بخش ۱۷ - نقل سخنی از شیخ عبدالله خفیف شیرازی معروف بشیخ کبیر
این سخن نقلست از شیخ کبیر
آنکه در آفاق بوده بینظیر
گرچه مولودش بشیراز اوفتاد
همچو او مردی ز مادر هم نزاد
او تصوّف را نکو دانسته بود
او زغیریت تمامی رسته بود
در تصوّف او بسی در سفته بود
سی کتاب اندر تصوّف گفته بود
گفت روز عید سیّد نزد شاه
آمد ودید او زماهی تا بماه
گفت با شاه ولایت کاین زمان
دیدهام اسرارها در خود عیان
حال من امروز میدان حال تست
سرّ معنی مختفی در قال تست
آن دو فرزندش چو دونور الاه
آن یکی خورشید و آن دیگر چو ماه
خویشتن را هر دو خادم ساختند
پیش سید سر به پیش انداختند
پس بیامد فاطمه خیرالنسا
همچو خورشیدی که باشد در سما
پیش سیّد آمد و کردش سلام
گفت ای مقصود جان خیرالأنام
ای تو مقصود زمین و آسمان
در میان جان نهان چون جان جان
ای ز عالم جملگی مقصود تو
عبد و عابد گشته و معبود تو
پس نبی گفتا توئی چون جان من
هردو فرزندان تو ایمان من
پس علی یار و برادر از یقین
زو همه گشته عیان اسرار دین
گشته ظاهر زو همه اسرار حقّ
دیدهام در وی همه انوار حق
او علوم شرع من دانسته است
نه چو دیگر مردمان بربسته است
هیچ میدانی که اینها کیستند
در جهان معرفت چون زیستند
دان که این آل عبا هستند پنج
پنج اسرار خدا و پنج گنج
پنج تن آل عبا اینها بدند
در درون یک قبا یکتا بدند
گنج اسرار خدا این پنج تن
راهدان و رهنما این پنج تن
خود همین ها مقصد و مقصود حقّ
خود همینها آمده از بود حقّ
ناگهان جبریل از حقّ در رسید
نزدشان بهر مبارک باد عید
گفت این فرصت زحقّ میخواستم
تحفهای بهر شما آراستم
تحفهای دارم که داده بی سخن
پیشتر از آفرینش پیرمن
ز آن زمان تا این زمان سال کهن
چل هزاری سال رفت از این سخن
هر یکی روزی از آن سال عیان
هست پانصد سال این دنیا بدان
من بر آن بودم بسی ای نیکخو
تحفه را آرم برون در پیش تو
لیک امر ایزدی این روز بود
لازم آمد بر من این فرمان شنود
این چنین تحفه یدالله داده است
از درخت طوبیم شه داده است
بود یک سیبی بسی زیبا و خوب
بوی از او دریافته هر دم قلوب
این ثمرها جمله از بود وی است
این شجرها جمله از جودوی است
این جهان از بوی او روشن شده
گوئی از فردوس یک روزن شده
عالمی از بوی او رنگین شده
حوریان از نور او خودبین شده
این چنین سیبی که گفتم از وداد
زود پیش حضرت سیّد نهاد
گفت ای سیّد ز حق این تحفه دان
ز آنکه هست اسرار حق دروی نهان
پس گرفت از وی نبی آن سیب را
بوی کرد و گفت بیچون را ثنا
حمد و شکر حضرت حق را بگفت
درّ شکر و حمد ایزد را بسفت
سرّ تو از تو توان دید ای الاه
وی ز تو روشن شده خورشید و ماه
ای بصورت سیب و در معنی چو نور
کرده اسرار خدا در تو ظهور
ای ز تو روشن شده خورشید و ماه
خود تو باشی سایه و نور الاه
تو مبین صورت بمعنی کن نظر
گر نمیخواهی که یابی کان زر
تو مبین صورت خدا را بین همه
ز آنکه از صورت نیابی دین همه
تو مبین صورت که صورت هیچ نیست
گر بصورت میروی جز پیچ نیست
تو مبین صورت بفرمان راه بین
وین دل خود را زجان آگاه بین
گر همی خواهی که عطّارت بود
و آنگهی با شاه گفتارت بود
از دو عالم بگذر و منصور پرس
وآنگهی نور ورااز طور پرس
طور ما و نور ما حیدر بود
ز آنکه دین ما ازو انور بود
من نیم دکان و دکّاندار هم
همچو خارج با سر و افسار هم
پس بدست شاه سیّد سیب داد
او ببوسید و بچشم خود نهاد
پس بدست فاطمه آن شاه داد
فاطمه بوسید و ازوی گشت شاد
گفت در این سیب باشد سرّ غیب
این بدنیا خود ندارد هیچ عیب
پس حسن بگرفت از او آن تحفه را
گفت دیدم سرّ بس بنهفته را
هست در وی سرّ اسرار خدا
ای برادر گیر از من سیب را
پس حسین آن سیب بستد از امام
گفت من دیدم در او سرّ کلام
گفت سیّد ای شما چون جان من
محکم از حبّ شما ایمان من
هست ازین حقّ را ظهور مظهری
مینماید زین هدیّه جوهری
جوهر شه را از این ظاهر کند
مظهر شه در جهان حاضر کند
این تحف را حق فرستاده بمن
ز آنکه میبینم درو سرّ لدن
بوده مقصود خدا خود مظهری
مینماید اندرو خود جوهری
گر نمیخواهی که مظهر خوان شوی
ورهمی خواهی که مظهر دان شوی
رو طلب کن کلبهٔ عطّار را
تانماید بر تو این اسرار را
هست اسرار خدا در جان من
