بخش ۱۹ - حدیث دیگر در آتش رفتن جناب ابوذر در حضور حضرت مولی الموالی علیه و آله السلام
راویم این نکته را از شیخ دین
آنکه او را بود خود علم الیقین
شیخ دین و پیشوای اهل دید
بایزید آن حکمت حق را کلید
گفت با من جعفر صادق امام
آنکه بد در علم دین حاذق تمام
گشت روزی دُرفشان آن مقتدا
گفت پیشم پیر بسطامی بیا
یک زمان از هر سخن خاموش کن
آنچه میگوید زبانم کوش کن
در مدینه باب من از بهر گشت
با گروهی از صحابه میگذشت
همرهش بودند آن شهزادهها
آنکه ایشان را خدا گفته ثنا
و آنکسان کایشان بدندی بینظیر
جمله بودند از محبّان امیر
چون نصیر و قنبر و سلمان ما
بوذر و عمّار یا سر ز آن ما
مالک اشتر بایشان بود و بس
بود مختار مسیّب هم نفس
پس محمّد ابن بوبکر و حبیب
سعد بین عبّاده و ابن حسیب
عبد رحمن بن عدّاس از هرب
بود او از جمع یاران از عقب
این جماعت هیفده تن بودهاند
در طریق شاه ره پیمودهاند
با محمّد کز حنف شد نام او
کز حنیفت بوده میدان مام او
خود امیرمؤمنان سه چیز داشت
در زمین جان خود این تخم کاشت
این مراتب را به جز حیدر که دید
گر نمیدانی بپرس از بایزید
بایزید و من بعالم گفتهایم
وین در معنیّ حق را سفتهایم
این سه چیز از حق باو وارد شده
این سه بر ارباب معنی جد شده
این سه مظهر را ز شه دانیم ما
هم ز مظهر می برآمد این صدا
این سه معنی را بگویم با تو من
چون تو هستی در معانی گام زن
اولین آن ولایت دان بعلم
و آخرین آن سخاوت دان و حلم
پس شجاعت کان بوددلخواه ما
در جهان ختم است او بر شاه ما
هر یکی فرزند را داد او یکی
زنکه او بد والی حق بیشکی
پس سخاوت گشت حق آن حسن
پس ولایت از حسین آمد علن
خود شجاعت بر محمّد داده بود
ز آنکه اودرملک دین شهزاده بود
چون بدانستی که اینها حق کیست
با تو گویم راز پنهانی که چیست
گر تو چون ایشان معانی دان شوی
بر سریر ملک دین سلطان شوی
یا تو همچون آن جماعت گوش باش
یا چو عطّار این زمان پر جوش باش
تو کمر را همچو ایشان بند چست
دامن شه را بدستت گیر رست
این جماعت پیرو شاهند همه
این جماعت رهرو راهند همه
این جماعت جان فدای شه کنند
و آن جماعت خود ترا گمره کنند
ترک ایشان گیر و ترک خویشتن
تا شوی در دنیی و عقبا چو من
ترک دنیا گیر و بدعتهای بد
تا نیفتی در مذلّت تا ابد
رو تکبّر را بمان درویش شو
وانگهی نزد امیر خویش شو
تا تو را راهی نماید راست راست
ره رو این راه بیشک مصطفاست
مصطفی در شرع تعلیمت کند
مرتضی در صدق تعظیمت کند
مصطفی اندر جهان گلشن شده
مرتضی از دید حق روشن شده
مرتضی روشن شده ازنور او
مظهر نور ولایت پور او
این جماعت خود محبّان ویند
در حقیقت دوستداران ویند
خود همی رفتند در کوی مغان
جای ترسایان بد آنجا بی گمان
یک جماعت از بزرگان یهود
بر سر آتش نشسته همچودود
داش گرمی بر سر آن کوی بود
چیده دودی آتش بسیار زود
آتش بسیار در وی سوخته
بر مثال دوزخی افروخته
آن جماعت جملگی جمع آمده
بهرخشت خویش چون شمع آمده
ناگهی دیدند آنهاشاه را
پیش شه رفتند رفته راه را
پیر ایشان گفت بازوج بتول
یک سخن گویم ز لطفت کن قبول
بود عمری تاکه من میخواستم
پرسم این مطلب که میآراستم
بر زبان نام تو عمری راندهام
وصف تو اندر کتبها خواندهام
بود شیخ قوم حمران یهود
او بسی از علم حکمت خوانده بود
گفت باشه من مسلمان میشوم
در میان این عزیزان میشوم
یاامیر این جمله را احوال گو
تا بدانم حال ایشان را نکو
من همی خواهم که چون ایشان شوم
در قدوم حضرتت انسان شوم
گفت شاه اولیا بشنو ز من
جمله یک نورند اندر یک بدن
این جماعت پی سوی حق بردهاند
وز وجود خویش جمله مردهاند
سر فدای راه حق ایشان کنند
مرهمی بر جان دل ریشان کنند
آنچه حق گفتست ایشان آن کنند
پنجه اندر پنجهٔ شیران کنند
لیک در فرمان حق فرمان برند
زانجهت از این جهان ایمان برند
هرچه از حق باشد آن گردن نهند
لیک مر بی راه را گردن زنند
گشته اینها یک جهت در راه حق
جهد کن این دم تو برخوان این سبق
هرچه گفته مصطفا من آن کنم
عالمی را زین خبر حیران کنم
هرچه من خواهم همینها آن کنند
خانهٔ ظلم و حسد ویران کنند
جملگی هستند خود بر راه راست
چون حسن کو بصری ومقبول ماست
گفت پس حمران که یا خیرالاُمم
وارهان این دم مرا از بند غم
یک محبّ را گوی تا فرمان برد
در میان داش خانه در شود
چون رود او و نسوزد آن زمان
آورم من عرض کلمه بر زبان
پس بشهر دین احمد در روم
بر تو و بر دوستانت بگروم
من یقین دانم که دینت حق بود
دین احمد خود حق مطلق بود
گفت پس رهبان بحضرت کی امیر
گر نمائی این کرامت از ضمیر
یک هزار و یک صد و چهل کس یقین
بوده شاگردان من در علم دین
ما و ایشان جمله در دینت رویم
جمله بر تعلیم و تلقینت رویم
چون از او بشنید شه این مشکلات
گفت بینائی خداوندا بذات
یا الهی کن دعایم مستجاب
در چنین امید بخشم فتح باب
چون دعائی کرد شاه اولیا
در دعا آورد نام مصطفا
با ابوذر شه اشارت کرد فاش
کاندرین آتش چو ابراهیم باش
دان که ابراهیم باب من بده
و آنچنان آتش بر او گلشن شده
چون شنید از شه اباذر این سخن
رفت سوی آنچنان داش کهن
همچو پروانه بسوی نار رفت
بروی آن آتش همه گلزار رفت
هر که از اخلاص برخوردار شد
بروی آتش سر بسر گلزار شد
بود بوذر زرّ خالص لاجرم
پاک بیرون آمد و شد محترم
زرّ خالص خود نسوزد در گداز
زانکه خالص بود آمد پاک باز
خلق بیحد بود آنجا جمله جمع
تا که دریابند آنجا حال شمع
چون ابوذر در میان داش رفت
سرّی از اسرار حیدر فاش رفت
مردمان گفتند بوذر سوخته
جان ما را خود سراسر سوخته
مصطفا را بد باو اسرارها
در بهشت او را بود گلزارها
بود او پیر و ضعیف و ناتوان
لیک در باطن بمعنی بد جوان
بوداو پیش پیمبر بس عزیز
بارها گفتی علی با او دو چیز
که توئی دانا توئی بینا به راز
راز را محرم توئی ای دلنواز
پس اشارت کرد با سلمان امیر
گفت این خرقه بیا از من بگیر
پیش بوذر رو روان پوشان به وی
بعد از این این جام را نوشان به وی
چون شنید از شاه سلمان آنچنان
شد بسوی داش خندان و دوان
تا رود در داش سوزان همچو او
عالمی بینند آن سرّ مگو
زانکه سلمان دیده بد سرها بسی
