بخش ۶۱ - موعظه در مذمت توجه نمودن به دنیا و نقصان آن و صحبت مردان حق و فایدهٔ آن
هرکسی را خود در او جوشی دهند
همچو گوش خر باو گوشی دهند
خود چه پختند و از آن پختن چه رست
سوخت در دیک و تبه کرداو نشست
بعد از آن ز آن پخته ناید هیچکار
این سخن را ای برادر یاددار
خویشتن را پیش درویشان بپز
تانگردی سوخته چون چوب گز
خویشتن را نزد اهل دل رسان
هست این معنی ز عطّارت بیان
پیش ایشان باش دایم پایدار
ساز زرّ خویش را تو با عیار
پیش زرگر رو مرو با اهل عار
مس جدا از زر کند صاحب عیار
زر که او گردید دور از هر غشی
پاکتر گردد چو بیند آتشی
دیگ من درجوش همچون بوتهایست
بر محبّت طرفه گلگون بوتهایست
گرچه باشد دایما اندر گداز
پاک باشد در درون پاکباز
دیک عطّار است دایم پر ز جوش
سر ببین در دیگ او و سر بپوش
ورنه از خود جوش منصوری زند
خویش را بر ملک فغفوری زند
نعره و فریاد من عالم گرفت
سوزش من در دل آدم گرفت
شد زبانم آتشین از ذوق تو
جمله اعضایم گرفته شوق تو
گشته هر مویم زبان در مدح تو
عاجزم من از بیان در مدح تو
ای تو مفتاح القلوب و باب خیر
گاه بوده کعبه و گه بوده دیر
گاه با جبریل همراه آمدی
گاهی اندر خرقه با شاه آمدی
گاه بودی در درون و گه برون
گاه کردی عالمی را سرنگون
گه شدی آدم گهی طوفان نوح
گاه آیی در درون گل چو روح
گاه با موسی میان قوم دون
گاه با عیسی شوی همدم چو نون
گاه همره با خلیل الله شوی
گاه همدل با ذبیح الله روی
گاه احمد رادرون غار یار
گه زنی بر پای یارش زخم مار
گاه با حیدر بگوئی راز خویش
گه دهی چون او برون آواز خویش
گاه با شهزادهها در خون شوی
گاه با احمد سوی گردون شوی
هرچه خواهی آن کنی سلطان توئی
در میان جان ما پنهان توئی
گشته عطّارت جهان روشنی
کرده بر گنج معانی روزنی
روزنی باشد زبان اندر تنش
روشنی میتابد از آن روزنش
گشته عطّارت معانی دان بحق
ز آن زده منصور وار او این نطق
من زبان بی زبان آراستم
جمله از هستی خود برخاستم
من یکی بلبل ز بستان توام
بلبل نالان زافغان توام
خود سرم خواهد شدن منصوروار
زآنکه در معنی شدستم پایدار
ای برادر گر رسی بر قبر من
آتش شوقم به بینی موج زن
خود کفن دارم ز عشقش چاک چاک
زانکه این معنی ببردم زیر خاک
من چو گنجی باشم و شهرم خراب
لیک باشد خود مزارم چون سراب
ای برادر من نیم بدخواه تو
در معانی میشوم همراه تو
هرچه گفتم کن قبول از بهر حق
زانکه خواندم نزداستاد این سبق
هفصد و ده از کتب برخواندهام
زان بعلم معرفت ارزندهام
گرچه دانست نکو باشد نکو
لیک کشف الغیب هم باید بدو
کشف اسرارم زمعنیهای اوست
در سر من از یقین سودای اوست
گر شدی تو سوی شهرستان و باب
یافتی ره ورنه هستی در عذاب
رو بسوی حیدر کرّار رو
وز بهشت عدن برخوردار شو
رو از آن در تو بشهر مصطفی
ورنه افتی در بلاهای خدا
در میان جان خود مهرش بکار
بعد از آن روتوبه پیش کردگار
تو برو ز آن در ببین دنیا و دین
غیر آن در نیست ره میدان یقین
غیر این در من ندارم هیچ باب
این محبّت هست میراثم ز باب
غیرازین در گر روی گمره شوی
گه درون ناری و گه چه شوی
تو از این در راه احمد را شناس
معتقد کم شو بشیخ خوش لباس
شیخ تو از راه دیگر رفته است
در سقر بی پا و بیسر رفته است
توشهای کرد و برفت او سوی یار
تو رسی در او بخاک وی مزار
ای برادر بشنو از من پند نیک
چند باشی زیر پا تو همچو ریگ
باش روشن همچو آب و برسرآی
راه حق گیر از چَه ظلمت درآی
راه حق بشناس و از من یادگیر
مظهرم را در دل آگاه گیر
هرچه میگویم تو گفتارم شنو
ورنه باشی اندر این دنیا گرو
تا ابد در قید دنیا خوار و زار
بر سر خاکت بروید لاله زار
چون گزندت جملهٔ کرمان بقهر
روح گوید حیف اوقاتت بدهر
کس نماند بر سرت از مشفقان
غیر راه راست این معنی بدان
خود خلاصیّ تو هست از راستی
جان خود گر راستی آراستی
راستی در دین احمد ز آن در است
راست است آنکو مطیع حیدراست
غیر ز این در نیست در عالم دری
کور آن کو شد به راه دیگری
راستی باشد رضای اولیا
راستی باشد ره اهل صفا
من صفای خود در این دین یافتم
ز آن سبب در مرگ تلقین یافتم
هست تلقینم ز محبوب آله
باشد انسانم در این معنی گواه
هست انسان صاحب فیض حضور
حال هر کس داند از نزدیک و دور
من معانی کلام آوردهام
و از محمّد صد پیام آوردهام
غیر از راه خداو مصطفی
نیست در جانم ره دیگر بیا
از حیا نبود که ناپاک آمدی
در ره ناحق تو چالاک آمدی
رو نظر کن تو بحال ظالمان
تا چه سان کردند ناحق درجهان
منحرف گشته ز رای مصطفی
جای خود کردند جای مصطفی
جمله رو کردند در راه بدی
جمله را شد پیشه کیش ملحدی
تو زملحد لفظ خواندی در جهان
اصل او را خود نمیدانی عیان
ملحد آنکس دان که راه بدگرفت
راه حق بگذاشت راه خود گرفت
راستی دان پیروی امر حق
کج رود آنکو نخواند این سبق
در کجی هر کس که ماند برقرار
جانب دوزخ رود آن نابکار
خارجی ردّ ملحد آمد بی صفا
ناصبی هم مثل ایشان در لقا
این سه قوم اندر جهان معلون شدند
خود چگویم من که ایشان چون شدند
خارجی آن کو ز حیدر دور گشت
ملحد آن کز راه احمد برگذشت
مرد ره آنست که دین او عیانست
مظهرم منصور گشته ز آن بیانست
مظهرم از حال معنی عابد است
جوهرم ذات خدا را ساجد است
جوهر و مظهر ز گفت اولیا است
اندر آن عطار مسکین راهنما است
جوهر و مظهر طریق مرتضی است
زانکه او اندر معانی مقتداست
جوهر و مظهر بصورت دان کتب
در معانیش ببین تو لبّ لب
جوهر و مظهر همه نور خداست
زآنکه اسرار خدا از وی بجاست
جوهر و مظهر نبی با مرتضاست
رو بدستش آر کو نور خداست
جوهر و مظهر امامان هداست
زآنکه در دین رهنمای راه ماست
جوهر و مظهر بود ایمان و دین
هرکه را دین باشد و ایمان ببین
ناصبی آنکس که دین را غصب کرد
او برای خود کسی رانصب کرد
ترک رای احمد و امر خدا
کرد و پیدا کرد از خود رهنما
دارد او را جا بجای مصطفی
تا اقیلونی شنید او برملا
این سه قوم اندر جهان ملعون شدند