مظهر سرّ خدا ایمان من
ای تو غافل گشته از اسرار من
خود گرفته عالمی انوار من
ای تو غافل گشته از اسرار شاه
حبّ دنیا بردهات آخر ز راه
چند گویم مظهر حق را بدان
ور نمیدانی برو مظهر بخوان
تا ترامعلوم گردد سرّ دید
رو بجوهر ذات فکری کن بعید
تا که گردی مست در اسرار او
یا چو صنعان رو ببین دیدار او
گر هزاران سال تو این ره روی
بی دلیل راهبر گمره شوی
چون ندانستی که اصل کار چیست
وین همه در پرده پود و تار چیست
تو ندانستی که تو خود چیستی
وندرین دنیا برای کیستی
هست دنیا خاکدانی بس خراب
واندرو افتاده خلقی مست خواب
پس کسی باید که بیدارت کند
نکتهای از شرع در کارت کند
آنگهی گوید طریق ما بگیر
تا نگردی تو در این عالم اسیر
بعد از آن چشم معانی برگشا
تا ببینی ذات او را بی لقا
تو نبینی نور حق بی راهبر
از وجود خویش کی یابی خبر
رهبری باید که تو در ره روی
ور تو بی رهرو روی گمره شوی
چون درین دنیا بکردی گم تو ره
همچو قارون زمان رفتی به چه
چون شوی گمره تو اندر راه حق
گمرهی باشی به پیش شاه حق
گر همی خواهی که رهبر گویمت
و از وجود خویش جوهر گویمت
رو بخوان خود جوهر و مظهر بدان
تا خلاصی یابی از رفتار جان
صد هزاران راه سوی حق بود
لیک یک راهیست کان ملحق بود
رو نشان راه از جوهر بدان
گر ندانستی برو مظهر بخوان
هر که در دین علی نبود درست
رافضی دانم ورا خود از نخست
هست معنی شاه و صورت دین تو
ز آن درین دنیا همه خودبین تو
تو مبین بت را که بت صورت بود
و از وجود او بسی نفرت بود
دور کن از خود تو نفرت ای عزیز
هست دنیای کدورت ای عزیز
نفرت دنیا همه مالست و جاه
بعد از آن کبراست در سرکاه کاه
کبر را از سر برون کن همچو من
هم درین دنیا مگیر آخر وطن
خود چه کردند انبیا در این جهان
خود چها کردند با ایشان بدان
خود چه کردند با نبیّ المرسلین
ز آنکه او گفته ره باطل مبین
بعد از آن با شاه مردان تیغها
خود کشیدند آن همه مشتی دغا
بین چه کردند با دو فرزند رسول
آن دو معصوم مطّهر با بتول
بعد از آن با اولیا یک یک تمام
خود چها کردند این مشتی عوام
هرکه او خود راست رفت و راست گفت
در جهان راندند بر او تیغ مفت
خود چه کردند اولیا در این جهان
راه بنمودند خلقان را عیان
خود طمع در ملک ایشان را نبود
نه زر و نقره چو پرّ کاه بود
رو تو جام ازمعنی ما نوش کن
وین سخن از راه معنی گوش کن
راه راه مصطفی و آل اوست
وین همه گفت و شنفت از قال اوست
رو تو راه مصطفا رو همچو من
تا که صافی گرددت هم جان و تن
گر تو میخواهی که یابی این مقام
چند کاری بایدت کردن تمام
اوّلاً مهر امامان بایدت
بعد از آن اسرار عرفان بایدت
بعد ازینها بایدت بیرون شدن
از میان خلق دنیا همچو من
دیگر از افراط خوردن ترک کن
با خلایق نیز کم باید سخن
دیگر از خفتن بشب بیزار شو
وآنگهی با یاداو در کارشو
گر خوری از کسب خود باری بخور
زینهار از نان مردم تو ببُر
زینهار از جامهٔ نیکو حذر
تا نیفتی همچو ایشان در خطر
بعد از آن کن صحبت نیک اختیار
تا بیابی درّ و گوهر بیشمار
دایم از گفتار درویشان بخوان
تا که حاصل گردد این راز نهان
رو تو درویشی گزین و راه شرع
تا بیابی در جهان خود اصل و فرع
سرّ این تحفه ز من بشنو کنون
زآنکه هستم راز دار کاف و نون
پس نبی گفتا که ای فرزند من
درمیان جان تو پیوند من
خیز پیش مرتضی نه تحفه را
تا که ظاهر سازد آن سرّ را بما
پس حسین آن تحفه پیش شه نهاد
پیش سیّد آمد و برپا ستاد
پس ز دست مرتضی آن سیب جست
بر زمین افتاد دونیم درست
نیمهٔ آن را حسن برداشت زود
نیمهٔ دیگر حسین آمد ربود
در میان هر یکی ز آن نیمهها
خطّ سبزی بد نوشته بابها
گفت پیغمبر که ای شیر خدا
خطّ عبری را بخوان در پیش ما
پس امیرالمؤمنین آن خط بخواند
بر زبان سرّ الهی را براند
بد نوشته این سلام و این دعا
بر ولیّ الله امام رهنما
بخش ۱۶ - ***: این سخن نقلست از سلطان دینبخش ۱۸ - سلام الله یا غالب یا علی بن ابیطالب: چون محمد این ندا از حق شنید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
این سخن نقلست از شیخ کبیر
آنکه در آفاق بوده بینظیر
هوش مصنوعی: این گفته از یک شیخ بزرگ است که در دنیا بینظیر بوده و کسی مثل او پیدا نمیشود.