همچو او عارف نبوده هر کسی
شه بسلمان گفت او در داش نیست
سرّ اسرار خدا خود فاش نیست
درس داش است خود یک خانهٔ
بوذر آنجا هست با پیمانهٔ
زود پوشان خرقه و زودش بیار
بهر او دارند یاران انتظار
رفت سلمان و بدیدش همچو ماه
گفت هستی مظهر انوار شاه
روی او بوسید و دستش نیز هم
گفت داری این زمان تو جام جم
گفت این خلعت ز من بستان و پوش
جام حیدر باشد این بستان بنوش
چونکه نام شه شنید او محو شد
رفت در سکر و دگر با صحو شد
گفت با سلمان که از پیغام دوست
جان خود را میکنم انعام دوست
غیر از اینم خود متاعی بیش نیست
وین جهان خود یک سماعی بیش نیست
شربت خاص علی نوشید مرد
خرقه را پوشید و حق راسجده کرد
گفت یا سلمان که شاه من کجاست
دانکه او آئینهٔ سرّ خداست
تا ببینم روی او بیخویشتن
تا بیایم سوی او بیخویشتن
گفت خلقی با امیر استادهاند
وز غمت بعضی بخاک افتادهاند
چون ابوذر انتظار شه شنید
خویشتن را بیخود اندر ره کشید
دست سلمان را گرفت و شد روان
تا که شد نزدیک شاه غیب دان
پیش شه چون آمدند آن هر دو تن
نعرهای کردند هر سو مرد و زن
هر یکی گفتا بشاه اولیا
ای شده بعد از محمّد پیشوا
دست ما و دامن تو ای امام
ما بتو داریم ایمان والسّلام
هر که از جان پیرو حیدر بود
از ملایک او یقین بهتر بود
پس مسلمان گشت حمران یهود
متّفق گشتند با او هر که بود
مختصر گفتم من این اسرار را
تا نگوئی رافضی عطّار را
گر تو میدانی علی را رافضی
من نمیدانم ولی را رافضی
من مقلّد نیستم در دین چو تو
دارم اسرار خدا از گفت او
من نیم خارج چو تو ای ناصبی
من شدم بیزار هم از رافضی
رو تو چون بوذر زغشها پاک شو
بعد از آن در نار خوش چالاک شو
گرنه سوزی تو به آتش هر زمان
چون تراغش باشد اندر این جهان
هستی خود را در آتش هر زمان
پیش صرّافان معنی کن بیان
تا بگوید روح انسانی سخن
وین معانی را ببین و گوش کن
وین معانی پیش درویشان بود
وین حقایق نزد دلریشان بود
این سخن با شیخ و با مفتی مگو
زانکه زین معنی ندارد رنگ و بو
بوی این معنی ز سیب مصطفاست
سرّ این معنی حقیقت مرتضی است
همچو بوذر تو ز غیر حق گذر
تا نیفتی عاقبت اندر سقر
رو تو چون منصور بردار فنا
تا ببینی نور حق را بی لقا
رو تو چون بوذر ز جان بگذر همه
تا خلاصی یابی از آذر همه
رو تو چون منصور و با حق رازگو
وانگهی با اهل وحدت بازگو
رو تو چون بوذر شه خود را ببین
تا بتو بنماید او حق را یقین
رو تو چون بوذر معانی را بدان
تا شود آسان بتو رفتار جان
رو تو چون منصور عاشق گرد و مست
تا بتو روشن شود سرّ الست
رو چو بوذر باش تسلسم امیر
چند گردی گرد هر میرو و زیر
رو تو چون منصور در دریای محو
چند خوانی پیش مفتی صرف و نحو
رو تو چون منصور و خود منصور شو
رو ز خود بگذر بمعنی نور شو
رو تو چون بوذر بسلمان یار باش
تا شودبر تو معانی جمله فاش
رو تو چون منصور معنی را شکاف
تا شوی در مظهرم معنی شکاف
رو تو چون منصور و احمد شاه بین
تا شوی در شرع او خود راه بین
رو چو بوذر بحر را غوّاص دار
درّ معنی راز بحر دین برآر
رو تو چون منصور فرد فرد شو
همچو ماه آسمان شبگرد شو
رو تو چون بوذر مبین اغیار را
تا بیابد روح تو ستّار را
رو تو چون منصور با حق یار شو
تا بری از شبلی و کرخی گرو
رو تو چون بوذر بنار معرفت
تاکنی جا در مقام مغفرت
رو تو چون منصور بردار نعم
تا شوی تو جود مطلق در کرم
رو تو چون منصور و حق را فاش گو
وآنگهی از سرّ معنیهاش گو
رو تو چون منصور با حق راست شو
کج مباز و این سخن ازمن شنو
رو تو چون بوذر بشب بیدار شو
وآنگهی با ذکر حق درکار شو
رو تو چون منصور نور نور شو
یا چو موسی زمان بر طور شو
رو چو منصور و صفا بین در صفا
تا رسی دروادی ربّ العلا
رو چو بوذر پیشوا چون شاه گیر
تا شوی بر اهل معنی تو امیر
رو چو منصور و ظهور او ببین
تا که روشن گرددت سرّ یقین
رو چو بوذر سر بنه بر خطّ شاه
تا که روشن گرددت سرّ آله
هر که راه حیدر و اولاد رفت
کفر و ظلم او همه بر باد رفت
من بدنیا خود نخواهم مال و جاه
زانکه هستم من غنی از حبّ شاه
رو تو ترک دنیی وعقبی بگو
مظهرم را بین و خود اسرار جو
هرچه جوئی از ویت حاصل بود
زانکه عطّار اندر او واصل بود
هر که واصل نیست او در پردهایست
اندر این وادی چو ره گم کردهایست
هیچ میدانی که اینها بهر چیست
وین سخنهاو معانی بهر کیست
هیچ میدانی که قرآن خوان که بود
همچو نوری در میان جان که بود
هیچ میدانی که باب علم کیست
واندرین عالم بجود و حلم کیست
هیچ میدانی که اسرار خدا
از که شد پیدا بکه آمدندا؟
هیچ میدانی که طور و نور کیست
پرتو انوار حق بر طور چیست
هیچ میدانی که منصور از که گفت
درّ اسرار الهی را که سفت
هیچ میدانی که بوذر یار کیست
درجهان او واقف اسرار کیست
هیچ میدانی که سلمان با که دید
نعرهٔ شیران در آن صحرا شنید
هیچ میدانی که در معراج کیست
با محمّد همسر و هم تاج کیست
هیچ میدانی که مرد و زنده شد
باعرابی و شتر در پرده شد
گر همی معانی کلام
انّما وهل اتی بر خوان تمام
هیچ میدانی سخاوت حقّ کیست
من بگویم لافتی إلّا علی است
گر نمیدانی مقام اولیا
رو بخوان مظهر تو با صدق و صفا
تا بیابی راه و هم ره دان شوی
بعد از آن در وادی ایمان شوی
رو تو از پیوند دو نان دور شو
تا نباشی همچو ایشان در گرو
رو تو با اهل خدا پیوند ساز
تا شود درهای جنّت بر تو باز
خود نماز اهل دنیا پاک نیست
ز آنکه ایشان را ز لقمه باک نیست
رو تو یک لقمه ز کشت خویش نوش
بعد از آن رو راز دان و ستر پوش
زینهار از خود مترسان خلق را
پاره گردان از برت این دلق را
چونکه هیچی خود گزینی تا بچند
با نجاست همنشینی تا بچند
بخش ۱۸ - سلام الله یا غالب یا علی بن ابیطالب: چون محمد این ندا از حق شنیدبخش ۲۰ - در بیان حال و منع آنهائی که اهل شرند واز خود بیخبرند و دیگران را احتساب فرمایند: بوی سرگین در دماغت هست چست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
راویم این نکته را از شیخ دین
آنکه او را بود خود علم الیقین
هوش مصنوعی: نکتهای را از عالم دین بیان میکنم که او به حقایق یقین دارد.