خود چگویم من که ایشان چون شدند
هرکه راه زشت کیشان میرود
رافضی هم مثل ایشان میرود
رافضی آنکو ز دین بیگانه است
گشته از دین با بدی همخانه است
هر که در دین نبی ناکس بود
رافضی دانش یقین هر کس بود
مردآن دان کو بدین آن نهانست
نور اسلام از جبین او عیانست
مرد آن رادان که از دین برنگشت
راه حیدر رفت و از سردرگذشت
سر فدای راه حیدر کرد او
در پی سلمان و قنبر کرد او
هرکه با سلمان رود سلمان بود
منزلش در خلد جاویدان بود
هرکه با نادان رود از احمقی است
پیرو او نیز چون نادان شقی است
هرکه اندر کفر رو دارد مدام
میکند در دوزخ سوزان مقام
هر که او رادین و دنیا با صفاست
این کتبهای من او را پیشواست
هر که از حق دور از من دور شد
از طریق راه حق مهجور شد
آنکه با من یک جهت نبود کجاست
او مگر بیرون زدین مصطفی است
دین احمد خود نه دین تو بود
زآنکه زرق و حیلهات خود خوبود
دین احمد دین پاکان خداست
پیر حاجاتم در این معنی گواست
رو دو چیز از من بجان کن تو قبول
تا که گردد شادمان از تو رسول
حق تو را زین دو رساند تا بشاه
غیر این هر دو بود شیطان راه
اوّلا از هستی خود درگذر
وآنگهی از گفت مردان چین ثمر
تا شود ز آن پاک و خالص روح تو
پس بکشتی اندر آید نوح تو
چون کنی تو ترک نفس و رای خود
در درون خلد بینی جای خود
چون تو گفت مرد ره را بشنوی
زآن سخنها دین تو گردد قوی
لیک هر کس اندراین ره مرد نیست
بلکه از نامرد در ره گرد نیست
مرد دان آن کو بدین حیدر است
صافی و پاکیزه همچون گوهر است
هست نامرد آنکه غیر او کند
در طریق دیگران او رو کند
غیر این دو غیر دانم در جهان
تا بکی توغیر آری بر زبان
زین دو یک چیزت یقین حاصل شود
از هزاران کس یکی قابل شود
ای برادر صد هزار افسوس و حیف
که تودر عالم زنی خود لاف و سیف
سیف گوئی و ندانی سیف را
با تو گویم صدهزاران حیف را
سیف را میدان تو شاه ذوالفقار
خارجی را زآن برآر از جان دمار
گر تو مردی بر میان بر بند سیف
خارجی را کش که نبود هیچ حیف
خارجی خارج شده از اهل دین
با محبّان شه او آمد بکین
فعل کس دارد بکس چون بازگشت
کین او آخر بسویش بازگشت
مرتضی دیدی چه کرد اندر جهان
کرد او خلق خدا را رازدان
صدهزاران خلق را شمشیر راند
صدهزاران دگر را پیش خواند
هر که راند او هالک آمد پیش ما
هر که خواند او سالک آمد پیش ما
حکم حکم او و فرمان آن اوست
هل اتی و انّما در شان اوست
مصطفی گفتا که راهش راه من
مرتضی شد در معانی شاه من
هست فرزندان او فرزند من
جمله را با جان بود پیوند من
گر نباشد در دل پاکت شکی
آل احمد آل حیدردان یکی
هر که در معنی این مظهر رود
بر تمام سروران سرور شود
هر که در معنیّ بما همخانه شد
در میان مردمان دیوانه شد
هست این دیوانگی در پیش ما
مینهد او مرهمی بر ریش ما
سالها بر خاک سودم روی خویش
تا شبی خوانی مرا تو سوی خویش
سالها در انتظارم ای حبیب
تا دهد یک شربت آبم طبیب
خود طبیب من علیّ مرتضی است
زآنکه او را شربت کوثر عطاست
ختم کن عطّار و گفت نو بیار
نی علوم فقر گو با شیخ خوار
تا ترا منکر نگردد در جهان
این معانی را بر او برمخوان
تا نگردد واقف از اسرار تو
خود نباشد دیگرش در کار تو
یک سر مو نیست ناشرعم به پیش
کور بادا چشم اغیارم به نیش
نیش من مدح امیر مومنان
کان دمادم بر دل و جانش دوان
مدح او باشد چو تیغ بیغلاف
میزنم بر سینهٔ اهل خلاف
بارالها خود همی دانی که من
غیر راه تو نرفتم در علن
گوشهای گیرم ز خلقان جهان
تا شود حاصل مرا مقصود جان
یا الهی دور گردانم ز خلق
تا روم با اولیا در زیر دلق
تو به نحو وصرف مشغول آمدی
زان سبب از عین معزول آمدی
من ز معنی گنج دارم صد هزار
میکنم در روح درویشان نثار
من همه علم جهان را خواندهام
در معارف بس سخنها راندهام
من دگر از گفتگو واماندهام
دست از گفت و شنید افشاندهام
چون دگر میبایدم رفتن بخواب
میدهم حرفی برون از اضطراب
خاک من روزی که میگردد خراب
بر سر خاکم بخوانند این کتاب
زاهد و مفتی که راه ما نجست
در درونشان نور ایمان بودسست
حال ما با حال ایشان جمع نیست
زاهد ما را بمعنی سمع نیست
زاهد و شیخ زمان دیوانهاند
زآنکه خود با خارجی همخانهاند
هرکه شد همخانه با او خوگرفت
همنشین گردید و بوی او گرفت
گل اگر با گل بود گلبو شود
ور به سر گین باشد او بدخو شود
روتو از آلودگیها دست شو
تا شوی صافی چو باده در سبو
میکشم من باده صافی در جهان
تا شوم منصوروار از خود نهان
میخورم باده ولی از دست دوست
زانکه ذوق مستیم از دست اوست
میخورم باده زجام باصفا
وان صفا باشد ز شاه اولیاء
میخورم باده ز دست پیر خود
تو خوری زقّوم دست میر خود
هرکه راهی میرود بی راهبر
دارد آن راهش دری اندر سقر
رو بمعنی راه پاکان الاه
تا دهندت جام شاهی را به گاه
رو تو راه شهسوار لو کشف
تا شوی واقف ز کار لو کشف
من شدم زان شه یقین از اهل دید
زانکه در گوشم ندای او رسید
خود ندای او همه عالم گرفت
هر که نشنید این نداماتم گرفت
رو خرد بگذار و عشق او بورز
مست گرد و عشق او نیکو بورز
چوب رز می از کسی آورده است
کو بخود پیچیده مستی کرده است
کارگاه او چه دانی ای پسر
صدهزاران دور دارد چون قمر
او بدوری صد هزاران سیر کرد
بعد از آن عطّار را در دیر کرد
گفت صاحب درد یابی دریقین
این زمان معنیّ کل در ما ببین
بخش ۶۰ - در ترک توجه به دنیی و روی آوردن بعقبی و ترغیب نمودن بمتابعت مصطفی صلی الله علیه و آله: هرکه با آل پیمبر صاف نیستبخش ۶۲ - حکایت در تمثیل حال نادانان، که بخود گمان دانائی برند، و از حقیقت حال دانایان بیخبرند و طریقۀ دانایان از نادان شمرند: یک حکیمی بود دانا در جهان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرکسی را خود در او جوشی دهند
همچو گوش خر باو گوشی دهند
هوش مصنوعی: هر کسی را با توجه و احساساتش تحریک میکنند، مثل اینکه به گوش خر چیزی میرسد که او را متوجه کند.
