گنجور

بخش ۵۲ - ترغیب نمودن طالبان براه حق و بیان مستی و شور کردن، وظهور ولایت ولی را در هر نشأه بازنمودن، و شرح حال خود بر آن افزودن

شو مطیع مصطفی و مرتضی
زآنکه حق گفته بقرآنشان ثنا
تو ثنای شه بجان پیوند ساز
تا شود پیوند تو با اهل راز
جمله عالم فتنه و غوغای اوست
در همه جا منزل و مأوای اوست
او ظهوری کرده درجانم بدهر
لاجرم اسرار ریزم نهر نهر
موج اسرارم نگر منصور وار
هر زمان نوعی دگر گیرد قرار
گاه عاشق گاه معشوق است آن
گه بأرض و گه بعیّوق است آن
گاه سلطان گاه رحمن گاه نور
گاه رفته در درون نار و شور
گاه ایمان گاه احسان گاه لطف
می‌رسد زو بر دل آگاه لطف
گاه روح و گه روان و گاه جان
گاه گشته در درون جان نهان
گاه عیسی گاه موسی گاه طور
گاه کرده در درختی او ظهور
گاه جود و گاه همّ و گاه غم
گاه بوده در معانیها کرم
گاه ایمان گاه برهان گاه نوح
گاه دراجسام انسان روح روح
گاه طوفان گاه باران گاه نم
گاه اندر جوش معنی همچویم
گاه جام و گاه باده گاه خم
گاه در جای رسول او گشته گم
گاه گویا گاه بینا در همه
گاه بوده چون شبان اندر رمه
گاه زرع و گاه درع و گاه شرع
گاه اصل اندر یقین و گاه فرع
گاه جید و گاه دید و گاه عید
گاه پیر و کرده عالم را مرید
گاه سلطان گاه شاه و گاه میر
گاه او شاه دو عالم را وزیر
گاه کان و گاه جان و گه روان
گاه در ملک معانی شه نشان
گاه سال و گاه ماه و گاه روز
گاه هست از نور اعیان دلفروز
گاه سرّ و گاه برّ و گاه فرد
گاه بوده با ملایک در نورد
گاه نطق و گاه خلد و گاه حور
گاه کرده در دل انسان ظهور
گاه روزی گاه رازی گاه سمع
گاه گردد در میان حکم جمع
گاه راز و گاه ناز اندر عیان
گاه حیدر گاه شیری درجهان
گاه مل گاهی گل است و گاه خار
گاه منصور آمده است و گاه دار
گاه ذوق و گاه شوق و گاه روح
گاه بوده اهل معنی را فتوح
گاه آدم گاه نوح و گاه دم
گاه بر لوح محمّد چون قلم
گاه عصمت گاه رحمت گاه نام
گاه آمد همره احمد بجام
گاه تاک و گاه باغ و گاه می
گاه رفته بر سر مستان که هی
گاه اوّل گاه آخر گاه نور
گاه در کلّ جهان کرده ظهور
گاه با من گاه بی من گاه من
گاه درملک معانی جان و تن
اینکه من گفتم همه گفت وی است
این همه گفتار از گفت نی است
من زنی این رازها بشنیده‌ام
بلکه در عین این معانی دیده‌ام
گفتگویم نه همه هرجائی است
این همه افغان من از نائی است
برده چون نائی ز چشم من رمد
آن دمم بیرون که بر من می‌دمد
همچو حیدر بگذر از دنیای دون
تا نیاویزند ازدارت نگون
حیدر از دنیا یکی در هم نداشت
تخم دین جز در زمین دل نکاشت
بود او را مصطفی خوش همدمی
فاطمه او را بمعنی محرمی
بوده سبطینش ز محبوبان حق
کس نبرده در جهان زیشان سبق
این منم از درس ایشان برده بهر
خشک لب بنشین تو در نزدیک نهر
نهر خود پر آب کن از بحر من
یا برون آ یک زمان از شهر تن
هرکه با من باشد او همچون من است
در درون او زمعنی روزن است
شهر من شهر امیر است ای پسر
تو نداری خود ز شهر من خبر
شهر من تون است و نیشابور هم
در زمین طوس گشتم محترم
خاک این وادی به از کلّ جهان
این معانی را نمی‌دارم نهان
همچو مکّه طوس باشد جان ملک
چون رضا گشته در آن سلطان ملک
ملک من دارد دونقد مرتضی
آن یکی محروق و آن دیگر رضا