شیخ دین و پیشوای اهل دید
بایزید آن حکمت حق را کلید
هوش مصنوعی: شیخ دین و رهبر اهل بصیرت، بایزید، آن حکمت الهی را مانند کلیدی میداند که در اختیار دارد.
گفت با من جعفر صادق امام
آنکه بد در علم دین حاذق تمام
هوش مصنوعی: جعفر صادق، امامی بود که در علم دین بسیار ماهر و متخصص بود.
گشت روزی دُرفشان آن مقتدا
گفت پیشم پیر بسطامی بیا
هوش مصنوعی: روزی آن پیشوای بزرگ اعلام کرد که پیر بسطامی را به نزد من بیاورید.
یک زمان از هر سخن خاموش کن
آنچه میگوید زبانم کوش کن
هوش مصنوعی: مدتی تلاش کن تا از هر چیزی که زبانم میگوید، خاموش شوی.
در مدینه باب من از بهر گشت
با گروهی از صحابه میگذشت
هوش مصنوعی: در شهر مدینه، من همراه با جمعی از صحابه در حال گذر بودم.
همرهش بودند آن شهزادهها
آنکه ایشان را خدا گفته ثنا
هوش مصنوعی: آن شاهزادهها که در کنار هم بودند، کسانی هستند که خداوند از آنها تمجید کرده است.
و آنکسان کایشان بدندی بینظیر
جمله بودند از محبّان امیر
هوش مصنوعی: و افرادی که آنجا بودند، همه بینظیر و از محبان و دوستداران امیر بودند.
چون نصیر و قنبر و سلمان ما
بوذر و عمّار یا سر ز آن ما
هوش مصنوعی: ما مانند نصیر و قنبر و سلمان هستیم و به برادران خود بوذر و عمار نیز افتخار میکنیم.
مالک اشتر بایشان بود و بس
بود مختار مسیّب هم نفس
هوش مصنوعی: مالک اشتر فقط برای آنها بود و مختار مسیّب هم با آنها همنفس و همراست بود.
پس محمّد ابن بوبکر و حبیب
سعد بین عبّاده و ابن حسیب
هوش مصنوعی: پس محمد ابن بوبکر و حبیب سعد، فرزند عباده و ابن حسیب.
عبد رحمن بن عدّاس از هرب
بود او از جمع یاران از عقب
هوش مصنوعی: عبد رحمن بن عدّاس از هرب آمده بود و او در انتهای جمع یاران قرار داشت.
این جماعت هیفده تن بودهاند
در طریق شاه ره پیمودهاند
هوش مصنوعی: این گروه شامل هیفده نفر هستند که در مسیر شاه، راه خود را پیمودهاند.
با محمّد کز حنف شد نام او
کز حنیفت بوده میدان مام او
هوش مصنوعی: با محمد که نامش از حنف گرفته شده، در حالی که اصلاً به حنیف مربوط است، میدانیم که او مظهر و نماینده ماموریت الهی است.
خود امیرمؤمنان سه چیز داشت
در زمین جان خود این تخم کاشت
هوش مصنوعی: امیرمؤمنان سه چیز را در زمین جان خود قرار داده بود.
این مراتب را به جز حیدر که دید
گر نمیدانی بپرس از بایزید
هوش مصنوعی: این مراحل و درجات را جز حیدر (علی) هیچ کس نمیداند. اگر نمیدانی، میتوانی از بایزید (بایزید بسطامی) بپرسی.
بایزید و من بعالم گفتهایم
وین در معنیّ حق را سفتهایم
هوش مصنوعی: بایزید و من در جهان سخن گفتهایم، و در حقیقت معنای حق را فهمیدهایم.
این سه چیز از حق باو وارد شده
این سه بر ارباب معنی جد شده
هوش مصنوعی: این سه موضوع از حقیقت الهی به ما رسیده است و این سه نکته برای اهل معنا و درک عمیق، جدی و مهم شدهاند.
این سه مظهر را ز شه دانیم ما
هم ز مظهر می برآمد این صدا
هوش مصنوعی: ما نیز به این سه شکل که از سوی شاه به ما رسیده، آگاهیم و این صدا از مظهر شراب به گوش ما میرسد.
این سه معنی را بگویم با تو من
چون تو هستی در معانی گام زن
هوش مصنوعی: اجازه بده که این سه مفهوم را با تو در میان بگذارم، چرا که تو در درک معانی قدم برمیداری.
اولین آن ولایت دان بعلم
و آخرین آن سخاوت دان و حلم
هوش مصنوعی: علم و دانش را به عنوان آغاز راه ولایت و رهبری بشناس و در پایان، سخاوت و بردباری را به عنوان نشانههای نیکویی و بزرگواری در نظر بگیر.
پس شجاعت کان بوددلخواه ما
در جهان ختم است او بر شاه ما
هوش مصنوعی: شجاعت و دلیری که ما در دنیا به دنبال آن هستیم، در نهایت به پادشاهی مخت ختم میشود.
هر یکی فرزند را داد او یکی
زنکه او بد والی حق بیشکی
هوش مصنوعی: هر کسی فرزندی را به دنیا میآورد و برای او همسر مناسبی میگیرد، زیرا او به حق و مسئولیتهای خود آگاه است.
پس سخاوت گشت حق آن حسن
پس ولایت از حسین آمد علن
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity به صورت حقیقی از حسن به وجود آمد و در نتیجه، مقام ولایت به حسین به طور آشکار رسید.
خود شجاعت بر محمّد داده بود
ز آنکه اودرملک دین شهزاده بود
هوش مصنوعی: شجاعت به خود محمد داده شده بود، زیرا او در عرصه دین مانند یک شاهزاده بود.
چون بدانستی که اینها حق کیست
با تو گویم راز پنهانی که چیست
هوش مصنوعی: وقتی دریافتی که حقیقت چیست، به تو میگویم راز پنهانی که وجود دارد.
گر تو چون ایشان معانی دان شوی
بر سریر ملک دین سلطان شوی
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل آنها به درک معانی بپردازی، بر تخت حکومت دین، چون پادشاهی خواهی نشست.