گرچه مولودش بشیراز اوفتاد
همچو او مردی ز مادر هم نزاد
هوش مصنوعی: هرچند که او در شیراز به دنیا آمد، اما مانند او کسی از مادر متولد نشده است.
او تصوّف را نکو دانسته بود
او زغیریت تمامی رسته بود
هوش مصنوعی: او تصوف را خوب میدانسته و از زشتی و ناپسندی هر چیزی دور بوده است.
در تصوّف او بسی در سفته بود
سی کتاب اندر تصوّف گفته بود
هوش مصنوعی: در علم تصوف، او در بحث و تحقیق بسیار کوشش کرده و به اندازهی زیادی کتاب در این زمینه تألیف کرده است.
گفت روز عید سیّد نزد شاه
آمد ودید او زماهی تا بماه
هوش مصنوعی: در روز عید، سید به دیدن شاه رفت و او را تا ماه دید.
گفت با شاه ولایت کاین زمان
دیدهام اسرارها در خود عیان
هوش مصنوعی: گفت با پادشاه که در حال حاضر، رازهایی را دیدهام که به وضوح درون خودم نمایان شدهاند.
حال من امروز میدان حال تست
سرّ معنی مختفی در قال تست
هوش مصنوعی: احساس من امروز نشاندهنده حال توست و راز معنا در گفتار تو نهفته است.
آن دو فرزندش چو دونور الاه
آن یکی خورشید و آن دیگر چو ماه
هوش مصنوعی: دو فرزند او مانند دو نور الهی هستند؛ یکی همچون خورشید و دیگری همچون ماه.
خویشتن را هر دو خادم ساختند
پیش سید سر به پیش انداختند
هوش مصنوعی: آنها خود را خدمتگزار او قرار دادند و در مقابلش سر فرود آوردند.
پس بیامد فاطمه خیرالنسا
همچو خورشیدی که باشد در سما
هوش مصنوعی: سپس فاطمه، بهترین زنان، آمد همان گونه که خورشید در آسمان میتابد.
پیش سیّد آمد و کردش سلام
گفت ای مقصود جان خیرالأنام
هوش مصنوعی: او پیش سید رفت و به او سلام کرد و گفت: ای بهترین مخلوق، هدف جان من!
ای تو مقصود زمین و آسمان
در میان جان نهان چون جان جان
هوش مصنوعی: تو هدف زمین و آسمان هستی، و در دل وجود آدمی به اندازه جان او نهفتهای.
ای ز عالم جملگی مقصود تو
عبد و عابد گشته و معبود تو
هوش مصنوعی: ای همهی جهان برای تو ساخته شده و بندگان و عابدان فقط به خاطر تو عبادت میکنند و تو پرستیده آنان هستی.
پس نبی گفتا توئی چون جان من
هردو فرزندان تو ایمان من
هوش مصنوعی: پس پیامبر فرمود: تو مانند جان من هستی و هر دوی شما فرزندان ایمان من هستید.
پس علی یار و برادر از یقین
زو همه گشته عیان اسرار دین
هوش مصنوعی: پس علی یار و برادر است و از یقین، حقایق دین برای او آشکار شده است.
گشته ظاهر زو همه اسرار حقّ
دیدهام در وی همه انوار حق
هوش مصنوعی: تمام رازهای حقیقت در او نمایان شده و من همه نورهای حقیقت را در او مشاهده کردهام.
او علوم شرع من دانسته است
نه چو دیگر مردمان بربسته است
هوش مصنوعی: او به علوم شرعی آگاه است و مانند دیگر مردم از آنها دور نیست.
هیچ میدانی که اینها کیستند
در جهان معرفت چون زیستند
هوش مصنوعی: آیا میدانی این افراد در دنیای شناخت و معرفت چگونه زندگی کردند؟
دان که این آل عبا هستند پنج
پنج اسرار خدا و پنج گنج
هوش مصنوعی: بدان که این خاندان، یعنی اهل بیت پیامبر، نمایندهٔ پنج راز بزرگ الهی و صاحب پنج گنجینهٔ معنوی هستند.
