بخش ۶۲ - حکایت در تمثیل حال نادانان، که بخود گمان دانائی برند، و از حقیقت حال دانایان بیخبرند و طریقۀ دانایان از نادان شمرند
یک حکیمی بود دانا در جهان
بر ضمیر او شده حکمت عیان
سیر کرده جملهٔ آفاق را
او شمرده نقش این نه طاق را
چون بسوی کعبهٔ جان شد روان
تا ببیند سالک دل را عیان
ناگهی باعامیی همراه شد
از طریق حال او آگاه شد
گفت ای یار عزیز هوشمند
در کدامین ملک باشی پای بند
گفت در ملک عراقم منزل است
در زمینش پای من اندر گل است
پس بدو گفتا حکیم روزگار
گشتهام از ماندگی من بیقرار
من شوم بر تو سوار و تو بمن
تا شویم این راه را آسوده تن
گفت آخر نیست عقل تو قوی
یا مگردر راه تو ابله شوی
من چو نتوانم تهی رفتن براه
چون ترا بردارم ای بر عقل شاه
چون برفتندی دو منزل بیش و کم
بر لب کشتی رسیدندی بهم
کشت زاری بود خرّم چون ارم
خود حکیمش گفت برهانم زغم
من نمیدانم که این را خوردهاند
یا تمامی غلهاش را بردهاند
گفت ای در علم از کار آگهان
تو مگو زنهار گفت ابلهان
کشت زار اوّل چنین دان درجهان
نارسیده زرعش این معنی بدان
تو نمیدانی که کشت و زرع چیست
چون شوی آگه که اصل و فرع چیست
پس تحمّل کرد ازگفتش حکیم
سر به پیش افکند چون مرد سلیم
بعد از آن دیدند جمعی را براه
میدویدندی به گورستان شاه
نوکر سلطان ز عالم رفته بود
در ته تابوت او خوش خفته بود
این جماعت همره تابوت او
جمله میرفتند خوش تکبیر گو
گفت با او آن حکیم راه بین
یا رب او زنده است یا مرده در این
گفت با او پیر نادان کی حکیم
دارم از تو در جهان بسیار بیم
زانکه تو بی عقل باشی پیش ما
این چنین بیعقل نبود خویش ما
این سخنها هست گفت احمقان
دیگر این دفتر به پیش من مخوان
ای که هستی همچو ابله در زحیر
دفتر صورت مخوان تو پیش پیر
دفتر صورت بیندازو برو
تادهندت جام وحدت نو بنو
هیچکس را دیدی آخر در جهان
که رود درگور او را زنده جان
تو ز من داری سؤال بی جواب
کین چنین کس هست در صورت بخواب
او بمرده است و بگورستان شده است
تو همی گوئی که اوزنده بده است
هیچکس را دیدی آخر در جهان
که رود در گور او زنده جان
من بتو دیگر نخواهم گفت هیچ
زآنکه هستی ابله و نادان و گیج
خود بهم بودند تا شهر عراق
لب فرو بستند و رفتند از وفاق
چون رسید آن پیر خودبا جای خویش
عذرها گفتش حکیم سینه ریش
پیر را چون بود در کنج حضور
دختری در ملک خوبی همچو حور
آفتاب از روی او حیران شده
ماه و زهره از رخش تابان شده
از نکوئی همچو مه میتافت او
وز فراست موی می بشکافت او
با پدر گفتا کجا بودی بگو
تا شوم واقف ز اسرارت نکو
حال راه و محنت شبهای تار
گوی با من تا بگریم زار زار
گفت زحمتها کشیدم در جهان
لیک از همراه بودم من بجان
ابلهی در ره بمن همراه شد
جانم از همراهیش در چاه شد
خود مرا از وی ندامتها رسید
وز سؤال او ملامتها رسید
گفت یک ره که مرا بردار تو
یا سوارم شو که گردد ره نکو
یک زمانی نردبان راه شو
واندر این ره بادل آگاه شو
بعد از آن در منزلی نیکو رسید
کشت زاری سبز و خرّم را بدید
گفت یا رب زرع این را خوردهاند
یا مگر محصول این را بردهاند
بعد از آن تابوتی آمد پیش راه
مجمعی درگرد آن با درد و آه
گفت این مرده است یا زنده بگو
من شدم از گفت او آشفته خو
مرد زنده کی بگورستان برند
اندرین معنی مگر صد جان برند
مرد آن دان کو به پیش از مرگ مرد
گوی معنی اندر این عالم ببرد
دخترش گفت ای پدر آن مرد راه
بس محقّق بوده در ملک الاه
او حکیم علم سرها بوده است
بر علوم غیب دانا بوده است
بوده او بیننده در معنی دل
بود او آئینهٔ این آب و گل
اوبده واقف ز حالات جهان
این معانیهای او در من بدان
بوده او همراه روح و جان و دل
او نبوده پیش انسان منفعل
دارد این معنی به پیش من جواب
بشنو از من گر همی خواهی صواب
آنکه گفتا تو بیا بر من نشین
یا مرا بر دوش گیرای راه بین
پیش من یعنی بگو اسرار غیب
تا شود صافی ضمیر من ز عیب
یا شنو از من حدیثی ای رفیق
تا دمی کم گردد آزار طریق
نطق در ره نردبان ره بود
ره که دارد گفتگو کوته بود
هرچه هست از راه نطق یار ماست
زاهد بی راه خود در نار ماست
هرچه هست اسرار درویشان بود
در معانی رفعت ایشان بود
هرچه هست از نطق شه باشد نکو
غیر را از این معانی خود مگو
هرچه هست از گفت شه باشد بدهر
میزنم بر جان خارج نیش زهر
پیش ما باشد همه گفتار راست
این معانی خود زپیش مرتضاست
دیگر آنکه گفته است این کشت زار
خوردهاند وبردهاند این ده قرار
یعنی اندر کشت زار این جهان
هرکه تخمی کشت بردارد نهان
هست دنیا مزرع عقبی بدان
تخم نیکی کار و بربردار هان
در جهان هر کس که تخمی کاشته
کشته است این تخم و بر برداشته
تخم نیکی در ضمیر دل بکار
تا شود در ملک معنی نو بهار
و آنکه در ره دید میّت در نهفت
زنده یا مرده است در تابوت گفت
یعنی او را هست فرزندی عیان
زنده از فرزند ماند درجهان
یا که اندر خیر دید انجام نیک
او بعالم زنده ماند از نام نیک
یا بعلم معرفت گشت آشنا
زنه دل خواهد شدن پیش خدا
در دو دار از نام نیکو زندگیست
نام نیکو مرد را فرخندگیست
ور ندارد هیچ از اینها مرده است
ور بود مرده چو یخ افسرده است
مرده آنهایند کایشان غافلند
در شناسائی خالق جاهلند
گفت دختر با پدر کاز ابلهی
از سؤال او نبودت آگهی
مرده آن رادان که دینش نیست راست
زندگی خود در دل عطّار ماست
زآنکه او با شاه دارد زندگی
اینست در معنی کمال بندگی
از کمال بندگی جان بازدش
رخ بمیدان معانی تا زدش
از کمال بندگی آزاد تو
قل هوالله احد بنیاد تو
از کمال بندگی باشی ولی
این معانی را بدان گر مقبلی
هرکه دین مصطفی دارد بشرع
اصل دارد در معانیهای فرع
رو بدین مرتضی مردانه باش
از همه ادیان بد بیگانه باش
دین حق را از معانی یک شناس
از طریقت پوش دینت را لباس
تا حقیقت بین شوی در شرع او
آیت تنزیل باشد زرع او
من نرفتم غیر راه او رهی
تو فتادی همچو کوران درچهی
راه او را راست باید شد بعشق
ورنه هستی تو سراسر کان فسق
من نمایم اهل فسقت را تمام
لیک منکر میشوندم خاص و عام
من ندارم با کی از مشت حمار
هرچه باداباد گویم آشکار
اهل فسق آن شد که تقلیدی بود
دین احمد راه تحقیقی بود
اهل فسق آن شد که ناحق پیش اوست
کردن تزویر در شرعش نکوست
اهل فسق آن شد که خود بیند نه حق
خواندهٔ در پیش شیطان این سبق
اهل فسق آن شد که اودیندار نیست
او بصورت قابل دیدار نیست
اهل فسق آنست کوبی اولیاست
اسفل دوزخ و را برگ و نواست
اهل فسق آنست کز دین دور شد
همچو حیوان درجهان رنجور شد
اهل فسق آنست کو گمره شود
در طریق مرتضا بی ره شود
اهل فسق آنست کو را دشمن است
طوق لعنت خود ورادر گردن است
این سخن عطّارت از تحقیق گفت
بر کلام مصطفی تصدیق گفت
هرکه او را رحمت حقّ رهنماست
مصطفی و مرتضایش پیشواست
ای برادر غیر این ره نیست راه
ور روی راه دگر افتی بچاه
جمله درویشان حقّ در این رهاند
کرخی و بسطامی از وی آگهند
سلسله در سلسله رفتند هم
تو بماندی در پی این قافله
هرکه او احمق بود ابلق بود
در جهان این بهتر از احمق بود
ای پسر دانائی آمد زندگی
احمقان را کی بود فرخندگی
عقل هر کس را بود بر ره رود
جهل هرکس را بود گمره شود
عقل را در ره چراغ خویش کن
جهل را مطلق بکن از بیخ و بن
عقل هادی گرددت در راه راست
جهل هر کس را فکند او برنخاست
ای ز جهل افتاده اندر بیرهی
همچو کوران مبتلا اندر چهی
تا ابد در جهل ماندی سرنگون
چند گویم با تو ای ملعون دون
بغض آل مصطفی از دل ببر
ورنه افتادی تو در قعر سقر
حیف تو باشد که بی ایمان شوی
همچو شیطان راندهٔ رحمن شوی
حیف باشد گر بگردی از ولی
رو بدین مصطفی گر مقبلی
دین احمد راه حیدر رو چو من
تا خلاصی یابی از شیطان تن
هرکه از شیطان تن آزاد شد
کفر و ظلم او همه بر باد شد
هرکه از شیطان گریزد اسلم است
آدمیّت از دم این آدم است
رو تو از نفس و هوای تن ببُر
تا دهندت بحرهای پُر ز درّ
رو تو جانت را جلائی ده بعلم