یا تو همچون آن جماعت گوش باش
یا چو عطّار این زمان پر جوش باش
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که باید یکی از دو راه را انتخاب کنی: یا مانند گروهی از مردم بیصدا و گوش به زنگ باش، یا مثل عطّار که همیشه فعال و پرانرژی است، پرانگیزه و پرتحرک باش.
تو کمر را همچو ایشان بند چست
دامن شه را بدستت گیر رست
هوش مصنوعی: تو نیز مانند آنان کمر خود را محکم ببند و دامن پادشاه را در دستانت بگیر.
این جماعت پیرو شاهند همه
این جماعت رهرو راهند همه
هوش مصنوعی: این گروه همه پیروان شاه هستند و به دنبال او به راه خود ادامه میدهند.
این جماعت جان فدای شه کنند
و آن جماعت خود ترا گمره کنند
هوش مصنوعی: این گروه برای شاه فدای جان میکنند و آن گروه دیگر تو را به گمراهی میکشانند.
ترک ایشان گیر و ترک خویشتن
تا شوی در دنیی و عقبا چو من
هوش مصنوعی: اگر از تعلقات و وابستگیهای دیگران دوری کنی و به خودت توجه کنی، آنگاه میتوانی در دنیا و آخرت به جایگاهی چون من دست یابی.
ترک دنیا گیر و بدعتهای بد
تا نیفتی در مذلّت تا ابد
هوش مصنوعی: از دنیا کنارهگیری کن و از کارهای نادرست پرهیز کن تا در ذلت همیشگی گرفتار نشوی.
رو تکبّر را بمان درویش شو
وانگهی نزد امیر خویش شو
هوش مصنوعی: تو به خودبزرگبینی و افتخار نکن، ابتدا humble و فروتن باش، سپس خود را در حضور بزرگان و امیران قرار بده.
تا تو را راهی نماید راست راست
ره رو این راه بیشک مصطفاست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی در جستجوی راه درست و حقیقی است و برای یافتن این مسیر، به هدایت و راهنمایی نیاز دارد. این راهنما به او کمک میکند تا به سمت حقیقت و مهمتر از آن، به سوی هدفهای عالیتر هدایت شود. پس در واقع، کسی که به دنبال حقیقت باشد، باید به کسی اتکا کند که او را در این مسیر یاری دهد.
مصطفی در شرع تعلیمت کند
مرتضی در صدق تعظیمت کند
هوش مصنوعی: مصطفی در شریعت به تو راهنمایی میکند و مرتضی در راستگویی به تو احترام میگذارد.
مصطفی اندر جهان گلشن شده
مرتضی از دید حق روشن شده
هوش مصنوعی: مصطفی در جهان به مانند یک گلزار زیبا شده و مرتضی به واسطه نگاه خداوند به روشنی رسیده است.
مرتضی روشن شده ازنور او
مظهر نور ولایت پور او
هوش مصنوعی: مرتضی به واسطه نور او روشن شده و تجلی نور ولایت فرزند او را به نمایش گذاشته است.
این جماعت خود محبّان ویند
در حقیقت دوستداران ویند
هوش مصنوعی: این گروه در واقع عاشقان او هستند و به راستی دوستدار او به حساب میآیند.
خود همی رفتند در کوی مغان
جای ترسایان بد آنجا بی گمان
هوش مصنوعی: آنها در کوی مغها رفتند و یقیناً آنجا مکان خوبی برای ترسایان نیست.
یک جماعت از بزرگان یهود
بر سر آتش نشسته همچودود
هوش مصنوعی: گروهی از بزرگان یهود در کنار آتش نشستهاند و احساساتی مشابه دود دارند.
داش گرمی بر سر آن کوی بود
چیده دودی آتش بسیار زود
هوش مصنوعی: در آن مکان گرم و دلپذیر، دودی که از آتش بلند میشد، به سرعت فضا را پر کرده بود.
آتش بسیار در وی سوخته
بر مثال دوزخی افروخته
هوش مصنوعی: در درون او آتش زیادی شعلهور است، به گونهای که شبیه آتشی در دوزخ میسوزد.
آن جماعت جملگی جمع آمده
بهرخشت خویش چون شمع آمده
هوش مصنوعی: آن گروه همه به دور هم جمع شدهاند، مانند شمعهایی که در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
ناگهی دیدند آنهاشاه را
پیش شه رفتند رفته راه را
هوش مصنوعی: ناگهان آنها شاه را دیدند که پیش روی پادشاه در حال حرکت است.
پیر ایشان گفت بازوج بتول
یک سخن گویم ز لطفت کن قبول
هوش مصنوعی: پیرشان گفت، ای بتول! یک کلام از لطفت برایت بگویم، امیدوارم آن را بپذیری.
بود عمری تاکه من میخواستم
پرسم این مطلب که میآراستم
هوش مصنوعی: سالها گذشت و من در دل آرزو داشتم که این موضوع را بپرسم و به آن بپردازم.
بر زبان نام تو عمری راندهام
وصف تو اندر کتبها خواندهام
هوش مصنوعی: من سالها نام تو را بر زبان آوردهام و تو را در کتابها توصیف کردهام.
بود شیخ قوم حمران یهود
او بسی از علم حکمت خوانده بود
هوش مصنوعی: در میان قوم یهود، شیخی به نام حمران وجود داشت که از دانش و حکمت زیادی بهرهمند بود و بسیار در این زمینه مطالعه و فراگیری کرده بود.
گفت باشه من مسلمان میشوم
در میان این عزیزان میشوم
هوش مصنوعی: او گفت که میخواهد مسلمان شود و در کنار این افراد عزیز قرار بگیرد.
یاامیر این جمله را احوال گو
تا بدانم حال ایشان را نکو
هوش مصنوعی: ای فرمانروای من، این سخن را برایم بگو تا از وضعیت آنها به خوبی آگاهی پیدا کنم.
من همی خواهم که چون ایشان شوم
در قدوم حضرتت انسان شوم
هوش مصنوعی: من نیز میخواهم مانند آنها شوم و در حضور تو به انسانی واقعی تبدیل شوم.
گفت شاه اولیا بشنو ز من
جمله یک نورند اندر یک بدن
هوش مصنوعی: شاه اولیا به من گفت که همه آنها مانند یک نور در یک بدن هستند.
این جماعت پی سوی حق بردهاند
وز وجود خویش جمله مردهاند
هوش مصنوعی: این گروه به سمت حقیقت حرکت کردهاند و از وجود خود کاملاً بیخبر و مردهاند.
سر فدای راه حق ایشان کنند
مرهمی بر جان دل ریشان کنند
هوش مصنوعی: آنها جان خود را فدای حق میکنند و بر دلهای شکستهی خود تسکینی میگذارند.
آنچه حق گفتست ایشان آن کنند
پنجه اندر پنجهٔ شیران کنند
هوش مصنوعی: آنچه را که حق گفته، همین افراد انجام میدهند و در برابر مشکلات و سختیها مانند شیران شجاع میجنگند.
لیک در فرمان حق فرمان برند
زانجهت از این جهان ایمان برند
هوش مصنوعی: اما در دستور پروردگار، اطاعت میکنند و به همین دلیل از این دنیا ایمان میآورند.
