گنجور

بخش ۱۶ - ***

این سخن نقلست از سلطان دین
از امام متقیین ایمان دین
آن امامی کو حقیقت یاب بود
در میان بحر دین گرداب بود
اسم او خواهی که دانی ز اولیا
هست نام او علی موسی الرضا
آن امامی کو طریق دید حق
جمله اهل الله را داده سبق
آن امامی کو بغیر از حق ندید
عالمی انوار از او آمد پدید
گفت تو خواهی که ایمانت بود
انس و جنّ جمله بفرمانت بود
تو ز دین مصطفی جاهل مباش
در طریق مرتضی غافل مباش
در ره دین ذکر حق را کن نثار
تخم حبّ مرتضی در دل بکار
هست ذکر حق حصار و شرط آن
حبّ آل مصطفی باشد بدان
گفت پیغمبر حدیثی بر ملا
هست این معنی خود از پیش خدا
رو تو از عطّار پرس اسرار او
ز آنکه دارد مظهر انوار او
من بتو اسرارگویم پایدار
گر تو منصوری سخن را پاسدار
ای زانوارت جهان روشن شده
قرص خور، شمعی از آن روزن شده
چند گویم من بتو اسرار را
خود ز کل نشناختی انوار را
هست از نور خدا روشن دلم
حلّ شده از نور حیدر مشکلم
گشته روشن این ضمیر پاک من
شد زیارت گاه مردان خاک من
ز آنکه من عطّار ثانی آمدم
وز وجود خویش فانی آمدم
خود مرا مولد به نیشابور بود
لیک اصل من بکوه طور بود
طور چبود مظهر اسرار او
نور چبود واصل انوار او
نور طور خود در اودیدم عیان
گر تو می‌بینی بیا نزدیک مان
ز آنکه چون منصور واصل آمدیم
نی چو زرّاقان جاهل آمدیم
بیعت ما بیعتی باشد نخست
گشته این بیعت بدین ما درست
دین خود را می‌کنم من آشکار
گر برندم این زمان در پای دار
دین من دین امیرالمؤمنین
راه من راه امام المتقین
ما بدین حیدری داریم رو
یک جهت باشیم ما در دین او
تو زدین لفظی برآری برزبان
خودنمی‌دانی معانی را عیان
رو، ز قرآن مغز گیر و پوست مان
پوست را انداز پیش کرکسان
روغن این مغز جان اولیاست
این چنین معنی بیان اولیاست
رو، ز قرآن صورت و معنی ببین
تا شود روشن ترا دنیا و دین
خود نمی‌دانی که قرآن نطق راست
ناطق او را نمی‌دانی کجاست
ناطق او خود امیرمؤمنان
در کلام الله نطق او بیان
او بود قرآن ناطق در یقین
زانکه او گفته است نطقم را ببین
ناطق من خود محمّد بود شاه
رو تو واقف شو ز اسرار اله
جمله اسرار خدا آموختم
جامه از انّا عطینا دوختم
گر هزاران سال باشی در طلب
ور هزاران جام گیری تا به لب
ور بهر روزی گزاری صد نماز
ور شوی با روزه در عمری دراز
گر شوی غزّالی طوسی به دهر
ور برون آری بسی درها ز بحر
گر اویس خاص باشی مصطفا
ور حسن گردی به سیرت با صفا
ور چو مالک تو نهٔ دینار جو
چون محمد واسعی تو یار جو
گر تو باشی همچو ایشان درروش
ور بیابی در طریقت پرورش
ور حبیب اعجمی باشی بحال
ور چو بوخالد شوی در عمروسال
ور شوی تو همچو عتبه ذکر گوی
ور بیابی تو در آن سیر آبروی
ور تو همچون رابعه باشی خموش
ور فضیلی خود بعالم در خروش
گر چو ابراهیم ادهم در جهان
ور چو بشر حافی آیی راز دان
گر شوی ذوالنون مصری پرمحن
بایزیدی گر شوی بسطام فنّ
ور چو عبدالله مبارک آمدی
ور چو لقمان نور تارک آمدی
گر شوی داود طائی با وفا
ور چو حارث شد جنابت باصفا
ور سلیمانی و دارائی بدرد
ور محمد این سمّاکی تو فرد
گر محمد اسلم و اعلم شوی
احمد حرب اندرین عالم شوی
گر چو حاتم کو اصم بدعالمی
ور ابوسهلی و در دین مکرمی
گر شوی معروف کرخی در کرم
ور چو سرّی سقطی گردی تو هم
گر شوی تو همچو فتح موصلی
ور شوی چون احمد حواری ولی
گر چو سلطان احمد خضرویه راه
یابی و گردی بملک فقر شاه
یا بگردی بوتراب نخشبی
یا شوی تو همچو شیخ مغربی
یا چو یحیی معاذو شه شجاع
کین دوشه کردند عالم را وداع
گر چو یوسف بن حسین راز دان
باشی و عبدالله حیری روان
یا تو چون بوحفص حدادی شوی
از علوم دین دل آبادی شوی
یا تو چون حمدون قصاری شوی
یا تو چون منصور عمّاری شوی
گر شوی چو احمد عاصم به علم
ور شوی همچون جنید محترم
عمر و عبدالله مکّی گر شوی
بر همه مردان عالم سرشوی
گر تو چون خراز باشی سرّ پوش
چون حسین نوری آیی در خروش
یا ابوعثمان حیری در حرم
در طریق عشق باشی محترم
چون محمد گر بود اسمش رویم
بر سر ارباب عرفان بود غیم
گر شوی ابن عطا در کار حق
ور چو ابراهیم رقی یار حق
یوسف اسباط یا یعقوب پیر
نهر جوری آنکه بود او بی‌نظیر
چون محمد کو حکیم سرمدی است
آنکه او سرور بملک بیخودیست
بوالحسن آن شیخ بوشنجی شوی
یا تو چون ورّاق راه دین روی
گر چو بوحمزه خراسانی شوی
