گنجور

گم‌شدن شبلی از بغداد

گم شد از بغداد شبلی چندگاه
کس بسوی او کجا می‌برد راه
باز جستندش به هر موضع بسی
در مخنث خانه‌ای دیدش کسی
در میان آن گروهی بی‌ادب
چشم‌تر بنشسته بود و خشک لب
سایلی گفت ای برنگ راز جوی
این چه جای تست آخر بازگوی
گفت این قومند چون تردامنی
در ره دنیا نه مرد و نه زنی
من چو ایشانم، ولی در راه دین
نه زنی در دین نه مردی چند ازین
گم شدم در ناجوانمردی خویش
شرم می‌دارم من از مردی خویش
هرک جان خویش را آگاه کرد
ریش خود دستارخوان راه کرد
همچو مردان دل خرد کرد اختیار
کرد بر استادگان عزت نثار
گر تو بیش آیی ز مویی در نظر
خویشتن را از بتی باشی بتر
مدح و ذمت گر تفاوت می‌کند
بتگری باشی که او بت می‌کند
گر تو حق رابندهٔ، بت‌گر مباش
ور تو مرد ایزدی، آزر مباش
نیست ممکن در میان خاص و عام
از مقام بندگی برتر مقام
بندگی کن بیش از این دعوی مجوی
مرد حق شو، عزت از عزی مجوی
چون ترا صد بت بود در زیر دلق
چون نمایی خویش را صوفی به خلق
ای مخنث، جامهٔ مردان مدار
خویش را زین بیش سرگردان مدار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گم شد از بغداد شبلی چندگاه
کس بسوی او کجا می‌برد راه
هوش مصنوعی: مدتی از بغداد خبری از شبلی نبود و هیچ‌کس نمی‌دانست که او کجا رفته است.
باز جستندش به هر موضع بسی
در مخنث خانه‌ای دیدش کسی
هوش مصنوعی: آنها او را در هر جا جستجو کردند و در یک خانه که مخنثی در آن بود، کسی او را دید.
در میان آن گروهی بی‌ادب
چشم‌تر بنشسته بود و خشک لب
هوش مصنوعی: در میان آن جمعیتی بی‌ادب، شخصی با چشمانی درشت و لبانی بی‌تحرک نشسته بود.
سایلی گفت ای برنگ راز جوی
این چه جای تست آخر بازگوی
هوش مصنوعی: سایه‌ای به شخصی گفت: ای کسی که به راز و اسرار آگاهی، اینجا جایی برای تو نیست، پس هر چه در دل داری، به وضوح بیان کن.
گفت این قومند چون تردامنی
در ره دنیا نه مرد و نه زنی
هوش مصنوعی: این مردم را شبیه افرادی می‌بینم که به راحتی و بدون تعهد در مسیر زندگی پیش می‌روند، نه می‌توان آن‌ها را مردانی واقعی دانست و نه زنانی با فضیلت.
من چو ایشانم، ولی در راه دین
نه زنی در دین نه مردی چند ازین
هوش مصنوعی: من هم مانند آن‌ها هستم، اما در مسیر دین نه زنی را می‌زنم و نه مردی را.
گم شدم در ناجوانمردی خویش
شرم می‌دارم من از مردی خویش
هوش مصنوعی: در بی‌رحمی و ناسپاسی خود گم شده‌ام و از ویژگی‌های مردانگی خود خجالت می‌کشم.
هرک جان خویش را آگاه کرد
ریش خود دستارخوان راه کرد
هوش مصنوعی: هر کس که به خودشناسی و آگاهی رسید، همچون کسی است که ریشش را به نشانه احترام و تقدس آراسته کرده و آماده‌ است تا در مسیری روشن و پرمعنا گام بردارد.
همچو مردان دل خرد کرد اختیار
کرد بر استادگان عزت نثار
هوش مصنوعی: مانند مردان، دل را خرد و متعهد کرد، و بر بزرگانی که شایستهٔ احترام‌اند، افتخار و ارادت نثار نمود.
گر تو بیش آیی ز مویی در نظر
خویشتن را از بتی باشی بتر
هوش مصنوعی: اگر تو حتی در دید خودت یک تار موی اضافه بیاری، بهتر است که از یک بت هم قوی‌تر باشی.
مدح و ذمت گر تفاوت می‌کند
بتگری باشی که او بت می‌کند
هوش مصنوعی: اگر در ستایش و نکوهش تفاوتی وجود داشته باشد، بهتر است به کسی مراجعه کنی که خود او را می‌پرستد و به او می‌بالد.
گر تو حق رابندهٔ، بت‌گر مباش
ور تو مرد ایزدی، آزر مباش
هوش مصنوعی: اگر تو به حق وابسته‌ای، نباید به بت‌ها گرایش داشته باشی. اگر تو انسانی از نژاد خدایی هستی، نباید مانند آزر (پدر ابراهیم) که بت‌پرست بود، عمل کنی.
نیست ممکن در میان خاص و عام
از مقام بندگی برتر مقام
هوش مصنوعی: در بین مردم عادی و خاص، نمی‌توان مقامی بالاتر از مقام بندگی و servitude یافت.
بندگی کن بیش از این دعوی مجوی
مرد حق شو، عزت از عزی مجوی
هوش مصنوعی: بیشتر خدمت کن و از ادعاها و خواسته‌های خود پرهیز کن. مردی راستین و با شخصیت باش، زیرا عزت و اعتبار را باید از درون خودت به دست آوری، نه از منابع بیرونی.
چون ترا صد بت بود در زیر دلق
چون نمایی خویش را صوفی به خلق
هوش مصنوعی: وقتی که تو به اندازه‌ی زیادی نماد زیبایی و جذابیت در لباس ساده‌ات داری، چگونه می‌توانی خودت را به دیگران نشان دهی؟
ای مخنث، جامهٔ مردان مدار
خویش را زین بیش سرگردان مدار
هوش مصنوعی: ای مرد، بیش از این در لباس مردان نگرد و متفرق نشو.

خوانش ها

گم‌شدن شبلی از بغداد به خوانش آزاده

حاشیه ها

1391/08/07 05:11
امیر

در بیت دوازدهم "بنده ای" صحیح تر است.

1400/03/15 11:06
مریم

مخنث: پسربچه یا مردی که مفعول دیگران واقع گردد.

1400/03/15 11:06
مریم

بیت دوازده
گر تو حق رابندهٔ
گر تو حق را بنده‌ای
صحیح است.

1402/03/17 14:06
محمد الهی

در بیت ششم،مصرع دوم  کتاب کشکول شیخ بهائی  اینطور نقل نموده:

نه زنم نه مرد در دین آه از این