هرچه از حق باشد آن گردن نهند
لیک مر بی راه را گردن زنند
هوش مصنوعی: آنچه که از حقیقت و واقعیت ناشی میشود را برمیتابند و پذیرا میشوند، اما چیزهای نادرست و بیسر و ته را به گردن میگذارند و قبول میکنند.
گشته اینها یک جهت در راه حق
جهد کن این دم تو برخوان این سبق
هوش مصنوعی: این افراد در مسیر حقیقت به یک سمت رفتهاند، حال تو هم در این لحظه تلاش کن و این درس را بخوان.
هرچه گفته مصطفا من آن کنم
عالمی را زین خبر حیران کنم
هوش مصنوعی: هر چه که پیامبر گفته، من همان را انجام میدهم و از این خبر، همه را شگفتزده میکنم.
هرچه من خواهم همینها آن کنند
خانهٔ ظلم و حسد ویران کنند
هوش مصنوعی: هرچه من بخواهم، همینها به انجام میرسانند و خانهی ظلم و حسد را ویران میکنند.
جملگی هستند خود بر راه راست
چون حسن کو بصری ومقبول ماست
هوش مصنوعی: همه انسانها به دنبال مسیر درست هستند، مانند حسن بصری که مورد قبول ماست.
گفت پس حمران که یا خیرالاُمم
وارهان این دم مرا از بند غم
هوش مصنوعی: حمران گفت: ای بهترین مردم! در این لحظه مرا از زنجیرهای غم رها کن.
یک محبّ را گوی تا فرمان برد
در میان داش خانه در شود
هوش مصنوعی: به یک عاشق بگو که تسلیم باشد، تا در قلبش فضایی برای عشق ایجاد کند.
چون رود او و نسوزد آن زمان
آورم من عرض کلمه بر زبان
هوش مصنوعی: وقتی که او مانند یک رود روان شود و شعلهای از آتش در وجودش نباشد، آن زمان من جملاتی را به زبان میآورم.
پس بشهر دین احمد در روم
بر تو و بر دوستانت بگروم
هوش مصنوعی: پس به شهر دین احمد در روم برای تو و دوستانت روزی میآورم.
من یقین دانم که دینت حق بود
دین احمد خود حق مطلق بود
هوش مصنوعی: من به خوبی میدانم که دین تو حقیقت دارد و دین احمد نیز حقیقت مطلق است.
گفت پس رهبان بحضرت کی امیر
گر نمائی این کرامت از ضمیر
هوش مصنوعی: رهبان گفت: اگر تو این توانایی را از دل خود نشان دهی، پس تو دیگر چه کسی هستی که به امیر خطاب شوی؟
یک هزار و یک صد و چهل کس یقین
بوده شاگردان من در علم دین
هوش مصنوعی: من بیتردید یک هزار و صد و چهل نفر از شاگردانم را در علم دین آموختهام.
ما و ایشان جمله در دینت رویم
جمله بر تعلیم و تلقینت رویم
هوش مصنوعی: ما و آنها همه در پی دین تو هستیم و همه بر آموزش و یادگیری تو تمرکز داریم.
چون از او بشنید شه این مشکلات
گفت بینائی خداوندا بذات
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه این مشکلات را شنید، گفت: ای خدا، تنها تویی که میتوانی آنها را ببینی و درک کنی.
یا الهی کن دعایم مستجاب
در چنین امید بخشم فتح باب
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، دعاهایم را به اجابت برسان و در این امید که به من رحمت کنی، دروازههای پیروزی را به رویم بگشا.
چون دعائی کرد شاه اولیا
در دعا آورد نام مصطفا
هوش مصنوعی: وقتی که پادشاه اهل معنویت دعا کرد، نام حضرت مصطفی را در دعا ذکر کرد.
با ابوذر شه اشارت کرد فاش
کاندرین آتش چو ابراهیم باش
هوش مصنوعی: ابوذر را خطاب قرار داد و اشاره کرد که مانند ابراهیم، در وسط آتش و چالشها محکم و steadfast باش.
دان که ابراهیم باب من بده
و آنچنان آتش بر او گلشن شده
هوش مصنوعی: بدان که ابراهیم (ع) در آتش قرار گرفت و آن آتش برای او مانند باغی زیبا شد.
چون شنید از شه اباذر این سخن
رفت سوی آنچنان داش کهن
هوش مصنوعی: وقتی اباذر این سخن را از ولیاش شنید، به سوی آن شخص باستانی رفت که چنین ویژگیهایی داشت.
همچو پروانه بسوی نار رفت
بروی آن آتش همه گلزار رفت
هوش مصنوعی: مانند پروانهای که به سوی آتش میرود، به سمت آن شعله جذاب و خطرناک رفت و همه زیباییها و گلهایش را به همراه خود جستجو کرد.
هر که از اخلاص برخوردار شد
بروی آتش سر بسر گلزار شد
هوش مصنوعی: هر کس که با صداقت و محبت زندگی کند، در برابر مشکلات و سختیها همچون گل در باغی زیبا خواهد بود.
بود بوذر زرّ خالص لاجرم
پاک بیرون آمد و شد محترم
هوش مصنوعی: بوذر، مانند طلاي خالص، در نهایت پاکی و بینقصی خود، بیرون آمده و به احترام رسیده است.
زرّ خالص خود نسوزد در گداز
زانکه خالص بود آمد پاک باز
هوش مصنوعی: زر خالص در آتش نمیسوزد، چون خود را از ناخالصیها پاک کرده و خالص است.
خلق بیحد بود آنجا جمله جمع
تا که دریابند آنجا حال شمع
هوش مصنوعی: در آنجا مردم بیشماری حضور داشتند، همه جمع شده بودند تا حال شمع را درک کنند.
چون ابوذر در میان داش رفت
سرّی از اسرار حیدر فاش رفت
هوش مصنوعی: زمانی که ابوذر در کنار داش به سر میبرد، رازی از رازهای حضرت علی فاش شد.
مردمان گفتند بوذر سوخته
جان ما را خود سراسر سوخته
هوش مصنوعی: مردم گفتند که بوذر مثل آتش جان ما را سوزانده است و خود نیز کاملاً از درون سوخته و آتش گرفته است.
مصطفا را بد باو اسرارها
در بهشت او را بود گلزارها
هوش مصنوعی: مصطفی در بهشت با رازهایش در دل گلزارها زندگی میکند.
بود او پیر و ضعیف و ناتوان
لیک در باطن بمعنی بد جوان
هوش مصنوعی: او در ظاهر پیر و ضعیف و ناتوان است، اما در درون خود به معنای جوانی و نیرو دارد.
بوداو پیش پیمبر بس عزیز
بارها گفتی علی با او دو چیز
هوش مصنوعی: علی در حضور پیامبر بسیار محبوب و عزیز بود و بارها از او دو موضوع را بیان کردهای.
که توئی دانا توئی بینا به راز
راز را محرم توئی ای دلنواز
هوش مصنوعی: تو آگاه و بینا هستی و به رازهای درونی آگاه هستی. تو تنها کسی هستی که میتواند به این اسرار پی ببرد، ای دلنواز.
پس اشارت کرد با سلمان امیر
گفت این خرقه بیا از من بگیر
هوش مصنوعی: سپس با اشارهای به سلمان، امیر گفت: این لباس را بیا و از من بگیر.