ور براه حق بآسانی شوی
ور شوی عبدالله ابن الجلا
ور تو باشی چون علیّ مرحبا
جملگی کردند کار راه حق
تو بری در معرفت ز آنها سبق
احمد مسروق اگر باشی بدهر
ور شوی سمنون مجنون نورشهر
ور شوی در رتبه چون شیخ کبیر
در میان اهل عرفان بی نظیر
ور چو بواسحق گردی کاردان
بو محمد مرتعش را همزبان
ور تو منصوری و حلاج اسم تست
جمله انوار خدا در جسم تست
همچو فضل ار صاحب سیری شوی
بوسعید بن ابوالخیری شوی
ور چو شیخ مغربی گردی عیان
چون ابوالقاسم شوی شیخ کلان
گر شوی تو همچو نجم الدین ما
از تو گیرد عالمی نور و صفا
ور چو سیف الدین و مجدالدین شوی
چون علی لالا توهم ره بین شوی
ور هزاران سال تو شیخی کنی
ور شوی در ملک عرفان تو غنی
گر کتبهای سماوی بشنوی
ور تو عمری در ره عرفان شوی
راه یک دان نه دو باشد راه حق
این سخن را گوش کن از شاه حق
این جماعت جمله از خورد و کلان
راه بین باشند و جمله راه دان
راه این جمله یقین میدان یکیست
کور باشد آنکه رادر این شکیست
بود اینها را مسلّم راه شرع
باخبر بودند جمله اصل و فرع
همچو ایشان باش در دین پایدار
تخم ایمان در زمین دل بکار
تخم ایمان را بعالم زرع دان
تا که گردد سیر ایمانت عیان
چونکه گردد سبز باز آرد ثمر
رو تو این بررا چو جان خود شمر
بعد از آن جان را بجانان وصل کن
دست و رو از جمله دینها غسل کن
گرچه مردم دین بسی دارند لیک
تو نمی‌دانی که این دین نیست نیک
راه دانانی که بر حقّ رفته‌اند
راه حقّ را راست مطلق رفته‌اند
جمله یک دینند پیش شاه خود
چون بدانستند ایشان راه خود
ای تو گم کرده ز ایمان راه را
روشناس آخر چو ایشان شاه را
جمله دانند این جماعت شاه را
گم نکردند از حقیقت راه را
هر که در راه ولایت انور است
او بشهر دین احمد چون دراست
هر که در راه علی ره دان شده
در میان جان ما ایمان شده
هر که در راه علی از جان گذشت
تیر او از هفتمین ایمان گذشت
هر که در راه علی دارد قدم
هست در دار بهشت او محترم
گر تو مردی سرّ شاه از من شنو
مظهر حقّ را بدان با او گرو
هست عطّار این زمان خود حیدری
یافته در دین حیدر سروری
هست عطار این زمان با شه درست
دامن او گیر ای طالب تو چست
ز آنکه همچون او نداری رهبری
رهبر عطّار آمد سروری
سرور مردان عالم شاه ماست
در حقیقت دید او همراه ماست
من بدیدم دید او در خویشتن
ز آن بنالم همچو بلبل در چمن
بلیل طبعم از او گویا شد
چشم دید من از او بینا شده
عالمی روشن شده از نور او
و آنکه هست انسان کامل پور او
هر که راه او رود فرزند اوست
رشتهٔ جانهای ما پیوند اوست
گمره است آنکس که غیر او بود
وز خدا دور است آنکو بشنود
بشنود هر کس بجان این را ز ما
در جهان جان شود انبازما
زو شنیدم نطق و نطقم او بداد
این همه اسرار در جانم گشاد
این چنین مظهر همه از غیب دان
بعد از این عطّار گشته غیب دان
در میان جان من او بوده است
خود همو گفته همو بشنو ده است
من چه گویم من چه دانم من که‌ام
در شنیدن در سخن گفتن که‌ام
هست او گویا چو نور اندر تنم
کز زبان او حکایت می‌کنم
این سخنها را روایت می‌کنم
خلق عالم را هدایت می‌کنم
من ازو گویم ازو دانم از او
می‌کنم دایم ز مظهر گفتگو
بعد از این گویم حقایق بیشمار
گر تو ره دانی بسویم گوشدار
من معانی با تو گویم بیشمار
شمّه‌ای را ز آن معانی گوشدار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این سخن نقلست از سلطان دین
از امام متقیین ایمان دین
هوش مصنوعی: این جمله به بیان سخنی از فردی بزرگ و معتبر در دین اشاره دارد، او که به عنوان پیشوای پرهیزگاران شناخته می‌شود و بر ایمان افراد تأکید دارد.
آن امامی کو حقیقت یاب بود
در میان بحر دین گرداب بود
هوش مصنوعی: امامی که به درک واقعیات دین دست یافته، مانند یک گرداب در دریای دین است.
اسم او خواهی که دانی ز اولیا
هست نام او علی موسی الرضا
هوش مصنوعی: اگر بخواهی بدانید که او کیست، باید بدانی که از مقامات و اولیای الهی است و نامش علی موسی الرضا است.
آن امامی کو طریق دید حق
جمله اهل الله را داده سبق
هوش مصنوعی: آن امامی که راه شناخت خدا را نشان داده، تمام اهل خدا را پیشی داده است.
آن امامی کو بغیر از حق ندید
عالمی انوار از او آمد پدید
هوش مصنوعی: امامی که به جز حقیقت چیزی نمی‌بیند، نورهایی از او ظهور می‌کند.
