بخش ۲۰ - در بیان حال و منع آنهائی که اهل شرند واز خود بیخبرند و دیگران را احتساب فرمایند
بوی سرگین در دماغت هست چست
محتسب گشتی که دینم شد درست
روز مانی احتساب خویش کن
ترک کردار و کتاب خویش کن
گرکنی تو همچو بهمان احتساب
بر سرت آید عذاب بیحساب
برگذر زین کار و از آزار خلق
ورنه چون دزدان بیاویزی بحلق
دزد دنیا خود متاعی برده بود
یا زمال اهل دنیا خورده بود
تو کنی رخنه بدین مصطفی
هیچ شرمی می نداری از خدا
تو کنی دلهای مردم را ملول
می نداری شرم از روح رسول
گر نباشد جمله کار تو ریا
در ره این فش از کجا و تو کجا
ای ترا افعال زشت و خلق هم
از تو حق گشته ملول و خلق هم
ای تو با این فسق و دستار بلند
در میان خلق گشته خود پسند
ای گرفته سبحه از بهر ریا
از ریا بگذر تو وبا راه آ
چند گردی بهر آزار کسان
شرم دار از خالق هر دو جهان
دل بدست آر و مجو آزار دل
ز آنکه باشدمخزن اسرار دل
خود نکوتر باشد از صد کعبه دل
ساز دل نیکوتر است از ساز گل
دل بود منزلگه اسرار غیب
گر نمیدانی تو راخود نیست عیب
عیب من آنست که گفتم راست را
بشنو ازمن خود یکی درخواست را
ترک آزار دل دانا بکن
تا نیفتی چون درخت از بیخ وبن
هر که آزار دل دانا کند
در دو عالم خویش را رسوا کند
رو مجو آزار دلها بیگناه
ورنه باشی در دو عالم رو سیاه
جهد کن دلهای ایشان شاد ساز
تا شود درهای جنّت بر تو باز
رو تو بیمنّت بدستت آر دل
ز آنکه از منّت بسی باشد خجل
هر که یک دل را بیازارد چو جان
جمله دلها را بیازارد عیان
این چنین کس از بدیها بدتر است
بلکه او خود در جهان چون کافر است
چند گویم من بتو ای هیچکس
هیچ کردی خویش را همچو مگس
ترک کن افعال بد را نیک شو
بر طریق صالحان نیک رو
من چگویم باتو تو خود هیچ کس
در میان خلق گشتی خرمگس
ای که آزردی دل عطار را
من بتوکی گویم این اسرار را
این همه اسرار از دل آمده
باتو گفتن راز مشکل آمده
بعد من گر خوانی این مظهر تمام
زینهارش تو نگهدار از عوام
بود این مظهر چو جوهر ذات بود
وین معانی از صفات ذات بود
رو تو جوهر خوان شو و جوهرشناس
تا بیابی علم معنی بی قیاس
رو تو جوهر دان و مظهر نیز هم
تا نگردی در معانی متّهم
مظهر وجوهر هم از گنج وی است
خود بدست ابلهان رنج وی است
از برای روح احمد جوهرم
و از برای نور حیدر مظهرم
نیک دان و نیکخوان و گوش کن
تا که روشن گرددت سرّ کهن
در جهان بسیار معنا گفتهاند
درّ اسرار معانی سفتهاند
از زمان مصطفا تا این زمان
واز زمان آدم آخر زمان
از ولی و شیخ و شاعر تا نجوم
کس ندانسته چو عطّار این علوم
هست او شاگرد حیدر بیشکی
تو چه میدانی از اینها خود یکی
نیست چون عطّار مرغی در جهان
زانکه هست او بلبل این بوستان
هیچ میدانی که این دادم ز کیست
وین همه افغان و فریادم ز کیست
بهر آن است تا بدانی خویش را
چند برخود میزنی تو نیش را
خویش را و نیش را بشناس تو
تا شود کارت چو حال من نکو
خویش تو پیراست باراه آردت
نیش تو کفر است گمراه آردت
گر نیابی پیر جوهر پیش آر
وانگهی مظهر چو جان خویش دار
چند گوئی تو به نااهلان سخن
دم نگهدار ومعانی ختم کن
تانگویندت توئی اهل حلول
یا توئی همچون روافض بوالفضول
یا نه دین ناصبی بربودهای
یا نه تو همچون خوارج بودهای
یا بگویند اتّحادی بودهای
یا تو کیش ملحدان بربودهای
گر نگویم راست اینها نشنوم
من بدین مصطفی آسودهام
هرچه گویندم کنمشان منبحل
ز آنکه دارم مهر شاهی را بدل
آنچه او گفتا بگو من گفتهام
من بگفت دیگران کی رفتهام
گفت دیگر ابلهان قیل است وقال
گفت شاه اولیا حالست حال
قال را در درس مان و حال گیر
تا شوی واصل تودرعرفان پیر
پیر تو شاهست دیگر پیر نیست
در دو عالم همچو او یک میر نیست
نور او از نور احمد تافته
حق بدست قدرتش بشکافته
سرّ ایشان کس نداند جز الاه
این سخن روشن شد از ماهی بماه
قصد من بسیار مردم کردهاند
خاطر مسکین من آزردهاند
جور بسیار از جهان بر من رسید
جور دنیا راه همی باید کشید
ناصرخسرو ز سرّ آگاه بود
نه چو تو او مرتد و گمراه بود
ناصر خسرو که اندوهی گرفت
رفت و منزل در سر کوهی گرفت
ناصر خسرو بحق پی برده بود
از میان خلق بیرون رفته بود
یار او یک غار بود و تار بود
او بنور و نار حق در کار بود
رو تو در کار خدامردانه باش
وز وجود خویشتن بیگانه باش
تا ببینی مظهر سلطان عشق
وانمائی در جهان برهان عشق
عشق چبود قبلهٔ سلطان دل
عشق چبود کعبهٔ میدان دل
عشق چبود مقصد ومقصود تو
عشق باشد عابد و معبود تو
عشق دارد درجهان دیوانهها