خود چه پختند و از آن پختن چه رست
سوخت در دیک و تبه کرداو نشست
هوش مصنوعی: آنچه خودشان پخته بودند، چه نتایج و عواقبی داشت. در دیگ مشغول سوختن بود و همه چیز را نابود کرد. او نیز آرام و بیخبر نشسته بود.
بعد از آن ز آن پخته ناید هیچکار
این سخن را ای برادر یاددار
هوش مصنوعی: پس از این که کاری به خوبی انجام نشود، دیگر هیچ فایدهای ندارد؛ این حرف را ای برادر به خاطر داشته باش.
خویشتن را پیش درویشان بپز
تانگردی سوخته چون چوب گز
هوش مصنوعی: خودت را در جمع درویشان و فقرا بپوشان تا مانند چوبی سوخته و بیخاصیت به نظر نیائی.
خویشتن را نزد اهل دل رسان
هست این معنی ز عطّارت بیان
هوش مصنوعی: خودت را به افرادی که دلشان صاف و پاک است برسان، چون این نشاندهنده عمق و زیبایی وجود توست.
پیش ایشان باش دایم پایدار
ساز زرّ خویش را تو با عیار
هوش مصنوعی: همیشه در کنار آنها باش و شخصیت و ارزشهای خود را با معیارهای درست تقویت کن.
پیش زرگر رو مرو با اهل عار
مس جدا از زر کند صاحب عیار
هوش مصنوعی: به نزد زرگر نرو و با افرادی که به شأن و مقام خود اهمیت نمیدهند، معاشرت نکن؛ زیرا کسی که ارزشمند است، از دیگران متمایز است.
زر که او گردید دور از هر غشی
پاکتر گردد چو بیند آتشی
هوش مصنوعی: زمانی که طلا از هر ناخالصی دور میشود، خالصتر و بهتر میگردد، مانند زمانی که آتش را مشاهده میکند.
دیگ من درجوش همچون بوتهایست
بر محبّت طرفه گلگون بوتهایست
هوش مصنوعی: دیگ من در حال جوشیدن به مانند شاخهای است که عشق، آن را به زیبایی رنگین کرده است.
گرچه باشد دایما اندر گداز
پاک باشد در درون پاکباز
هوش مصنوعی: هر چند که مدام در حال تغییر و تحولات هستیم، اما درون کسی که پاک و درستکار است، همیشه خالص و بیآلایش باقی میماند.
دیک عطّار است دایم پر ز جوش
سر ببین در دیگ او و سر بپوش
هوش مصنوعی: عطار همیشه در حال جوش و خروش است، مانند دیگی که مدام در حال پخت و پز است. مراقب باش که سر خود را نزدیک آن نبر تا از حرارت و خطر آن در امان باشی.
ورنه از خود جوش منصوری زند
خویش را بر ملک فغفوری زند
هوش مصنوعی: اگر کسی از خود ناشی شود، مانند منصور که میتواند در سرزمین فغفوری بر خود سلطنت کند.
نعره و فریاد من عالم گرفت
سوزش من در دل آدم گرفت
هوش مصنوعی: فریاد و ناله من باعث شد تا همه متوجه درد و سوزش در دل انسانها شوند.
شد زبانم آتشین از ذوق تو
جمله اعضایم گرفته شوق تو
هوش مصنوعی: زبانم به خاطر شوق و ذوق تو مثل آتش داغ و پرهیجان شده و تمام اعضای بدنم تحت تأثیر اشتیاق تو است.
گشته هر مویم زبان در مدح تو
عاجزم من از بیان در مدح تو
هوش مصنوعی: هر تار موی من به زبان آمده، در ستایش تو. اما من از بیان و گفتن ستایش تو ناتوانم.
ای تو مفتاح القلوب و باب خیر
گاه بوده کعبه و گه بوده دیر
هوش مصنوعی: تو کلید دلها و دروازه خیر و خوبی هستی، که گاهی به کعبه و زمانی به معبد تعلق داشتهای.
گاه با جبریل همراه آمدی
گاهی اندر خرقه با شاه آمدی
هوش مصنوعی: گاهی تو با فرشته وحی همراه بودی و گاهی در لباس صوفی با پادشاه آمدهای.
گاه بودی در درون و گه برون
گاه کردی عالمی را سرنگون
هوش مصنوعی: گاهی درون انسانها نفوذ میکنی و گاهی هم ظاهرشان را تحت تأثیر قرار میدهی، به طوری که میتوانی جهانی را دگرگون کنی.
گه شدی آدم گهی طوفان نوح
گاه آیی در درون گل چو روح
هوش مصنوعی: گاهی مانند انسان ظاهر میشوی، گاهی همچون طوفان نوح، و گاهی درون گل، مانند روح معنوی حس میشوی.
گاه با موسی میان قوم دون
گاه با عیسی شوی همدم چو نون
هوش مصنوعی: گاهی در کنار موسی و میان مردم پست قرار میگیری و گاهی همراه با عیسی میشوی، مانند نان که همیشه در کنار زندگی است.
گاه همره با خلیل الله شوی
گاه همدل با ذبیح الله روی
هوش مصنوعی: بعضی وقتها با دوست خدا (خلیل الله) همراه میشوی و بعضی وقتها همدل و همنوا با کسی میشوی که قربانی شده است (ذبیح الله).
گاه احمد رادرون غار یار
گه زنی بر پای یارش زخم مار
هوش مصنوعی: گاهی احمد درون غار با یارش است، و گاهی یارش را بر روی پایش زخمی چون زهر مار میزند.
گاه با حیدر بگوئی راز خویش
گه دهی چون او برون آواز خویش
هوش مصنوعی: گاهی با حضرت علی (حیدر) سخن میگویی و رازهای خود را برای او بازگو میکنی، و گاه مانند او به دنیا میگویی که هر آنچه در دل داری، باید بیرون بیاید.
گاه با شهزادهها در خون شوی
گاه با احمد سوی گردون شوی
هوش مصنوعی: گاهی با افراد بزرگ و صاحبنسبت به درگیری و چالش میپردازی و گاهی هم به مراتب بالا و قلههای بلند دست پیدا میکنی.