گفت تو خواهی که ایمانت بود
انس و جنّ جمله بفرمانت بود
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، ایمان تو می‌تواند به‌گونه‌ای باشد که همه موجودات، از انسان‌ها تا جن‌ها، تحت فرمان تو باشند.
تو ز دین مصطفی جاهل مباش
در طریق مرتضی غافل مباش
هوش مصنوعی: در مسیر شناخت و دین پیامبر، نادان نباش و نسبت به مرتضی (علی علیه‌السلام) غافل نباش.
در ره دین ذکر حق را کن نثار
تخم حبّ مرتضی در دل بکار
هوش مصنوعی: در مسیر دین، یاد خدا را نثار کن و محبت علی را در دل خود بکار.
هست ذکر حق حصار و شرط آن
حبّ آل مصطفی باشد بدان
هوش مصنوعی: ذکر خدا مانند حفاظی است که برای داشتن آن، باید محبت اهل بیت پیامبر را در دل داشت.
گفت پیغمبر حدیثی بر ملا
هست این معنی خود از پیش خدا
هوش مصنوعی: پیامبر سخنی را گفت که این موضوع به طور واضح از طرف خداوند بیان شده است.
رو تو از عطّار پرس اسرار او
ز آنکه دارد مظهر انوار او
هوش مصنوعی: از عطّار بپرس درباره اسرار آن حقیقت، زیرا او کسی است که تجلی نورهای الهی را دارد.
من بتو اسرارگویم پایدار
گر تو منصوری سخن را پاسدار
هوش مصنوعی: من به تو رازهایی می‌گویم که به آنها پایبند بمانی، اگر تو هم در نگهداری این سخنان مانند منصور باشی.
ای زانوارت جهان روشن شده
قرص خور، شمعی از آن روزن شده
هوش مصنوعی: ای زانوی تو که مانند خورشید نورافشانی می‌کند، همچون شمعی روشن از روزنه‌ای به جهان تابیده‌است.
چند گویم من بتو اسرار را
خود ز کل نشناختی انوار را
هوش مصنوعی: چند بار باید به تو بگویم که رازها را نمی‌دانی، چون خودت نورها را از کل نمی‌شناسی.
هست از نور خدا روشن دلم
حلّ شده از نور حیدر مشکلم
هوش مصنوعی: دل من با نور خدا روشن است و از روشنایی حیدر، مشکلاتم حل شده است.
گشته روشن این ضمیر پاک من
شد زیارت گاه مردان خاک من
هوش مصنوعی: ضمیر پاک من روشن شده و اکنون مکانی برای ملاقات با مردان آزاده و بزرگ گردیده است.
ز آنکه من عطّار ثانی آمدم
وز وجود خویش فانی آمدم
هوش مصنوعی: من به دلیل آمدن در عرصه‌ی شعر و ادب به گونه‌ای جدید و تازه، از خودم و وجود خودم دور شدم و به نوعی از خودم فانی شدم.
خود مرا مولد به نیشابور بود
لیک اصل من بکوه طور بود
هوش مصنوعی: من در نیشابور به دنیا آمده‌ام، اما ریشه‌های من به کوه طور برمی‌گردد.
طور چبود مظهر اسرار او
نور چبود واصل انوار او
هوش مصنوعی: کوه طور، نماد ظهور و نمایان شدن رازهای پروردگار است؛ و نور، تجلی و نشان روشنایی‌هایی است که از او emanates می‌شود.
نور طور خود در اودیدم عیان
گر تو می‌بینی بیا نزدیک مان
هوش مصنوعی: من روشنی کوه طور را به وضوح دیدم، اگر تو هم آن را می‌بینی، نزدیک‌تر بیا.
ز آنکه چون منصور واصل آمدیم
نی چو زرّاقان جاهل آمدیم
هوش مصنوعی: ما مانند منصور به حقیقت رسیدیم و نه مانند زرقان‌های نادان، که در جهل و نادانی باقی ماندند.
بیعت ما بیعتی باشد نخست
گشته این بیعت بدین ما درست
هوش مصنوعی: ما می‌خواهیم پیمان‌مان پیمانی باشد که از ابتدا محکم و راستین شکل گرفته باشد.
دین خود را می‌کنم من آشکار
گر برندم این زمان در پای دار
هوش مصنوعی: من دین و اعتقادات خود را به وضوح بیان می‌کنم، حتی اگر در این لحظه جانم در خطر باشد.
دین من دین امیرالمؤمنین
راه من راه امام المتقین
هوش مصنوعی: مذهب من همان مذهب علی بن ابی‌طالب، پیشوای مؤمنان است و روش من نیز پیروی از راه مردان پرهیزگار و شایسته است.
ما بدین حیدری داریم رو
یک جهت باشیم ما در دین او
هوش مصنوعی: ما به خاطر شخصیت حیدری (علی) با هم همسو هستیم و در راه دین او قرار داریم.
تو زدین لفظی برآری برزبان
خودنمی‌دانی معانی را عیان
هوش مصنوعی: تو کلماتی بر زبان می‌آوری، اما خود نمی‌دانی این کلمات چه معانی عمیقی دارند.
رو، ز قرآن مغز گیر و پوست مان
پوست را انداز پیش کرکسان
هوش مصنوعی: به عمق معانی قرآن توجه کن و ظاهر آن را کنار بگذار، زیرا ظاهر آن برای پرندگان کوچک و بی‌مقدار است.
روغن این مغز جان اولیاست
این چنین معنی بیان اولیاست
هوش مصنوعی: هر چه در دل و جان انسان وجود دارد و باعث حیاتش می‌شود، همانند روغن برای روشنایی و زندگی، اهمیت و ارزش بالایی دارد. این نکته درک عمیق‌تری از حقیقت زندگی را نمایان می‌سازد.