تا تو را همره شود صد بحر حلم
رو تو شرع مصطفا را گوش کن
جام حیدر را زکوثر نوش کن
رو تو علم معرفت را دان چو من
زآنکه ازعلم صور ناید سخن
رو تو علم حال را حالی ببین
تا که گردد روشنت اسرار دین
رو تا با دانای دین بیعت به بند
تا نیفتی همچو جاهل درکمند
رو تو کار آن جهان اینجا بساز
ورنه آرندت ببوته در گداز
رو تو فل بد ز باطن بر تراش
تا نیاید بر سرت هر دم بلاش
من کلام حقّ بحق دانستهام
نی چو اصل جهل از خود بستهام
رو تو جوهر ذت خوان و ذات بین
بر بساط شاه تن شهمات بین
رو بمظهر خوان تو علم اوّلین
رو تو غیر این کتب دیگر مبین
زآنکه مقصود دو عالم اندروست
شرح گفتار کلام حق نکوست
من بقرآن نور احمد یافتم
وز کلامش فیض سرمد یافتم
من ز قرآن مرتضی را یافتم
در حقیقت سرّها را یافتم
ای ز قرآن گشته گویا مرتضی
وی خدا را بوده جویا مرتضی
خود ازو شرع نبی اشعار یافت
دنیی وعقبی ازو انوار یافت
اولیا رادر جهان سردار اوست
انبیا را همره گفتار اوست
خارجی گر منع بفرماید مرا
رافضی گوید مرا او بر ملا
این ز گفت شافعی شد حاصلم
حبّ او رفض است و هست آن در دلم
رفض نبود حبّ او ای خارجی
گمره آن کو نیست بر او ملتجی
او ولی آمد بگفت کردگار
انّما بر خوان و بروی شک میار
هر که شک دارد بود ملعون دین
باشد او دایم بشیطان همنشین
هرکه شک دارد خدا بیزار او
همّت مردان نباشد یار او
هرکه مهرش را درون جان نشاند
روح احمد بر سرش ایمان فشاند
ای پسر گر حبّ شاه ایمان تست
رحمت حقّ همنشین جان تست
من بگفتم راست رادر گوش یار
کر شده گوش مقلّد هوشدار
من بگفتم چشم بینش برگشا
تاشوی بینا بنور رهنما
دیدهٔ اعمی ندارد تاب نور
خودندارد همچو خفّاش او حضور
غیر حق ازچشم خود رو بر تراش
تا شوی منصور و بینی تو لقاش
غیر حق خود نیست در عالم کسی
چون ندانستی شدی همچو خسی
خس بود لایق بآتش سوختن
جامهٔ آتش بآتش سوختن
نور او نوریست بی آتش قوی
پیش اوآتش بود خود منطفی
نور اونوری که عالم را گرفت
چون رسید او خاک آدم را گرفت
گفت گویا آدمی کان نور دید
خویش رادر نور او مسرور دید
رو تو همدم باش با اهل وفا
تا بیابد خلوت جانت صفا
موسی کاظم بمنصورش نمود
دین و دنیا خود همه نورش نمود
رو تو از خلق جهان یکسو گریز
بعد از آن درکلبهٔ عطّار خیز
خود ملایک خاک نعلین ترا
میکشند اندر بصر چون توتیا
خرمن علم نبی حیدر گرفت
دشمنان مصطفی را سرگرفت
پیش او علم لدنّی روشن است
هرکه این معنی نداند اوزن است
ای برادر سرّ حقّ را گوشدار
حبّ او را در دل پر جوش دار
ای برادر کن نهان حبّش ز خلق
تا نبرّندت بخنجر جمله حلق
هیچ دیدی که باولاد نبی
خود چه کردند آن لعینان غبی
آنچه با اولاد احمد کردهاند
روح حیدر را بخود بد کردهاند
هرکه با اولاد ایشان ظلم کرد
خویش را در دوزخ افکند او بدرد
خود علاج این کند مهدیّ دین
هیچکس را نیست قدرت اندرین
از جمیع انبیای هر زمان
شد نبوّت ختم بر احمد بدان
بعد از آن ختم ولایت برعلیست
نور رحمت از کلام او جلی است
بعد حیدر ختم بر مهدی بود
آنکه در دین هدی هادی بود
این کتاب من زبان مهدی است
مؤمنان را رهنما و هادی است
این کتاب من چو نایب آمده است
مظهر کلّ عجایب آمده است
این کتاب من چو تاجی شاهی است
او ز ماه آسمان تا ماهی است
این کتاب من نمودار حقست
اندرو سرّ حقیقت مطلقست
این کتاب من معانی در کلام
لیک مخفی باشد او در پیش عام
این کتاب من کتاب اولیاست
اندرو جوهر ز ذات انبیاست
این کتاب من شریعت آمده است
در طریقت نور حکمت آمده است
این کتاب من درخت جوهر است
اندر او نور ولایت مضمر است
این کتاب من رهی دارد بجان
او بصورت گشته است از تو نهان
این کتاب من قلم بر لوح راند
سورهٔ واللّیل را برخویش خواند
این کتابم را ورق عرش است و فرش
کوس سلطانی زنندش زیر عرش
این کتابم را مداداست از بهشت
چون قلم بر لوح عشاق این نوشت
آدم از این ثبت ما شیدا شده
از وی اسرار خدا پیدا شده
آنچه بوده اندرو شد آشکار
شمّهای منصور گفته زیر دار
این کتابم را مداد از جان جان
ثبت او کردند جمله عاشقان
آنچه بوده اندر او پیدا شده
عاشقان را فتنه و غوغا شده
آنچه بوده در زمین و آسمان
کرده مظهر از زبان او بیان
آنچه بود اندر حقیقت سترپوش
اندرون جبّهام آمد بگوش
جوشش او این کتاب مظهر است
نور ذات او بمعنی جوهر است
جوهر ذاتم بمعنی ذات اوست
معنی مظهر هم از آمات اوست
جوهر ذاتم جهان اندر جهان
مظهرم چون نور حق دروی عیان
مظهر و جوهر ز ذات من بزاد
شهد در کامش امیر من نهاد
روح احمد پرورش دادش بشرع
گر تو منکر میشوی داری تو صرع
عشق او سر بر زده از جان من
عشق او گشته همه ایمان من
گر تو مردی راه عشقش را گزین
تا شوی فرخنده دردنیا و دین
چونکه در عشق آمدی صاحبدلی
درحقیقت همچو مردان مقبلی
چونکه در عشق آمدی نطق آن تست
خود ملایک کمترین دربان تست
چونکه در عشق آمدی مردانه باش
وز طریق گمرهان بیگانه باش
چونکه در عشق آمدی واصل شدی
گه چوجان در جان و گاهی دل شدی
چونکه در عشق آمدی چون والهان
در شریعت باش و کن معنی نهان
چونکه در عشق آمدی حیران شدی
غرقهٔ این بحر بیپایان شدی
چونکه در عشق آمدی حق آن تست
رحمت حق همنشین جان تست
چونکه در عشق آمدی جان منی
در مقام فقر هم شان منی
چونکه در عشق آمدی عطّار پرس
و از طریق او همه اسرار پرس
چونکه در عشق آمدی عابد شدی
در مساجدهای دل ساجد شدی
چونکه در عشق آمدی منصور بین
همچو موسی نور حق از طور بین
چونکه در عشق آمدی عاشق شدی
در تمام علم دین حاذق شدی
چونکه در عشق آمدی بیمن مباش
همچو شیطان در رهش رهزن مباش
چونکه در عشق آمدی از سرگذر
تا بیابی از شه معنا خبر
چونکه در عشق آمدی دریا شدی
در حقیقت همنشین ما شدی
چونکه در عشق آمدی حق را ببین
تا که حاصل گرددت عین الیقین
چونکه در عشق آمدی جان یافتی
در شریعت اصل ایمان یافتی
چونکه در عشق آمدی خود را بدان
بعد از آنی سورةالاسری بخوان
چونکه در عشق آمدی پرجوش شو
باحریفان خدا مینوش شو
چونکه در عشق آمدی ما را طلب
تا شود حاصل ترا دین بیسبب
چونکه در عشق آمدی همرنگ ما
پردهٔ صورت برافکن از لقا
چونکه در عشق آمدی ای مرد راه
سورهٔ والفجر خوان در صبحگاه
چون شدی در عشق صافی آمدی
بر طریق بشر حافی آمدی
هرکه او در عشق با ما یار نیست
دیدن او خود مرا در کار نیست
هرکه او در عشق مرد کار شد
در دوعالم دیده و دیدار شد
هرکه او در عشق جانان راه یافت
خادمی از درگه آن شاه یافت
هر که با عشق تو دارد آشتی
حبّ حیدر در دلش خود کاشتی
هرکرا دنیا و دین نیکو بود
همّت شاه نجف با او بود
هر کرا بخت و سعادت همره است
خضر از معنی بجانش آگه است
هر که او در علم معنی بار یافت
با محمّد همره آمد یار یافت
هرکه را ایمان حیدر در دل است
خود ورا در پیش عزت محفل است
هرکه را شیطان نبوده راهزن
حیدرش باشد چو روحی در بدن
هرکه را شیطان نبرده خود ز راه
حیدرش در روز محشر شد پناه
هرکرا ایمان او محکم بود
او بدین اولیا محرم بود
هرکه او با آل حیدر همره است
از فساد دین و مذهب آگه است
هر که گفت مصطفی را گوش کرد
جام عرفان علی را نوش کرد
هرکه او را بخت همراهی کند
در ولای او همه شاهی کند
هرکه بر خوان ولای اونشست
بیشک او را خود بهشت اندر خوراست
هرکه او از دل شده مولای او
سر نهم صد بار زیر پای او
هرکه او را رهنما حیدر بود
بر سرای شرع احمد در بود
هرکه او با دشمنانش یار شد
همچو حجاج لعین مردار شد
بخش ۶۱ - موعظه در مذمت توجه نمودن به دنیا و نقصان آن و صحبت مردان حق و فایدهٔ آن: هرکسی را خود در او جوشی دهندبخش ۶۳ - در نصیحت و موعظه و تنبیه و خطاب قائم الولایه نمودن فرماید: ای برادر در شریعت راه رو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یک حکیمی بود دانا در جهان
بر ضمیر او شده حکمت عیان
هوش مصنوعی: حکیم خردمندی در دنیا وجود داشت که دانش و بصیرتش به وضوح در درونش نمایان بود.