پنج تن آل عبا اینها بدند
در درون یک قبا یکتا بدند
هوش مصنوعی: پنج نفر از بزرگترین شخصیتهای دینی و معنوی در یک قالب واحد و همراه با هم قرار دارند.
گنج اسرار خدا این پنج تن
راهدان و رهنما این پنج تن
هوش مصنوعی: این پنج نفر به عنوان راهنمایان و سرمنشأ اسرار الهی، گنجینههای معرفت و دانش خداوند هستند.
خود همین ها مقصد و مقصود حقّ
خود همینها آمده از بود حقّ
هوش مصنوعی: این افراد و چیزها خود نشاندهنده هدف و مقصود واقعی هستند که از وجود حقّ سرچشمه میگیرند.
ناگهان جبریل از حقّ در رسید
نزدشان بهر مبارک باد عید
هوش مصنوعی: ناگهان فرشته وحی از سوی خداوند به نزد آنها آمد تا عید را به آنها تبریک بگوید.
گفت این فرصت زحقّ میخواستم
تحفهای بهر شما آراستم
هوش مصنوعی: او گفت: این فرصت را از حق طلب کردم و هدیهای برای شما آماده کردهام.
تحفهای دارم که داده بی سخن
پیشتر از آفرینش پیرمن
هوش مصنوعی: هدیهای دارم که قبل از اینکه به وجود بیایم، به من داده شده است.
ز آن زمان تا این زمان سال کهن
چل هزاری سال رفت از این سخن
هوش مصنوعی: از آن زمان تا به حال، چهارده هزار سال از این رویداد گذشته است.
هر یکی روزی از آن سال عیان
هست پانصد سال این دنیا بدان
هوش مصنوعی: هر یک روز از آن سال روشن و واضح است و ارزشش به اندازه پانصد سال از این دنیا است.
من بر آن بودم بسی ای نیکخو
تحفه را آرم برون در پیش تو
هوش مصنوعی: من قصد داشتم که هدیهای را برای تو، ای نیکو خلق، به نمایش بگذارم.
لیک امر ایزدی این روز بود
لازم آمد بر من این فرمان شنود
هوش مصنوعی: اما خواست خداوند این روز برای من ضروری بود و من این دستور را شنیدم و پذیرفتم.
این چنین تحفه یدالله داده است
از درخت طوبیم شه داده است
هوش مصنوعی: اینگونه، خداوند متعال هدیهای ارزشمند از درخت طوبی به ما عطا کرده است.
بود یک سیبی بسی زیبا و خوب
بوی از او دریافته هر دم قلوب
هوش مصنوعی: یک سیب زیبا و خوشبو وجود داشت که هر لحظه بویی از آن حس میشد و دلها را شاد میکرد.
این ثمرها جمله از بود وی است
این شجرها جمله از جودوی است
هوش مصنوعی: این میوهها همه نتیجه وجود او هستند، این درختان همه حاصل بخشش او هستند.
این جهان از بوی او روشن شده
گوئی از فردوس یک روزن شده
هوش مصنوعی: این دنیا به لطف او پرنور شده و گویی از بهشت یک پنجره به آن باز شده است.
عالمی از بوی او رنگین شده
حوریان از نور او خودبین شده
هوش مصنوعی: جهان به زیبایی و عطر وجود او آراسته شده و فرشتگان از درخشش نور او به خود میبالند.
این چنین سیبی که گفتم از وداد
زود پیش حضرت سیّد نهاد
هوش مصنوعی: سیب موردنظر که دربارهاش صحبت کردم، بهسرعت به حضرات آقا تقدیم شد.
گفت ای سیّد ز حق این تحفه دان
ز آنکه هست اسرار حق دروی نهان
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، بدان که این هدیه از جانب حق است و اسرار الهی در دل درویش پنهان است.
پس گرفت از وی نبی آن سیب را
بوی کرد و گفت بیچون را ثنا
هوش مصنوعی: پیامبر از او آن سیب را گرفت، بوی آن را استشمام کرد و گفت: ستایش مختار و بینقص را.
حمد و شکر حضرت حق را بگفت
درّ شکر و حمد ایزد را بسفت
هوش مصنوعی: در این بیت به قدردانی و ستایش خداوند اشاره شده است. شاعر ابراز میکند که باید از نعمتها و لطفهای پروردگار سپاسگزاری کنیم و شکر او را به جا آوریم.
سرّ تو از تو توان دید ای الاه
وی ز تو روشن شده خورشید و ماه
هوش مصنوعی: راز تو را فقط خودت میدانی، ای خدا! و این راز باعث روشنایی خورشید و ماه از تو شده است.
ای بصورت سیب و در معنی چو نور
کرده اسرار خدا در تو ظهور
هوش مصنوعی: ای تو که به زیبایی سیب هستی و در عمق وجودت نور الهی و اسرار خداوند ظهور کرده است.