رو، ز قرآن صورت و معنی ببین
تا شود روشن ترا دنیا و دین
هوش مصنوعی: به چهره‌ات نگاه کن و از قرآن مفهوم و معنا را درک کن تا دنیا و دینت برایت واضح و روشن شود.
خود نمی‌دانی که قرآن نطق راست
ناطق او را نمی‌دانی کجاست
هوش مصنوعی: تو خود نمی‌فهمی که کلام حقیقی قرآن چه گفتاری است و نمی‌دانی این حقیقت در کجا قرار دارد.
ناطق او خود امیرمؤمنان
در کلام الله نطق او بیان
هوش مصنوعی: این شعر به اشاره به این است که سخن و گفتار امیرالمؤمنین علی (ع) در قرآن به وضوح بیان شده و او خود در این کلمات نمایان است.
او بود قرآن ناطق در یقین
زانکه او گفته است نطقم را ببین
هوش مصنوعی: او به مانند قرآن گویایی است که به یقین می‌گوید؛ چراکه او به وضوح بیان کرده که کلامم را تماشا کن.
ناطق من خود محمّد بود شاه
رو تو واقف شو ز اسرار اله
هوش مصنوعی: دستگاه سخنگوی من خود محمد است، پس ای شاه، به رازهای الهی آگاه باش.
جمله اسرار خدا آموختم
جامه از انّا عطینا دوختم
هوش مصنوعی: تمام اسرار الهی را فراگرفته‌ام و از آن‌ها لباس وجود خود را بافته‌ام.
گر هزاران سال باشی در طلب
ور هزاران جام گیری تا به لب
هوش مصنوعی: اگر هزاران سال در جستجوی آن باشی یا هزاران جام بنوشی، همچنان به آن نمی‌رسی و لب به کام نمی‌آوری.
ور بهر روزی گزاری صد نماز
ور شوی با روزه در عمری دراز
هوش مصنوعی: اگر بخواهی هر روز صد نماز بخوانی و سال‌ها با روزه بگذرانی، اما به حقیقت نرسی و درونی نداشته باشی، فایده‌ای ندارد.
گر شوی غزّالی طوسی به دهر
ور برون آری بسی درها ز بحر
هوش مصنوعی: اگر مانند غزالی از طوس شوی و در دنیا با دانش و بینش خود، درهای زیادی را از دریای معرفت به روی دیگران بگشایی، می‌توانی تأثیر فراوانی بر جهان بگذاری.
گر اویس خاص باشی مصطفا
ور حسن گردی به سیرت با صفا
هوش مصنوعی: اگر فردی مانند اویس باشد و به مقام خاصی دست یابد، یا اگر به لحاظ رفتار و سیرت، مانند حسن خوب و پاک باشد، باید در تلاش باشد تا صفات نیکو و خوشایند را در وجود خود پرورش دهد.
ور چو مالک تو نهٔ دینار جو
چون محمد واسعی تو یار جو
هوش مصنوعی: اگر تو مانند مالک دینارها نیستی، پس مانند محمد واسعی همسفر و یاور خود را بیاب.
گر تو باشی همچو ایشان درروش
ور بیابی در طریقت پرورش
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند آن‌ها در روش و طریق خود پرورش یابی، به موفقیت خواهی رسید.
ور حبیب اعجمی باشی بحال
ور چو بوخالد شوی در عمروسال
هوش مصنوعی: اگر محبوب تو بیگانه باشد، در حالت و احساس تو تغییری ایجاد نخواهد کرد، یا اگر مانند بو خالد در زندگی و عمر خود باشی، باز هم این تأثیری نخواهد داشت.
ور شوی تو همچو عتبه ذکر گوی
ور بیابی تو در آن سیر آبروی
هوش مصنوعی: اگر همانند عتبه (سکو یا مکان والایی) باشی که در ذکر و یاد خداوند قرار می‌گیرد، به تو نیز آبرو و عزت داده خواهد شد.
ور تو همچون رابعه باشی خموش
ور فضیلی خود بعالم در خروش
هوش مصنوعی: اگر تو همچون رابعه عارف و خاموش باشی، در غیر این صورت باید خود را به دنیا نشان دهی و در آن فعالیت کنی.
گر چو ابراهیم ادهم در جهان
ور چو بشر حافی آیی راز دان
هوش مصنوعی: اگر مانند ابراهیم ادهم در دنیا بیایی یا مانند بشر حافی، رازها را خواهی دانست.
گر شوی ذوالنون مصری پرمحن
بایزیدی گر شوی بسطام فنّ
هوش مصنوعی: اگر به مقام ذوالنون مصری برسید، مانند بایزید به حالت پرمحن و عشق خواهید رسید و اگر در مقام بسطام قرار بگیرید، به فنون و مهارت‌های خاصی دست می‌یابید.
ور چو عبدالله مبارک آمدی
ور چو لقمان نور تارک آمدی
هوش مصنوعی: اگر مانند عبدالله مبارک به ما ملحق شوی، وگرنه اگر مانند لقمان که نور علم و حکمت را بر دوش دارد بیایی، به ما نخواهی پیوست.
گر شوی داود طائی با وفا
ور چو حارث شد جنابت باصفا
هوش مصنوعی: اگر به وفاداری داود طائی باشی، یا مانند حارث در پاکی و صفای خود باشی، این ایام بر تو نیکو خواهد بود.