سیر کرده جملهٔ آفاق را
او شمرده نقش این نه طاق را
هوش مصنوعی: او تمام جهان را دیده و به دقت، این نوع خاص از آفرینش را بررسی کرده است.
چون بسوی کعبهٔ جان شد روان
تا ببیند سالک دل را عیان
هوش مصنوعی: هنگامی که جان به سمت کعبه حرکت میکند، سالک دل را به وضوح میبیند.
ناگهی باعامیی همراه شد
از طریق حال او آگاه شد
هوش مصنوعی: ناگهان با یک فرد عادی هم صحبت شد و از وضعیت او مطلع گردید.
گفت ای یار عزیز هوشمند
در کدامین ملک باشی پای بند
هوش مصنوعی: دوست عزیز و باهوش من، در کدام سرزمین مشغول به زندگی و کار هستی؟
گفت در ملک عراقم منزل است
در زمینش پای من اندر گل است
هوش مصنوعی: او میگوید که در سرزمین عراق خانهای دارد و پایش در زمینش در گل فرو رفته است.
پس بدو گفتا حکیم روزگار
گشتهام از ماندگی من بیقرار
هوش مصنوعی: بنابراین به او گفتم، ای حکیم زمان، به خاطر ماندن و در جا زدن من، نگران و بیقرار شدهام.
من شوم بر تو سوار و تو بمن
تا شویم این راه را آسوده تن
هوش مصنوعی: من بر تو سوار میشوم و تو با من همراه میشوی تا این مسیر را به راحتی طی کنیم.
گفت آخر نیست عقل تو قوی
یا مگردر راه تو ابله شوی
هوش مصنوعی: میگوید که آیا عقل و درک تو به اندازه کافی قوی است؛ مراقب باش که در مسیر زندگیات سادهلوح و احمق نشوی.
من چو نتوانم تهی رفتن براه
چون ترا بردارم ای بر عقل شاه
هوش مصنوعی: من وقتی نمیتوانم به تنهایی در مسیر بروم، چرا که تو را نمیتوانم ترک کنم، ای بزرگتر از همه از نظر عقل و دانش.
چون برفتندی دو منزل بیش و کم
بر لب کشتی رسیدندی بهم
هوش مصنوعی: وقتی که مسافرین به مسافتی بیشتر از دو منزل دور شدند، به لب کشتی رسیدند و نزدیک هم شدند.
کشت زاری بود خرّم چون ارم
خود حکیمش گفت برهانم زغم
هوش مصنوعی: یک مزرعهای بود پرسرسبز و شاداب که حکیم آن به من نوید داد که از درد و غم رهایت میکند.
من نمیدانم که این را خوردهاند
یا تمامی غلهاش را بردهاند
هوش مصنوعی: نمیدانم آیا چیزی از آن را خوردهاند یا تمام محصول را بردهاند.
گفت ای در علم از کار آگهان
تو مگو زنهار گفت ابلهان
هوش مصنوعی: به او گفتند که تو در علم و دانش خبرهای، بنابراین نباید از تنفس و یا نگران بودن بگویی، چرا که این فقط صحبتهای نادانان است.
کشت زار اوّل چنین دان درجهان
نارسیده زرعش این معنی بدان
هوش مصنوعی: این زمین در آغاز خلقت به همین شکل بوده و محصولی که هنوز به بار نیامده، دلیلی بر این موضوع است.
تو نمیدانی که کشت و زرع چیست
چون شوی آگه که اصل و فرع چیست
هوش مصنوعی: تو نمیدانی کشت و کار چیست، وقتی که از ریشه و شاخهها آگاه شوی، شاید بتوانی درک کنی.
پس تحمّل کرد ازگفتش حکیم
سر به پیش افکند چون مرد سلیم
هوش مصنوعی: پس از شنیدن سخن حکیم، به نشانه ادب و احترام سرش را به زیر انداخت و مثل یک مرد راستگو و پاکدامن رفتار کرد.
بعد از آن دیدند جمعی را براه
میدویدندی به گورستان شاه
هوش مصنوعی: پس از آن، گروهی را دیدند که به سوی گورستان شاه در حال دویدن بودند.
نوکر سلطان ز عالم رفته بود
در ته تابوت او خوش خفته بود
هوش مصنوعی: نوکری که خدمتگزار سلطان بود، از دنیا رفته و در انتهای تابوتش آرام خوابیده است.
این جماعت همره تابوت او
جمله میرفتند خوش تکبیر گو
هوش مصنوعی: این گروه همراه با تابوت او به خوبی در حال حرکت بودند و تسبیح و تکبیر میگفتند.
گفت با او آن حکیم راه بین
یا رب او زنده است یا مرده در این
هوش مصنوعی: حکیمی به کسی میگوید که آیا آن فرد زنده است یا مرده، او به خوبی میتواند راه را تشخیص دهد.
گفت با او پیر نادان کی حکیم
دارم از تو در جهان بسیار بیم
هوش مصنوعی: پیر نادان به من گفت که من در این دنیا از تو بسیار میترسم و نمیتوانم تو را حکیم بدانم.
زانکه تو بی عقل باشی پیش ما
این چنین بیعقل نبود خویش ما
هوش مصنوعی: چون تو در سطح فهم و عقل ما نیستی، در واقع خود را از درک و خرد ما محروم کردهای.
این سخنها هست گفت احمقان
دیگر این دفتر به پیش من مخوان
هوش مصنوعی: این حرفها را احمقها میزنند. دیگر این نوشتهها را پیش من نخوان.
ای که هستی همچو ابله در زحیر
دفتر صورت مخوان تو پیش پیر
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند یک نادان هستی، در حجاب و ظاهر چیزها غرق نشو و پیش افراد با تجربه و بزرگتر از خودت نرو.
دفتر صورت بیندازو برو
تادهندت جام وحدت نو بنو
هوش مصنوعی: دفتر را باز کن و یادداشت کن تا اینکه جام جدیدی از وحدت به تو بدهند.
هیچکس را دیدی آخر در جهان
که رود درگور او را زنده جان
هوش مصنوعی: هیچکس را نمیبینی که در این دنیا وقتی به خاک سپرده میشود، هنوز زنده باشد یا جانش ادامه پیدا کند.
تو ز من داری سؤال بی جواب
کین چنین کس هست در صورت بخواب
هوش مصنوعی: تو از من سؤال میکنی که چرا چنین کسی در خواب است و پاسخ روشنی برای آن نداری.
او بمرده است و بگورستان شده است
تو همی گوئی که اوزنده بده است
هوش مصنوعی: او مرده و در قبرستان آرمیده، اما تو هنوز میگویی که او زنده است.
هیچکس را دیدی آخر در جهان
که رود در گور او زنده جان
هوش مصنوعی: هیچکس را ندیدی که در دنیا پس از مرگش روحش زنده باقی بماند.
من بتو دیگر نخواهم گفت هیچ
زآنکه هستی ابله و نادان و گیج
هوش مصنوعی: من دیگر هیچ چیز به تو نخواهم گفت زیرا تو فردی نادان و گیج هستی.
خود بهم بودند تا شهر عراق
لب فرو بستند و رفتند از وفاق
هوش مصنوعی: در زمانی که مردم عراق سخن گفتن را متوقف کردند، آنها به یکدیگر نزدیک بودند و از هم جدا نشدند.
چون رسید آن پیر خودبا جای خویش
عذرها گفتش حکیم سینه ریش
هوش مصنوعی: وقتی آن مرد سالخورده به مقام و جایگاه خود رسید، عذر و بهانههایی برای او آوردند که حکیم و دانای دلهای شکسته به او گفت.
پیر را چون بود در کنج حضور
دختری در ملک خوبی همچو حور
هوش مصنوعی: پیر مرد در گوشهای نشسته و در حضور دختری زیبا و خوشچهره همچون حوری، آرام و شادمان است.
آفتاب از روی او حیران شده
ماه و زهره از رخش تابان شده
هوش مصنوعی: خورشید از زیبایی او شگفتزده شده و ماه و ستاره زهره از درخشش چهرهاش روشن و تابناک گردیدهاند.
از نکوئی همچو مه میتافت او
وز فراست موی می بشکافت او
هوش مصنوعی: او همچون ماهی زیبا و نورانی، از نیکی و زیبایی خود میدرخشد و با فهم و درایت، موی مینوشیدنی را در میشکافد.
با پدر گفتا کجا بودی بگو
تا شوم واقف ز اسرارت نکو
هوش مصنوعی: پدر از او پرسید کجا بودهای، بگو تا من از رازهایت باخبر شوم.