پیش بوذر رو روان پوشان به وی
بعد از این این جام را نوشان به وی
هوش مصنوعی: به سوی بوذر، روانها را به او بدهید و پس از این، این جام را به او بنوشانید.
چون شنید از شاه سلمان آنچنان
شد بسوی داش خندان و دوان
هوش مصنوعی: پس از آنکه از شاه سلمان آگاه شد، به صورت شاداب و خوشحال به سمت داش رفت و با شتاب حرکت کرد.
تا رود در داش سوزان همچو او
عالمی بینند آن سرّ مگو
هوش مصنوعی: برای اینکه درد و رنج عمیق و حقیقی را درک کنند، ملازم با آن، رازهایی نهفته وجود دارد که نباید آنها را برملا کرد.
زانکه سلمان دیده بد سرها بسی
همچو او عارف نبوده هر کسی
هوش مصنوعی: سلمان به خاطر درک و بصیرتی که دارد، شاهد بسیاری از رفتارهای نادرست انسانها بوده است و او را کسی میدانند که ذاتاً عارف و آگاه است، در حالی که افراد زیادی مثل او نیستند.
شه بسلمان گفت او در داش نیست
سرّ اسرار خدا خود فاش نیست
هوش مصنوعی: شه به سلمان گفت: او در رازی نیست که سرّ اسرار خدا برای همه آشکار باشد.
درس داش است خود یک خانهٔ
بوذر آنجا هست با پیمانهٔ
هوش مصنوعی: درسی که ما باید از آن بگیریم همینجا در خانهٔ بوذر است؛ جایی که همه چیز با دقت و اندازهگیری انجام میشود.
زود پوشان خرقه و زودش بیار
بهر او دارند یاران انتظار
هوش مصنوعی: به سرعت لباس خود را بپوشید و به سرعت برای او بیاورید، زیرا دوستانش در انتظار او هستند.
رفت سلمان و بدیدش همچو ماه
گفت هستی مظهر انوار شاه
هوش مصنوعی: سلمان رفت و چهرهاش را مانند ماه دید. گفت که او نمونه و نمایانگر نورهای پادشاه است.
روی او بوسید و دستش نیز هم
گفت داری این زمان تو جام جم
هوش مصنوعی: او را بوسید و با دستش نیز نوازش کرد و گفت در این لحظه تو مانند جام جم هستی.
گفت این خلعت ز من بستان و پوش
جام حیدر باشد این بستان بنوش
هوش مصنوعی: این شخص گفت: این لباس را من بگیر و بپوش اما بگذار جام حیدر را من بنوشم.
چونکه نام شه شنید او محو شد
رفت در سکر و دگر با صحو شد
هوش مصنوعی: زمانی که نام پادشاه را شنید، تمام توجهش را از دست داد و در حالتی از شگفتی و سرخوشی فرو رفت و دیگر نمیتوانست به حالت عادی بازگردد.
گفت با سلمان که از پیغام دوست
جان خود را میکنم انعام دوست
هوش مصنوعی: سلمان را گفتم که به خاطر پیام محبوب، جان خود را نذر محبت او میکنم.
غیر از اینم خود متاعی بیش نیست
وین جهان خود یک سماعی بیش نیست
هوش مصنوعی: جز این، چیزی بیشتر از خود این دارایی وجود ندارد و این دنیا هم چیزی جز یک جشن و سرور نیست.
شربت خاص علی نوشید مرد
خرقه را پوشید و حق راسجده کرد
هوش مصنوعی: مردی خاصیت ویژهای را تجربه کرد و پس از آن لباس معنوی بر تن کرد و به خالق خود سجده کرد.
گفت یا سلمان که شاه من کجاست
دانکه او آئینهٔ سرّ خداست
هوش مصنوعی: سلمان پرسید که شاه من کجاست، زیرا او نمایانگر رازهای الهی است.
تا ببینم روی او بیخویشتن
تا بیایم سوی او بیخویشتن
هوش مصنوعی: برای دیدن چهرهاش باید خود را فراموش کنم، تا زمانی که به سمت او بیایم، بدون اینکه به خودم فکر کنم.
گفت خلقی با امیر استادهاند
وز غمت بعضی بخاک افتادهاند
هوش مصنوعی: عدهای از مردم در کنار امیر جمع شدهاند و از غم تو برخی از آنها به زمین افتادهاند.
چون ابوذر انتظار شه شنید
خویشتن را بیخود اندر ره کشید
هوش مصنوعی: وقتی ابوذر خبر آمدن امام را شنید، به حالت بیخود و حیرتزدهای افتاد و به سمت راه رفت.
دست سلمان را گرفت و شد روان
تا که شد نزدیک شاه غیب دان
هوش مصنوعی: سلمان را در دست گرفت و به راه افتاد تا به دربار شاهی که از غیب آگاه بود، نزدیک شود.
پیش شه چون آمدند آن هر دو تن
نعرهای کردند هر سو مرد و زن
هوش مصنوعی: همین که آن دو نفر به حضور پادشاه رسیدند، هر دو با صدای بلندی فریاد زدند که همه مردان و زنان را به سمت خود جلب کردند.
هر یکی گفتا بشاه اولیا
ای شده بعد از محمّد پیشوا
هوش مصنوعی: هر کس میگوید که بعد از پیامبر محمد، امامت و رهبری به اولیا و بزرگان داده شده است.
دست ما و دامن تو ای امام
ما بتو داریم ایمان والسّلام
هوش مصنوعی: ما به تو ایمان داریم، ای امام ما، و به دامن تو متوسل شدهایم. سلام بر تو.
هر که از جان پیرو حیدر بود
از ملایک او یقین بهتر بود
هوش مصنوعی: هر کسی که به اندازه جان خود پیرو علی بن ابیطالب باشد، یقیناً از فرشتگان نیز برتر و بالاتر است.
پس مسلمان گشت حمران یهود
متّفق گشتند با او هر که بود
هوش مصنوعی: پس حمران مسلمان شد و یهودیان همگی با او به توافق رسیدند، هر کسی که بود.
مختصر گفتم من این اسرار را
تا نگوئی رافضی عطّار را
هوش مصنوعی: من به طور خلاصه این رازها را گفتم تا تو نتوانی مرا به بهانههای مختلف متهم کنی یا ایراد بگیری.
گر تو میدانی علی را رافضی
من نمیدانم ولی را رافضی
هوش مصنوعی: اگر تو علی را میشناسی و او را مورد تمسخر قرار میدهی، من نمیدانم چرا باید کسانی را که او را قبول ندارند، مورد انتقاد قرار دهم.
من مقلّد نیستم در دین چو تو
دارم اسرار خدا از گفت او
هوش مصنوعی: من به تقلید از دیگران در دین نمیپردازم، زیرا از گفتار خداوند، حقایق و اسراری را درک کردهام.
من نیم خارج چو تو ای ناصبی
من شدم بیزار هم از رافضی
هوش مصنوعی: من همانند تو که ناصبی هستی، از تو دورم و نسبت به رافضیها هم بیزارم.
رو تو چون بوذر زغشها پاک شو
بعد از آن در نار خوش چالاک شو
هوش مصنوعی: پس از اینکه مانند بوذر از زشتیها و پلیدیها پاک شدی، در آتش عشق به سرعت و چالاکی حاضر شو.
گرنه سوزی تو به آتش هر زمان
چون تراغش باشد اندر این جهان
هوش مصنوعی: اگر خودت را در آتش غم و اندوه نسوزانی، هر لحظه در این دنیا آتش شعلهور نخواهد شد.
