گنجور

بخش ۵۰ - تنبیه ارباب غفلت، و بیان احوال و دریافت خود، و نصیحت نمودن غافلان

ای تو غافل از درون و از برون
خود درافتادی در این چه سرنگون
ورنه من راهت ز معنی ساختم
سحر ایمان را در او پرداختم
راه روشن ساختم از نور او
چون ندیدی تو شدی مهجور او
جان من نور ولای او گرفت
وز دو عالم خود صدای او گرفت
خاک نیشابور از او گلزار شد
هرکه بد درخواب از او بیدار شد
من در او کشتم ز بهرت گل بسی
عاقبت گل را بچیدم بی خسی
ناکسان را کی رسد زان غنچه بو
زانکه من چیدم گل از بستان او
هاتف غیبم همی آواز داد
یک گلی از غیب در دستم نهاد
گفتمش ای سرّ غیبی حال این
گوی با من تا شود سرّم یقین
گفت این معنی که با تو همره است
یک گلی از بوستان الله است
بلبل آن بوستانت ساختند
بعداز آن مست جهانت ساختند
این معانی را که تو خواهی نوشت
هست ورد جمله حوران بهشت
هیچ عاقل بر ملا این را نگفت
جمله دارند این معانی را نهفت
من بخود این را نگفتم در جهان
هرچه گفته است او بگویم من عیان
من نشان بی نشانان یافتم
در دل خود گنج پنهان یافتم
سالها در این سخن حیران بدم
واندر آن دریای بی‌پایان بدم
بوی گلزارت دماغ من گرفت
عالمی نور چراغ من گرفت
رو ببر تو از چراغم روشنی
تا نباشی تو چو خفّاش دنی
روشن و خندان شو از نورش دمی
لحظه‌ای برریش دل کن مرهمی
گوش کن اسرار حق را همچو من
تا رهائی یابی از شیطان تن
تن ترا ویران زدنیائی کند
جان ترا روشن ز بینائی کند
اندر این دنیا چو تن پرور شوی
از چنین تن عاقبت بیسر شوی
از تن بیسر چه آید غیر هیچ
هیچ چبود هیچ میدانی تو گیج
گیج باشد هیمهٔ دوزخ یقین
سهل باشد گر تو باشی این چنین
ای برادر خویش را صافی بساز
تا شود درهای رحمت بر تو باز
چون شدی در راه حق حق را ببین
این سخن نقل است از سلطان دین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای تو غافل از درون و از برون
خود درافتادی در این چه سرنگون
هوش مصنوعی: ای کسی که از باطن و ظاهر خود غافلی، در این چه افتاده‌ای و به چه سرنوشتی دچار شده‌ای.
ورنه من راهت ز معنی ساختم
سحر ایمان را در او پرداختم
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه من به خاطر تو معنای مسیرت را ساخته‌ام، در دل این مسیر، سحر ایمان را گنجانده‌ام.
راه روشن ساختم از نور او
چون ندیدی تو شدی مهجور او
هوش مصنوعی: من از نور او راهی روشن ایجاد کردم، اما وقتی تو آن را ندیدی از او دور شدی.
جان من نور ولای او گرفت
وز دو عالم خود صدای او گرفت
هوش مصنوعی: روح من از نور محبت او بهره‌مند شد و از تمام دنیا صدای او در وجودم طنین‌انداز گشت.
خاک نیشابور از او گلزار شد
هرکه بد درخواب از او بیدار شد
هوش مصنوعی: خاک نیشابور به لطف او به گلزار تبدیل شد و هر کسی که در خواب غفلت بود، با او بیدار شد.
من در او کشتم ز بهرت گل بسی
عاقبت گل را بچیدم بی خسی
هوش مصنوعی: من با عشق و محبت تو گل‌هایی را پرورش دادم، اما در انتها مجبور شدم آن گل‌ها را بدون هیچ بی‌احترامی بچینم.
ناکسان را کی رسد زان غنچه بو
زانکه من چیدم گل از بستان او
هوش مصنوعی: افراد ناتوان و بی‌صلاحیت چگونه می‌توانند از عطر آن غنچه بهره‌مند شوند، در حالی که من گل را از باغ او چیده‌ام.
هاتف غیبم همی آواز داد
یک گلی از غیب در دستم نهاد
هوش مصنوعی: صدا و ندا از عالم غیب به من رسید و یک گل از دنیای ناپیدا در دستم گذاشتند.
گفتمش ای سرّ غیبی حال این
گوی با من تا شود سرّم یقین
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای راز پنهان، حال این گوی را برای من بگو تا یقین پیدا کنم.