عشق کرده خانمان ویرانهها
عشق باشد تاج جمله اولیا
عشق گفته بامحمّد انّما
عشق گفته با محمّد در شهود
در نهان و آشکارا هرچه بود
عشق گفته با محمّد راز خود
هم از او بشنیده خود و آواز خود
عشق گفته آنچه پنهانی بود
عشق گفته آنچه سبحانی بود
عشق گفته راز پنهانی بما
رو بگو عطّار آن را برملا
عشق گفته رو بگو اسرار من
خود مترسان خویش را ازدار من
عشق گفتا من شدم همراه تو
عشق گفتا من شدم خود شاه تو
عشق گفتا من بتو ایمان دهم
بعد از آنی در معانی جان دهم
عشق گفتا شرع تعلیمت کنم
در طریق عشق تعظیمت کنم
عشق گفتا خود حقیقت آن ماست
وین معانی و بیان در شأن ماست
عشق گوید جملهٔ عالم منم
در میان جان و تن محرم منم
عشق گوید من بجمله انبیا
گفتهام راز نهانی بر ملا
عشق گوید اولیا شاگرد من
خواندن درس معانی ورد من
عشق گوید همنشین تو شدم
درس و تکرار و معین تو شدم
عشق گوید غافلی از حال من
از بد ونیک و ازین افعال من
عشق گوید فعل من نیکست و نیک
واندر این دریا نهانم همچو ریگ
عشق گوید تو برو بیهوش شو
پیش عشق او چو من پرجوش شو
عشق گوید غافلی از یار من
گوش کن یک لحظه از اسرار من
عشق گوید گر ز من غافل شدی
خود یقین میدان که بیحاصل شدی
عشق میگوید منم دریای راز
با توحاضر بودهام من در نماز
عشق گوید که مراخود یاد کن
وین دل غمگین من تو شاد کن
عشق گوید رو ز شیطان دور شو
وانگهی چون جان جانان نور شو
عشق گوید رو بدین شه گرو
وانگهی اسرار حق از شه شنو
عشق گوید که همو مقصود بود
با محمّد حامد ومحمود بود
عشق گوید گر بدانی شاه را
همچو خورشیدی ببینی ماه را
عشق گوید راه او راه من است
همچو عطّاری که آگاه من است
عشق گوید من بعالم آمدم
از برای دید آدم آمدم
عشق گوید گه نهانم گه عیان
من بجسم تو درآیم همچو جان
عشق گوید گر تو میخواهی مرا
رو بپوشان جامهٔ شاهی مرا
عشق گوید که لسان غیب من
این کتب را گفتهام بی عیب من
عشق گوید که بسی اسرارها
من دراین مظهر بگفتم بارها
عشق میگوید که این راز من است
بر سردست شهان باز من است
عشق میگوید که با حق راز من
از برون و از درون آواز من
عشق میگوید همه حیوان بدند
یک یکی در راه او انسان شدند
عشق میگوید که سلطانی کنم
باشه خود سرّ پنهانی کنم
عشق میگوید که دیدم رازها
مرغ معنی کرده است پروازها
عشق میگوید مدار حق منم
در معانی پود و تار حق منم
عشق میگوید نبی بر حق شتافت
زان بقرب حضرت اوراه یافت
عشق میگوید ولی بر من گذشت
تیر مهر او ز جان و تن گذشت
عشق میگوید علیٌ بابها
روزها گویم بتو زین بابها
عشق میگوید که بابم را شناس
وین معانی را بمظهر کن قیاس
عشق گوید چند میگویم بتو
سرّ اسرار نهانی تو بتو
عشق میگوید علی را میشناس
این معانی بشنو و میدار پاس
عشق میگوید علی چون روح بود
خود بدریای معانی نوح بود
عشق میگوید علی با حق چه گفت
هرچه گفته بود او آخر شنفت
عشق میگوید که ای گم کرده راه
میطلب از شاه مردان تو پناه
عشق میگوید که ایمان نیستت
ز آنکه مهر شاه مردان نیستت
عشق میگوید که شاهم اولیاست
با محمّد نور او در انّماست
عشق میگوید که علم اوّلین
پیش سلطان جهان باشد یقین
عشق میگوید که حق بیزار شد
از کسی کو از یکی با چار شد
عشق میگوید که ایمان چار نیست
در درون خود یکی دان چار نیست
عشق میگوید که جز یک یار نیست
جز یکی اندر جهان دیّار نیست
یار را یک دان نه یک را چار دان
تا شوی در ملک جان اسراردان
گفتگو بگذار مذهب خود یکی است
گر ندانی یک در ایمانت شکی است
تو براه شرع احمد رو چو من
تا شوی در ملک معنی بی سخن
من لسان الغیب دارم در زبان
زان لسان الغیب خوانندم عیان
تو لسان الغیب را نشنیدهای
ز آن طریق جاهلان بگزیدهای
رو براه مظهر و مظهر بخوان
تاشوی درمظهر من راز دان
مظهر و جوهر از این دریا بود
گه نهان گشته گهی پیدا بود
ای نهان و آشکارا جمله تو
در عیان مرد دانا جمله تو
بخش ۱۹ - حدیث دیگر در آتش رفتن جناب ابوذر در حضور حضرت مولی الموالی علیه و آله السلام: راویم این نکته را از شیخ دینبخش ۲۱ - تمثیل در بیان آنکه استعداد و قابلیت ضایع نماند هر کجا باشد و طلب هدایت نماید هر کجا بیابد: بود اندر عصر من دانا دلی
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بوی سرگین در دماغت هست چست
محتسب گشتی که دینم شد درست
هوش مصنوعی: بوی حیوانات به مشامت میرسد و تو به خاطر اینکه در مقام راهنمایی دیگران قرار گرفتهای، به حقیقت دین خود پایبند شدهای.