ملک ما را بر همه جافخرهاست
ز آنکه سلطان خراسان فخر ماست
چون محمّد میر نیشابور شد
از قدومش آن زمین پر نور شد
از جفا چون گشت محروقش لقب
سوخت جان بیدلان ازتاب و تب
من از آن خاکم که خاکم نور باد
دایماً این ملک ما معمور باد
زید سلطان را زیارت کن بتون
گر تو خودهستی بمعنی رهنمون
سرخ کوهک گشت چون ارزنده‌اش
گشته سلطانان عالم بنده‌اش
اصل من از تون معمور آمده
مولدم شهر نشابور آمده
هست نام من محمّد ای سعید
شد فریدالدّین لقب از اهل دید
من زباب علم عطّار آمدم
لاجرم گویای اسرار آمدم
من شدم عطّار و عطّار آن من
من بدم اسرار و اسرار آن من
من بحکمت گفتم این اسرار را
تا شوی یار و شناسی یار را
یار احمددان و حیدر را بهم
یارت ایشانند از حق محترم
یار صورت گرچه هست این باوفا
یار معنی بود با او مصطفی
مصطفی و مرتضی خود بی‌شکی
بوده اندر صورت و معنی یکی
آل احمد خود همه جان منند
خود یکی‌اند ار بصورت بس تن‌اند
در هدایت معنی ایشان یکی است
کور آن کو را در این معنی شکی است
من که گویم مدح ایشان در سخن
برکنم بنیاد خصم از بیخ و بن
رو منافق حبّ ایشان کن بدل
تا نباشی پیش عزت خود خجل
خود منافق را نباشد دین درست
زآنکه میراثی بود بغض‌اش نخست
از منافق ای برادر دور باش
تانگردی از رفاقت مبتلاش
دان منافق را تو در دین رو سیاه
چون خرلنگ اوفتد آخر بچاه
دان منافق همچو نار و همچو دود
روگریز از صحبت او خود تو زود
دان منافق را تو زنبوران زرد
سالکان را ریش زخم نیش کرد
ای منافق هست کردار تو ننگ
همچو حجّاج آمدی در دین تو لنگ
خود منافق نیش دارد در بغل
تا زند بر رهروان نیش آن دغل
نیش او زهر است و گفت من دوا
تو روان برخیز و نزد من بیا
تا ببینی شهد زنبوران عشق
بر دلت ریزد ز جان باران عشق
دین مادر اصل وصلی داشته
وصل آمد هر که اصلی داشته
آدم صورت نباشد آدمی
کی شوند این مردم بدآدمی
هرکه در صورت بماند بد بود
معنی آمد نیک و صورت رد بود
چون گل آدم باسرار او سرشت
وز نفخت فیه من روحی نوشت
پس بحکم حق ملایک سجده‌اش
جمله کردند و بداداین مژده‌اش
که ترا چون حق ز گل پرداختند
بر همه عالم خلیفه ساختند
حق بآدم گفت از گندم حذر
تا نیفتی از بهشت ما بدر
رو کن از گندم حذر با حق نشین
تا شوی واصل تو در حقّ الیقین
رو تو چون حیدر مخور گندم بدهر
تا نبینی در درونت نیش زهر
چون زگندم دور کردی نفس را
با حیا و علم باشی آشنا
یعنی از فرمان مکن تو انحراف
تا نگردی مبتلا اندر خلاف
چون خلافی از تو ناگه سر زند
خطّ عصیان بر جبین تو کشد
همچو شیطان کو ز امر انکار کرد
گشت ملعون چونکه استکبار کرد
سر نپیچی هرگز از فرمان دمی
تاشوی درملک معنی محرمی
هست فرمان الهی آنکه تو
تابع احمد شویّ و آل او
هرکرا علم و حیا همره بود
از یقین او تابع آن شه بود
بعد از آن آید حیا نزدیک عقل
تابگیرد از علوم عقل و نقل
علم از آدم دان که حق داده بوی
من نگویم کز کجا بوده است و کی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شو مطیع مصطفی و مرتضی
زآنکه حق گفته بقرآنشان ثنا
هوش مصنوعی: به پیروزی و اطاعت از مصطفی (پیامبر اسلام) و مرتضی (علی بن ابی‌طالب) بپرداز، زیرا خداوند در قرآن به آن‌ها ارادت و تمجید کرده است.