ای ز تو روشن شده خورشید و ماه
خود تو باشی سایه و نور الاه
هوش مصنوعی: تو منبع روشنایی هستی که خورشید و ماه از تو تابش میگیرند و خودت باید سایه و نور خداوند باشی.
تو مبین صورت بمعنی کن نظر
گر نمیخواهی که یابی کان زر
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی طلای ناب را پیدا کنی، بهتر است به ظاهر آن نگاه نکنی و در عمق آن نظر کنی.
تو مبین صورت خدا را بین همه
ز آنکه از صورت نیابی دین همه
هوش مصنوعی: به خداوند از طریق ظاهرش نگاه نکن، چرا که اگر به ظواهر توجه کنی، نخواهی توانست حقیقت و دین واقعی را درک کنی.
تو مبین صورت که صورت هیچ نیست
گر بصورت میروی جز پیچ نیست
هوش مصنوعی: به ظاهر نگاه نکن، زیرا ظاهر هیچ ارزشی ندارد؛ اگر به دنبال ظاهر میگردی، فقط در تلاشی بیهوده هستی.
تو مبین صورت بفرمان راه بین
وین دل خود را زجان آگاه بین
هوش مصنوعی: به ظاهر توجه نکن و به عمق مطلب توجه داشته باش. این دل خود را از زندگی و احساساتش آگاه کن.
گر همی خواهی که عطّارت بود
و آنگهی با شاه گفتارت بود
هوش مصنوعی: اگر میخواهی عطر تو همیشه خوشبو باشد و آنگاه بتوانی با پادشاه گفتگو کنی، باید به نکات لازم توجه کنی.
از دو عالم بگذر و منصور پرس
وآنگهی نور ورااز طور پرس
هوش مصنوعی: از تمام دنیایی که در آن هستی عبور کن و از منصور بپرس. سپس از نور نیز دربارهی او بپرس.
طور ما و نور ما حیدر بود
ز آنکه دین ما ازو انور بود
هوش مصنوعی: سخن در این است که شخصیت و نور وجود ما از حیدر (علی علیهالسلام) نشأت میگیرد، زیرا دین ما به واسطهٔ او روشن و روشنتر شده است.
من نیم دکان و دکّاندار هم
همچو خارج با سر و افسار هم
هوش مصنوعی: من نه تنها یک مغازهام، بلکه خودم نیز مانند یک حیوان تربیت شده که با افسار به خارج میروم هستم.
پس بدست شاه سیّد سیب داد
او ببوسید و بچشم خود نهاد
هوش مصنوعی: پس شاه سید سیب را گرفت و آن را بوسید و بر چشمان خود گذاشت.
پس بدست فاطمه آن شاه داد
فاطمه بوسید و ازوی گشت شاد
هوش مصنوعی: فاطمه به لطف و عنایت آن شاه، هدیهای را دریافت کرد و با خوشحالی او را بوسید.
گفت در این سیب باشد سرّ غیب
این بدنیا خود ندارد هیچ عیب
هوش مصنوعی: گفتند که در این سیب، راز و رمزهای پنهانی وجود دارد و این دنیا خود هیچ نقصی ندارد.
پس حسن بگرفت از او آن تحفه را
گفت دیدم سرّ بس بنهفته را
هوش مصنوعی: پس حسن از او آن هدیه را دریافت کرد و گفت که راز پنهان بسیاری را مشاهده کردم.
هست در وی سرّ اسرار خدا
ای برادر گیر از من سیب را
هوش مصنوعی: ای برادر، در وجود او رازهای بزرگ و عمیق خداوند نهفته است، پس از من به درستی درک کن و مفهوم عمیق را به دست آور.
پس حسین آن سیب بستد از امام
گفت من دیدم در او سرّ کلام
هوش مصنوعی: حسین آن سیب را از امام گرفت و گفت: من در آن راز کلام را دیدم.
گفت سیّد ای شما چون جان من
محکم از حبّ شما ایمان من
هوش مصنوعی: ای آقاجان، تو همچون جان من هستی و عشق تو باعث استحکام ایمانم شده است.
هست ازین حقّ را ظهور مظهری
مینماید زین هدیّه جوهری
هوش مصنوعی: از این حقیقت، ظهور موجودی به نمایش درمیآید که از این هدیهای گوهری بهرهمند است.
جوهر شه را از این ظاهر کند
مظهر شه در جهان حاضر کند
هوش مصنوعی: جوهر و ذات شاه از این ظاهر و نمودش آشکار میشود و مظهر و نمایندهی شاه در دنیا را حس میکند.
این تحف را حق فرستاده بمن
ز آنکه میبینم درو سرّ لدن
هوش مصنوعی: این هدیه را خداوند به من داده چون در آن رازهای عمیق و پنهانی را مشاهده میکنم.
بوده مقصود خدا خود مظهری
مینماید اندرو خود جوهری
هوش مصنوعی: هدف خداوند از وجود داشتن، ظهور و بروز خود است و در این ظهور، جوهر و حقیقت خود را نمایان میسازد.