روز مانی احتساب خویش کن
ترک کردار و کتاب خویش کن
هوش مصنوعی: در روز حساب، به انجام کارها و رفتارهای خود فکر کن و از اعمال ناپسند و نوشتههای زشت خود دوری کن.
گرکنی تو همچو بهمان احتساب
بر سرت آید عذاب بیحساب
هوش مصنوعی: اگر تو همچون گذشته به حساب و کتاب بپردازی، عذاب و گرفتاریهای بیپایانی بر سرت خواهد آمد.
برگذر زین کار و از آزار خلق
ورنه چون دزدان بیاویزی بحلق
هوش مصنوعی: از این کار و آزار دادن مردم دوری کن، وگرنه مانند دزدان گرفتار خواهی شد و عواقب بدی برایت به همراه خواهد داشت.
دزد دنیا خود متاعی برده بود
یا زمال اهل دنیا خورده بود
هوش مصنوعی: دزد دنیا چیزی از این دنیا برده بود یا اینکه از مال و دارایی دیگران بهرهمند شده بود.
تو کنی رخنه بدین مصطفی
هیچ شرمی می نداری از خدا
هوش مصنوعی: تو با این کارها و بیاحترامیها به پیامبر هیچ گونه حیایی از خداوند نداری.
تو کنی دلهای مردم را ملول
می نداری شرم از روح رسول
هوش مصنوعی: اگر تو دلهای مردم را ناراحت کنی، شرم از روح پیامبر نباید داشته باشی.
گر نباشد جمله کار تو ریا
در ره این فش از کجا و تو کجا
هوش مصنوعی: اگر تمامی کارهایت خالص و بدون ریا باشد، پس این فاصلهای که بین تو و هدفات وجود دارد، از کجا ناشی میشود؟
ای ترا افعال زشت و خلق هم
از تو حق گشته ملول و خلق هم
هوش مصنوعی: تو با رفتار ناپسند و اخلاق بد خود موجب خستگی و بیحالی دیگران شدهای.
ای تو با این فسق و دستار بلند
در میان خلق گشته خود پسند
هوش مصنوعی: در میان مردم، تو با رفتار ناپسند و پوشش بلند خود، به دنبال جلب توجه و پسند خود هستی.
ای گرفته سبحه از بهر ریا
از ریا بگذر تو وبا راه آ
هوش مصنوعی: ای کسی که برای نمایش و ریا کار میکنی، از این ریا فراتر برو و به مسیر واقعی و حقیقی خودت برس.
چند گردی بهر آزار کسان
شرم دار از خالق هر دو جهان
هوش مصنوعی: هیچ کس را آزار نرسان، زیرا از پروردگار دو جهان شرم داشته باش.
دل بدست آر و مجو آزار دل
ز آنکه باشدمخزن اسرار دل
هوش مصنوعی: دل را به دست آور و به آن آسیب نزن، زیرا دل خود محلی برای رازها و اسرار است.
خود نکوتر باشد از صد کعبه دل
ساز دل نیکوتر است از ساز گل
هوش مصنوعی: دل انسان از هزاران کعبه و عبادتگاه ارزشمندتر است. به عبارتی دیگر، کیفیت و نیت پاک در دل، نسبت به زیباییهای ظاهری و ظریفتر از گل، اهمیت بیشتری دارد.
دل بود منزلگه اسرار غیب
گر نمیدانی تو راخود نیست عیب
هوش مصنوعی: دل مکان و جایگاه رازهای نهفته و غیب است. اگر تو از این اسرار بیخبر هستی، این به خود تو برنمیگردد و عیبی ندارد.
عیب من آنست که گفتم راست را
بشنو ازمن خود یکی درخواست را
هوش مصنوعی: من عیبم این است که به تو گفتم که حقیقت را از من بشنوی و از خودت چیزی نخواستی.
ترک آزار دل دانا بکن
تا نیفتی چون درخت از بیخ وبن
هوش مصنوعی: آزار نرسان به دل آدمهای دانا، تا مثل درختی که از ریشه کنده شده، نتواانی تحمل کنی.
هر که آزار دل دانا کند
در دو عالم خویش را رسوا کند
هوش مصنوعی: هر کس که به دل فردی دانا آسیب برساند، در دنیاهای مختلف خود را بدنام میکند.
رو مجو آزار دلها بیگناه
ورنه باشی در دو عالم رو سیاه
هوش مصنوعی: آزار نرسان به دلهای بیگناه، چون ممکن است در دو جهان رسوا شوی.