حال راه و محنت شبهای تار
گوی با من تا بگریم زار زار
هوش مصنوعی: در حال حاضر، در مورد مشکلات و دشواریهای شبهای تاریک صحبت کن تا من بتوانم با دلتنگی و حسرت گریه کنم.
گفت زحمتها کشیدم در جهان
لیک از همراه بودم من بجان
هوش مصنوعی: در زندگی سختیها و زحمتهای زیادی را متحمل شدم، اما همیشه در کنار من کسی بود که به من کمک میکرد.
ابلهی در ره بمن همراه شد
جانم از همراهیش در چاه شد
هوش مصنوعی: یک فرد نادان در مسیر من همراه شد و به خاطر همراهی او، دلم به درد آمد و به اضطراب افتاد.
خود مرا از وی ندامتها رسید
وز سؤال او ملامتها رسید
هوش مصنوعی: من از او به دردسرهایی افتادم و از پرسشهای او به سرزنشهایی رسیدم.
گفت یک ره که مرا بردار تو
یا سوارم شو که گردد ره نکو
هوش مصنوعی: یک بار به من بگو که مرا با خود ببری یا اینکه سوار بر مرکب من شوی، تا راهی خوب و خوشایند پیش آید.
یک زمانی نردبان راه شو
واندر این ره بادل آگاه شو
هوش مصنوعی: در یک زمان، از نردبانی استفاده کن و در این مسیر با دل و آگاهی پیش برو.
بعد از آن در منزلی نیکو رسید
کشت زاری سبز و خرّم را بدید
هوش مصنوعی: پس از آن به مکانی دلنشین و خوشبو رسید که دشتهای سبز و پرثمری را مشاهده کرد.
گفت یا رب زرع این را خوردهاند
یا مگر محصول این را بردهاند
هوش مصنوعی: پروردگارا، آیا محصول این زمین را خوردهاند یا اینکه ثمرهاش را برداشت کردهاند؟
بعد از آن تابوتی آمد پیش راه
مجمعی درگرد آن با درد و آه
هوش مصنوعی: پس از آن، تابوتی به سوی جمعیتی آمد که در اطراف آن با درد و ناله بودند.
گفت این مرده است یا زنده بگو
من شدم از گفت او آشفته خو
هوش مصنوعی: این شخص میگوید که آیا این فرد مرده است یا زنده؟ من به خاطر این صحبت او دچار حیرت و سردرگمی شدم.
مرد زنده کی بگورستان برند
اندرین معنی مگر صد جان برند
هوش مصنوعی: مرد زنده را به گورستان نمیبرند، مگر اینکه او صد بار جان تازهای را تجربه کرده باشد.
مرد آن دان کو به پیش از مرگ مرد
گوی معنی اندر این عالم ببرد
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که قبل از مرگ، در این دنیا معنای زندگی را درک کند و به آن پی ببرد.
دخترش گفت ای پدر آن مرد راه
بس محقّق بوده در ملک الاه
هوش مصنوعی: دخترش به پدرش گفت: ای پدر، آن مرد در این سرزمین بسیار شناخته شده و صاحبنظر است.
او حکیم علم سرها بوده است
بر علوم غیب دانا بوده است
هوش مصنوعی: او فردی دانا و حکیم است که به علوم پنهان و اسرار زندگی آگاهی دارد.
بوده او بیننده در معنی دل
بود او آئینهٔ این آب و گل
هوش مصنوعی: او کسی است که در عمق دل میبیند و مانند آینهای است که نمایانگر زیباییهای این دنیا و وجود انسان است.
اوبده واقف ز حالات جهان
این معانیهای او در من بدان
هوش مصنوعی: او به خوبی از وضعیتهای مختلف جهان آگاه است. این مفاهیم او در وجود من وجود دارد.
بوده او همراه روح و جان و دل
او نبوده پیش انسان منفعل
هوش مصنوعی: او همیشه در کنار روح و جان انسان است، اما انسان به او توجهی نمیکند و دچار غفلت شده است.
دارد این معنی به پیش من جواب
بشنو از من گر همی خواهی صواب
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که اگر حقیقتی وجود دارد، بهتر است که از من بشنوی و بدان توجه کنی، چرا که میخواهم به تو راه درست را نشان دهم.
آنکه گفتا تو بیا بر من نشین
یا مرا بر دوش گیرای راه بین
هوش مصنوعی: کسی که به تو دعوت میکند که بر او بنشینی یا تو را بر دوش خود بگیرد، در واقع به دنبال برقراری ارتباط نزدیکتر با تو و همسفری در مسیر زندگیست.
پیش من یعنی بگو اسرار غیب
تا شود صافی ضمیر من ز عیب
هوش مصنوعی: از من بخواه که رازهای پنهان را بگویی تا ذهن من از نقصها و کاستیها پاک شود.
یا شنو از من حدیثی ای رفیق
تا دمی کم گردد آزار طریق
هوش مصنوعی: ای دوست، به من گوش کن تا داستانی بگویم که کمی از رنج و زحمت این راه کاسته شود.
نطق در ره نردبان ره بود
ره که دارد گفتگو کوته بود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در مسیر صعود به یک هدف، سخن گفتن و بحث کردن درباره آن مسیر باید محدود و مختصر باشد. یعنی وقتی هدفی را دنبال میکنیم، نباید در جزئیات بیهوده غرق شویم و باید تمرکز خود را بر روی حرکت به سمت هدف اصلی بگذاریم.
هرچه هست از راه نطق یار ماست
زاهد بی راه خود در نار ماست
هوش مصنوعی: هر آنچه در دنیا وجود دارد به خاطر صحبت و کلام محبوب ماست، اما زاهدی که در مسیر خود گم شده، در آتش و مشکلات ما به سر میبرد.
هرچه هست اسرار درویشان بود
در معانی رفعت ایشان بود
هوش مصنوعی: هر آنچه وجود دارد، رازهایی از درویشان است و معنای بلندی و مقام آنان را در بر دارد.
هرچه هست از نطق شه باشد نکو
غیر را از این معانی خود مگو
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا وجود دارد، از سخن و گفتار پادشاه است و جز این، نباید از معانی دیگر صحبت کرد.
هرچه هست از گفت شه باشد بدهر
میزنم بر جان خارج نیش زهر
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، به خاطر سخن پادشاه است. من تمام طاقت خود را به کار میبرم تا از آسیبهای زهرآگین روزگار دوری کنم.
پیش ما باشد همه گفتار راست
این معانی خود زپیش مرتضاست
هوش مصنوعی: همه سخنان درست و معنادار در حضور ما وجود دارد و این معانی از سر منشأ و منبع بزرگی به نام مرتضا نشأت میگیرند.
دیگر آنکه گفته است این کشت زار
خوردهاند وبردهاند این ده قرار
هوش مصنوعی: دیگر اینکه گفته شده، این زمینها و کشتزارها را خورده و چیدهاند و این روستا در آرامش است.
یعنی اندر کشت زار این جهان
هرکه تخمی کشت بردارد نهان
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر شخصی که زروتی بکارد، در آینده، نتیجهی کارش را به طور پنهانی برداشت خواهد کرد.
هست دنیا مزرع عقبی بدان
تخم نیکی کار و بربردار هان
هوش مصنوعی: دنیا جایی است برای کشتن عملهای نیک که در آینده نتیجهاش را خواهید دید. پس در انجام کارهای خوب کوشا باشید.
در جهان هر کس که تخمی کاشته
کشته است این تخم و بر برداشته
هوش مصنوعی: هر کسی در این دنیا که عمل یا زحمتی انجام داده، در نهایت نتیجه آن را نیز برداشت کرده است.
تخم نیکی در ضمیر دل بکار
تا شود در ملک معنی نو بهار
هوش مصنوعی: نیکوکاری را در دل خود بکار، تا معنای خوبی در زندگیات تازه و شکوفا شود.
و آنکه در ره دید میّت در نهفت
زنده یا مرده است در تابوت گفت
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر خود جسدی را در تابوت میبیند، با هر دو حالت زنده و مرده آن را در نظر میگیرد.
یعنی او را هست فرزندی عیان
زنده از فرزند ماند درجهان
هوش مصنوعی: او فرزندی روشن و زنده دارد که در جهان ماندگار است.
یا که اندر خیر دید انجام نیک
او بعالم زنده ماند از نام نیک
هوش مصنوعی: اگر کسی در زندگی خود به خوبیها و نیکیها بپردازد، نام نیک او در دنیا ماندگار خواهد شد.
یا بعلم معرفت گشت آشنا
زنه دل خواهد شدن پیش خدا
هوش مصنوعی: کسی که با علم و آگاهی آشنا میشود، دلش به سوی خداوند خواهد کشید و نزد او قرار خواهد گرفت.
در دو دار از نام نیکو زندگیست
نام نیکو مرد را فرخندگیست
هوش مصنوعی: زندگی در دو دنیا به خاطر داشتن نام نیکو شکل میگیرد و این نام نیک، باعث خوشبختی و شادی مرد میشود.
ور ندارد هیچ از اینها مرده است
ور بود مرده چو یخ افسرده است
هوش مصنوعی: اگر کسی هیچیک از این احساسات را نداشته باشد، مانند مردهای است که هیچ حرکتی ندارد و اگر احساساتش را بروز دهد، مانند یخی است که ذوب شده و زنده شده است.
مرده آنهایند کایشان غافلند
در شناسائی خالق جاهلند
هوش مصنوعی: افرادی که از شناخت خالق و حقیقت زندگی غافلند، در واقع همچون مردگان به شمار میآیند.
گفت دختر با پدر کاز ابلهی
از سؤال او نبودت آگهی
هوش مصنوعی: دختر به پدر گفت: از نادانی او بود که از تو سؤال کرد و تو را نمیشناخت.