گر نمیخواهی که مظهر خوان شوی
ورهمی خواهی که مظهر دان شوی
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی که به عنوان یک الگو شناخته شوی، اما دوست داری که به عنوان یک انسان آگاه و دانا دیده شوی.
رو طلب کن کلبهٔ عطّار را
تانماید بر تو این اسرار را
هوش مصنوعی: به دنبال کلبهٔ عطار برو تا این رموز بر تو آشکار شود.
هست اسرار خدا در جان من
مظهر سرّ خدا ایمان من
هوش مصنوعی: در وجود من نشانههایی از اسرار الهی وجود دارد و ایمان من نمایانگر آن اسرار است.
ای تو غافل گشته از اسرار من
خود گرفته عالمی انوار من
هوش مصنوعی: ای کسی که از رازهای من غافلی، خود را از روشناییهای من دور کردهای.
ای تو غافل گشته از اسرار شاه
حبّ دنیا بردهات آخر ز راه
هوش مصنوعی: ای کسی که از رازهای بزرگ غافل شدهای، عشق به دنیای مادی تو را از مسیر واقعیات دور کرده است.
چند گویم مظهر حق را بدان
ور نمیدانی برو مظهر بخوان
هوش مصنوعی: چند بار باید درباره مظهر حقیقت صحبت کنم؟ اگر نمیدانی چه کسی است، بهتر است خودت او را بشناسی و به او مراجعه کنی.
تا ترامعلوم گردد سرّ دید
رو بجوهر ذات فکری کن بعید
هوش مصنوعی: برای درک حقیقت و کشف راز دیدگاه، به عمق وجود خود فکر کن و از تصورات دوری کن.
تا که گردی مست در اسرار او
یا چو صنعان رو ببین دیدار او
هوش مصنوعی: تا وقتی که در شگفتی و لذت از رازهای او غرق شدی، یا مانند یک عاشق دیوانه به تماشای زیباییاش برو.
گر هزاران سال تو این ره روی
بی دلیل راهبر گمره شوی
هوش مصنوعی: اگر هزاران سال در این مسیر بروی و بدون دلیل، راهنما تو را گمراه کند، به جایی نخواهی رسید.
چون ندانستی که اصل کار چیست
وین همه در پرده پود و تار چیست
هوش مصنوعی: چون نمیدانی که هدف اصلی چیست، بنابراین همه چیز برایت در سایه و ابهام باقی مانده است.
تو ندانستی که تو خود چیستی
وندرین دنیا برای کیستی
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که خود چه کسی هستی و در این دنیا به چه چیزی تعلق داری.
هست دنیا خاکدانی بس خراب
واندرو افتاده خلقی مست خواب
هوش مصنوعی: دنیا همچون خاکدانی بسیار ویران است و در آن مردمی خوابآلود و غافل افتادهاند.
پس کسی باید که بیدارت کند
نکتهای از شرع در کارت کند
هوش مصنوعی: پس کسی باید باشد که تو را بیدار کند و نکتهای از دین را در کار تو مطرح کند.
آنگهی گوید طریق ما بگیر
تا نگردی تو در این عالم اسیر
هوش مصنوعی: سپس او میگوید که راه ما را بپذیر، تا در این دنیا گرفتار نشوی.
بعد از آن چشم معانی برگشا
تا ببینی ذات او را بی لقا
هوش مصنوعی: چشم خود را به روی معانی باز کن تا بتوانی ذات او را بدون نیاز به ملاقات ببینی.
تو نبینی نور حق بی راهبر
از وجود خویش کی یابی خبر
هوش مصنوعی: اگر خودت راهنما نداشته باشی، هرگز نمیتوانی نور حقیقت را در وجود خود ببینی و از آن باخبر شوی.
رهبری باید که تو در ره روی
ور تو بی رهرو روی گمره شوی
هوش مصنوعی: رهبر باید کسی باشد که خود در راهی که پیش میبرد، حرکت کند و اگر او بدون همراهی دیگران قدم بردارد، دچار گمراهی خواهد شد.
چون درین دنیا بکردی گم تو ره
همچو قارون زمان رفتی به چه
هوش مصنوعی: وقتی در این دنیا راه را گم کردی، مثل قارون، در زمان رفتن به کجا میتوانی بروی؟
چون شوی گمره تو اندر راه حق
گمرهی باشی به پیش شاه حق
هوش مصنوعی: وقتی در مسیر حقیقت گمراه میشوی، گمراهیات باید در حضور پادشاه حقیقت باشد.
گر همی خواهی که رهبر گویمت
و از وجود خویش جوهر گویمت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که من تو را راهنمایی کنم و از حقیقت وجود خودم برایت بگویم، باید خودت نیز در پی حقیقت باشی.
رو بخوان خود جوهر و مظهر بدان
تا خلاصی یابی از رفتار جان
هوش مصنوعی: با توجه به خودت و ذات درونیات آشنا شو، تا از رفتارهای نادرست و آزاردهندهای که ممکن است داشته باشی، رهایی پیدا کنی.