جهد کن دلهای ایشان شاد ساز
تا شود درهای جنّت بر تو باز
هوش مصنوعی: تلاش کن تا دلهای دیگران را شاد کنی تا درهای بهشت به روی تو گشوده شود.
رو تو بیمنّت بدستت آر دل
ز آنکه از منّت بسی باشد خجل
هوش مصنوعی: از تو نیازی به زحمت نیست که دل مرا به دست بیاوری، زیرا من به خاطر لطف و محبت تو خجالتزدهام.
هر که یک دل را بیازارد چو جان
جمله دلها را بیازارد عیان
هوش مصنوعی: هر کسی که به دل یکی آسیب بزند، گویا به همه دلها آسیب زده است. این موضوع به وضوح و روشنی مشخص است.
این چنین کس از بدیها بدتر است
بلکه او خود در جهان چون کافر است
هوش مصنوعی: این فرد از بدیها بدتر است و او در این دنیا مانند یک کافر به نظر میرسد.
چند گویم من بتو ای هیچکس
هیچ کردی خویش را همچو مگس
هوش مصنوعی: چند بار باید از تو بگویم ای کسی که هیچکارهای، خود را مثل مگس کوچک و ناچیز کردهای.
ترک کن افعال بد را نیک شو
بر طریق صالحان نیک رو
هوش مصنوعی: کارهای زشت را رها کن و به راه خوبان قدم بگذار.
من چگویم باتو تو خود هیچ کس
در میان خلق گشتی خرمگس
هوش مصنوعی: من چه بگویم درباره تو، وقتی که در بین مردم تبدیل به یک مگس زحمتکش شدهای.
ای که آزردی دل عطار را
من بتوکی گویم این اسرار را
هوش مصنوعی: ای کسی که دل عطار را آزردهای، من به تو رازهایی میگویم.
این همه اسرار از دل آمده
باتو گفتن راز مشکل آمده
هوش مصنوعی: این همه رازهایی که در دل دارم، به خاطر تو به زبان آمدهاند و بیان کردن این رازها کار آسانی نیست.
بعد من گر خوانی این مظهر تمام
زینهارش تو نگهدار از عوام
هوش مصنوعی: اگر بعد از من کسی این موجود کامل را بخواند، تو باید او را از مردم عامی حفظ کنی.
بود این مظهر چو جوهر ذات بود
وین معانی از صفات ذات بود
هوش مصنوعی: این وجود، نشانی از ماهیت واقعی است و این مفاهیم، نتیجه ویژگیهای آن ماهیت به شمار میآیند.
رو تو جوهر خوان شو و جوهرشناس
تا بیابی علم معنی بی قیاس
هوش مصنوعی: برای درک عمیق و واقعی، سعی کن خود را به شناخت و درک جوهر انسانیت و معنای اصیل زندگی برسانی و از این طریق به دانشی بینظیر دست پیدا کنی.
رو تو جوهر دان و مظهر نیز هم
تا نگردی در معانی متّهم
هوش مصنوعی: شما همچون یک ماده خالص و نمایان هستید، اما تا زمانی که به عمق معانی پی نبرید، نمیتوانید به درستی درک شوید.
مظهر وجوهر هم از گنج وی است
خود بدست ابلهان رنج وی است
هوش مصنوعی: شخصیت و جوهر انسان هم از وجود و گنجینهٔ درون او ناشی میشود، اما افرادی که نادان هستند، خود را به زحمت میاندازند و در مورد او دچار رنج و دردسر میشوند.
از برای روح احمد جوهرم
و از برای نور حیدر مظهرم
هوش مصنوعی: من به خاطر روح پیامبر احمد، دارای ویژگیهایی هستم و به خاطر نور امام علی، تجلی و نمایان میشوم.
نیک دان و نیکخوان و گوش کن
تا که روشن گرددت سرّ کهن
هوش مصنوعی: خوب یاد بگیر، خوب بخوان و با دقت گوش کن تا رازهای قدیمی برایت روشن شود.
در جهان بسیار معنا گفتهاند
درّ اسرار معانی سفتهاند
هوش مصنوعی: در دنیا معانی و مفاهیم بسیاری مطرح شده است و هر یک از این معانی، مانند مرواریدی از رازهای عمیق و ارزشمند هستند که در دل خود دارند.
از زمان مصطفا تا این زمان
واز زمان آدم آخر زمان
هوش مصنوعی: از زمان پیامبر اسلام تا کنون و از زمان حضرت آدم تا پایان دنیا.
از ولی و شیخ و شاعر تا نجوم
کس ندانسته چو عطّار این علوم
هوش مصنوعی: هیچکس مانند عطّار در این علوم آگاهی ندارد، هر چند که دیگران مانند ولی، شیخ و شاعر از موضوعات مختلفی سخن میگویند و به مسائل نجوم میپردازند.
هست او شاگرد حیدر بیشکی
تو چه میدانی از اینها خود یکی
هوش مصنوعی: او از شاگردان حضرت علی (ع) است و تو هیچ نمیدانی درباره این موضوعات، پس خودت یکی مانند او هستی.
نیست چون عطّار مرغی در جهان
زانکه هست او بلبل این بوستان
هوش مصنوعی: در دنیا هیچکس مانند عطّار وجود ندارد، چرا که او مانند بلبل این باغ است.