ور سلیمانی و دارائی بدرد
ور محمد این سمّاکی تو فرد
هوش مصنوعی: اگر تو مانند سلیمان ثروت و دارایی داشته باشی، یا اگر مانند محمد (ص) از ویژگی‌ها و مقام‌های بلند برخوردار باشی، هرگز برتری‌ات به خاطر این دارایی‌ها و مقام‌ها نیست، بلکه ارزش واقعی تو بستگی به نوع شخصیت و ویژگی‌های درونی‌ات دارد.
گر محمد اسلم و اعلم شوی
احمد حرب اندرین عالم شوی
هوش مصنوعی: اگر تو در علم و فضیلت به مرتبه محمد برسی، در این دنیا به مقام احمد و جنگاوری دست خواهی یافت.
گر چو حاتم کو اصم بدعالمی
ور ابوسهلی و در دین مکرمی
هوش مصنوعی: اگر مانند حاتم طایی، بخشنده و بی‌پروا باشد، یا چون ابوسهل در علم و دانش برجسته باشد، در عوض در دین و اخلاق هم باید نیکو و باارزش باشد.
گر شوی معروف کرخی در کرم
ور چو سرّی سقطی گردی تو هم
هوش مصنوعی: اگر در میان مردم معروف و مشهور باشی، این سبب نمی‌شود که به راحتی فراموش شوی؛ و اگر به نادانی دچار شوی، افت تو هم ممکن است به سرنوشتت لطمه بزند.
گر شوی تو همچو فتح موصلی
ور شوی چون احمد حواری ولی
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل فتح موصلی بشوی یا مانند احمد حواری،
گر چو سلطان احمد خضرویه راه
یابی و گردی بملک فقر شاه
هوش مصنوعی: اگر مانند سلطان احمد خضرویه به مقام و موقعیتی دست یابی، و در دنیای فقر برتری یابی، باید به تنهایی ارزش و اهمیت آن را بشناسی.
یا بگردی بوتراب نخشبی
یا شوی تو همچو شیخ مغربی
هوش مصنوعی: یا اینکه به اندازه یک بوتراب نرم و لطیف می‌چرخید، یا اینکه به اندازه شیخی از مغرب زمین باوقار و با احترام خواهید بود.
یا چو یحیی معاذو شه شجاع
کین دوشه کردند عالم را وداع
هوش مصنوعی: شاید شجاعت یحیی را در نظر بگیریم که در نهایت با عزت و شجاعت از دنیا وداع گفت و جهان را ترک کرد.
گر چو یوسف بن حسین راز دان
باشی و عبدالله حیری روان
هوش مصنوعی: اگر مانند یوسف بن حسین، آگاه و دانا باشی و چون عبدالله حیری، دارای روحی پاک و والا باشی.
یا تو چون بوحفص حدادی شوی
از علوم دین دل آبادی شوی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند بوحفص حدادی، به درک عمیقی از علوم دین دست یابی، دل و جانت سرشار از زیبایی و آبادانی خواهد شد.
یا تو چون حمدون قصاری شوی
یا تو چون منصور عمّاری شوی
هوش مصنوعی: شما یا باید مانند حمدون قصاری همچنان در زمینه خود پیشرفت کنید و به کمال برسید، یا باید مانند منصور عمّاری با شجاعت و اعتقاد راسخ به راه خود ادامه دهید.
گر شوی چو احمد عاصم به علم
ور شوی همچون جنید محترم
هوش مصنوعی: اگر به علم و دانش مانند احمد عاصم شوی، یا اگر به مقام والای جنید دست یابی، هر دو راه رسیدن به احترام و بزرگوری است.
عمر و عبدالله مکّی گر شوی
بر همه مردان عالم سرشوی
هوش مصنوعی: اگر عمر و عبدالله مکّی به مقام و محبوبیت برسند، بر تمام مردان عالم برتری خواهند داشت.
گر تو چون خراز باشی سرّ پوش
چون حسین نوری آیی در خروش
هوش مصنوعی: اگر تو مانند یک ماهی‌گیر باشی، رازها را به خوبی می‌پوشانی و مانند حسین، در شوق و عشق ظاهر می‌شوی.
یا ابوعثمان حیری در حرم
در طریق عشق باشی محترم
هوش مصنوعی: ای ابوعثمان حیری، در حرم و در راه عشق، تو شخصیت و مقام والایی داری.
چون محمد گر بود اسمش رویم
بر سر ارباب عرفان بود غیم
هوش مصنوعی: اگر نام او محمد باشد، بر افرازنده سر کسی است که در عرفان مقام بلندی دارد.
گر شوی ابن عطا در کار حق
ور چو ابراهیم رقی یار حق
هوش مصنوعی: اگر مانند ابن عطا در راه حق و حقیقت قرار بگیری، یا مانند ابراهیم که دوست حق بود، به مرتبه‌ای والا دست خواهی یافت.
یوسف اسباط یا یعقوب پیر
نهر جوری آنکه بود او بی‌نظیر
هوش مصنوعی: یوسف، فرزند یعقوب پیر و یکی از دوازده پسر اوست که در کنار نهر جوری زندگی می‌کرد. او شخصیتی بی‌نظیر و منحصر به فرد بود.
چون محمد کو حکیم سرمدی است
آنکه او سرور بملک بیخودیست
هوش مصنوعی: محمد، همان حکیم جاودانی است که او خود، سرور و مدیریت بی‌خود و دل‌باخته را بر عهده دارد.
بوالحسن آن شیخ بوشنجی شوی
یا تو چون ورّاق راه دین روی
هوش مصنوعی: بوالحسن، تو باید مانند آن شیخ بوشنجی باشی یا اینکه مانند ورّاق در مسیر دین قدم برداری.