گفت این معنی که با تو همره است
یک گلی از بوستان الله است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چیزی که با تو همراه است، مانند یک گل زیبا از باغ خداوند می‌باشد. این نشان‌دهنده ارزش و زیبایی وجود فردی است که در کنارت به‌سر می‌برد.
بلبل آن بوستانت ساختند
بعداز آن مست جهانت ساختند
هوش مصنوعی: پرنده‌ای زیبا و شاداب در باغ تو ایجاد شد و سپس بعد از آن، به خاطر وجود تو، به دنیا نیز رونق و جذابیت بخشیدند.
این معانی را که تو خواهی نوشت
هست ورد جمله حوران بهشت
هوش مصنوعی: این مفاهیم که تو قصد داری بنویسی، همچون دعا و ذکر زبان حورهای بهشت است.
هیچ عاقل بر ملا این را نگفت
جمله دارند این معانی را نهفت
هوش مصنوعی: هیچ خردمندی به راحتی این موضوع را بر زبان نیاورد و همه افراد این معانی را به گونه‌ای پنهان در خود دارند.
من بخود این را نگفتم در جهان
هرچه گفته است او بگویم من عیان
هوش مصنوعی: من این را به خود نگفتم، بلکه می‌گویم هر چیزی که او در جهان گفته است، به وضوح بیان می‌کنم.
من نشان بی نشانان یافتم
در دل خود گنج پنهان یافتم
هوش مصنوعی: در دل خود یک گنج ارزشمند و پنهان پیدا کرده‌ام که نشان‌دهنده کسانی است که مشخص نیستند و قابل مشاهده نیستند.
سالها در این سخن حیران بدم
واندر آن دریای بی‌پایان بدم
هوش مصنوعی: مدت‌ها در این فکر و اندیشه بودم و در آن دریای بی‌کران غوطه‌ور بودم.
بوی گلزارت دماغ من گرفت
عالمی نور چراغ من گرفت
هوش مصنوعی: بوی گلستان تو چنان درهم تنیده است که تمام وجودم را پر کرده و روشنی و زندگی‌ام را تحت تأثیر قرار داده است.
رو ببر تو از چراغم روشنی
تا نباشی تو چو خفّاش دنی
هوش مصنوعی: من روشنایی‌ام را از تو می‌گیرم؛ بدون تو مانند خفاشی در این دنیا هستم که به تاریکی عادت کرده‌ام.
روشن و خندان شو از نورش دمی
لحظه‌ای برریش دل کن مرهمی
هوش مصنوعی: لحظه‌ای از نور او روشن و شاد باش و دل خود را با محبتش آرام کن.
گوش کن اسرار حق را همچو من
تا رهائی یابی از شیطان تن
هوش مصنوعی: با دقت به رازهای خداوند گوش بده، همانطور که من گوش می‌دهم، تا از بند شیطان جسمی رها شوی.
تن ترا ویران زدنیائی کند
جان ترا روشن ز بینائی کند
هوش مصنوعی: بدنت را با سختی و مشکلات این دنیا تضعیف می‌کند، اما جانت را با آگاهی و بینش روشن خواهد کرد.
اندر این دنیا چو تن پرور شوی
از چنین تن عاقبت بیسر شوی
هوش مصنوعی: وقتی در این دنیا غرق لذت‌های جسمانی شوی، در نهایت به سرانجامی ناخوشایند و بی‌سرانجام می‌رسی.
از تن بیسر چه آید غیر هیچ
هیچ چبود هیچ میدانی تو گیج
هوش مصنوعی: وقتی که انسانی سر نداشته باشد، از او هیچ فایده‌ای نمی‌توان انتظار داشت. آیا می‌دانی که این وضعیت چه بی‌ارزشی به همراه دارد؟
گیج باشد هیمهٔ دوزخ یقین
سهل باشد گر تو باشی این چنین
هوش مصنوعی: اگر تو به این صورت باشی، مطمئناً تکه‌های هیزم جهنم هم برایت آسان خواهد بود.
ای برادر خویش را صافی بساز
تا شود درهای رحمت بر تو باز
هوش مصنوعی: ای برادر، خودت را خالص و پاک کن تا درهای رحمت الهی به رویت گشوده شود.
چون شدی در راه حق حق را ببین
این سخن نقل است از سلطان دین
هوش مصنوعی: وقتی در راه حقیقت قرار گرفتی، به حقیقت نگاه کن. این گفته از پیشوای دین است.