تو ثنای شه بجان پیوند ساز
تا شود پیوند تو با اهل راز
هوش مصنوعی: برای ستایش ملک و ممدوح خود تلاش کن، تا پیوندت با انسان‌های صاحب معرفت و رازهای معنوی برقرار شود.
جمله عالم فتنه و غوغای اوست
در همه جا منزل و مأوای اوست
هوش مصنوعی: تمام عالم پر از آشوب و هیاهو است و در هر نقطه‌ای، او جایگاه و سکونتگاه خود را دارد.
او ظهوری کرده درجانم بدهر
لاجرم اسرار ریزم نهر نهر
هوش مصنوعی: او به گونه‌ای در وجود من نمایان شده که به ناچار رازهای خود را به صورت جویبارهای کوچک و پیوسته افشا می‌کنم.
موج اسرارم نگر منصور وار
هر زمان نوعی دگر گیرد قرار
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و تغییرپذیری حالت‌های درونی فرد اشاره دارد. گویا فرد در هر لحظه با تحولی جدید و ناپایدار روبه‌روست و این تغییرات باعث می‌شود که به نوعی آرامش و ثبات درونی دست یابد، مشابه به شخصیت تاریخی منصور. به عبارتی، در زندگی و احساساتش همواره با دگرگونی و جستجوی معنا مواجه است.
گاه عاشق گاه معشوق است آن
گه بأرض و گه بعیّوق است آن
هوش مصنوعی: عشق sometimes به حالت معشوق و sometimes به حالت عاشق درمی‌آید؛ گاهی در دنیا و گاهی در عوالم دیگر است.
گاه سلطان گاه رحمن گاه نور
گاه رفته در درون نار و شور
هوش مصنوعی: گاهی او هم چون سلطان است، گاهی به رحمت نزدیک می‌شود، گاهی همچون نور می‌درخشد و گاهی در عمق آتش و هیجان فرورفته است.
گاه ایمان گاه احسان گاه لطف
می‌رسد زو بر دل آگاه لطف
هوش مصنوعی: گاهی در دل انسان، احساس ایمان، محبت و لطف به یکدیگر شکل می‌گیرد و این حس عمیق و آگاهانه به او می‌رسد.
گاه روح و گه روان و گاه جان
گاه گشته در درون جان نهان
هوش مصنوعی: گاهی روح و بعضی وقت‌ها روان و گاهی نیز جان انسان این‌گونه در دل و درون او پنهان می‌شود.
گاه عیسی گاه موسی گاه طور
گاه کرده در درختی او ظهور
هوش مصنوعی: گاهی حضرت عیسی ظهور می‌کند، گاهی حضرت موسی، گاهی در کوه طور و گاهی نیز درختی نشانه‌های او را بروز می‌دهد.
گاه جود و گاه همّ و گاه غم
گاه بوده در معانیها کرم
هوش مصنوعی: گاهی بخشش و نیکی وجود دارد، گاهی شادی و گاهی غم، و این احساسات مختلف در دل انسان نمود پیدا می‌کنند.
گاه ایمان گاه برهان گاه نوح
گاه دراجسام انسان روح روح
هوش مصنوعی: گاهی ایمان به دل می‌نشیند، گاهی برهان و استدلال روشن می‌شود، گاهی مانند حضرت نوح هستیم و در پی رستگاری، و گاهی روح انسان در اجسام مختلف تجلی می‌کند.
گاه طوفان گاه باران گاه نم
گاه اندر جوش معنی همچویم
هوش مصنوعی: ما گاهی در اوج هیجان و طوفان هستیم، گاهی آرامش باران را تجربه می‌کنیم، و گاهی احساساتی خنک و دلپذیر داریم. همواره در حال تغییر و نوسان هستیم.
گاه جام و گاه باده گاه خم
گاه در جای رسول او گشته گم
هوش مصنوعی: گاهی شراب می‌نوشم و گاهی در حالت سرمستی هستم، و گاهی هم در جستجوی پیامبرش هستم و نمی‌توانم او را پیدا کنم.
گاه گویا گاه بینا در همه
گاه بوده چون شبان اندر رمه
هوش مصنوعی: گاه انسان سخنران و گویا است و گاه بینشی عمیق دارد. او همیشه در همه حال، مانند شبانی است که در کنار رمه‌اش می‌گذرد و مراقب آن‌هاست.