هرچه خواهی آن کنی سلطان توئی
در میان جان ما پنهان توئی
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی، همان را انجام میدهی. تو در دلهای ما مخفی هستی و سلطنت میکنی.
گشته عطّارت جهان روشنی
کرده بر گنج معانی روزنی
هوش مصنوعی: عطار به جهانی نور بخشیده است و به گنجینهای از معانی، نمایی باز کرده است.
روزنی باشد زبان اندر تنش
روشنی میتابد از آن روزنش
هوش مصنوعی: روزی یک منفذی در بدن او وجود دارد که نور از آن تابیده میشود.
گشته عطّارت معانی دان بحق
ز آن زده منصور وار او این نطق
هوش مصنوعی: عطار به حقیقت و معنای عمیق دست یافته و به خاطر این درک، مانند منصور حلاج سخن میگوید.
من زبان بی زبان آراستم
جمله از هستی خود برخاستم
هوش مصنوعی: من سخن گفتن را یاد گرفتهام، حتی بدون داشتن زبان و کلام، و همهچیز از وجود خودم نشأت گرفته است.
من یکی بلبل ز بستان توام
بلبل نالان زافغان توام
هوش مصنوعی: من یک بلبل از باغ توام و همواره ناله میکنم از درد و غم تو.
خود سرم خواهد شدن منصوروار
زآنکه در معنی شدستم پایدار
هوش مصنوعی: من نیز میخواهم همچون منصور به خودسری برسم، چون در درونم به معنای ثبات دست یافتهام.
ای برادر گر رسی بر قبر من
آتش شوقم به بینی موج زن
هوش مصنوعی: ای برادر، اگر به سراغ قبر من بیایی، شعلههای شوق من را مشاهده خواهی کرد که مانند موج به حرکت درآمدهاند.
خود کفن دارم ز عشقش چاک چاک
زانکه این معنی ببردم زیر خاک
هوش مصنوعی: من خودم را در عشق او به قدری دلمشغول و آشفته کردهام که انگار بدنم از عشقش پاره پاره شده است، چرا که این احساس عمیق را حتی بعد از مرگ هم با خود به زیر خاک میبرم.
من چو گنجی باشم و شهرم خراب
لیک باشد خود مزارم چون سراب
هوش مصنوعی: من مانند گنجی هستم که در شهری ویران زندگی میکنم، اما وجودم همچون سرابی است که میتواند مورد احترام و ستایش قرار گیرد.
ای برادر من نیم بدخواه تو
در معانی میشوم همراه تو
هوش مصنوعی: ای برادر، من جزو بدخواهان تو نیستم و در فهم معانی با تو همنظر و همراه خواهم بود.
هرچه گفتم کن قبول از بهر حق
زانکه خواندم نزداستاد این سبق
هوش مصنوعی: هر چه به تو گفتم، به خاطر حق بپذیر، زیرا از این آموزه به من الهام شده است.
هفصد و ده از کتب برخواندهام
زان بعلم معرفت ارزندهام
هوش مصنوعی: من بیش از هفتصد کتاب را مطالعه کردهام و به خاطر این دانش، به علم و معرفت ارزشمند دست یافتهام.
گرچه دانست نکو باشد نکو
لیک کشف الغیب هم باید بدو
هوش مصنوعی: هرچند که دانسته است که نیکی خوب است، اما برای درک حقیقت، باید از رازهای نهان نیز آگاه بود.
کشف اسرارم زمعنیهای اوست
در سر من از یقین سودای اوست
هوش مصنوعی: رازهای وجودم از معانی اوست و در دل من شوق و یقین در عشق او جریان دارد.
گر شدی تو سوی شهرستان و باب
یافتی ره ورنه هستی در عذاب
هوش مصنوعی: اگر به شهر بروی و در آنجا راهی برای خود پیدا کنی، زندگیات آسان میشود و گرنه در سختی و عذاب خواهی بود.
رو بسوی حیدر کرّار رو
وز بهشت عدن برخوردار شو
هوش مصنوعی: به سوی حیدر، که شجاعت و قدرت او زبانزد است، برو و از نعمتهای بهشت بهرهمند شو.
رو از آن در تو بشهر مصطفی
ورنه افتی در بلاهای خدا
هوش مصنوعی: اگر روی خود را به شهر پیامبر بگردانی، در غیر این صورت به بلاهای خدا دچار خواهی شد.
در میان جان خود مهرش بکار
بعد از آن روتوبه پیش کردگار
هوش مصنوعی: در دل خود عشق او را بکار، سپس به درگاه خدا توبه کن.
تو برو ز آن در ببین دنیا و دین
غیر آن در نیست ره میدان یقین
هوش مصنوعی: به این معنی است که برای درک واقعیات زندگی و دین، باید از یک منظر دیگر و عمیقتر به دنیا نگاه کرد، چرا که در نگرشهای سطحی نمیتوان به حقیقت و یقین دست یافت.
غیر این در من ندارم هیچ باب
این محبّت هست میراثم ز باب
هوش مصنوعی: من هیچ چیز غیر از این عشق در وجودم ندارم؛ این محبت، ارثی است که از پدرم به من رسیده است.
غیرازین در گر روی گمره شوی
گه درون ناری و گه چه شوی
هوش مصنوعی: اگر جز این مسیر بروی، ممکن است به گمراهی دچار شوی؛ گاهی در آتش قرار میگیری و گاهی به حالتی دیگر میرسی.
تو از این در راه احمد را شناس
معتقد کم شو بشیخ خوش لباس
هوش مصنوعی: تو از طریق این در به شناخت احمد نائل شو و به اعتقاد خود کمی وابستهتر به شیخ خوشلباس شو.
شیخ تو از راه دیگر رفته است
در سقر بی پا و بیسر رفته است
هوش مصنوعی: شیخ به طریقهای متفاوت از دیگران رفته و به جایی رسیده که نه پا دارد و نه سر، به عبارتی از حالت طبیعی خود خارج شده است.
توشهای کرد و برفت او سوی یار
تو رسی در او بخاک وی مزار
هوش مصنوعی: او از دیار خود رفت و توشهای برداشت و به سوی معشوقش روانه شد، تا این که به خاک او رسید و در آنجا آرام گرفت.
ای برادر بشنو از من پند نیک
چند باشی زیر پا تو همچو ریگ
هوش مصنوعی: ای برادر، از من چند نکته خوب را بشنو: اگر همیشه زیر پا باشی و بیارزش به نظر بیایی، مانند ریگ خواهی بود.
باش روشن همچو آب و برسرآی
راه حق گیر از چَه ظلمت درآی
هوش مصنوعی: همچون آب صاف و زلال باش و بر سر راه حق قرار بگیر، از چاه ظلمت و نادانی بیرون بیا.
راه حق بشناس و از من یادگیر
مظهرم را در دل آگاه گیر
هوش مصنوعی: راه درست را بشناس و از من بیاموز، نشانههای من را در دل خود درک کن.
هرچه میگویم تو گفتارم شنو
ورنه باشی اندر این دنیا گرو
هوش مصنوعی: هر چه میگویم، به حرفهایم گوش کن، وگرنه در این دنیا در زحمت و مشکل خواهی بود.
