتلا خواهید شد
غم مخور گر با هم اینجا کم رسیم
زانک در دوزخ خوشی با هم رسیم
گفتار عباسه دربارهٔ نفس: یک شبی عباسه گفت ای حاضرانحکایت دو روباه که شکار خسرو شدند: آن دو روبه چون به هم هم برشدند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ژندهای پوشید، میشد پیر راه
ناگهان او رابدید آن پادشاه
هوش مصنوعی: یک فرد بیپول و بیچیز لباسهایی کهنه و پاره پوشیده بود، اما ناگهان توانست پادشاهی را ببیند که در حال گذر بود.
گفت من به یا تو، هان ای ژنده پوش
پیر گفت ای بیخبر، تن زن خموش
هوش مصنوعی: گفت: من به خاطر تو سخن میگویم، ای پیر که لباس پارهات تو را میپوشاند. او پاسخ داد: ای کسی که در جریان نیستی، بیصدا باش و به فکر تن خود باش.
گرچه ما را خود ستودن راه نیست
کانک او خود را ستود آگاه نیست
هوش مصنوعی: اگرچه ما خود را ستودن نمیدانیم، اما او که حقیقت را میداند، خود را ستوده است.
لیک چون شد واجبم، چون من یکی
به ز چون تو صد هزاران، بیشکی
هوش مصنوعی: اما زمانی که انجام وظیفهام ضروری شد، چون من یکی هستم که به اندازه صد هزار نفر ارزش دارم، بدون هیچ شکی.
زانک جانت روی دین نشناختست
نفس تو از تو خری برساختست
هوش مصنوعی: چون جان تو به دین آشنایی ندارد، نفس تو از تو موجودی جدا و بیگانه ساخته است.
وانگهی بر تو نشستهای امیر
تو شده در زیر بار او اسیر
هوش مصنوعی: حال که تو بر تخت نشستهای، به نظر میرسد که همان امیر مخلوق تو هستم و زیر بار مسئولیتها و مشکلات تو گرفتار شدهام.
بر سرت افسار کرده روز و شب
تو به امر او فتاده در طلب
هوش مصنوعی: زندگی تو تحت کنترل و هدایت روز و شب قرار دارد و همواره در جستجوی خواستههای او هستی.
هرچ فرماید ترا، ای هیچکس
کام و ناکام آن توانی کرد و بس
هوش مصنوعی: هر چه که هیچکس به تو بگوید، تو فقط میتوانی موفقیت یا شکست را تجربه کنی و به جز این هیچ چیز دیگری در توان تو نیست.
لیک چون من سر دین بشناختم
نفس سگ را هم خر خود ساختم
هوش مصنوعی: اما وقتی که من حقیقت دین را شناختم، حتی نفس یک سگ را نیز برای خود به کار گرفتم.
چون خرم شد نفس، بنشستم برو
نفس سگ بر تست ، من هستم برو
هوش مصنوعی: وقتی نفس شیرین و خوشحالی به من دست میدهد، مینشینم و از آن لذت میبرم. اما وقتی غمگین میشوم، تمام احساسات من تحت تأثیر قرار میگیرد و به نوعی در کنترل من قرار نمیگیرد.
چون خر من بر تو میگردد سوار
چون منی بهتر ز چون تو صد هزار
هوش مصنوعی: مثل اینکه من به تو میمالم و بر تو سوار میشوم، اما وجود من از وجود تو به مراتب بهتر است.
ای گرفته بر سگ نفست خوشی
در تو افکنده ز شهوت آتشی
هوش مصنوعی: ای کسی که بر خودت سخت گرفتهای، خوشی از خواهشها و شهوتها در وجودت آتشافروزی به پا کرده است.
آب تو آرایش شهوت ببرد
از دلت و ز تن ز جان قوت ببرد
هوش مصنوعی: آب میتواند باعث شود که تمایلات و احساسات عاشقانهات از دلت برود و از جسمت نیرو و انرژی و زندگی را بگیرد.
تیرگی دیده و کری گوش
پیری و نقصان عقل و ضعف هوش
هوش مصنوعی: حتی با افزایش سن، مشکلاتی مانند کمطراحی بینایی، شنوایی ضعیف، کاهش تواناییهای عقلانی و ضعف در درک به وجود میآید.
این و صد چندین سپاه و لشگرند
سر به سرمیر اجل را چاکرند
هوش مصنوعی: این بیت به مفهومی اشاره دارد که بسیاری از نیروها و سربازان، در واقع نماینده و خدمتگزاران مرگ هستند. به عبارت دیگر، تمام این نیروها به نوعی به خدمت مرگ در آمدهاند و نشان میدهند که نهایتاً همه موجودات در برابر مرگ قرار دارند.
روز و شب پیوسته لشگر میرسد
یعنی از پس میر ما در می رسد
هوش مصنوعی: روز و شب، همیشه نیروهایی به ما نزدیک میشوند، به طوری که انگار در پی یک فرمانده به سوی ما میآیند.
چون درآمد از همه سویی سپاه
هم تو بازافتی و هم نفست ز راه
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنان از همه طرف حمله کردند، تو نیز به خود دست و پا زدی و نفس کم آوردی.
خوش خوشی با نفس سگ در ساختی
عشرتی با او به هم برساختی
هوش مصنوعی: با نفس سگی که همراه توست، خوشی و لذت میچشیدی و لحظاتی شاد را با او سپری کردی.
پای بست عشرت او آمدی
زیردست قدرت او آمدی
هوش مصنوعی: به جشن و شادی او وارد شدی و تحت تأثیر قدرت او قرار گرفتی.
چون درآید گرد تو شاه و حشم
تو جدا افتی ز سگ، سگ از تو هم
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه و درباریان به دور تو جمع شوند، تو از سگ متمایز خواهی شد و حتی سگ نیز از تو فاصله خواهد گرفت.
گر ز هم اینجا جدا خواهید شد
پس به فرقت مبتلا خواهید شد
هوش مصنوعی: اگر بخواهید از یکدیگر جدا شوید، در نتیجه دچار جدایی و مشکل خواهید شد.
غم مخور گر با هم اینجا کم رسیم
زانک در دوزخ خوشی با هم رسیم
هوش مصنوعی: نگران نباش که ما اینجا کم هم باشیم، زیرا در نهایت در دنیای دیگری، با هم خوش خواهیم بود.
خوانش ها
گفتگوی سالک ژندهپوش با پادشاه به خوانش آزاده
حاشیه ها
1392/04/02 16:07
حامد غفوری
مصراع یکم از بیت یکم "ژندهای پوشید، میشد پیر راه" اشتباه است. درستش اینگونه است: ژنده پوشی در رهی میشد براه
1399/06/02 17:09
حسنی
بشناختم این قدر که نشناختم