گاه زرع و گاه درع و گاه شرع
گاه اصل اندر یقین و گاه فرع
هوش مصنوعی: گاهی کاشت و زراعت است و گاهی سرباز و جنگ و گاهی اصول شرعی مورد توجه قرار می‌گیرد، و زمانی توجه به مسائل اصلی و بنیادی و گاهی هم به شاخه‌های فرعی.
گاه جید و گاه دید و گاه عید
گاه پیر و کرده عالم را مرید
هوش مصنوعی: گاهی انسان در حال خوشی و شادی است و گاهی در حال تماشای زیبایی‌ها و تجربیات جدید. در برخی مواقع نیز به سن و سال خود فکر می‌کند و در نهایت، دیگران را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و به نوعی رهبری می‌کند.
گاه سلطان گاه شاه و گاه میر
گاه او شاه دو عالم را وزیر
هوش مصنوعی: هر زمانی ممکن است کسی مقام و قدرتی داشته باشد، گاهی او سلطان است، گاهی شاه و گاهی بزرگ‌مردی که در اداره امور نقش دارد. در بعضی مواقع نیز او منشی و کارگزار شاه دو جهان است.
گاه کان و گاه جان و گه روان
گاه در ملک معانی شه نشان
هوش مصنوعی: گاهی در مقام وجود و گاهی در مقام روح و گاهی در مقام جان، و گاهی در پادشاهی معانی و مفاهیم خود را نشان می‌دهد.
گاه سال و گاه ماه و گاه روز
گاه هست از نور اعیان دلفروز
هوش مصنوعی: گاهی سال، گاهی ماه و گاهی روز، زمانی وجود دارد که از نور چهره‌های دل‌انگیز می‌درخشد.
گاه سرّ و گاه برّ و گاه فرد
گاه بوده با ملایک در نورد
هوش مصنوعی: گاهی راز و گاهی روشنایی و گاهی یکتایی، همواره با فرشتگان در نعمت و آرامش بوده است.
گاه نطق و گاه خلد و گاه حور
گاه کرده در دل انسان ظهور
هوش مصنوعی: گاهی کلامی زیبا و دلنشین در دل انسان نمایان می‌شود، گاهی نیز حس بهشتی و گاهی زیبایی‌های دلپذیر.
گاه روزی گاه رازی گاه سمع
گاه گردد در میان حکم جمع
هوش مصنوعی: گاهی روزی خوش می‌گذرد، گاهی راز و سخنانی شنیده می‌شود و گاهی در میانه، حکمی واحد و همه‌جانبه شکل می‌گیرد.
گاه راز و گاه ناز اندر عیان
گاه حیدر گاه شیری درجهان
هوش مصنوعی: گاهی اسرار و زیبایی‌های پنهان برملا می‌شود و گاهی هم از قدرت و شجاعت حیدر (علی) و شیر (که نماد شجاعت و قدرت است) در جهان سخن به میان می‌آید.
گاه مل گاهی گل است و گاه خار
گاه منصور آمده است و گاه دار
هوش مصنوعی: گاهی زندگی شادی و زیبایی به همراه دارد و گاهی دشواری و سختی. در برخی مواقع انسان‌های بزرگ و مؤثر به میدان می‌آیند و در برخی دیگر، افراد عادی و معمولی در صحنه هستند.
گاه ذوق و گاه شوق و گاه روح
گاه بوده اهل معنی را فتوح
هوش مصنوعی: در برخی اوقات، انسان‌هایی که به معانی عمیق علاقه‌مند هستند، با خوشحالی و شوق وارد دنیای تازه‌ای می‌شوند و به کشفیات جدیدی دست پیدا می‌کنند. این تجارب و دستاوردها گاهی به خاطر الهام و گاهی به سبب ذوق و شوق درونی آن‌هاست.
گاه آدم گاه نوح و گاه دم
گاه بر لوح محمّد چون قلم
هوش مصنوعی: انسان در وضعیت‌های مختلفی قرار می‌گیرد؛ گاهی شبیه آدم است، گاهی به عنوان نوح عمل می‌کند و در مواقعی نیز مانند پیامبر اسلام، محمد، که دفتر زندگی‌اش را با دقت می‌نویسد، رفتار می‌کند.