گر چو بوحمزه خراسانی شوی
ور براه حق بآسانی شوی
هوش مصنوعی: اگر مانند بوحمزه خراسانی شجاع و فداکار باشی یا برای رسیدن به حقیقت و راه راست، به آسانی قدم برداری، در واقع در مسیر درست قرار گرفته‌ای.
ور شوی عبدالله ابن الجلا
ور تو باشی چون علیّ مرحبا
هوش مصنوعی: اگر تو مثل عبدالله ابن الجلا باشی، و خودت هم مانند علی باشی، پس خوش آمدی!
جملگی کردند کار راه حق
تو بری در معرفت ز آنها سبق
هوش مصنوعی: همه به راه حق عمل کردند، اما تو در دانش و شناخت از آن‌ها پیشی گرفته‌ای.
احمد مسروق اگر باشی بدهر
ور شوی سمنون مجنون نورشهر
هوش مصنوعی: اگر تو احمد مسروق باشی و در این دنیا زندگی کنی، در آن صورت مانند سمنون مجنون در شهر نور خواهی بود.
ور شوی در رتبه چون شیخ کبیر
در میان اهل عرفان بی نظیر
هوش مصنوعی: اگر به مقام و مرتبه‌ای برسی که مانند شیخ بزرگ در میان اهل معرفت بی‌نظیر باشی، در آن صورت به جایگاه والایی دست پیدا کرده‌ای.
ور چو بواسحق گردی کاردان
بو محمد مرتعش را همزبان
هوش مصنوعی: اگر تو مثل بواسحاق (که به معنی درختی است که در بیابان می‌روید) باهوش و کاردان شوی، حتی محمد که می‌لرزد و ناتوان است، در برابر تو هم‌زبان خواهد شد.
ور تو منصوری و حلاج اسم تست
جمله انوار خدا در جسم تست
هوش مصنوعی: اگر تو منصور و حلاج باشی، اسم تو نماد روشنی‌های خداوند در جسم توست.
همچو فضل ار صاحب سیری شوی
بوسعید بن ابوالخیری شوی
هوش مصنوعی: اگر به مانند فضل و دانش بیفتی، ممکن است که به مقام و مرتبه‌ی بوسعید بن ابوالخیری دست یابی.
ور چو شیخ مغربی گردی عیان
چون ابوالقاسم شوی شیخ کلان
هوش مصنوعی: اگر همچون یک عارف بزرگ و مشهور در عالم عرفان شو، مانند ابوالقاسم، که مقام و منزلت والایی دارد، در این صورت شناخته شده و آشکار خواهی بود.
گر شوی تو همچو نجم الدین ما
از تو گیرد عالمی نور و صفا
هوش مصنوعی: اگر تو مانند نجم‌الدین شوی، جهان از تو نور و پاکی خواهد گرفت.
ور چو سیف الدین و مجدالدین شوی
چون علی لالا توهم ره بین شوی
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند سیف‌الدین و مجدالدین شوی و مانند علی، بزرگ و لایق درک حقایق و مسائل باشی، آنگاه می‌توانی به حقیقت و روشنایی راه پی ببری.
ور هزاران سال تو شیخی کنی
ور شوی در ملک عرفان تو غنی
هوش مصنوعی: اگر هزاران سال هم به زهد و شیخ‌نشینی بپردازی، باز هم در دنیای عرفان به غنای واقعی نخواهی رسید.
گر کتبهای سماوی بشنوی
ور تو عمری در ره عرفان شوی
هوش مصنوعی: اگر کتاب‌های آسمانی را بشنوی و یا برای مدتی طولانی در مسیر عرفان و معنویت گام برداری، در حقیقت به عمق واقعی و فهم بالایی از مسائل دست خواهی یافت.
راه یک دان نه دو باشد راه حق
این سخن را گوش کن از شاه حق
هوش مصنوعی: راه حقیقت تنها یک مسیر دارد و نباید دوگانگی در آن وجود داشته باشد. این نکته را از سخنان مقام بالای حقیقت بشنوی.
این جماعت جمله از خورد و کلان
راه بین باشند و جمله راه دان
هوش مصنوعی: این گروه از کوچک و بزرگ همگی راهنما و راه‌بلد هستند و از مسیر آگاهند.
راه این جمله یقین میدان یکیست
کور باشد آنکه رادر این شکیست
هوش مصنوعی: این جمله به وضوح می‌گوید که تنها یک راه برای ایمان به حقیقت وجود دارد و کسی که به این موضوع شک کند، در واقع کور و نااهل است.
بود اینها را مسلّم راه شرع
باخبر بودند جمله اصل و فرع
هوش مصنوعی: این افراد به خوبی آگاه بودند که راه دینی و اصول شرعی همگی مشخص و روشن است.
همچو ایشان باش در دین پایدار
تخم ایمان در زمین دل بکار
هوش مصنوعی: مثل آنها در دین استوار باش و دانه‌های ایمان را در دل خود بکار.
تخم ایمان را بعالم زرع دان
تا که گردد سیر ایمانت عیان
هوش مصنوعی: ایمان را همچون دانه‌ای در زمین بکار تا زمانی که ایمان در وجودت به صورت آشکار درآید و رشد کند.
چونکه گردد سبز باز آرد ثمر
رو تو این بررا چو جان خود شمر
هوش مصنوعی: وقتی که درخت دوباره سبز شود و میوه بدهد، تو هم این زمین را مانند جان خودت ارزشمند بشمار.
بعد از آن جان را بجانان وصل کن
دست و رو از جمله دینها غسل کن
هوش مصنوعی: پس از آن، جانت را به معشوقه متصل کن و از تمام گناهان خود پاک شو همان‌طور که در غسل مذهبی، دست و صورت را می‌شویند.