مرده آن رادان که دینش نیست راست
زندگی خود در دل عطّار ماست
هوش مصنوعی: شخص بیخبر و نادان، که دین و ایمان واقعی ندارد، مرده است؛ زیرا زندگی واقعی و صحیح در دل حکمت زندگی عطّار نهفته است.
زآنکه او با شاه دارد زندگی
اینست در معنی کمال بندگی
هوش مصنوعی: چون او زندگیاش را در کنار شاه میگذراند، این نشاندهندهی اوج کمال در بندگی است.
از کمال بندگی جان بازدش
رخ بمیدان معانی تا زدش
هوش مصنوعی: از ویژگیهای عالی بندگی، جان انسان آزاد میشود و چهرهاش در عرصه معانی پدیدار میشود تا نورش را منتشر کند.
از کمال بندگی آزاد تو
قل هوالله احد بنیاد تو
هوش مصنوعی: به خاطر کمال بندگی، تو از همه آزاد هستی و اساس وجود تو بر این اصل است که تنها خداوند یکی است.
از کمال بندگی باشی ولی
این معانی را بدان گر مقبلی
هوش مصنوعی: اگر در مقام بندگی به کمال رسیدهای، اما بهتر است که این معانی را نیز درک کنی اگر در نزد خداوند پذیرفته شدهای.
هرکه دین مصطفی دارد بشرع
اصل دارد در معانیهای فرع
هوش مصنوعی: هر کسی که به دین پیامبر اسلام (مصطفی) پایبند باشد، در اصول دین معنای اصلی را درک کرده است و در جزئیات و فروع، میتواند فهم درستی داشته باشد.
رو بدین مرتضی مردانه باش
از همه ادیان بد بیگانه باش
هوش مصنوعی: به او مرتضی (علی) بپیوند و با شجاعت از هر دینی که نادرست است فاصله بگیر و به عقاید درست پایبند باش.
دین حق را از معانی یک شناس
از طریقت پوش دینت را لباس
هوش مصنوعی: دین واقعی را از دیدگاه یک عارف بشناس و آداب و رفتار دینیات را بهخوبی رعایت کن.
تا حقیقت بین شوی در شرع او
آیت تنزیل باشد زرع او
هوش مصنوعی: برای اینکه به حقیقت دست پیدا کنی، باید به آیات الهی توجه کنی؛ زیرا در این آیات نشانههای روشنی از کشت و زرع او وجود دارد.
من نرفتم غیر راه او رهی
تو فتادی همچو کوران درچهی
هوش مصنوعی: من از راه او منحرف نشدهام، اما تو همانند کوران در چاهی افتادهای.
راه او را راست باید شد بعشق
ورنه هستی تو سراسر کان فسق
هوش مصنوعی: باید در عشق، مسیر او را درست و مستقیم انتخاب کنی، وگرنه تمام وجودت غرق در فساد و گناه خواهد شد.
من نمایم اهل فسقت را تمام
لیک منکر میشوندم خاص و عام
هوش مصنوعی: من به همه نشان میدهم که اهل گناه و فساد هستم، اما در واقع همه، عام و خاص، من را انکار میکنند.
من ندارم با کی از مشت حمار
هرچه باداباد گویم آشکار
هوش مصنوعی: من هیچ ارتباطی با کسی ندارم و هرچه را که بخواهم، بدون هیچ پردهپوشی بیان میکنم.
اهل فسق آن شد که تقلیدی بود
دین احمد راه تحقیقی بود
هوش مصنوعی: افراد فاسق به این دلیل فاسق شدهاند که پیرو و تقلید کنندهی دین هستند، در حالی که دین احمد (محمد پیامبر) بر اساس تحقیق و بررسی است.
اهل فسق آن شد که ناحق پیش اوست
کردن تزویر در شرعش نکوست
هوش مصنوعی: افراد فاسق به جایی رسیدهاند که برای حق و باطل تزویر و فریب به کار میبرند و این کار را در دین خود، کار خوبی محسوب میکنند.
اهل فسق آن شد که خود بیند نه حق
خواندهٔ در پیش شیطان این سبق
هوش مصنوعی: آنکه به فساد رفته، به دلیل این است که فقط به دیدهی خود تکیه میکند و نه به حق که شیطان او را به این مسیر کشانده است.
اهل فسق آن شد که اودیندار نیست
او بصورت قابل دیدار نیست
هوش مصنوعی: افراد فاسق به این دلیل دچار مشکل هستند که نمیتوانند چیزهای واقعی و قابل مشاهده را ببینند.
اهل فسق آنست کوبی اولیاست
اسفل دوزخ و را برگ و نواست
هوش مصنوعی: مراد از این بیت این است که افرادی که زندگی ناپسند و گناهآلودی دارند، در واقع در پایینترین درجات عذاب و ذلت قرار خواهند گرفت، و سرنوشتشان به هیچ چیز جز درد و عذاب نخواهد بود. آنها مانند برگ و نوا در آن مکان پایین قرار دارند و هیچ نشانی از خوشبختی و آسایش نخواهند داشت.
اهل فسق آنست کز دین دور شد
همچو حیوان درجهان رنجور شد
هوش مصنوعی: شخصی که از دین فاصله گرفته و به فساد و گناه روی آورده، مانند حیوانی شده که در دنیای پر از رنج و سختی زندگی میکند.
اهل فسق آنست کو گمره شود
در طریق مرتضا بی ره شود
هوش مصنوعی: آدمی که به فساد و گناه میپردازد، همان کسی است که در مسیر راه راست و درست هدایت نمیشود و از مسیر خود منحرف میگردد.
اهل فسق آنست کو را دشمن است
طوق لعنت خود ورادر گردن است
هوش مصنوعی: کسی که به بیبند و باری و فساد روی میآورد، دشمن خود را باید لعنت کند؛ چرا که خودش با اعمالش بدبختی را بر خود ایجاد کرده و بار گناه را به گردن خود انداخته است.
این سخن عطّارت از تحقیق گفت
بر کلام مصطفی تصدیق گفت
هوش مصنوعی: عطار در این سخن تأکید میکند که آنچه را که پیامبر اسلام گفته، بر اساس تحقیقات و صداقت خود تأیید میکند.
هرکه او را رحمت حقّ رهنماست
مصطفی و مرتضایش پیشواست
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت رحمت خداوند قرار گیرد، باید از پیامبر اسلام و امام علی(ع) پیروی کند.
ای برادر غیر این ره نیست راه
ور روی راه دگر افتی بچاه
هوش مصنوعی: ای برادر، جز این راه هیچ راهی وجود ندارد و اگر بر روی راه دیگری بروی، به چاه خواهی افتاد.
جمله درویشان حقّ در این رهاند
کرخی و بسطامی از وی آگهند
هوش مصنوعی: تمام درویشان در این مسیر از حقیقت آگاهند و کرخی و بسطامی نیز از این موضوع مطلع هستند.
سلسله در سلسله رفتند هم
تو بماندی در پی این قافله
هوش مصنوعی: افراد زیادی که در این گروه حرکت کردند، تو همچنان به دنبال این جمع باقی ماندی.
هرکه او احمق بود ابلق بود
در جهان این بهتر از احمق بود
هوش مصنوعی: هر کسی که احمق باشد، مانند یک حیوان ابلق در دنیا به چشم میآید و این وضعیت بهتر از آن است که احمق بماند.
ای پسر دانائی آمد زندگی
احمقان را کی بود فرخندگی
هوش مصنوعی: ای پسر، زندگی احمقها هرگز خوشبختی به همراه ندارد.
عقل هر کس را بود بر ره رود
جهل هرکس را بود گمره شود
هوش مصنوعی: اگر کسی دارای عقل و دانش باشد، به درستی و آگاهی مسیر زندگیاش را پیش میبرد، اما کسی که به جهل و نادانی دچار باشد، گمراه و سرگردان خواهد شد.
عقل را در ره چراغ خویش کن
جهل را مطلق بکن از بیخ و بن
هوش مصنوعی: عقل را به عنوان نور و راهنما در زندگی خود قرار ده و جهل را به طور کامل از ریشه و اساسش حذف کن.
عقل هادی گرددت در راه راست
جهل هر کس را فکند او برنخاست
هوش مصنوعی: عقل تو را در مسیر صحیح هدایت میکند، اما جهل باعث میشود که هر کسی به بیراهه برود و از جای خود بلند نشود.
ای ز جهل افتاده اندر بیرهی
همچو کوران مبتلا اندر چهی
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر جهل و نادانی در تاریکی به سر میبری، مثل کسانی که به دلیل نابینایی در چالهای گرفتار شدهاند.
تا ابد در جهل ماندی سرنگون
چند گویم با تو ای ملعون دون
هوش مصنوعی: تو همیشه در نادانی و سقوط باقی خواهی ماند، هر چند که من چقدر با تو سخن بگویم، ای فرد بی ارزش و نفرین شده.
بغض آل مصطفی از دل ببر
ورنه افتادی تو در قعر سقر
هوش مصنوعی: اگر کینه و ناراحتی اهل بیت پیامبر را از دل بیرون نکنی، ممکن است به عذاب و گرفتاری بزرگ دچار شوی.
حیف تو باشد که بی ایمان شوی
همچو شیطان راندهٔ رحمن شوی
هوش مصنوعی: نابخشودنی است که تو بیایمان شوی، مانند شیطانی که از رحمت خداوند طرد شده است.
حیف باشد گر بگردی از ولی
رو بدین مصطفی گر مقبلی
هوش مصنوعی: حیف است اگر از ولی (ولی خدا) دوری کنی و روی خود را به سوی پیامبر (مصطفی) نچرخانی در حالی که او را میپذیری.
دین احمد راه حیدر رو چو من
تا خلاصی یابی از شیطان تن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از شر شیطان جسمی رهایی یابی، باید به دنبال دین و مذهب پیامبر محمد (ص) و راه و روش امام علی (ع) باشی.