گاه عصمت گاه رحمت گاه نام
گاه آمد همره احمد بجام
هوش مصنوعی: گاهی به حالت عصمت و پاکی می‌رسد، گاهی به رحمت و لطف الهی. گاهی از نام و عنوانی یاد می‌شود که در این موضوع بر می‌گردد به وجود نازنین حضرت احمد (ص)، که در آن زمان به یاری دیگران آمده است.
گاه تاک و گاه باغ و گاه می
گاه رفته بر سر مستان که هی
هوش مصنوعی: گاهی در میان تاکستان‌ها و باغ‌ها و برخی اوقات در کنار میخانه‌ها می‌روم و در این مکان‌ها با شادمانان و خوش‌گذران‌ها ملاقات می‌کنم که صدای هی‌های آنها شنیده می‌شود.
گاه اوّل گاه آخر گاه نور
گاه در کلّ جهان کرده ظهور
هوش مصنوعی: گاهی در آغاز است، گاهی در پایان؛ گاهی مانند نور می‌درخشد و گاهی در سراسر عالم خود را نشان می‌دهد.
گاه با من گاه بی من گاه من
گاه درملک معانی جان و تن
هوش مصنوعی: گاهی در کنار من هستی، گاهی دور از من. گاهی خودم هستم و گاهی در عالم معنا، جان و تن من به هم پیوند می‌خورند.
اینکه من گفتم همه گفت وی است
این همه گفتار از گفت نی است
هوش مصنوعی: من زمانی که حرف زدم، دیگران هم گفتند که او چنین است. همه این سخنان از خودِ گفتار ناشی می‌شوند و واقعیت نیستند.
من زنی این رازها بشنیده‌ام
بلکه در عین این معانی دیده‌ام
هوش مصنوعی: من زنی هستم که این رازها را شنیده‌ام و علاوه بر آن، در واقعیت این معانی را دیده‌ام.
گفتگویم نه همه هرجائی است
این همه افغان من از نائی است
هوش مصنوعی: سخن من همیشه در هر جا بیان نمی‌شود، این همه صدای من به خاطر نواختن نی است.
برده چون نائی ز چشم من رمد
آن دمم بیرون که بر من می‌دمد
هوش مصنوعی: وقتی که او از نگاه من فرار می‌کند، در آن لحظه روح من از بدنم خارج می‌شود.
همچو حیدر بگذر از دنیای دون
تا نیاویزند ازدارت نگون
هوش مصنوعی: مانند حیدر، از دنیای پست و بی‌ارزش عبور کن تا کسی نتواند از ثروتت به تو آسیب بزند.
حیدر از دنیا یکی در هم نداشت
تخم دین جز در زمین دل نکاشت
هوش مصنوعی: حیدر (علی) در دنیا چیزی نداشت، جز اینکه در دل مردم بذری از دین را کاشت.
بود او را مصطفی خوش همدمی
فاطمه او را بمعنی محرمی
هوش مصنوعی: او را در کنار خود، همراهی خوشحال و دلنشین چون فاطمه است که برای او به معنای داشتن یک همدم و شریک زندگی است.
بوده سبطینش ز محبوبان حق
کس نبرده در جهان زیشان سبق
هوش مصنوعی: دو فرزند او از محبوبان خدا هستند و هیچ‌کسی در جهان نتوانسته است بر آنها پیشی بگیرد.
این منم از درس ایشان برده بهر
خشک لب بنشین تو در نزدیک نهر
هوش مصنوعی: این من هستم که از تعالیم آنها بهره‌برداری کرده‌ام. پس تو هم در کنار جوی آب بنشین و از آن استفاده کن.
نهر خود پر آب کن از بحر من
یا برون آ یک زمان از شهر تن
هوش مصنوعی: نهر وجودت را از دریای عشق من پر کن، یا این که یک بار از این دنیای مادی بیرون برو.
هرکه با من باشد او همچون من است
در درون او زمعنی روزن است
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار من باشد، مثل من خواهد شد. در وجود او نیز آگاهی و درک وجود دارد.
شهر من شهر امیر است ای پسر
تو نداری خود ز شهر من خبر
هوش مصنوعی: شهر من جایی است که امیر در آن زندگی می‌کند، اما تو درباره‌ی این شهر اطلاعاتی نداری.
شهر من تون است و نیشابور هم
در زمین طوس گشتم محترم
هوش مصنوعی: شهر من، تون است و نیشابور هم در زمین طوس حرمت و جایگاه ویژه‌ای دارد.