گرچه مردم دین بسی دارند لیک
تو نمی‌دانی که این دین نیست نیک
هوش مصنوعی: هرچند مردم از ادیان و باورهای زیادی برخوردارند، اما تو نمی‌دانی که بسیاری از این ادیان و باورها خوب و درست نیستند.
راه دانانی که بر حقّ رفته‌اند
راه حقّ را راست مطلق رفته‌اند
هوش مصنوعی: افراد دانا و با آگاهی که بر مسیر درست و حقیقی زندگی قدم گذاشته‌اند، به طور کامل و بدون انحراف، آن راه را طی کرده‌اند.
جمله یک دینند پیش شاه خود
چون بدانستند ایشان راه خود
هوش مصنوعی: همه مردم در برابر پادشاه خود مانند یک دین هستند، زیرا وقتی که راه خود را شناختند، با هم متحد می‌شوند.
ای تو گم کرده ز ایمان راه را
روشناس آخر چو ایشان شاه را
هوش مصنوعی: ای کسی که در ایمان راه را گم کرده‌ای، در نهایت تو نیز مانند دیگران، به حقیقت و شناخت خواهی رسید.
جمله دانند این جماعت شاه را
گم نکردند از حقیقت راه را
هوش مصنوعی: این گروه به خوبی می‌دانند که شاه را گم نکرده‌اند و از حقیقت دست برنداشته‌اند.
هر که در راه ولایت انور است
او بشهر دین احمد چون دراست
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر رهبری و ولایت الهی قرار دارد، مانند شهری است که در دین پیامبر احمد به عظمت و برجستگی می‌باشد.
هر که در راه علی ره دان شده
در میان جان ما ایمان شده
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر علی قدم گذاشته و راه او را شناخته، در دل ما تبدیل به ایمان و باور شده است.
هر که در راه علی از جان گذشت
تیر او از هفتمین ایمان گذشت
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر علی جانش را فدای او کند، به درجه‌ای از ایمان می‌رسد که فراتر از تصور است.
هر که در راه علی دارد قدم
هست در دار بهشت او محترم
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر علی گام بردارد، در بهشت مورد احترام است.
گر تو مردی سرّ شاه از من شنو
مظهر حقّ را بدان با او گرو
هوش مصنوعی: اگر تو مردی و ارزشمندی، از من راز پادشاهی را بشنو. مظهر حقیقت را بشناس و با او همراه شو.
هست عطّار این زمان خود حیدری
یافته در دین حیدر سروری
هوش مصنوعی: عطار در این زمان همانند حیدر، به مقام عظیم و سروری در دین حیدر رسیده است.
هست عطار این زمان با شه درست
دامن او گیر ای طالب تو چست
هوش مصنوعی: عطار در حال حاضر با پادشاه در ارتباط است، بنابراین ای جوینده، دست او را بگیر و به او نزدیک شو.
ز آنکه همچون او نداری رهبری
رهبر عطّار آمد سروری
هوش مصنوعی: از آنجا که مانند او رهبری نداری، رهبر عطّار به عنوان سروری بر گمارده شده است.
سرور مردان عالم شاه ماست
در حقیقت دید او همراه ماست
هوش مصنوعی: سرور و فرمانروای مردان جهان، شاه ماست و در واقع دید او همیشه با ماست.
من بدیدم دید او در خویشتن
ز آن بنالم همچو بلبل در چمن
هوش مصنوعی: من خود را در آینه‌ی او می‌بینم و از این دیدن احساس غم می‌کنم، مانند بلبلی که در باغ گل ناله می‌زند.
بلیل طبعم از او گویا شد
چشم دید من از او بینا شده
هوش مصنوعی: دل من به واسطهٔ او زبان باز کرده و چشم‌هایم به خاطر او بینا شده‌اند.
عالمی روشن شده از نور او
و آنکه هست انسان کامل پور او
هوش مصنوعی: دنیا روشن از نور اوست و انسان کامل، وابسته به وجود اوست.
هر که راه او رود فرزند اوست
رشتهٔ جانهای ما پیوند اوست
هوش مصنوعی: هر کسی که پیرو راه او باشد، مانند فرزند اوست و همهٔ جان‌های ما به همدیگر و به او ارتباط دارد.
گمره است آنکس که غیر او بود
وز خدا دور است آنکو بشنود
هوش مصنوعی: کسی که به غیر از خدا تکیه کند و از او فاصله بگیرد، در حقیقت گمراه است و از مسیر درست دور شده است.
بشنود هر کس بجان این را ز ما
در جهان جان شود انبازما
هوش مصنوعی: هر کسی که این را از ما بشنود و بپذیرد، در دنیا همراه و همدل ما خواهد شد.
زو شنیدم نطق و نطقم او بداد
این همه اسرار در جانم گشاد
هوش مصنوعی: از او سخنانی شنیدم که همه رازها را در وجودم باز کرد.
این چنین مظهر همه از غیب دان
بعد از این عطّار گشته غیب دان
هوش مصنوعی: این شخص که اکنون به عنوان نماینده عوالم پنهان شناخته می‌شود، بعد از این به عنوان یک عارف و دانای غیب تبدیل شده است.
در میان جان من او بوده است
خود همو گفته همو بشنو ده است
هوش مصنوعی: در دل من تنها او وجود داشته است و خودش نیز گفته است که او را بشناس.
من چه گویم من چه دانم من که‌ام
در شنیدن در سخن گفتن که‌ام
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چه باید بگویم و چه اطلاعاتی دارم، همچنین نمی‌دانم در گوش دادن و صحبت کردن چه جایگاهی دارم.
هست او گویا چو نور اندر تنم
کز زبان او حکایت می‌کنم
هوش مصنوعی: او مانند نوری در وجود من است و من از دل او سخن می‌گویم.