صد هزاران راه سوی حق بود
لیک یک راهیست کان ملحق بود
هوش مصنوعی: راههای زیادی برای رسیدن به حقیقت وجود دارد، اما تنها یک راه هست که به آن حقیقت واقعی متصل میشود.
رو نشان راه از جوهر بدان
گر ندانستی برو مظهر بخوان
هوش مصنوعی: اگر جوهر حقیقت را نمیشناسی، از طریق نشانههای آن به مظهری که میتواند تو را راهنمایی کند، رجوع کن و بخوان.
هر که در دین علی نبود درست
رافضی دانم ورا خود از نخست
هوش مصنوعی: هر کسی که پیرو علی نیست، باید او را به عنوان یک رافضی بشناسم و از ابتدا چنین نظری داشتهام.
هست معنی شاه و صورت دین تو
ز آن درین دنیا همه خودبین تو
هوش مصنوعی: در این دنیا، همه چیز به خودخواهی و خودبین بودن تو وابسته است و تو تنها درک کننده واقعی از حقیقت و معنای شاه و صورت دین هستی.
تو مبین بت را که بت صورت بود
و از وجود او بسی نفرت بود
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که به ظاهر زیبایی و جذابیت یک بُت توجه نکن، زیرا ممکن است در واقع از وجود او نفرت و بیزاری وجود داشته باشد. به عبارتی دیگر، زیبایی ظاهری نمیتواند معیاری برای خوبی یا بدی یک چیز باشد.
دور کن از خود تو نفرت ای عزیز
هست دنیای کدورت ای عزیز
هوش مصنوعی: عزیزم، از خودت نفرت را دور کن، زیرا این دنیا پر از کدورت و ناراحتی است.
نفرت دنیا همه مالست و جاه
بعد از آن کبراست در سرکاه کاه
هوش مصنوعی: دنیا پر از کینه و دشمنی است و مقام و ثروت در نظر آسان و بیاهمیت به نظر میرسد.
کبر را از سر برون کن همچو من
هم درین دنیا مگیر آخر وطن
هوش مصنوعی: غرور و تکبر را از خود دور کن، زیرا من نیز در این دنیا هیچ چیزی را به عنوان سرزمین پایانی خود نگرفتهام.
خود چه کردند انبیا در این جهان
خود چها کردند با ایشان بدان
هوش مصنوعی: انبیا در این دنیا چه کارهایی انجام دادند و مردم با آنها چه برخوردی کردهاند؟
خود چه کردند با نبیّ المرسلین
ز آنکه او گفته ره باطل مبین
هوش مصنوعی: آنان چه بر سر پیامبر فرستاده خدا آوردند، از آنرو که او راه باطل را روشن کرده است.
بعد از آن با شاه مردان تیغها
خود کشیدند آن همه مشتی دغا
هوش مصنوعی: پس از آن، شجاعان با خویش تیغها را خارج کردند، همان دستهای که به نیرنگ آغشته بودند.
بین چه کردند با دو فرزند رسول
آن دو معصوم مطّهر با بتول
هوش مصنوعی: بین چه ظلمها و ستمها را بر دو فرزند پیامبر کردند، آن دو معصوم و پاک که با دختر پیامبر (بتول) بودند.
بعد از آن با اولیا یک یک تمام
خود چها کردند این مشتی عوام
هوش مصنوعی: پس از آن، با اهل علم و دانش، هر یک از آنها چه کارهایی کردند، این گروه از مردم عادی به چه اقداماتی پرداختهاند.
هرکه او خود راست رفت و راست گفت
در جهان راندند بر او تیغ مفت
هوش مصنوعی: هر کسی که در زندگی به راستی رفتار کند و حقیقت را بگوید، دیگران بر او فشار میآورند و او را مورد آزار قرار میدهند.
خود چه کردند اولیا در این جهان
راه بنمودند خلقان را عیان
هوش مصنوعی: اولیا چه کردهاند که راهی را به وضوح برای مردم نمایش دادهاند.
خود طمع در ملک ایشان را نبود
نه زر و نقره چو پرّ کاه بود
هوش مصنوعی: او هیچ طمعی به ملكیت آنها نداشت و طلا و نقرهاش مانند پرِ کاه بیاهمیت بود.
رو تو جام ازمعنی ما نوش کن
وین سخن از راه معنی گوش کن
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از عشق و زیبایی تو بهرهمند شوم و از گفتار و لطافتهای معنایی آن لذت ببرم. به عبارتی، از محبت و زیبایی تو سیراب شوم و به عمق محبت و گفتگوهای معنیدار شما توجه کنم.
راه راه مصطفی و آل اوست
وین همه گفت و شنفت از قال اوست
هوش مصنوعی: مسیر حقیقی، راه پیامبر و خانوادهاش است و تمامی بحثها و گفتگوها در واقع بر اساس کلام اوست.