هیچ میدانی که این دادم ز کیست
وین همه افغان و فریادم ز کیست
هوش مصنوعی: آیا میدانی این ناله و فریاد من از کجا و به خاطر چه چیزی است؟
بهر آن است تا بدانی خویش را
چند برخود میزنی تو نیش را
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که برای این که بفهمی چقدر خودت را میشناسی، باید هر از گاهی به خودت سخت بگیری و واقعیتها را در نظر بگیری. در واقع، گاهی چالشها و مشکلات میتوانند به ما کمک کنند تا بهتر خودمان را بشناسیم و به عمق وجودیمان پی ببریم.
خویش را و نیش را بشناس تو
تا شود کارت چو حال من نکو
هوش مصنوعی: خودت و مشکلاتت را بشناس تا کارت همانند حال من خوب شود.
خویش تو پیراست باراه آردت
نیش تو کفر است گمراه آردت
هوش مصنوعی: کسی که خودش را با ویژگیهای خوب و شایسته آماده کند، به خوبی در مسیر صحیح حرکت میکند، اما اگر به اعتقادات و اصول خود بیتوجهی کند و راه نادرست را پیش بگیرد، به غلط و گمراهی میافتد.
گر نیابی پیر جوهر پیش آر
وانگهی مظهر چو جان خویش دار
هوش مصنوعی: اگر نتوانی همتای خود را پیدا کنی، پس مانند جان خود، آنچه را که داری، عزیز و ارزشمند بپندار.
چند گوئی تو به نااهلان سخن
دم نگهدار ومعانی ختم کن
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی با افرادی که شایسته نیستند صحبت کنی؟ بهتر است سکوت کنی و معنیها را به پایان برسانی.
تانگویندت توئی اهل حلول
یا توئی همچون روافض بوالفضول
هوش مصنوعی: میگویند که تو دارای مقام و مرتبهای هستی یا این که همچون افرادی هستی که در سخنوری و فضلفروشی افراط میکنند.
یا نه دین ناصبی بربودهای
یا نه تو همچون خوارج بودهای
هوش مصنوعی: یا این که دینی که برگزیدهای، دین ناصبی است و یا این که مانند خوارج بودهای.
یا بگویند اتّحادی بودهای
یا تو کیش ملحدان بربودهای
هوش مصنوعی: یا بگویند که تو بخشی از یک اتحاد بودهای، یا اینکه تو پیرو و مروج عقاید ملحدان بودهای.
گر نگویم راست اینها نشنوم
من بدین مصطفی آسودهام
هوش مصنوعی: اگر من حقیقت را بیان نکنم، دیگر هیچ کلمهای نمیشنوم و به این پیامبر (مصطفی) آرامش دارم.
هرچه گویندم کنمشان منبحل
ز آنکه دارم مهر شاهی را بدل
هوش مصنوعی: هر چه دیگران بگویند، من به آن عمل نمیکنم؛ زیرا من در دل خود محبت و ارادت به شاه را دارم.
آنچه او گفتا بگو من گفتهام
من بگفت دیگران کی رفتهام
هوش مصنوعی: هر چه او بیان کرده، من هم همان را میگویم. من هرگز نظر دیگری نداشتهام.
گفت دیگر ابلهان قیل است وقال
گفت شاه اولیا حالست حال
هوش مصنوعی: گفت دیگران بیخود و بیجهت صحبت میکنند و چیزی نمیدانند، ولی او در مورد احوال آدمهای با فهم و روشنبین صحبت میکند و اوضاع آنها را بررسی میکند.
قال را در درس مان و حال گیر
تا شوی واصل تودرعرفان پیر
هوش مصنوعی: به گفته این بیت، باید در درس و آموزش خود دقت و جدیت داشته باشی تا به شناخت و درک عمیق حقیقی برسید و به مقام معنوی و عرفانی نائل شوی.
پیر تو شاهست دیگر پیر نیست
در دو عالم همچو او یک میر نیست
هوش مصنوعی: این سخن میگوید که مردی که به سن و سالی رسیده، دیگر به عنوان پیر شناخته نمیشود و در کل جهان هیچکس مانند او نیست. او در جایگاه و مقام خود برجسته و یگانه است.
نور او از نور احمد تافته
حق بدست قدرتش بشکافته
هوش مصنوعی: نور او از نور محمد الهام گرفته است و با قدرتی که دارد، حق را به وضوح آشکار کرده است.
سرّ ایشان کس نداند جز الاه
این سخن روشن شد از ماهی بماه
هوش مصنوعی: هیچکس راز آنها را نمیداند جز خدا. این جمله به روشنی از ماه به ماه دیگر منتقل میشود.
قصد من بسیار مردم کردهاند
خاطر مسکین من آزردهاند
هوش مصنوعی: من بارها مورد هدف مردم قرار گرفتهام و از این موضوع دلخور و ناراحت هستم.
جور بسیار از جهان بر من رسید
جور دنیا راه همی باید کشید
هوش مصنوعی: خیلی از ناملایمات و سختیهای زندگی به سراغ من آمده است، اما برای ادامهی زندگی باید با این دشواریها کنار بیایم و تحمل کنم.
ناصرخسرو ز سرّ آگاه بود
نه چو تو او مرتد و گمراه بود
هوش مصنوعی: ناصرخسرو به حقایق عمیق و اسرار آگاه بود، در حالی که تو همچون او نیستی و در گمراهی به سر میبری.
ناصر خسرو که اندوهی گرفت
رفت و منزل در سر کوهی گرفت
هوش مصنوعی: ناصر خسرو که در غم و اندوه به سر میبرد، تصمیم میگیرد به مکانی دور از مردم و در دامنه کوهی برود و در آنجا زندگی کند.