تا ابد در قید دنیا خوار و زار
بر سر خاکت بروید لاله زار
هوش مصنوعی: تا همیشه در چنگال دنیا زبون و بیقدرت خواهی بود و بر روی خاک تو گل لاله خواهد رویید.
چون گزندت جملهٔ کرمان بقهر
روح گوید حیف اوقاتت بدهر
هوش مصنوعی: زمانی که به تو آسیب میرسد، تمام مردم کرمان به صورت جمعی میگویند که افسوس بر وقتت در این دنیا.
کس نماند بر سرت از مشفقان
غیر راه راست این معنی بدان
هوش مصنوعی: هیچ کس جز راه راست به تو کمک نمیکند، پس فقط به همین معنا توجه کن.
خود خلاصیّ تو هست از راستی
جان خود گر راستی آراستی
هوش مصنوعی: شما با صداقت و حقیقت، میتوانید خود را از مشکلات و سختیها نجات دهید. اگر زندگیتان را با راستی و درستی بپوشانید، از گرفتاریها رها میشوید.
راستی در دین احمد ز آن در است
راست است آنکو مطیع حیدراست
هوش مصنوعی: حقایق دین پیامبر احمد بر اساس آن در است، و کسی که پیرو حضرت علی باشد، در حقیقت درستکار است.
غیر ز این در نیست در عالم دری
کور آن کو شد به راه دیگری
هوش مصنوعی: غیر از این در، در هیچ جای دنیا راهی وجود ندارد. آن کسی که به راه دیگری میرود، کور است و نمیبیند.
راستی باشد رضای اولیا
راستی باشد ره اهل صفا
هوش مصنوعی: راست بودن باعث جلب رضایت اولیا و محبوبان است و در حقیقت، مسیر اهل صفا نیز بر پایه صداقت و راستگویی است.
من صفای خود در این دین یافتم
ز آن سبب در مرگ تلقین یافتم
هوش مصنوعی: من در این دین به پاکی و روحانیت دست یافتم و به همین خاطر در مرگ به یادآوری و یادگیری مسائل معنوی پرداختم.
هست تلقینم ز محبوب آله
باشد انسانم در این معنی گواه
هوش مصنوعی: پیام این ابیات میگوید که عشق و آموزشهایی که از معشوق گرفتهام، باعث شده است که انسان واقعیام را درک کنم و به این معنا خودم گواه بر این موضوع هستم.
هست انسان صاحب فیض حضور
حال هر کس داند از نزدیک و دور
هوش مصنوعی: انسانی که دارای نعمت و برکت حضور است، وضعیت هر کس را به خوبی میداند، چه از نزدیک و چه از دور.
من معانی کلام آوردهام
و از محمّد صد پیام آوردهام
هوش مصنوعی: من مفاهیم و معانی را به همراه دارم و پیامهایی از محمد را نیز به ارمغان آوردهام.
غیر از راه خداو مصطفی
نیست در جانم ره دیگر بیا
هوش مصنوعی: جز راه خدا و پیامبر هیچ مسیری در وجود من وجود ندارد، بیا و با من همراستا شو.
از حیا نبود که ناپاک آمدی
در ره ناحق تو چالاک آمدی
هوش مصنوعی: تو به خاطر حیا و شرم ناپاکی به این راه نامناسب نیامدی، بلکه به خاطر توانمندی و چالاکیات به این مسیر گام نهادی.
رو نظر کن تو بحال ظالمان
تا چه سان کردند ناحق درجهان
هوش مصنوعی: به اوضاع ظالمان نگاه کن و ببین که چگونه ناحق و بیرحمانه در جهان عمل کردهاند.
منحرف گشته ز رای مصطفی
جای خود کردند جای مصطفی
هوش مصنوعی: از راه و نظر پیامبر دور شدهاند و به جای او، جای دیگری را اختیار کردهاند.
جمله رو کردند در راه بدی
جمله را شد پیشه کیش ملحدی
هوش مصنوعی: همه به سوی راه نادرست روی آوردند و این رفتار به سبک زندگی و عقیدهی بیدینی تبدیل شد.
تو زملحد لفظ خواندی در جهان
اصل او را خود نمیدانی عیان
هوش مصنوعی: تو در دنیا از کلمات بیدینی صحبت میکنی، اما خودت نمیدانی که اساس حقیقت چیست.
ملحد آنکس دان که راه بدگرفت
راه حق بگذاشت راه خود گرفت
هوش مصنوعی: ملحد کسی است که به اشتباه مسیر نادرستی را انتخاب کرده و راهی را که درست و حق بوده، ترک کرده و به سلیقه خود ادامه میدهد.
راستی دان پیروی امر حق
کج رود آنکو نخواند این سبق
هوش مصنوعی: باید با صداقت به پیروی از دستورهای حقیقت پرداخت؛ چرا که کسی که این نکات را نادیده بگیرد، از راه راست منحرف میشود.
در کجی هر کس که ماند برقرار
جانب دوزخ رود آن نابکار
هوش مصنوعی: هر کسی که در نادرستی و کجی ثابت قدم بماند، نهایتاً به دوزخ خواهد رفت.
خارجی ردّ ملحد آمد بی صفا
ناصبی هم مثل ایشان در لقا
هوش مصنوعی: یک فرد بیتوجه و کماطلاع از خارج وارد شده است، و شخصی که عداوتی نسبت به اهل بیت دارد، نیز همچون او در این ملاقات حاضر شده است.
این سه قوم اندر جهان معلون شدند
خود چگویم من که ایشان چون شدند
هوش مصنوعی: این سه گروه در جهان به فساد و ننگ شناخته شدند. من چگونه میتوانم بگویم که آنها چگونه به این حال درآمدند؟
خارجی آن کو ز حیدر دور گشت
ملحد آن کز راه احمد برگذشت
هوش مصنوعی: آن کسی که از حیدر (علی) دور شد، کافر شده است، و آن کسی که از مسیر احمد (محمد) منحرف گردید.
مرد ره آنست که دین او عیانست
مظهرم منصور گشته ز آن بیانست
هوش مصنوعی: انسان واقعی کسی است که ایمان و اعتقاداتش روشن و آشکار است. من به خاطر این بیان، به منصوری و شکوه دست یافتهام.
مظهرم از حال معنی عابد است
جوهرم ذات خدا را ساجد است
هوش مصنوعی: من نشانهای از حال عابدین هستم و جوهر وجودم در برابر ذات خداوند احترام و سجده میکند.
جوهر و مظهر ز گفت اولیا است
اندر آن عطار مسکین راهنما است
هوش مصنوعی: جوهر و حقیقت زندگی و وجود در کلمات و سخنان اولیا و عارفان نهفته است و عطار، این مسکین و humble، راهنمایی است که به ما نشان میدهد چگونه به این حقیقت نزدیک شویم.
جوهر و مظهر طریق مرتضی است
زانکه او اندر معانی مقتداست
هوش مصنوعی: جوهر و نمود راه امام علی (ع) به همین دلیل است که او در مفاهیم و معانی، پیشوایی بینظیر است.