رو تو راه مصطفا رو همچو من
تا که صافی گرددت هم جان و تن
هوش مصنوعی: اگر میخواهی همچون من پاک و خالص شوی، بر روی مسیر پیامبر حرکت کن تا هم جان و هم جسمت صاف و زلال گردد.
گر تو میخواهی که یابی این مقام
چند کاری بایدت کردن تمام
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به این مقام دست یابی، باید کارهای زیادی را انجام دهی.
اوّلاً مهر امامان بایدت
بعد از آن اسرار عرفان بایدت
هوش مصنوعی: نخست باید محبت و دوستی امامان را در دل داشته باشی، و سپس به درک و شناخت اسرار عرفانی و معنوی بپردازی.
بعد ازینها بایدت بیرون شدن
از میان خلق دنیا همچو من
هوش مصنوعی: پس از این رویدادها، تو نیز باید همانند من از میان مردم و دنیای اینجا دوری گزینی.
دیگر از افراط خوردن ترک کن
با خلایق نیز کم باید سخن
هوش مصنوعی: دیگر از زیادهروی در خوردن دست بردار و با مردم نیز باید کمتر صحبت کنی.
دیگر از خفتن بشب بیزار شو
وآنگهی با یاداو در کارشو
هوش مصنوعی: از خواب شب به ستوه آمده و در پی یاد او، به کارهای خود بپرداز.
گر خوری از کسب خود باری بخور
زینهار از نان مردم تو ببُر
هوش مصنوعی: اگر از دسترنج خودت چیزی به دست میآوری، آن را بخور. اما مواظب باش که نان دیگران را نگیری و به زندگی آنها لطمه نزنی.
زینهار از جامهٔ نیکو حذر
تا نیفتی همچو ایشان در خطر
هوش مصنوعی: با احتیاط از پوشیدن لباسهای زیبا بپرهیز، زیرا ممکن است مانند آنها به خطر بیفتی.
بعد از آن کن صحبت نیک اختیار
تا بیابی درّ و گوهر بیشمار
هوش مصنوعی: پس از آنکه با موضوع خوب صحبت کنی، میتوانی به گنجینهای از ارزشها و داناییهای فراوان دست یابی.
دایم از گفتار درویشان بخوان
تا که حاصل گردد این راز نهان
هوش مصنوعی: همواره از سخنان درویشان گوش کن تا این راز پنهان برایت روشن شود.
رو تو درویشی گزین و راه شرع
تا بیابی در جهان خود اصل و فرع
هوش مصنوعی: اگر تو زندگی ساده و بیریایی را اختیار کنی و بر اساس اصول دین و اخلاق قدم برداری، میتوانی در زندگیات به حقیقت و معنای واقعی دست یابی و جایگاه مناسبی پیدا کنی.
سرّ این تحفه ز من بشنو کنون
زآنکه هستم راز دار کاف و نون
هوش مصنوعی: این هدیه را از من بشنو اکنون، زیرا من خود نگهدارندهی راز کاف و نون هستم.
پس نبی گفتا که ای فرزند من
درمیان جان تو پیوند من
هوش مصنوعی: نبی به فرزندش گفت: ای پسر، در درون جان تو ارتباط و پیوند من وجود دارد.
خیز پیش مرتضی نه تحفه را
تا که ظاهر سازد آن سرّ را بما
هوش مصنوعی: بیدار شو و به سمت مرتضی برو، تا او راز نهفتهای را برای ما آشکار کند.
پس حسین آن تحفه پیش شه نهاد
پیش سیّد آمد و برپا ستاد
هوش مصنوعی: حسین آن هدیه را به پیشگاه شاه تقدیم کرد و در مقابل سید قرار گرفت و ایستاد.
پس ز دست مرتضی آن سیب جست
بر زمین افتاد دونیم درست
هوش مصنوعی: بنا بر این، سیب از دست مرتضی به زمین افتاد و به دو نیم تقسیم شد.
نیمهٔ آن را حسن برداشت زود
نیمهٔ دیگر حسین آمد ربود
هوش مصنوعی: نیمی از زیبایی را حسن به سرعت برداشت، و نیمهٔ دیگر را حسین با خود برد.
در میان هر یکی ز آن نیمهها
خطّ سبزی بد نوشته بابها
هوش مصنوعی: در میان هر یک از آن نیمهها، خط سبزی به شکل درخت یا گیاهانی در کنارشان به تصویر کشیده شده است.
گفت پیغمبر که ای شیر خدا
خطّ عبری را بخوان در پیش ما
هوش مصنوعی: پیامبر فرمود: ای شیر خدا، الفبای عبری را برای ما بخوان.
پس امیرالمؤمنین آن خط بخواند
بر زبان سرّ الهی را براند
هوش مصنوعی: امیرالمؤمنین آن نوشته را بخواند و رازهای خداوند را بیان کند.
بد نوشته این سلام و این دعا
بر ولیّ الله امام رهنما
هوش مصنوعی: این نامه و این دعا که برای ولیّ خدا، امام رهنما نوشته شده، به خوبی و به درستی بیان نشده است.