خاک این وادی به از کلّ جهان
این معانی را نمی‌دارم نهان
هوش مصنوعی: خاک این سرزمین برای من از تمام دنیا ارزش بیشتری دارد و این احساسات را به هیچ چیزی پنهان نمی‌کنم.
همچو مکّه طوس باشد جان ملک
چون رضا گشته در آن سلطان ملک
هوش مصنوعی: مانند مکّه‌، طوس مکان مقدسی است و جان ملک، مانند امام رضا در آن مکان، سلطنت و بزرگی یافته است.
ملک من دارد دونقد مرتضی
آن یکی محروق و آن دیگر رضا
هوش مصنوعی: پادشاهی من تنها از فضل و علم مرتضی بهره‌مند است، در حالی که یکی از آن‌ها گرفتار آتش است و دیگری نیز در کمال رضایت قرار دارد.
ملک ما را بر همه جافخرهاست
ز آنکه سلطان خراسان فخر ماست
هوش مصنوعی: ملک ما در میان همه مخلوقات جایگاه ویژه‌ای دارد، زیرا سلطان خراسان افتخار ما است.
چون محمّد میر نیشابور شد
از قدومش آن زمین پر نور شد
هوش مصنوعی: زمانی که محمّد به نیشابور آمد، آن زمین با ورود او پر از نور و روشنی شد.
از جفا چون گشت محروقش لقب
سوخت جان بیدلان ازتاب و تب
هوش مصنوعی: از ظلم و سخت‌گیری، هنگامی که او دچار عذاب و سوختن شد، جان بیدلان به واسطه‌ی شدت درد و رنج دچار سوزش و تب شد.
من از آن خاکم که خاکم نور باد
دایماً این ملک ما معمور باد
هوش مصنوعی: من از آن سرزمینی هستم که خاکش همیشه نورانی است و امیدوارم این سرزمین همواره آباد و پر رونق باشد.
زید سلطان را زیارت کن بتون
گر تو خودهستی بمعنی رهنمون
هوش مصنوعی: اگر تو خود را لایق می‌دانی، به دیدن سلطانی برو و بادقت او را بررسی کن مانند راهنمایی که تو را به مقصد می‌رساند.
سرخ کوهک گشت چون ارزنده‌اش
گشته سلطانان عالم بنده‌اش
هوش مصنوعی: کوه سرخ به خاطر ارزش و زیبایی‌اش، مثل سلطانی شده که دیگران به او خدمت می‌کنند و به آن احترام می‌گذارند.
اصل من از تون معمور آمده
مولدم شهر نشابور آمده
: ریشه و اصل من از تون است و من از شهری به نام نشابور به دنیا آمده‌ام.
هست نام من محمّد ای سعید
شد فریدالدّین لقب از اهل دید
هوش مصنوعی: من به نام محمّد شناخته می‌شوم ای سعید و لقب فریدالدین از جانب اهل بصیرت به من داده شده است.
من زباب علم عطّار آمدم
لاجرم گویای اسرار آمدم
هوش مصنوعی: من از دنیای علم و دانش شخصی به نام عطّار آمده‌ام و به همین دلیل توانایی بیان حقایق و رازها را دارم.
من شدم عطّار و عطّار آن من
من بدم اسرار و اسرار آن من
هوش مصنوعی: من به مقام عطاری رسیدم و خود را به دانش و رازهای آن آراسته‌ام. در واقع، من بنده‌ای هستم که رازها و اسرار درونم را نمایان می‌کنم.
من بحکمت گفتم این اسرار را
تا شوی یار و شناسی یار را
هوش مصنوعی: من به خاطر حکمت و دانشی که دارم، این رازها را بیان می‌کنم تا تو دوست من شوی و بتوانی دوست واقعی‌ات را بشناسی.
یار احمددان و حیدر را بهم
یارت ایشانند از حق محترم
هوش مصنوعی: دوستان احمد و حیدر به هم وابسته‌اند و این دو از نظر حق، مورد احترام هستند.
یار صورت گرچه هست این باوفا
یار معنی بود با او مصطفی
هوش مصنوعی: دوست اگرچه از نظر ظاهری زیبا و باوفاست، اما حقیقت و معنا او با حضرت مصطفی مرتبط است.
مصطفی و مرتضی خود بی‌شکی
بوده اندر صورت و معنی یکی
هوش مصنوعی: مصطفی و مرتضی، به طور قطع، در ظاهر و باطن یکی هستند.