جوهر و مظهر بصورت دان کتب
در معانیش ببین تو لبّ لب
هوش مصنوعی: همانند جوهر و ظاهر، درون معانی را با دقت و عمیق ببین و به حقیقت اصلی برس.
جوهر و مظهر همه نور خداست
زآنکه اسرار خدا از وی بجاست
هوش مصنوعی: ماهیت و نمایانگر تمام نور الهی، خود اوست؛ زیرا رازهای خداوند در وجود او نهفته است.
جوهر و مظهر نبی با مرتضاست
رو بدستش آر کو نور خداست
هوش مصنوعی: نبی و علی، هر دو نمایانگر ویژگیهای برجسته و الهی هستند. این گفته بیانگر این است که وجود علی مظهر نور خداوند است و توجه به او باید از جانب ما باشد.
جوهر و مظهر امامان هداست
زآنکه در دین رهنمای راه ماست
هوش مصنوعی: امامان به عنوان نماد و اصل هدایت در دین ما هستند و آنها ما را در مسیر درست راهنمایی میکنند.
جوهر و مظهر بود ایمان و دین
هرکه را دین باشد و ایمان ببین
هوش مصنوعی: هر کسی که دین و ایمان داشته باشد، واقعیات و ویژگیهای ایمان و دین را در وجود خود دارد.
ناصبی آنکس که دین را غصب کرد
او برای خود کسی رانصب کرد
هوش مصنوعی: کسی که به دین ظلم کرده و آن را از دیگران گرفته، به خود شخصیتی را اختصاص داده است.
ترک رای احمد و امر خدا
کرد و پیدا کرد از خود رهنما
هوش مصنوعی: احمد، تصمیم خود را رها کرد و به فرمان خدا عمل کرد و از درون خود راهنمایی را یافت.
دارد او را جا بجای مصطفی
تا اقیلونی شنید او برملا
هوش مصنوعی: او را در جایگاه مصطفی قرار دادهاند، تا وقتی اقیلونی او را شنید، این موضوع برایش روشن شد.
این سه قوم اندر جهان ملعون شدند
خود چگویم من که ایشان چون شدند
هوش مصنوعی: این سه گروه در جهان بدشگون و نکوهششدهاند، حال من چه بگویم که آنها چگونه به این حال افتادهاند؟
هرکه راه زشت کیشان میرود
رافضی هم مثل ایشان میرود
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال راه و روش نادرست و زشت افراد بد باشد، در عمل نیز به همان شیوه رفتار خواهد کرد.
رافضی آنکو ز دین بیگانه است
گشته از دین با بدی همخانه است
هوش مصنوعی: کسی که به دین بیگانهای روی آورده، به نحوی با بدی و فساد همسایه شده است.
هر که در دین نبی ناکس بود
رافضی دانش یقین هر کس بود
هوش مصنوعی: هر کسی که در دین پیامبر ناتوان و بیمایه باشد، به یقین میتوان گفت که او از اهل رافضی (طائفهای که از اهل بیت پیامبر فاصله میگیرد) است.
مردآن دان کو بدین آن نهانست
نور اسلام از جبین او عیانست
هوش مصنوعی: مردان آگاه و دانا کسانی هستند که از حقیقت پنهانی برخوردارند و نور ایمان اسلامی از چهره آنها به وضوح قابل مشاهده است.
مرد آن رادان که از دین برنگشت
راه حیدر رفت و از سردرگذشت
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که از اصول دین جدا نشود و در مسیر درست و الهی قرار داشته باشد، همانطور که حضرت علی (ع) حرکت کرد و از چالشها عبور کرد.
سر فدای راه حیدر کرد او
در پی سلمان و قنبر کرد او
هوش مصنوعی: او جانش را فدای راه حضرت علی (حیدر) کرد و در پی سلمان و قنبر (دو یار وفادار علی) گام برداشت.
هرکه با سلمان رود سلمان بود
منزلش در خلد جاویدان بود
هوش مصنوعی: هر کسی که با سلمان همراه شود، مانند او خواهد بود و جایگاهش در بهشت همیشگی خواهد بود.
هرکه با نادان رود از احمقی است
پیرو او نیز چون نادان شقی است
هوش مصنوعی: هر کسی که با نادانی همنشین شود، خود نیز دچار نادانی خواهد شد. او به اعتبار پیروی از نادان، در واقع خود را در مسیر احمقانهای قرار داده است.
هرکه اندر کفر رو دارد مدام
میکند در دوزخ سوزان مقام
هوش مصنوعی: هر کس که در کفر و نفاق پایداری کند، همیشه در دوزخ آتشین جایگاه دارد.
هر که او رادین و دنیا با صفاست
این کتبهای من او را پیشواست
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش پاک و عالم است و دنیا برای او زیبا و دلانگیز است، این نوشتههای من راهنمای او خواهد بود.
هر که از حق دور از من دور شد
از طریق راه حق مهجور شد
هوش مصنوعی: هر کسی که از حقیقت و واقعیت دور شود، در مسیر راست و درست قرار نخواهد گرفت و از راه صحیح دور خواهد ماند.
آنکه با من یک جهت نبود کجاست
او مگر بیرون زدین مصطفی است
هوش مصنوعی: کسی که با من همسویی نداشت، کجاست؟ مگر اینکه او از دایره وجود خارج شده و به مقام مصطفی (پیامبر) رسیده است.
دین احمد خود نه دین تو بود
زآنکه زرق و حیلهات خود خوبود
هوش مصنوعی: دین پیامبر احمد (ص) متعلق به تو نیست، چون فریب و نیرنگ تو از خودت است.
دین احمد دین پاکان خداست
پیر حاجاتم در این معنی گواست
هوش مصنوعی: دین پیامبر احمد، دینی است خالص و پاک که مخصوص بندگان خداست و در این موضوع، همه شاهد و گواه هستند.
رو دو چیز از من بجان کن تو قبول
تا که گردد شادمان از تو رسول
هوش مصنوعی: دو چیز را از من به جان بپذیر تا پیامآور تو شاداب و خرسند گردد.
حق تو را زین دو رساند تا بشاه
غیر این هر دو بود شیطان راه
هوش مصنوعی: حق تو را از این دو دلیلی به تو میرساند، تا به شاهی غیر از این دو دست نیابی، زیرا شیطان در این راه است.
اوّلا از هستی خود درگذر
وآنگهی از گفت مردان چین ثمر
هوش مصنوعی: ابتدا به زندگی خود توجه کن و سپس از حرفهای مردان حکیم بهرهمند شو.
تا شود ز آن پاک و خالص روح تو
پس بکشتی اندر آید نوح تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که روح تو پاک و خالص نشود، نوح تو به کشتی نمیآید.
چون کنی تو ترک نفس و رای خود
در درون خلد بینی جای خود
هوش مصنوعی: اگر نفس و خواستههای خود را کنار بگذاری، در بهشتی که در درونت وجود دارد، جایگاه واقعیات را خواهی یافت.
چون تو گفت مرد ره را بشنوی
زآن سخنها دین تو گردد قوی
هوش مصنوعی: وقتی تو صحبتهای مرد را بشنوی، از آن گفتوگوها دینی محکم و استوار برای خود میسازی.