ناصر خسرو بحق پی برده بود
از میان خلق بیرون رفته بود
هوش مصنوعی: ناصر خسرو به حقیقتی عمیق پی برده بود و از میان مردم دور شده بود.
یار او یک غار بود و تار بود
او بنور و نار حق در کار بود
هوش مصنوعی: دوست او در زندگی همچون یک پناهگاه بود و او در تاریکی و ناآگاهی به سر میبرد. اما در عین حال در تلاش بود تا با نور و حقیقت راهی برای خود پیدا کند.
رو تو در کار خدامردانه باش
وز وجود خویشتن بیگانه باش
هوش مصنوعی: در کارهای نیک و انسانی تلاش کن و از خودخواهی و خودمحوری فاصله بگیر.
تا ببینی مظهر سلطان عشق
وانمائی در جهان برهان عشق
هوش مصنوعی: ببین که جلوهگاه عشق حقیقی چگونه در جهان نمایان میشود و عشق را از بند جهل رها میسازد.
عشق چبود قبلهٔ سلطان دل
عشق چبود کعبهٔ میدان دل
هوش مصنوعی: عشق به مانند نقطهای است که قلب و روح انسان به آن سمت و سو میگیرد. عشق همانطور که کعبه در میانهٔ دین و عبادت قرار دارد، برای دل نیز مرکزیت و معنای ویژهای دارد. در واقع، عشق هدف و مقصود اصلی دل و روح انسان است.
عشق چبود مقصد ومقصود تو
عشق باشد عابد و معبود تو
هوش مصنوعی: عشق باید هدف و هدف نهایی تو باشد، عشق باید انسان را به عبادت و پرستش الهی هدایت کند.
عشق دارد درجهان دیوانهها
عشق کرده خانمان ویرانهها
هوش مصنوعی: عشق در دنیای مجنونها وجود دارد و عشق ورزیدن باعث خراب شدن و ویرانی خانهها میشود.
عشق باشد تاج جمله اولیا
عشق گفته بامحمّد انّما
هوش مصنوعی: عشق، بالاترین مقام و نشانه ی اولیای الهی است و پیامبر محمد (ص) نیز درباره آن فرمودند که تنها با عشق میتوان حقیقت را درک کرد.
عشق گفته با محمّد در شهود
در نهان و آشکارا هرچه بود
هوش مصنوعی: عشق، چه به شکل نهان و چه به صورت آشکار، در ارتباط با محمّد بیان شده است.
عشق گفته با محمّد راز خود
هم از او بشنیده خود و آواز خود
هوش مصنوعی: عشق به محمّد گفته است که رازهایش را از او شنیده و صدای خود را نیز در او یافته است.
عشق گفته آنچه پنهانی بود
عشق گفته آنچه سبحانی بود
هوش مصنوعی: عشق به ما حقیقتهایی را که در دل پنهان بودند، بازگو کرده و نشان میدهد که چه چیزهایی را باید از ذات خداوند شناخت و درک کرد.
عشق گفته راز پنهانی بما
رو بگو عطّار آن را برملا
هوش مصنوعی: عشق یک راز نهفتهای دارد که اگر بگویی، عطّار آن را آشکار خواهد کرد.
عشق گفته رو بگو اسرار من
خود مترسان خویش را ازدار من
هوش مصنوعی: عشق، رازهای من را بگو و خودت را از من نترسان.
عشق گفتا من شدم همراه تو
عشق گفتا من شدم خود شاه تو
هوش مصنوعی: عشق به من گفت که من همیشه با تو هستم و در واقع خود عشق، شاه و فرمانروا یا باری است که تو بر آن تکیه داری.
عشق گفتا من بتو ایمان دهم
بعد از آنی در معانی جان دهم
هوش مصنوعی: عشق به من گفت که ایمان و اعتقاد عمیق به تو میدهم و پس از آن، جان و زندگیام را برای تو فدای میکنم.
عشق گفتا شرع تعلیمت کنم
در طریق عشق تعظیمت کنم
هوش مصنوعی: عشق میگوید که قواعد و قوانین خود را به تو آموزش میدهم و در راه عشق به تو احترام میگذارم.
عشق گفتا خود حقیقت آن ماست
وین معانی و بیان در شأن ماست
هوش مصنوعی: عشق میگوید که خود حقیقت وجود ما است و این معانی و توضیحات تنها به ما مربوط میشود.
عشق گوید جملهٔ عالم منم
در میان جان و تن محرم منم
هوش مصنوعی: عشق میگوید که من، همهٔ دنیا هستم و در دل و روح انسان، تنها کسی هستم که از رازها و احساسات او باخبرم.
عشق گوید من بجمله انبیا
گفتهام راز نهانی بر ملا
هوش مصنوعی: عشق میگوید که من تمام پیامبران را به رازهای پنهان آگاه کردهام.
عشق گوید اولیا شاگرد من
خواندن درس معانی ورد من
هوش مصنوعی: عشق میگوید که اولیا و دوستان من، شاگردان من هستند که درسهایی از معانی و مضمونهای عمیق را میخوانند و میآموزند.
عشق گوید همنشین تو شدم
درس و تکرار و معین تو شدم
هوش مصنوعی: عشق میگوید که من با تو همراه شدم و در این راه، درسها و تجارب زندگیات را تکرار کردهام تا به تو کمک کنم.