آل احمد خود همه جان منند
خود یکی‌اند ار بصورت بس تن‌اند
هوش مصنوعی: آل احمد برای من همه چیز هستند و اگرچه به ظاهر هر کدام وجود جداگانه‌ای دارند، اما در حقیقت همگی یک مجموعه واحد هستند.
در هدایت معنی ایشان یکی است
کور آن کو را در این معنی شکی است
هوش مصنوعی: در راه هدایت، همگی به یک حقیقت می‌رسند. کسی که در این زمینه تردید دارد، مانند نابیناست.
من که گویم مدح ایشان در سخن
برکنم بنیاد خصم از بیخ و بن
هوش مصنوعی: من که ستایش آن‌ها را می‌گویم، پایه‌های دشمنی را از ریشه برمی‌کنم و نابود می‌سازم.
رو منافق حبّ ایشان کن بدل
تا نباشی پیش عزت خود خجل
هوش مصنوعی: دوست‌داشتن آنها را به دل بگیر تا وقتی که در برابر عظمت خودت شرمنده نباشی.
خود منافق را نباشد دین درست
زآنکه میراثی بود بغض‌اش نخست
هوش مصنوعی: منافق نمی‌تواند ایمان درستی داشته باشد، چرا که کینه و دشمنی‌اش از ابتدا وجود داشته و این مسأله در او ریشه دوانده است.
از منافق ای برادر دور باش
تانگردی از رفاقت مبتلاش
هوش مصنوعی: ای برادر، از آدم‌های دو رو و ناپاک دوری کن تا به درد رفاقت و دوستی دچار نشوی.
دان منافق را تو در دین رو سیاه
چون خرلنگ اوفتد آخر بچاه
هوش مصنوعی: منافق را در دین همواره چهره‌ای سیاه و ناپاک است، مانند خرابی که در نهایت به جایی ناپسند و تیره می‌افتد.
دان منافق همچو نار و همچو دود
روگریز از صحبت او خود تو زود
هوش مصنوعی: به راحتی می‌توان از صحبت با انسان‌های نفاق‌آمیز و غیر صادق پرهیز کرد، چرا که مانند آتش و دود هستند که نه تنها خود آزاردهنده‌اند، بلکه می‌توانند تأثیرات منفی دیگری نیز داشته باشند.
دان منافق را تو زنبوران زرد
سالکان را ریش زخم نیش کرد
هوش مصنوعی: دانش و آگاهی افراد نفاق‌ پیشه مانند زنبورهایی است که فقط ظاهر رنگارنگ دارند، در حالی که افرادی که در مسیر حقیقت و جستجوی راه راست هستند، همچون کسانی هستند که رنج‌ها و زخم‌های جدی را تحمل می‌کنند. آنها برای دست‌یابی به حقیقت و واقعیت تلاش می‌کنند و این زخم‌ها نشانه‌ای از صبر و استقامت آنهاست.
ای منافق هست کردار تو ننگ
همچو حجّاج آمدی در دین تو لنگ
هوش مصنوعی: ای دورو، کارهای تو شرم‌آور است، مثل حجاج که در دین خود ناتوان و ناقص به نظر می‌رسد.
خود منافق نیش دارد در بغل
تا زند بر رهروان نیش آن دغل
هوش مصنوعی: منافق به طور پنهانی، آسیب‌هایی را برای دیگران آماده کرده تا آنها را مورد حمله قرار دهد. او خود را به گونه‌ای نشان می‌دهد که دوستانه است، اما در واقع نقشه‌های خرابکارانه‌ای دارد که می‌تواند به رهروان آسیب برساند.
نیش او زهر است و گفت من دوا
تو روان برخیز و نزد من بیا
هوش مصنوعی: زهر نیش او می‌تواند کشنده باشد، اما او می‌گوید که من درمان تو هستم. پس برخیز و پیش من بیا.
تا ببینی شهد زنبوران عشق
بر دلت ریزد ز جان باران عشق
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق به دل تو نریزد و تو به زیبایی‌های آن پی نبری، نمی‌توانی طعم شیرین آن را احساس کنی.
دین مادر اصل وصلی داشته
وصل آمد هر که اصلی داشته
هوش مصنوعی: هر کسی که اصل و ریشه‌ای از دین داشته باشد، به حقیقت و وصل واقعی دست پیدا می‌کند. دین مانند مادری است که به ما ارتباط و پیوند می‌دهد.