هرکه از شیطان تن آزاد شد
کفر و ظلم او همه بر باد شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از دام شیطان رهایی یابد، تمام کفر و ستم او نابود خواهد شد.
هرکه از شیطان گریزد اسلم است
آدمیّت از دم این آدم است
هوش مصنوعی: هر کسی که از وسوسههای شیطانی دوری کند، انسان واقعی و پاکی است. انسانیت از ویژگیهای نیکو و رفتارهای درست این افراد نشأت میگیرد.
رو تو از نفس و هوای تن ببُر
تا دهندت بحرهای پُر ز درّ
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معارف عمیق و گرانبها، باید وابستگیهای دنیوی و مادی را پشت سر بگذاری و از آنها آزاد شوی. تنها در این صورت است که میتوانی به دریای وسیع و پر از زیباییها و ارزشها دست یابی.
رو تو جانت را جلائی ده بعلم
تا تو را همره شود صد بحر حلم
هوش مصنوعی: خود را با علم و دانش زینت بخش و جانت را روشن کن تا با تو همراه شود دریایی از صبر و بردباری.
رو تو شرع مصطفا را گوش کن
جام حیدر را زکوثر نوش کن
هوش مصنوعی: به سخنان پیامبر اسلام گوش بده و از علم و فضیلتهای حضرت علی بنوش.
رو تو علم معرفت را دان چو من
زآنکه ازعلم صور ناید سخن
هوش مصنوعی: دانش و معرفت واقعی را از تو بیاموز، زیرا علم ظاهری و صورتی، حقیقت را بیان نمیکند.
رو تو علم حال را حالی ببین
تا که گردد روشنت اسرار دین
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که با نگاهی به شخصیت و وضعیتی که داری، میتوانی حقیقتهای عمیقتری از دین را درک کنی و به روشنایی دست یابی.
رو تا با دانای دین بیعت به بند
تا نیفتی همچو جاهل درکمند
هوش مصنوعی: با آگاهان و دانایان دین ارتباط برقرار کن و خود را درگیر موضوعات نکن تا مانند فرد نادان گرفتار نشوی.
رو تو کار آن جهان اینجا بساز
ورنه آرندت ببوته در گداز
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در این دنیا به هدفهای آن جهان دستیابی پیدا کنی، باید تلاش کنی و کارهایی را که لازم است انجام بدهی، و گرنه در مشکلات و سختیها گرفتار میشوی.
رو تو فل بد ز باطن بر تراش
تا نیاید بر سرت هر دم بلاش
هوش مصنوعی: به خودت آگاه باش و مراقب درونت باش تا مشکلات و دردسرها به سراغت نیایند.
من کلام حقّ بحق دانستهام
نی چو اصل جهل از خود بستهام
هوش مصنوعی: من حقیقت را به درستی درک کردهام و مانند کسی نیستم که از دانایی خود را دور کرده باشد.
رو تو جوهر ذت خوان و ذات بین
بر بساط شاه تن شهمات بین
هوش مصنوعی: تو را باید درک کرد و به ذات و وجود واقعیات نگریست، نه فقط ظاهرت. اینگونه است که نشانههای بزرگی و ارزش واقعیات نمایان میشود.
رو بمظهر خوان تو علم اوّلین
رو تو غیر این کتب دیگر مبین
هوش مصنوعی: به خوشصدایی و زیبایی کلام تو، میآموزم و به جز این کتابها، به چیزی دیگر نگاه نکن.
زآنکه مقصود دو عالم اندروست
شرح گفتار کلام حق نکوست
هوش مصنوعی: هدف از دو جهان، اوست و بیان کلمات حق به خوبی انجام میشود.
من بقرآن نور احمد یافتم
وز کلامش فیض سرمد یافتم
هوش مصنوعی: من با قرآن نور وجود پیامبر احمد را پیدا کردم و از کلام او بهرهای دائمی و بینهایت به دست آوردم.
من ز قرآن مرتضی را یافتم
در حقیقت سرّها را یافتم
هوش مصنوعی: من در قرآن امام علی (علیهالسلام) حقایق عمیق را کشف کردم و به آنها دست یافتم.
ای ز قرآن گشته گویا مرتضی
وی خدا را بوده جویا مرتضی
هوش مصنوعی: ای کسی که از قرآن به حقیقت مرتضی رسیدهای، و به دنبال خدا بودهای، تو همان مرتضی هستی.
خود ازو شرع نبی اشعار یافت
دنیی وعقبی ازو انوار یافت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخص از پیامبر و آموزههای او الهام گرفته و از طریق او به نور و روشنایی در زندگی دنیوی و آخرتی دست یافته است. در واقع، نور و آگاهی که او به دست آورده، ناشی از پیروی و ارتباط با پیامبر میباشد.
اولیا رادر جهان سردار اوست
انبیا را همره گفتار اوست
هوش مصنوعی: حضرت اولیا در این دنیا مانند سرداران هستند و پیامبران نیز همراه و همصدا با سخنان او هستند.
خارجی گر منع بفرماید مرا
رافضی گوید مرا او بر ملا
هوش مصنوعی: اگر کسی از من جلوگیری کند، او مرا به عنوان رافضی (یعنی کسی که به اهل بیت و محبت آنها اعتراض دارد) معرفی میکند.
این ز گفت شافعی شد حاصلم
حبّ او رفض است و هست آن در دلم
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از گفتار شافعی (از علمای بزرگ اسلام) به نتیجهای دست یافتهام که عشق او (خدا) برای من به معنای ترک دنیا و تعلقات آن است و این احساس در قلبم وجود دارد.
رفض نبود حبّ او ای خارجی
گمره آن کو نیست بر او ملتجی
هوش مصنوعی: دوست داشتن او، ای بیخود و گمراه، به معنای انکار نیست. کسانی که بر او تکیه نمیکنند، نمیتوانند به درستی درک کنند.
او ولی آمد بگفت کردگار
انّما بر خوان و بروی شک میار
هوش مصنوعی: او ولی آمد و گفت که خدای بزرگ میخواهد که بر سفره (نعمت) حاضر شوی و بر او تردید نکن.
هر که شک دارد بود ملعون دین
باشد او دایم بشیطان همنشین
هوش مصنوعی: هر کسی که به دین خود شک کند، نفرین شده است و همیشه در کنار شیطان خواهد بود.
هرکه شک دارد خدا بیزار او
همّت مردان نباشد یار او
هوش مصنوعی: هر کس نسبت به خداوند شک و تردید داشته باشد، خداوند نیز از او بیزار است و او نمیتواند به کسانی که دارای اراده و همت بالا هستند، یاری رساند.
هرکه مهرش را درون جان نشاند
روح احمد بر سرش ایمان فشاند
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق و محبت را در دلش جا دهد، روح پیامبر احمد بر او ایمان و یقین میافزاید.
ای پسر گر حبّ شاه ایمان تست
رحمت حقّ همنشین جان تست
هوش مصنوعی: ای پسر! اگر تو دوستدار شاه هستی و ایمان داری، بدان که رحمت خدا همراه جان توست.
من بگفتم راست رادر گوش یار
کر شده گوش مقلّد هوشدار
هوش مصنوعی: من به محبوبم گفتم که حقیقت را دریابد، اما او که گوشش کر شده، فقط به حرفهای دیگران توجه میکند.
من بگفتم چشم بینش برگشا
تاشوی بینا بنور رهنما
هوش مصنوعی: به او گفتم که چشم بینشات را باز کن تا بتوانی با نور راهنما، حقیقت را ببینی.
دیدهٔ اعمی ندارد تاب نور
خودندارد همچو خفّاش او حضور
هوش مصنوعی: چشمان نابینا نمیتوانند نور را تحمل کنند و مانند جغد در تاریکی زندگی میکنند.
غیر حق ازچشم خود رو بر تراش
تا شوی منصور و بینی تو لقاش
هوش مصنوعی: برای اینکه به اوج موفقیت برسی و به انسانهای بزرگ دست یابی، باید از دنیای نادرست و بیفایده دوری کنی و افکار منفی را از خود دور کنی. با این کار میتوانی به جایگاه والایی برسیدی و زیباییهای زندگی را بهتر مشاهده کنی.
غیر حق خود نیست در عالم کسی
چون ندانستی شدی همچو خسی
هوش مصنوعی: در دنیا، هیچ کس حق ندارد جز حق خودش، و اگر این را ندانستی، مانند یک پستفطرت خواهی بود.
خس بود لایق بآتش سوختن
جامهٔ آتش بآتش سوختن
هوش مصنوعی: خس سزاوار سوختن با آتش است، همانطور که لباس آتش نیز با آتش میسوزد.
نور او نوریست بی آتش قوی
پیش اوآتش بود خود منطفی
هوش مصنوعی: نور او نوری است که بدون آتش میتابد و بسیار قوی است، در حالی که آتش در برابر او خود به خود خاموش میشود.
نور اونوری که عالم را گرفت
چون رسید او خاک آدم را گرفت
هوش مصنوعی: وقتی نوری که بر کل جهان تابید به خاک آدمی رسید، آن نور نیز به آن خاک و این جسم پیوست.
گفت گویا آدمی کان نور دید
خویش رادر نور او مسرور دید
هوش مصنوعی: انسانی که نور وجود خود را در نور دیگری ببیند، از دیدن آن نور خوشحال و شاداب میشود.
رو تو همدم باش با اهل وفا
تا بیابد خلوت جانت صفا
هوش مصنوعی: به کسانی نزدیک شو که وفادارند و با آنها دوست باش تا روح و جانت آرامش و صفا پیدا کند.
موسی کاظم بمنصورش نمود
دین و دنیا خود همه نورش نمود
هوش مصنوعی: موسی کاظم به من نشان داد که دین و دنیا هر دو به نور و روشنایی مرتبط هستند.