عشق گوید غافلی از حال من
از بد ونیک و ازین افعال من
هوش مصنوعی: عشق به من میگوید که تو از وضعیت من خبر نداری، نه از خوبیهایم و نه از بدیهایم و نه از کارهایم.
عشق گوید فعل من نیکست و نیک
واندر این دریا نهانم همچو ریگ
هوش مصنوعی: عشق میگوید که کار من خوب است و در این دریا، مانند دانههای ریز شن پنهان هستم.
عشق گوید تو برو بیهوش شو
پیش عشق او چو من پرجوش شو
هوش مصنوعی: عشق به تو میگوید که مانند من دیوانهوار به درگاه این عشق برو و خودت را گم کن.
عشق گوید غافلی از یار من
گوش کن یک لحظه از اسرار من
هوش مصنوعی: عشق به تو میگوید که از محبوب من غافلی، پس برای یک لحظه به اسرار من گوش کن.
عشق گوید گر ز من غافل شدی
خود یقین میدان که بیحاصل شدی
هوش مصنوعی: عشق میگوید اگر از من بیخبر شدی، مطمئن باش که هیچ دستاوردی نخواهی داشت.
عشق میگوید منم دریای راز
با توحاضر بودهام من در نماز
هوش مصنوعی: عشق به تو میگوید که من مانند دریای پر از رازها هستم و همیشه در کنار تو بودهام، حتی در لحظاتی که تو در حال عبادت بودی.
عشق گوید که مراخود یاد کن
وین دل غمگین من تو شاد کن
هوش مصنوعی: عشق به من میگوید که همیشه به یاد خودم باش و دل غمگین من را شاد کن.
عشق گوید رو ز شیطان دور شو
وانگهی چون جان جانان نور شو
هوش مصنوعی: عشق میگوید از وسوسههای شیطانی فاصله بگیر و سپس مانند روشنی جان، به نور عشق تبدیل شو.
عشق گوید رو بدین شه گرو
وانگهی اسرار حق از شه شنو
هوش مصنوعی: عشق میگوید: به این پادشاه توجه کن و سپس رازهای حق را از او بشنو.
عشق گوید که همو مقصود بود
با محمّد حامد ومحمود بود
هوش مصنوعی: عشق میگوید که هدف واقعی همان محمد است که هم حامد است و هم محمود.
عشق گوید گر بدانی شاه را
همچو خورشیدی ببینی ماه را
هوش مصنوعی: عشق میگوید اگر تو قادر به درک و شناخت شاه باشی، مانند این است که ماه را در کنار خورشید ببینی.
عشق گوید راه او راه من است
همچو عطّاری که آگاه من است
هوش مصنوعی: عشق میگوید که مسیر او همان مسیر من است، مانند عطاری که به خوبی از حال من باخبر است.
عشق گوید من بعالم آمدم
از برای دید آدم آمدم
هوش مصنوعی: عشق میگوید که من به دنیا آمدهام تا آدم را ببینم و به او عشق بورزم.
عشق گوید گه نهانم گه عیان
من بجسم تو درآیم همچو جان
هوش مصنوعی: عشق میگوید که گاهی در خفا و گاهی به وضوح هستم. من مانند جان در وجود تو حاضر میشوم.
عشق گوید گر تو میخواهی مرا
رو بپوشان جامهٔ شاهی مرا
هوش مصنوعی: عشق میگوید اگر میخواهی من را به دست بیاوری، مرا با لباسی باشکوه بپوشان.
عشق گوید که لسان غیب من
این کتب را گفتهام بی عیب من
هوش مصنوعی: عشق میگوید که من رازهایی را بدون هیچ نقصی در این کتابها بیان کردهام.
عشق گوید که بسی اسرارها
من دراین مظهر بگفتم بارها
هوش مصنوعی: عشق میگوید که من بارها رازهای زیادی را در این قالب بیان کردهام.
عشق میگوید که این راز من است
بر سردست شهان باز من است
هوش مصنوعی: عشق میگوید که این راز فقط به من تعلق دارد و در بالای سر پادشاهان نیز بر من حاکم است.
عشق میگوید که با حق راز من
از برون و از درون آواز من
هوش مصنوعی: عشق میگوید که راز من را هم از بیرون و هم از درون بخوان.
عشق میگوید همه حیوان بدند
یک یکی در راه او انسان شدند
هوش مصنوعی: عشق به همه میگوید که دیگر موجودات بیفایدهاند، اما تنها یک نفر با عشق واقعی انسانیت را پیدا کرده است.
عشق میگوید که سلطانی کنم
باشه خود سرّ پنهانی کنم
هوش مصنوعی: عشق میگوید که میخواهم سلطنت کنم، اما در عین حال، راز و اسرار خود را مخفی نگه دارم.
عشق میگوید که دیدم رازها
مرغ معنی کرده است پروازها
هوش مصنوعی: عشق میگوید که رازهای زیادی را دیدهام و مرغی که معنای این رازها را درک کرده، در حال پرواز است.
عشق میگوید مدار حق منم
در معانی پود و تار حق منم
هوش مصنوعی: عشق میگوید که حقی وجود دارد که من در تمام معانی و جزئیات آن حضور دارم و همه چیز به من وابسته است.
عشق میگوید نبی بر حق شتافت
زان بقرب حضرت اوراه یافت
هوش مصنوعی: عشق میگوید پیامبر راستین به خاطر نزدیکی به حضرت حق تلاش کرد و به او نزدیک شد.