آدم صورت نباشد آدمی
کی شوند این مردم بدآدمی
هوش مصنوعی: اگر انسان فقط ظاهری باشد، پس این مردم چگونه می‌توانند به واقع انسان باشند، در حالی که بدی در وجودشان است؟
هرکه در صورت بماند بد بود
معنی آمد نیک و صورت رد بود
هوش مصنوعی: هر کسی که فقط به ظواهر و شکل‌ها توجه کند، در واقع به چیزی نیکو دست نیافته و درک حقیقی از آنچه که باید ببیند، ندارد.
چون گل آدم باسرار او سرشت
وز نفخت فیه من روحی نوشت
هوش مصنوعی: آنگاه که خداوند آدم را از گل آفرید و به او روح خود را دمید، او را با اسرار ویژه‌ای خلق کرد.
پس بحکم حق ملایک سجده‌اش
جمله کردند و بداداین مژده‌اش
هوش مصنوعی: به فرمان خدا، همه فرشتگان به سجده درآمدند و این مژده را به او دادند.
که ترا چون حق ز گل پرداختند
بر همه عالم خلیفه ساختند
هوش مصنوعی: تو را چون که خداوند از گل آفرید، بر تمامی جهان والی و برگزیده قرار دادند.
حق بآدم گفت از گندم حذر
تا نیفتی از بهشت ما بدر
هوش مصنوعی: خداوند به آدم گفت که از خوردن گندم خودداری کند تا از بهشت خارج نشود.
رو کن از گندم حذر با حق نشین
تا شوی واصل تو در حقّ الیقین
هوش مصنوعی: از گندم‌های آلوده دوری کن و با حق و حقیقت بنشین؛ تا به حقیقت واقعی دست یابی و به یقین برسید.
رو تو چون حیدر مخور گندم بدهر
تا نبینی در درونت نیش زهر
هوش مصنوعی: چنانچه تو همچون حیدر (علی) در دنیای خود عمل کنی و از گندم روزگار استفاده نکنی، در نهایت درد و تلخی درونت را نخواهی دید.
چون زگندم دور کردی نفس را
با حیا و علم باشی آشنا
هوش مصنوعی: وقتی که از گندم دور شدی، باید با نفس خود حیا و علم را بشناسی و آشنا باشی.
یعنی از فرمان مکن تو انحراف
تا نگردی مبتلا اندر خلاف
هوش مصنوعی: هرگز از دستورات و راهنمایی‌ها منحرف نشو، زیرا در این صورت دچار مشکل و خطا خواهی شد.
چون خلافی از تو ناگه سر زند
خطّ عصیان بر جبین تو کشد
هوش مصنوعی: هرگاه که حرکت نادرستی از تو سر بزند، نشانه‌ای از نافرمانی بر پیشانی‌ات نمایان خواهد شد.
همچو شیطان کو ز امر انکار کرد
گشت ملعون چونکه استکبار کرد
هوش مصنوعی: مانند شیطانی که از فرمان سرپیچی کرد، به خاطر تکبر و خودبرتربینی، ملعون و طرد شده شد.
سر نپیچی هرگز از فرمان دمی
تاشوی درملک معنی محرمی
هوش مصنوعی: هرگز از دستورات منحرف نشو و از راه راست دور نشو، تا همواره در سرزمین معنویات و رازهای عمیق باقی بمانی.
هست فرمان الهی آنکه تو
تابع احمد شویّ و آل او
هوش مصنوعی: فرمان خداوند این است که تو باید پیرو رسول خدا و خاندان او باشی.
هرکرا علم و حیا همره بود
از یقین او تابع آن شه بود
هوش مصنوعی: هر کس که دانش و خویشتنداری را در کنار هم داشته باشد، به یقین تابع آن بزرگوار خواهد بود.
بعد از آن آید حیا نزدیک عقل
تابگیرد از علوم عقل و نقل
هوش مصنوعی: بعد از آن، حیا به عقل نزدیک می‌شود و در نتیجه، عقل می‌تواند از دانش‌های عقلی و نقلی بهره‌مند گردد.
علم از آدم دان که حق داده بوی
من نگویم کز کجا بوده است و کی
هوش مصنوعی: دانش و علم را از آدم بگیر، زیرا حق به او داده شده است. من نمی‌گویم که این علم از کجا آمده و چه کسی آن را داده است.