رو تو از خلق جهان یکسو گریز
بعد از آن درکلبهٔ عطّار خیز
هوش مصنوعی: از میان تمامی موجودات دنیا دور شو و سپس به کلبهٔ عطار برو.
خود ملایک خاک نعلین ترا
میکشند اندر بصر چون توتیا
هوش مصنوعی: فرشتهها به خاطر تو، خاک نعلین (پابرهنه) تو را در چشم میکشند، مانند پودر تلخ.
خرمن علم نبی حیدر گرفت
دشمنان مصطفی را سرگرفت
هوش مصنوعی: خرمن دانش پیامبر حیدر (علیهالسلام) باعث شد که دشمنان حضرت مصطفی (صلىاللهعليهوآله) به انحطاط و شکست برسند.
پیش او علم لدنّی روشن است
هرکه این معنی نداند اوزن است
هوش مصنوعی: هر کسی که به معانی عمیق و دانش الهی و باطنی آگاهی نداشته باشد، نادان و بیخبر به شمار میرود. در مقابل، آنکه این دانش را درک کند، به حقیقت نزدیک است و درک روشنی از عالم هستی دارد.
ای برادر سرّ حقّ را گوشدار
حبّ او را در دل پر جوش دار
هوش مصنوعی: ای برادر، راز حق را درک کن و محبت او را در دل خود با شور و حرارت حفظ کن.
ای برادر کن نهان حبّش ز خلق
تا نبرّندت بخنجر جمله حلق
هوش مصنوعی: ای برادر، عشق او را از دیگران پنهان کن تا نتوانند با کینه و حسادت به تو آسیبی برسانند.
هیچ دیدی که باولاد نبی
خود چه کردند آن لعینان غبی
هوش مصنوعی: هیچ میدانی که آن ملعونها با فرزندان پیامبر چه کردند؟
آنچه با اولاد احمد کردهاند
روح حیدر را بخود بد کردهاند
هوش مصنوعی: آنچه بر سر فرزندان احمد (پیامبر) آمده، روح حیدر (علی) را آزرده و نگران ساخته است.
هرکه با اولاد ایشان ظلم کرد
خویش را در دوزخ افکند او بدرد
هوش مصنوعی: هر کسی که به فرزندان دیگران ظلم کند، در واقع خود را به عذاب ابدی دچار کرده است.
خود علاج این کند مهدیّ دین
هیچکس را نیست قدرت اندرین
هوش مصنوعی: هیچکس توانایی درمان مشکلات دین را ندارد، فقط خود مهدی (عج) قادر به این کار است.
از جمیع انبیای هر زمان
شد نبوّت ختم بر احمد بدان
هوش مصنوعی: از میان تمام پیامبران در هر دورهای، پیامبری به نام احمد (پیامبر اسلام) به عنوان آخرین پیامبر معرفی شده است.
بعد از آن ختم ولایت برعلیست
نور رحمت از کلام او جلی است
هوش مصنوعی: پس از آنکه مقام ولایت به علی (ع) پایان یافت، نور رحمت از سخن او به وضوح نمایان است.
بعد حیدر ختم بر مهدی بود
آنکه در دین هدی هادی بود
هوش مصنوعی: پس از حیدر، مهدی (عج) به عنوان آخرین راهنما و هدایتکننده در دین ظهور کرد.
این کتاب من زبان مهدی است
مؤمنان را رهنما و هادی است
هوش مصنوعی: این کتاب، راهنمای افراد مؤمن و الهامبخش آنها در مسیر صحیح زندگی است.
این کتاب من چو نایب آمده است
مظهر کلّ عجایب آمده است
هوش مصنوعی: این کتاب من مانند یک نماینده آمده است و نشانهای از تمام شگفتیها و شگفتانگیزیهاست.
این کتاب من چو تاجی شاهی است
او ز ماه آسمان تا ماهی است
هوش مصنوعی: این کتاب من مانند یک تاج سلطنتی است؛ همانطور که ماه در آسمان میدرخشد، ارزش و زیبایی آن را نشان میدهد.
این کتاب من نمودار حقست
اندرو سرّ حقیقت مطلقست
هوش مصنوعی: این کتاب من نشانهای از حقیقت است و درون آن راز هستی مطلق نهفته است.
این کتاب من معانی در کلام
لیک مخفی باشد او در پیش عام
هوش مصنوعی: این کتاب من در خود معانی عمیقی دارد، اما این معانی برای همه افراد قابل درک نیست و تنها برای گروه خاصی روشن است.
این کتاب من کتاب اولیاست
اندرو جوهر ز ذات انبیاست
هوش مصنوعی: این کتاب من، کتابی است که به پیامبران و اصول اولیه آنها اشاره دارد و از جوهر و حقیقت وجود آنها نشأت گرفته است.
این کتاب من شریعت آمده است
در طریقت نور حکمت آمده است
هوش مصنوعی: این کتاب به مانند سنت و قانون دین آمده است و در مسیر عرفان و حقیقت، روشنگری و فهم عمیق را به همراه دارد.
این کتاب من درخت جوهر است
اندر او نور ولایت مضمر است
هوش مصنوعی: این کتاب مانند درختی است که مغز آن حاوی عطر و طعم خاصی است و در درونش نور و روشنایی حقیقت ولایت نهفته است.
این کتاب من رهی دارد بجان
او بصورت گشته است از تو نهان
هوش مصنوعی: این کتاب دارای مسیری است که به او مربوط میشود و به گونهای در تو پنهان شده است.
این کتاب من قلم بر لوح راند
سورهٔ واللّیل را برخویش خواند
هوش مصنوعی: این کتاب، با قلم خود آیات سوره واللیل را بر صفحهاش نگاشته و آن را برای خود تلاوت کرده است.
این کتابم را ورق عرش است و فرش
کوس سلطانی زنندش زیر عرش
هوش مصنوعی: این کتاب من مانند عرش و فرش است، زیرا صدای سلطنتی آن زیر عرش به گوش میرسد.
این کتابم را مداداست از بهشت
چون قلم بر لوح عشاق این نوشت
هوش مصنوعی: این کتاب من از بهشت مداد دارد، زیرا همانطور که قلم بر لوح عاشقان مینویسد، نوشته شده است.
آدم از این ثبت ما شیدا شده
از وی اسرار خدا پیدا شده
هوش مصنوعی: آدم به خاطر ارتباط با ما دچار شیدایی شده و از اوست که اسرار الهی آشکار گشته است.
آنچه بوده اندرو شد آشکار
شمّهای منصور گفته زیر دار
هوش مصنوعی: آنچه در گذشته بر او گذشته، اکنون به وضوح نمایان شده است. بخشی از گفتار منصور در زیر دار به همین موضوع اشاره میکند.
این کتابم را مداد از جان جان
ثبت او کردند جمله عاشقان
هوش مصنوعی: این کتاب من را با مداد عاشقانهای نوشتند که از عمق وجودم نشأت میگیرد و همهاش درباره عشق و عاشقان است.
آنچه بوده اندر او پیدا شده
عاشقان را فتنه و غوغا شده
هوش مصنوعی: آنچه در درون او وجود داشته، اکنون به وضوح دیده میشود و باعث شور و هیجان عاشقان شده است.
آنچه بوده در زمین و آسمان
کرده مظهر از زبان او بیان
هوش مصنوعی: هر چیزی که در زمین و آسمان وجود داشته، از سخن او به نمایش درآمده و جلوهگر شده است.
آنچه بود اندر حقیقت سترپوش
اندرون جبّهام آمد بگوش
هوش مصنوعی: آنچه که در واقعیت وجود داشت و از دید پنهان بود، درون لباس من به گوشم رسید.
جوشش او این کتاب مظهر است
نور ذات او بمعنی جوهر است
هوش مصنوعی: این کتاب نشاندهنده جوش و خروش وجود اوست و نور واقعی او به معنای جوهرش است.
جوهر ذاتم بمعنی ذات اوست
معنی مظهر هم از آمات اوست
هوش مصنوعی: جوهر وجود من همان essence اوست و مفهوم مظهری که از آن صحبت میشود نیز به خاطر وجود اوست.
جوهر ذاتم جهان اندر جهان
مظهرم چون نور حق دروی عیان
هوش مصنوعی: من جوهر وجودم در این جهان است و همچون نور حقیقت، در عالم ظاهر میشوم.
مظهر و جوهر ز ذات من بزاد
شهد در کامش امیر من نهاد
هوش مصنوعی: جوهر وجود من به شکل مظهری زاده شده است و شیرینی زندگیام را در دل امیرم قرار داده است.
روح احمد پرورش دادش بشرع
گر تو منکر میشوی داری تو صرع
هوش مصنوعی: اگر تو منکر هستی که روح احمد در تربیت انسانها تأثیر گذاشته، بدان که دچار بیماری و نادانی شدهای.
عشق او سر بر زده از جان من
عشق او گشته همه ایمان من
هوش مصنوعی: عشق او همچون گلی از دل و جانم جوانه زده است و تمام ایمان و اعتقاد من به خاطر او شکل گرفته است.
گر تو مردی راه عشقش را گزین
تا شوی فرخنده دردنیا و دین
هوش مصنوعی: اگر تو انسان واقعی هستی، راه عشق را انتخاب کن تا در دنیا و دین به خوشبختی برسی.
چونکه در عشق آمدی صاحبدلی
درحقیقت همچو مردان مقبلی
هوش مصنوعی: وقتی در عشق وارد شدی، انسانی با دل و فهم و آگاهی میشوی که در واقع شبیه مردان با وقار و با احترام است.