عشق میگوید ولی بر من گذشت
تیر مهر او ز جان و تن گذشت
هوش مصنوعی: عشق میگوید، اما تیر محبت او به عمق جان و جسم من نفوذ کرد و از آن عبور کرد.
عشق میگوید علیٌ بابها
روزها گویم بتو زین بابها
هوش مصنوعی: عشق میگوید، من روزها از در عشق با تو صحبت میکنم.
عشق میگوید که بابم را شناس
وین معانی را بمظهر کن قیاس
هوش مصنوعی: عشق میگوید که وارد دنیای من شو و این مفاهیم را به شکل واضحی نشان بده.
عشق گوید چند میگویم بتو
سرّ اسرار نهانی تو بتو
هوش مصنوعی: عشق میگوید که چقدر میتوانم به تو از رازهای پنهانیات بگویم.
عشق میگوید علی را میشناس
این معانی بشنو و میدار پاس
هوش مصنوعی: عشق به تو میگوید که علی را بشناسی و این معانی را بشنوی و در نگهداری آنها کوشا باش.
عشق میگوید علی چون روح بود
خود بدریای معانی نوح بود
هوش مصنوعی: عشق میگوید علی مانند روح است و او به دریای معانی نوح شباهت دارد.
عشق میگوید علی با حق چه گفت
هرچه گفته بود او آخر شنفت
هوش مصنوعی: عشق میگوید که علی چه سخنانی با حق (خدا) دارد و هر چه که گفته، در نهایت او همه آنها را شنیده است.
عشق میگوید که ای گم کرده راه
میطلب از شاه مردان تو پناه
هوش مصنوعی: عشق به تو میگوید که ای کسی که راهت را گم کردهای، از بزرگ مردان کمک و پشتیبانی بخواه.
عشق میگوید که ایمان نیستت
ز آنکه مهر شاه مردان نیستت
هوش مصنوعی: عشق میگوید که تو ایمان نداری، چون هیچ محبتی به بزرگمردان و کسانی که در عشق خالص هستند، نداری.
عشق میگوید که شاهم اولیاست
با محمّد نور او در انّماست
هوش مصنوعی: عشق میگوید که من نخستین پادشاه هستم و نور من در وجود پیامبر محمد تجلی یافته است.
عشق میگوید که علم اوّلین
پیش سلطان جهان باشد یقین
هوش مصنوعی: عشق میگوید که داشتن علم و دانش، در پیشگاه پادشاهی جهان از اهمیت بالایی برخوردار است.
عشق میگوید که حق بیزار شد
از کسی کو از یکی با چار شد
هوش مصنوعی: عشق میگوید خداوند از کسی که به خاطر منافع و دنیا به دیگران پشت کند و تنها به خود فکر کند، بیزار است.
عشق میگوید که ایمان چار نیست
در درون خود یکی دان چار نیست
هوش مصنوعی: عشق میگوید که در درون خود به باور و ایمان نیازی نیست و همه چیز را باید به یکپارچگی و وحدت شناخت.
عشق میگوید که جز یک یار نیست
جز یکی اندر جهان دیّار نیست
هوش مصنوعی: عشق میگوید که در دنیا فقط یک معشوق وجود دارد و هیچ چیز و هیچکس دیگری شایسته توجه نیست.
یار را یک دان نه یک را چار دان
تا شوی در ملک جان اسراردان
هوش مصنوعی: دوستی را به عنوان یک مشاور و یاری در نظر بگیر نه فقط به عنوان یک فرد عادی، تا بتوانی در دنیای روح و جان به راحتی سفر کنی و به اسرار آن دست یابی.
گفتگو بگذار مذهب خود یکی است
گر ندانی یک در ایمانت شکی است
هوش مصنوعی: بهتر است درباره اعتقادات مذهبی خود بحث نکنید، زیرا اگر نمیدانید، شک در ایمانت وجود دارد.
تو براه شرع احمد رو چو من
تا شوی در ملک معنی بی سخن
هوش مصنوعی: تو با پیروی از راه پیامبر احمد، مانند من به سرزمین معنا قدم بگذار تا بدون کلام به حقیقت برسید.
من لسان الغیب دارم در زبان
زان لسان الغیب خوانندم عیان
هوش مصنوعی: من سخنانی از عالم غیب دارم که به زبان میآورم و به همین خاطر، من را از مخاطبانم میشناسند.
تو لسان الغیب را نشنیدهای
ز آن طریق جاهلان بگزیدهای
هوش مصنوعی: تو سخنان غیبی را نشنیدهای و به خاطر نادانیها و بیخبریها، راه بیراهی را انتخاب کردهای.
رو براه مظهر و مظهر بخوان
تاشوی درمظهر من راز دان
هوش مصنوعی: به سمت مظهر الهی برو و او را با نام مظهر صدا کن تا تو هم در مقام شناخت من به راز و رمزها پی ببری.
مظهر و جوهر از این دریا بود
گه نهان گشته گهی پیدا بود
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که وجود و حقیقت دریا گاهی پنهان و گاهی نمایان است. در اینجا اشاره به تغییرات و تحولات زندگی و وجود دارد که ممکن است در یک زمان مشخص، درونی و پنهان باشد و در زمان دیگر، آشکار و واضح شود.
ای نهان و آشکارا جمله تو
در عیان مرد دانا جمله تو
هوش مصنوعی: تو در عیان، هم پنهانی و هم آشکاری، مرد دانا به تمام وجود تو آگاه است.