هستی خود را در آتش هر زمان
پیش صرّافان معنی کن بیان
هوش مصنوعی: خود را در هر زمان مانند طلا پیش معاملهگران نشان بده و ارزش وجودت را به آزمایش بگذار.
تا بگوید روح انسانی سخن
وین معانی را ببین و گوش کن
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که باید به صحبتهای روح انسان توجه کرد و به مفاهیم عمیق آن گوش کرد و دید.
وین معانی پیش درویشان بود
وین حقایق نزد دلریشان بود
هوش مصنوعی: این مفاهیم ویژه درویشان است و این حقیقتها در دل کسانی است که شجاع و راسخ هستند.
این سخن با شیخ و با مفتی مگو
زانکه زین معنی ندارد رنگ و بو
هوش مصنوعی: این صحبت را نه با عالم و نه با فردی پرنفوذ در دین در میان بگذار، زیرا این مفهوم جنبههای ظاهری و ظریف ندارد.
بوی این معنی ز سیب مصطفاست
سرّ این معنی حقیقت مرتضی است
هوش مصنوعی: بوی این مفهوم از سیب پیامبر گرفته شده و راز این مفهوم حقیقت علی است.
همچو بوذر تو ز غیر حق گذر
تا نیفتی عاقبت اندر سقر
هوش مصنوعی: مثل بوذر، از غیر حق عبور کن تا در نهایت به عذاب گرفتار نشوی.
رو تو چون منصور بردار فنا
تا ببینی نور حق را بی لقا
هوش مصنوعی: اگر تو مانند منصور به فنا و زوال جهان توجه کنی، میتوانی نور حقیقت را بدون دیدار و وصال ببینی.
رو تو چون بوذر ز جان بگذر همه
تا خلاصی یابی از آذر همه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که تو باید مانند بوذر، از جان خود بگذری تا از آتش و مشکلات رهایی یابی. به عبارتی، برای دستیابی به آزادی و راحتی، باید از چیزهایی که به تو آسیب میزند چشمپوشی کنی.
رو تو چون منصور و با حق رازگو
وانگهی با اهل وحدت بازگو
هوش مصنوعی: تو مانند منصور با حق راز و نیاز کن، و سپس این راز را با کسانی که به وحدت رسیدهاند، در میان بگذار.
رو تو چون بوذر شه خود را ببین
تا بتو بنماید او حق را یقین
هوش مصنوعی: اگر خود را مانند بوذر ببینی، حقیقت را به وضوح خواهی دید.
رو تو چون بوذر معانی را بدان
تا شود آسان بتو رفتار جان
هوش مصنوعی: شما باید مانند بوذر، معنیها و مفاهیم را بشناسی تا بتوانی راحتتر با روح و زندگیات ارتباط برقرار کنی.
رو تو چون منصور عاشق گرد و مست
تا بتو روشن شود سرّ الست
هوش مصنوعی: مثل منصور، عاشق و شیدا باش تا راز وجودی تو به روشنی درآید.
رو چو بوذر باش تسلسم امیر
چند گردی گرد هر میرو و زیر
هوش مصنوعی: اگر میخواهی مانند بوذر، که فردی قوی و با عزت است، رفتار کنی، باید از هر سو به دور خودت چرخش کنی و در زیر بار مسئولیتها و شرایط زندگی تسلیم نباشی.
رو تو چون منصور در دریای محو
چند خوانی پیش مفتی صرف و نحو
هوش مصنوعی: تو مانند منصور در دریای بیکران وجود هستی، اما چرا در دنیای صرف و نحو و حاشیههای آن مشغول خواندن و یادگرفتن هستی؟
رو تو چون منصور و خود منصور شو
رو ز خود بگذر بمعنی نور شو
هوش مصنوعی: به گونهای که از وجود خود بگذری و به نور و روشنی تبدیل شوی، مانند منصور که از خودش فراتر رفت و به معنای حقیقی خود رسید.
رو تو چون بوذر بسلمان یار باش
تا شودبر تو معانی جمله فاش
هوش مصنوعی: با تو مانند بوذرجمهر دوستی کن تا معانی و رموز همه چیز برایت روشن شود.
رو تو چون منصور معنی را شکاف
تا شوی در مظهرم معنی شکاف
هوش مصنوعی: ای تو که چون منصور هستی، به عمق معنی بپرداز و آن را بشکاف تا در وجود من جلوهگر شوی.
رو تو چون منصور و احمد شاه بین
تا شوی در شرع او خود راه بین
هوش مصنوعی: به مانند منصور و احمد شاه، بر تو نور الهی بتابد تا بتوانی در قوانین او، راه و روش صحیح را پیدا کنی.
رو چو بوذر بحر را غوّاص دار
درّ معنی راز بحر دین برآر
هوش مصنوعی: چهرهات را همچون بوذر جانفزا کن و در دریا غوطهور شو تا جواهرات معنایی را که در نگهداری دین نهفته است، استخراج کنی.
رو تو چون منصور فرد فرد شو
همچو ماه آسمان شبگرد شو
هوش مصنوعی: به خودت نمیآید که مانند منصور، فردی مستقل و آزاد شو و همچون ماه در آسمان، نور و زیبایی خاصی داشته باشی.
رو تو چون بوذر مبین اغیار را
تا بیابد روح تو ستّار را
هوش مصنوعی: تو مانند بوذر زمانه را مینگری تا دیگران روح تو را نادیده بگیرند.
رو تو چون منصور با حق یار شو
تا بری از شبلی و کرخی گرو
هوش مصنوعی: با تو مانند منصور، دوست و همراه حق باش تا از بند شبلی و کرخی آزاد شوی.
رو تو چون بوذر بنار معرفت
تاکنی جا در مقام مغفرت
هوش مصنوعی: اگر تو مانند بوذر به معرفت دست یابی، در جایگاه مغفرت و بخشش قرار میگیری.
رو تو چون منصور بردار نعم
تا شوی تو جود مطلق در کرم
هوش مصنوعی: اگر تو مانند منصور، نیکی و سخاوت را از خود دریغ نداشته باشی، به جایی خواهی رسید که تجلی بخش جود و کرم مطلق خواهی شد.
رو تو چون منصور و حق را فاش گو
وآنگهی از سرّ معنیهاش گو
هوش مصنوعی: تو باید مانند منصور، حقیقت را به وضوح بیان کنی و سپس از عمق معانی آن صحبت کن.
رو تو چون منصور با حق راست شو
کج مباز و این سخن ازمن شنو
هوش مصنوعی: به طور مستقیم با حقیقت و صداقت برخورد کن و از انحراف دوری کن. این نکته را از من بپذیر.
رو تو چون بوذر بشب بیدار شو
وآنگهی با ذکر حق درکار شو
هوش مصنوعی: تو باید مانند بوذر (شخصیتی که به بیداری و هوشیاری معروف است) همیشه بیدار باشی و سپس با یاد خدا به کارهایت رسیدگی کنی.
رو تو چون منصور نور نور شو
یا چو موسی زمان بر طور شو
هوش مصنوعی: به مانند منصور، که نور نور بود، نورانی شو، یا همچون موسی که در زمان خود بر کوه طور قرار گرفت، باش.