لیک هر کس اندراین ره مرد نیست
بلکه از نامرد در ره گرد نیست
هوش مصنوعی: اما در این مسیر هر کس شایستهی مردانگی نیست، بلکه حتی از مردان نادان نیز در این راه خبری نیست.
مرد دان آن کو بدین حیدر است
صافی و پاکیزه همچون گوهر است
هوش مصنوعی: مرد واقعی کسی است که مانند حیدر، صاف و پاک باشد و مانند یک گوهر با ارزش و خالصی درونی داشته باشد.
هست نامرد آنکه غیر او کند
در طریق دیگران او رو کند
هوش مصنوعی: آن کس که به جز معشوق خود به کسی توجه کند، مردانگی ندارد و در این راه باید به او وفادار باشد.
غیر این دو غیر دانم در جهان
تا بکی توغیر آری بر زبان
هوش مصنوعی: من جز این دو چیز در دنیا نمیشناسم، تا کی تو همچنان در گفتارت تغییر خواهی کرد؟
زین دو یک چیزت یقین حاصل شود
از هزاران کس یکی قابل شود
هوش مصنوعی: از میان هزاران نفر، تنها یکی از آنها شایسته و قابل اعتماد میشود، پس از این دو نکته مطمئن باش.
ای برادر صد هزار افسوس و حیف
که تودر عالم زنی خود لاف و سیف
هوش مصنوعی: ای برادر، بابت اینکه تو در این دنیا فقط به خودت میبالی و جُست و خیز میکنی، بسیار متأسف و ناراحت هستم.
سیف گوئی و ندانی سیف را
با تو گویم صدهزاران حیف را
هوش مصنوعی: اگر تو نمیدانی که سیف چیست، من با تو دربارهی صدها حسرت و افسوس صحبت میکنم.
سیف را میدان تو شاه ذوالفقار
خارجی را زآن برآر از جان دمار
هوش مصنوعی: سیف، تو در این میدان همچون شاه ذوالفقار باش و با قدرت و شجاعت، دشمنان را از جان و دل بران.
گر تو مردی بر میان بر بند سیف
خارجی را کش که نبود هیچ حیف
هوش مصنوعی: اگر تو مردی، شمشیر خارجی را به میان بکش، زیرا برایت هیچ ضرری ندارد.
خارجی خارج شده از اهل دین
با محبّان شه او آمد بکین
هوش مصنوعی: یک فرد غیر دیندار به دشمنی با محبان آن پادشاه آمده است.
فعل کس دارد بکس چون بازگشت
کین او آخر بسویش بازگشت
هوش مصنوعی: هر انسانی هر عملی که انجام میدهد، بازتاب آن عمل به خود او برمیگردد. در نهایت، پیامد کارهای هر کس به سمت خودش خواهد آمد.
مرتضی دیدی چه کرد اندر جهان
کرد او خلق خدا را رازدان
هوش مصنوعی: مرتضی، آیا دیدی که او در دنیا چه کار کرد؟ او رازهای مردم را میداند و به آنها آگاه است.
صدهزاران خلق را شمشیر راند
صدهزاران دگر را پیش خواند
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم را به مبارزه واداشت و گروه دیگری را به خود فراخواند.
هر که راند او هالک آمد پیش ما
هر که خواند او سالک آمد پیش ما
هوش مصنوعی: هر کسی که توانسته است از دنیا و مشکلات آن دل ببرد و خود را بهبود بخشد، نزد ما خواهد آمد. و هر کسی که در جستوجوی راهی برای رشد و کمال باشد، نیز به ما خواهد پیوست.
حکم حکم او و فرمان آن اوست
هل اتی و انّما در شان اوست
هوش مصنوعی: حکم و فرمان مطلق از آن اوست و هر چیزی که دربارهاش بیان میشود، در احترام به مقام و شأن اوست.
مصطفی گفتا که راهش راه من
مرتضی شد در معانی شاه من
هوش مصنوعی: مصطفی فرمود که مسیر او همان مسیر مرتضی است و این دو در معنای عمیق خود به هم مرتبط هستند.
هست فرزندان او فرزند من
جمله را با جان بود پیوند من
هوش مصنوعی: فرزندان او برای من مانند فرزندان خویش هستند و پیوند عمیقی با جان من دارند.
گر نباشد در دل پاکت شکی
آل احمد آل حیدردان یکی
هوش مصنوعی: اگر در دل خالص و پاک تو هیچ شکی وجود نداشته باشد، پس فرقی میان آل احمد و آل حیدر نیست.
هر که در معنی این مظهر رود
بر تمام سروران سرور شود
هوش مصنوعی: هر کسی که به عمق حقیقت این مظهر پی ببرد، بر دیگران برتری و مقام بالاتری پیدا میکند.
هر که در معنیّ بما همخانه شد
در میان مردمان دیوانه شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به درک و فهم ما نزدیک شود، در میان مردم به دیوانگی دچار میشود.
هست این دیوانگی در پیش ما
مینهد او مرهمی بر ریش ما
هوش مصنوعی: دیوانگی به ما نزدیک میشود و مانند مرهمی بر زخمهای ما عمل میکند.
سالها بر خاک سودم روی خویش
تا شبی خوانی مرا تو سوی خویش
هوش مصنوعی: سالها بر زمین مینشینم و برای تو کار میکنم تا یک شب بتوانی من را به سوی خود بخوانی.
سالها در انتظارم ای حبیب
تا دهد یک شربت آبم طبیب
هوش مصنوعی: سالهاست که در انتظار تو هستم، ای معشوق، تا اینکه طبیب یک لیوان آب به من بدهد.
خود طبیب من علیّ مرتضی است
زآنکه او را شربت کوثر عطاست
هوش مصنوعی: علی مرتضی خود به عنوان پزشکی برای من عمل میکند، زیرا او نوشیدنی ویژهای از کوثر را دارد که به او عطا شده است.
ختم کن عطّار و گفت نو بیار
نی علوم فقر گو با شیخ خوار
هوش مصنوعی: عطار گفت که کارها را تمام کن و از نو شروع کن. بیاموز علم فقر را و این موضوع را با شیخ میان بگذار.
تا ترا منکر نگردد در جهان
این معانی را بر او برمخوان
هوش مصنوعی: به دنیا نشان نده که وجود تو را انکار کند، پس این مفاهیم را برای او بیان کن.
تا نگردد واقف از اسرار تو
خود نباشد دیگرش در کار تو
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی به رازهای درون تو آگاه نشود، دیگر تأثیری در کار تو نخواهد داشت.
یک سر مو نیست ناشرعم به پیش
کور بادا چشم اغیارم به نیش
هوش مصنوعی: من به اندازهی یک تار مو ارزش ندارم، اما ناشر و پخشکنندهی من در مقابل کوران و نادانی دیگران قرار دارد و به من آسیب میزنند.
نیش من مدح امیر مومنان
کان دمادم بر دل و جانش دوان
هوش مصنوعی: همچون نیشی که بر دل و جان او تأثیر میگذارد، مدح و ستایش من از امیر مومنان همواره جاری و ماندگار است.