چونکه در عشق آمدی نطق آن تست
خود ملایک کمترین دربان تست
هوش مصنوعی: زمانی که در عشق وارد شدی، بیان و گفتار تو خود نشاندهندهٔ عشق است و ملایکهٔ آسمانی حتی در مرتبهٔ پایینتری هم که باشند، شما را به عنوان دربان و نگهبان این عشق میشناسند.
چونکه در عشق آمدی مردانه باش
وز طریق گمرهان بیگانه باش
هوش مصنوعی: وقتی در عشق وارد شدی، با شجاعت رفتار کن و از راهی که دیگران در آن به گمراهی میروند دوری کن.
چونکه در عشق آمدی واصل شدی
گه چوجان در جان و گاهی دل شدی
هوش مصنوعی: زمانی که به عشق وارد شدی، به جایی رسیدی که گاهی مانند جان و گاهی مانند دل تبدیل شدی.
چونکه در عشق آمدی چون والهان
در شریعت باش و کن معنی نهان
هوش مصنوعی: وقتی که به عشق وارد شدی، باید مانند والهان در اصول مذهبی عمل کنی و به عمق معانی پنهان توجه داشته باشی.
چونکه در عشق آمدی حیران شدی
غرقهٔ این بحر بیپایان شدی
هوش مصنوعی: وقتی در عشق وارد میشوی، دچار حیرت و شگفتی میشوی و در این دریای بیپایان عشق غرق میشوی.
چونکه در عشق آمدی حق آن تست
رحمت حق همنشین جان تست
هوش مصنوعی: وقتی که به عشق وارد شدی، حق آن بر تو است که مورد رحمت قرار گیری. رحمت الهی همواره همراه جان توست.
چونکه در عشق آمدی جان منی
در مقام فقر هم شان منی
هوش مصنوعی: وقتی که در محبت وارد شدهای، جان منی و حتی در شرایط بیپولی هم همرتبه و همپایه من خواهی بود.
چونکه در عشق آمدی عطّار پرس
و از طریق او همه اسرار پرس
هوش مصنوعی: زمانی که به عشق وارد شدی، از عطّار راهنمایی بخواه و از او درباره تمام رازها سؤال کن.
چونکه در عشق آمدی عابد شدی
در مساجدهای دل ساجد شدی
هوش مصنوعی: وقتی که در عشق وارد شدی، مانند عابدی در دل مساجد نماز گزار شدی.
چونکه در عشق آمدی منصور بین
همچو موسی نور حق از طور بین
هوش مصنوعی: وقتی در عشق وارد شدی، منصور، مانند موسی، نور حقیقت را از کوه طور مشاهده کن.
چونکه در عشق آمدی عاشق شدی
در تمام علم دین حاذق شدی
هوش مصنوعی: زمانی که در عشق قرار میگیری، عاشق میشوی و در تمام دروس دین به تسلط میرسی.
چونکه در عشق آمدی بیمن مباش
همچو شیطان در رهش رهزن مباش
هوش مصنوعی: زمانی که در عشق وارد میشوی، مانند شیطان عمل نکن و موجب مانع شدن نگرد.
چونکه در عشق آمدی از سرگذر
تا بیابی از شه معنا خبر
هوش مصنوعی: زمانی که به عشق وارد شدی، از موانع و دشواریها عبور کن تا بتوانی معنی واقعی عشق و عواطف درون سرزمین خوشبختی را بشناسی.
چونکه در عشق آمدی دریا شدی
در حقیقت همنشین ما شدی
هوش مصنوعی: وقتی به عشق وارد شدی، به مانند یک دریا وسعت و عمق پیدا کردی و در واقع، به عنوان یار و همراه ما درآمدی.
چونکه در عشق آمدی حق را ببین
تا که حاصل گرددت عین الیقین
هوش مصنوعی: وقتی وارد مسیر عشق میشوی، حقیقت را بپذیر تا به حقیقت واقعی دست پیدا کنی.
چونکه در عشق آمدی جان یافتی
در شریعت اصل ایمان یافتی
هوش مصنوعی: وقتی در عشق وارد شدی، زندگی واقعی را تجربه کردی و در دین، مفهوم واقعی ایمان را دریافتی.
چونکه در عشق آمدی خود را بدان
بعد از آنی سورةالاسری بخوان
هوش مصنوعی: وقتی که در عشق وارد شدی، خود را بشناس و بعد به سراغ تلاوت سوره اسراء برو.
چونکه در عشق آمدی پرجوش شو
باحریفان خدا مینوش شو
هوش مصنوعی: وقتی در عشق وارد میشوی، با دوستان و همراهانت شاد و سرزنده باش و از نعمتهای الهی بهرهمند شو.
چونکه در عشق آمدی ما را طلب
تا شود حاصل ترا دین بیسبب
هوش مصنوعی: زمانی که به عشق وارد شدی، ما نیز به دنبال تو آمدیم تا زندگیامان را بیدلیلی به دست بیاوریم.
چونکه در عشق آمدی همرنگ ما
پردهٔ صورت برافکن از لقا
هوش مصنوعی: وقتی به عشق ما پیوستی، خود را با ما یکی کن و پردهٔ ظاهرت را کنار بزن تا از ملاقات ما لذت ببری.
چونکه در عشق آمدی ای مرد راه
سورهٔ والفجر خوان در صبحگاه
هوش مصنوعی: وقتی که در عشق وارد شدی، ای مرد، مانند سوره والفجر در صبحگاه روشن و با نور آمدهای.
چون شدی در عشق صافی آمدی
بر طریق بشر حافی آمدی
هوش مصنوعی: وقتی در عشق خالص و بدون آلودگی شدی، بر راه انسانی که در نرمی و احترام گام برمیدارد، قدم گذاشتی.
هرکه او در عشق با ما یار نیست
دیدن او خود مرا در کار نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق با ما دوستی ندارد، برای من دیدن او ارزشی ندارد.
هرکه او در عشق مرد کار شد
در دوعالم دیده و دیدار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق جان خود را فدای محبت کند، در این دنیا و آن دنیا، به مشاهدهٔ حقیقت و زیبایی میرسد.
هرکه او در عشق جانان راه یافت
خادمی از درگه آن شاه یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که در عشق معشوق به درستی قدم گذاشت، به خدمت آن شاه بزرگ برگزیده شد.
هر که با عشق تو دارد آشتی
حبّ حیدر در دلش خود کاشتی
هوش مصنوعی: هر کسی که با عشق تو صمیمی باشد، در دلش عشق حیدر را کاشتهای.
هرکرا دنیا و دین نیکو بود
همّت شاه نجف با او بود
هوش مصنوعی: هر کس که در دنیا و دینش نیکو باشد، همت و تلاش شاه نجف با اوست.
هر کرا بخت و سعادت همره است
خضر از معنی بجانش آگه است
هوش مصنوعی: هر کسی که خوشبختی و سعادت با او باشد، مانند خضر که از معنی و مفهوم آگاه است، از عمق جانش خبر دارد.
هر که او در علم معنی بار یافت
با محمّد همره آمد یار یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که در علم و دانش به مقام و درک بالایی رسید، با وجود محمد (ص) همراه و دوست شد.
هرکه را ایمان حیدر در دل است
خود ورا در پیش عزت محفل است
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش ایمان به علی (علیه السلام) دارد، برای او در با شکوهترین و محترمترین محافل، جایگاهی ویژه و محترم است.
هرکه را شیطان نبوده راهزن
حیدرش باشد چو روحی در بدن
هوش مصنوعی: هر کسی که شیطان در وجودش نیست و راهزن و موانع حیدر (علی) را ندارد، مانند روحی است که در بدن قرار دارد. این جمله به این معناست که اگر فردی خلوص نیت داشته باشد و از وسوسههای شیطانی دور باشد، مانند روحی خواهد بود که به زندگی و انرژی میبخشد.
هرکه را شیطان نبرده خود ز راه
حیدرش در روز محشر شد پناه
هوش مصنوعی: هر کس که شیطان نتوانسته او را از مسیر درست منحرف کند، در روز قیامت پناه خواهد یافت.
هرکرا ایمان او محکم بود
او بدین اولیا محرم بود
هوش مصنوعی: هر کس که ایمان او قوی و استوار باشد، به این اولیای الهی نزدیک و آشنا میشود.
هرکه او با آل حیدر همره است
از فساد دین و مذهب آگه است
هوش مصنوعی: هر کسی که همراه و دوست اهل بیت پیامبر باشد، نسبت به خطرات و آلودگیهای دین و مذهب آگاه است و از آنها دوری میکند.
هر که گفت مصطفی را گوش کرد
جام عرفان علی را نوش کرد
هوش مصنوعی: هر کس به پیامها و سخنان پیامبر گوش سپرد، به حقیقت و معرفت علی دست یافت.
هرکه او را بخت همراهی کند
در ولای او همه شاهی کند
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگیاش شانس و فرصت خوبی داشته باشد، همه چیز را در سرزمین خود به دست میآورد و به نوعی قدرت و مقام میرسد.
هرکه بر خوان ولای اونشست
بیشک او را خود بهشت اندر خوراست
هوش مصنوعی: هرکسی که در دامان محبت و ولایت او بنشیند، بیتردید بهشت از آن او خواهد بود.
هرکه او از دل شده مولای او
سر نهم صد بار زیر پای او
هوش مصنوعی: هر کسی که از دل به مولای خود نزدیک شود، باید صد بار سر را به نشانه احترام زیر پای او بگذارد.
هرکه او را رهنما حیدر بود
بر سرای شرع احمد در بود
هوش مصنوعی: هر کسی که حیدر (علی) راهنمای او باشد، در خانه و مسیر دین و شریعت پیامبر احمد (محمد) قرار دارد.
هرکه او با دشمنانش یار شد
همچو حجاج لعین مردار شد
هوش مصنوعی: هرکس که با دشمنان خود همکاری کند، مانند حجاج لعین به مردگی و بیاعتباری میرسد.