رو چو منصور و صفا بین در صفا
تا رسی دروادی ربّ العلا
هوش مصنوعی: چهرهای مانند منصور داشته باش و در آرامش و صفا قرار بگیر، تا به سرزمین بلندمرتبه و پرنعمت برسی.
رو چو بوذر پیشوا چون شاه گیر
تا شوی بر اهل معنی تو امیر
هوش مصنوعی: چهرهای چون بوذر، پیشوایی مانند شاه داشته باش تا در میان اهل معرفت، تو هم رئیس و سرآمد باشی.
رو چو منصور و ظهور او ببین
تا که روشن گرددت سرّ یقین
هوش مصنوعی: روزی روزگاری منصور حلاج، مردی عارف و مسیحوار، در میان مردم زندگی میکرد. اگر بخواهی به حقیقت و فهم عمیق دست یابی، باید از وجود او الهام بگیری و به سیر و سلوک درونی بپردازی. با نگریستن به چهره او و شناخت عمیقتر از وجودش، درک و یقین تو روشنتر خواهد شد.
رو چو بوذر سر بنه بر خطّ شاه
تا که روشن گرددت سرّ آله
هوش مصنوعی: صورت خود را بر خط شاه بگذار تا راز آله برایت روشن شود.
هر که راه حیدر و اولاد رفت
کفر و ظلم او همه بر باد رفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر علی و فرزندان او گام بردارد، همه کفر و ظلم او دیگر بر باد رفته و نابود میشود.
من بدنیا خود نخواهم مال و جاه
زانکه هستم من غنی از حبّ شاه
هوش مصنوعی: من به دنیا نیامدهام که برای خود مال و ثروت و مقام بخواهم، زیرا من از عشق و محبت شاه غنی و بینیازم.
رو تو ترک دنیی وعقبی بگو
مظهرم را بین و خود اسرار جو
هوش مصنوعی: به زیبایی و شکوه تو در دنیای مادی و معنوی توجه کن و ببین که چگونه در درون خود رازهایی نهفته است که باید کشف شوند.
هرچه جوئی از ویت حاصل بود
زانکه عطّار اندر او واصل بود
هوش مصنوعی: هرچه را که میخواهی به دست آوری، از او (عطّار) به دست میآید، زیرا او به حقیقت پیوسته و به آن دست یافته است.
هر که واصل نیست او در پردهایست
اندر این وادی چو ره گم کردهایست
هوش مصنوعی: هر کسی که به هدف و حقیقت نرسیده باشد، در این دنیا مانند کسی است که راه خود را گم کرده است و در سایه ای پنهان مانده است.
هیچ میدانی که اینها بهر چیست
وین سخنهاو معانی بهر کیست
هوش مصنوعی: آیا میدانی که این مسائل و این صحبتها برای چه purposeای هستند و به چه کسی مرتبط میشوند؟
هیچ میدانی که قرآن خوان که بود
همچو نوری در میان جان که بود
هوش مصنوعی: آیا میدانی که کسی که قرآن میخواند، مانند نوری است که در دل و جان او درخشان است؟
هیچ میدانی که باب علم کیست
واندرین عالم بجود و حلم کیست
هوش مصنوعی: آیا میدانی که در علم و دانش چه کسی برجسته است و در این دنیا چه کسی به ویژگیهای علم و صبر معروف است؟
هیچ میدانی که اسرار خدا
از که شد پیدا بکه آمدندا؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که رازهای خدا چگونه و از چه کسی آشکار شد و به چه دلیلی به ما رسیدند؟
هیچ میدانی که طور و نور کیست
پرتو انوار حق بر طور چیست
هوش مصنوعی: آیا میدانی که کوه طور و نور الهی چیست و چه ارتباطی با تابش پرتوهای حق دارد؟
هیچ میدانی که منصور از که گفت
درّ اسرار الهی را که سفت
هوش مصنوعی: آیا میدانی منصور از چه کسی سخن میگوید که رازهای الهی را به دست گرفته و محکم نگه داشته است؟
هیچ میدانی که بوذر یار کیست
درجهان او واقف اسرار کیست
هوش مصنوعی: آیا میدانی که بوذر چه کسی را به عنوان دوست و یار میشناسد و در جهان او چه کسی به اسرار و رموز آگاه است؟
هیچ میدانی که سلمان با که دید
نعرهٔ شیران در آن صحرا شنید
هوش مصنوعی: میدانی که سلمان چه کسی را دید که صدای نعره شیران را در آن بیابان شنید؟
هیچ میدانی که در معراج کیست
با محمّد همسر و هم تاج کیست
هوش مصنوعی: آیا میدانی که در معراج، همسر و همپایه محمد چه کسی است؟
هیچ میدانی که مرد و زنده شد
باعرابی و شتر در پرده شد
هوش مصنوعی: آیا میدانی که انسان با نشستن بر شتر و همراهی با عربی، زندگیاش جدیدی آغاز کرد و از پنهانکاریها خارج شد؟
گر همی معانی کلام
انّما وهل اتی بر خوان تمام
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی به معانی کلام توجه کنی، آنچه تا کنون آمده، در یک مجموعه کامل ارائه شده است.
هیچ میدانی سخاوت حقّ کیست
من بگویم لافتی إلّا علی است
هوش مصنوعی: آیا میدانی که سخاوت واقعی چه کسی است؟ من میگویم که جز علی کسی دیگر نیست.
گر نمیدانی مقام اولیا
رو بخوان مظهر تو با صدق و صفا
هوش مصنوعی: اگر نمیدانی مقام و جایگاه اولیا چیست، با صداقت و خلوص نیت به یاد مظهر آنها دعا کن.
تا بیابی راه و هم ره دان شوی
بعد از آن در وادی ایمان شوی
هوش مصنوعی: برای اینکه راه را پیدا کنی و کسی بشوی که راه را میشناسد، بعد از آن در مسیر ایمان قرار خواهی گرفت.
رو تو از پیوند دو نان دور شو
تا نباشی همچو ایشان در گرو
هوش مصنوعی: از وابستگی به دو نان دوری کن تا همچون آنها در بند نباشی.
رو تو با اهل خدا پیوند ساز
تا شود درهای جنّت بر تو باز
هوش مصنوعی: با افراد نیکو و اهل دیانت ارتباط برقرار کن تا درهای بهشت برایت گشوده شود.
خود نماز اهل دنیا پاک نیست
ز آنکه ایشان را ز لقمه باک نیست
هوش مصنوعی: نماز کسانی که مشغول دنیا هستند خالص و پاک نیست، زیرا آنها در انتخاب لقمه و نانی که میخورند، هیچ توجهی به حلال و حرام ندارند.
رو تو یک لقمه ز کشت خویش نوش
بعد از آن رو راز دان و ستر پوش
هوش مصنوعی: تو ابتدا از دستاوردهای خود بهرهمند شو، سپس به صورت عمیقتری به اسرار زندگی توجه کن و آنها را از نظر دور نداشته باش.
زینهار از خود مترسان خلق را
پاره گردان از برت این دلق را
هوش مصنوعی: مواظب باش که از خودت نترسید، مردم را نترسان و از تو دور کنند. این لباس را از تن بیرون کن.
چونکه هیچی خود گزینی تا بچند
با نجاست همنشینی تا بچند
هوش مصنوعی: به مدت طولانی نمیتوانی با نجاست و آلودگی کنار بیایی اگر خودت هم آن را انتخاب نکرده باشی.