مدح او باشد چو تیغ بیغلاف
میزنم بر سینهٔ اهل خلاف
هوش مصنوعی: من ستایش او را مانند تیغی که در غلاف نیست، بر سینهٔ کسانی که با او مخالفند، فرود میآورم.
بارالها خود همی دانی که من
غیر راه تو نرفتم در علن
هوش مصنوعی: خداوندا، تو خود میدانی که من در روشنایی، جز مسیر تو گام برنداشتم.
گوشهای گیرم ز خلقان جهان
تا شود حاصل مرا مقصود جان
هوش مصنوعی: در جایی دور از جنب و جوش مردم دنیا، آرامش مییابم تا بتوانم به هدف حقیقی خود دست یابم.
یا الهی دور گردانم ز خلق
تا روم با اولیا در زیر دلق
هوش مصنوعی: ای پروردگار، من به تو درخواست میکنم که مرا از مردم دور کنی تا بتوانم با دوستان خاص تو در زیر لباس زهد و دیانت همراه شوم.
تو به نحو وصرف مشغول آمدی
زان سبب از عین معزول آمدی
هوش مصنوعی: تو به شکل و ظاهرت مشغول شدهای و به همین خاطر از حقیقت و واقعیت دور ماندهای.
من ز معنی گنج دارم صد هزار
میکنم در روح درویشان نثار
هوش مصنوعی: من از معانی عمیق و ارزشمند بسیار زیادی برخوردارم و این گنجینه را به جان و روح درویشان هدیه میکنم.
من همه علم جهان را خواندهام
در معارف بس سخنها راندهام
هوش مصنوعی: من تمام دانشهای دنیا را مطالعه کردهام و دربارهی موضوعات مختلف سخنان زیادی گفتهام.
من دگر از گفتگو واماندهام
دست از گفت و شنید افشاندهام
هوش مصنوعی: من دیگر از حرف زدن خسته شدهام و از گفتوگو دست برداشتهام.
چون دگر میبایدم رفتن بخواب
میدهم حرفی برون از اضطراب
هوش مصنوعی: وقتی که باید به خواب بروم، از اضطراب خود حرفی را بیرون میآورم.
خاک من روزی که میگردد خراب
بر سر خاکم بخوانند این کتاب
هوش مصنوعی: روزی که به خاطر نابودیام خاک شود، روی مزارم این کتاب را بخوانید.
زاهد و مفتی که راه ما نجست
در درونشان نور ایمان بودسست
هوش مصنوعی: زاهد و مفتیهایی که به جستجوی راه ما نیامدند، در درون خود نور ایمان را دارند.
حال ما با حال ایشان جمع نیست
زاهد ما را بمعنی سمع نیست
هوش مصنوعی: حالت ما با حالت آنها یکی نیست و شنیدن ما برای زاهد معنایی ندارد.
زاهد و شیخ زمان دیوانهاند
زآنکه خود با خارجی همخانهاند
هوش مصنوعی: زاهدان و بزرگمردان این زمان، دیوانهوارند، زیرا که خود در کنار کسانی قرار دارند که به ظاهر مخالف طرز تفکر و باورهایشان هستند.
هرکه شد همخانه با او خوگرفت
همنشین گردید و بوی او گرفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار دیگری زندگی کند و با او وقت بگذراند، به تدریج به او عادت میکند و تحت تأثیر او قرار میگیرد.
گل اگر با گل بود گلبو شود
ور به سر گین باشد او بدخو شود
هوش مصنوعی: اگر گل در کنار گل دیگر باشد، عطر و بوی خوبی خواهد داشت؛ اما اگر در میان چیزهای نا مناسب و بد باشد، حال و هوای بدی پیدا میکند.
روتو از آلودگیها دست شو
تا شوی صافی چو باده در سبو
هوش مصنوعی: برای این که از آلودگیها رها شوی، باید خود را پاکسازی کنی تا همچون بادهای در یک ظرف شفاف و زلال باشی.
میکشم من باده صافی در جهان
تا شوم منصوروار از خود نهان
هوش مصنوعی: من در این دنیا شراب خالص مینوشم تا مانند منصور، از خودم فاصله بگیرم و پنهان شوم.
میخورم باده ولی از دست دوست
زانکه ذوق مستیم از دست اوست
هوش مصنوعی: من شراب مینوشم، اما از دستان دوست؛ زیرا لذت نوشیدنم از اوست.
میخورم باده زجام باصفا
وان صفا باشد ز شاه اولیاء
هوش مصنوعی: من از جامی زیبا و دلنشین نوشیدنی مینوشم و این صفا و طراوت ناشی از وجود بزرگترین اولیاء الهی است.
میخورم باده ز دست پیر خود
تو خوری زقّوم دست میر خود
هوش مصنوعی: من از دست پیر خود شراب مینوشم، تو هم از دست میرداد خود بنوش.
هرکه راهی میرود بی راهبر
دارد آن راهش دری اندر سقر
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگی بدون راهنما و مشاور حرکت کند، بهطور قطع در مسیر نادرستی قدم میگذارد و به عواقب بدی خواهد رسید.
رو بمعنی راه پاکان الاه
تا دهندت جام شاهی را به گاه
هوش مصنوعی: به راه صاف و درست پاکان برو که در آن زمان، به تو جام سلطنت و بزرگی را خواهند داد.
رو تو راه شهسوار لو کشف
تا شوی واقف ز کار لو کشف
هوش مصنوعی: به سوی تو میروم تا شیوههای او را بشناسم و از رموز کارش آگاه شوم.
من شدم زان شه یقین از اهل دید
زانکه در گوشم ندای او رسید
هوش مصنوعی: من به خاطر آن پادشاه یقیناً از اهل دید و بصیرت شدم، زیرا ندای او به گوشم رسید.
خود ندای او همه عالم گرفت
هر که نشنید این نداماتم گرفت
هوش مصنوعی: صدای او همهی جهان را پر کرده، هر کسی که این صدا را نشنید، دچار پشیمانی و ناامیدی شد.
رو خرد بگذار و عشق او بورز
مست گرد و عشق او نیکو بورز
هوش مصنوعی: عقل و منطقت را کنار بگذار و به عشق او مشغول شو. با شوق و ذوق این عشق را تجربه کن و با توانی خوب به آن بپرداز.
چوب رز می از کسی آورده است
کو بخود پیچیده مستی کرده است
هوش مصنوعی: چوبی از درخت رز به همراه کسی آمده که به خاطر مستی به خود پیچیده و گویی در حال غرق شدن در احساسات است.
کارگاه او چه دانی ای پسر
صدهزاران دور دارد چون قمر
هوش مصنوعی: کارگاه او را چه میدانی، ای پسر؟ او مانند ماه، هزاران دور و طرح دارد.
او بدوری صد هزاران سیر کرد
بعد از آن عطّار را در دیر کرد
هوش مصنوعی: او به خاطر دوری، سفرهای زیادی را طی کرد و پس از آن به دیدار عطار در دیر رفت.
گفت صاحب درد یابی دریقین
این زمان معنیّ کل در ما ببین
هوش مصنوعی: بفرما، صاحب درد میگوید: ای دریغ، در این زمان جلوه و مفهوم کلی را در وجود ما مشاهده کن.