این سخنها را روایت می‌کنم
خلق عالم را هدایت می‌کنم
هوش مصنوعی: من این کلمات را بازگو می‌کنم تا بتوانم به هدایت مردم جهان کمک کنم.
من ازو گویم ازو دانم از او
می‌کنم دایم ز مظهر گفتگو
هوش مصنوعی: من از او سخن می‌گویم و از او آگاه هستم، و همیشه از تجلی‌اش صحبت می‌کنم.
بعد از این گویم حقایق بیشمار
گر تو ره دانی بسویم گوشدار
هوش مصنوعی: پس از این، حقایق فراوانی را بیان خواهم کرد؛ اگر تو راه حقیقت را بشناسی، به من گوش بده.
من معانی با تو گویم بیشمار
شمّه‌ای را ز آن معانی گوشدار
هوش مصنوعی: من برای تو معانی فراوانی دارم، اما فقط به یک نکته از آن‌ها توجه کن.

حاشیه ها

1391/06/20 09:09
پرویز حسین زاده

بسم الله الرحمن الرحیم
دو نکته مهم راجع به شیخ عزیز عطار و ماجرای این جانب در اتصال و ریاضت 4 سال در مجاورت بقعه شیخ و حرم امام رضا ع بسیار جالب و خواندنی
شیخ عطار در کودکی حدود 5 سالگی بشدت بیمار بودند در تب شدید میسوختند و طبیبان از معالجه ایشان عاجز شدند ( این اتفاق برای اینجانب در 3 ماهگی حادث شد )
شیخ میگوید شنیدم شیون و فغان از والده و اقوام برخواست دانستم مرده ام بعد از چند دقیقه نور بسیار شدیدی ظاهر شد و از میان ان نور چهره ای نمایان شد مردی نورانی به من گفت تو کاتب و ناشر اسرار ما خواهی بود گفتم شما کی هستید
گفت من علی هستم و تو عطار ما هستی - فریدالدین خردسال جان دوباره گرفت و زنده شد والده و اطرافیان در کمال تعجب شاهد این اعجاز و احیا بودند این مطالب توسط خود شیخ نقل شده / این جانب در 3 ماهگی بشدت بیمار شدم در سال 1346 شمسی به گفته والده تعداد زیادی از دکترها
از تشخیص و معالجه من عاجز بودند - 14 شب متوالی در این بیماری شبانه روز فریاد و گریه میکردم تمام پرشنل بیمارستان گریزان و ناراحت بودند بعد از 14 شبانه روز ناله و زاری و نخوابیدن - والده و داییهایم از پا افتاده بیهوش در خواب زنعموی مرحوم عزیزم در کنار من نیمه شب گفت دیدم بانویی نورانی با لباس سفید و کمربند و تسبیح ابی رنگ از در اطاق بیمارستان وارد شد / گفت فهمیدم که ایشان حضرت زهرا س است حضرت فرمود ناراحت نباشید او بهبود یافته و خواب است .
10 سال پیش من به نیشابور هجرت کردم و 3سال و اندی انجا بودم در جوار بقعه شیخ عطار و امام رضا ع در روزهای اول خادم شیخ عطار مرحوم سید ابوالحن دهنوی که از سال 1345 خادم بقعه شیخ بود من را امرانه مورد خطاب قرار داد از رفتنم جلوگیری کرد برایم جای ریخت و واقعه ای عجیب را ذکر کرد : گفت من از سال 1345 در بقعه شیخ عطار
خادم ایشان هستم در سال 1346 (سال تولد من)
همسرم بیمار شد و در نیشابور طبیب حاذقی نبود و در ان زمان وسایل نقلیه موتوری نبود من خیلی ناراحت و درمانده بودم در کنار بقعه نشسته بودم
ناگهان شیخ عطار ظاهر شد گفت ناراحت نباش همسرت را به مشهد ببر و درمان کن گفتم پول ندارم گفت مشکلت حل میشود فقط زایران من را تکریم کن و... گفت : برای شما یعنی من پیغامی دارم از شیخ / ایشان یعنی شیخ عطار گفتند با و ضو بخواب و من را بسیار یاد کن - قریب 4 سال در ان شهر بودم و به شب زنده داری و مطالعه کتابهای شیخ و ذکر و تحقیق و فراگیری علوم خفیع و تفسیر و تاویل قران مجید و ریاضت مشغول بودم - مرحوم دهنوی میگفت در ان سالها یونانیها در بقعه شیخ مشغول کار ساختن حیاط جدید بقعه و مرمت ان بودند - مهندس یونانی به من گفت چرا ناراحتی گفتم همسرم بیمار شده و من استطاعت مالی برای بردن او به مشهد ندارم / 70 تومن که در ان زمان پول زیادی بود به من داد و من همسرم را به مشهد بردم و معالجه کردم / اینجانب قبل از هجرت به استان خراسان کتابهای شیخ عطار و دیگر عرفا را در تهران خریده بودم و چند سال از امکانات انجمن حکمت و فلسفه ایران - کتابخانه و کلاسهای تفسیر فتوحات مکیه استاد اعوانی و استاد داوری اردکانی و سلسله سخنرانیهای انجمن استفاده میکردم / دیوان و جوهرالذات شیخ عطار را داشتم و چند اثر دیگر : مظهرالعجایب و ... را در نیشابور خریدم و تفحص و تعمق در انها و دیگر دواوین و اثار عرفا و مکاشفات شخصی و سیر و سلوک و شب زنده داریهای مستمر در تنهایی من را به اموری پنهان
راهنما و دلالت نمود که سرمایه من در شناخت و کشف علل و منشا حوادث مسایل و مباحث گوناگون شد / من جمله علوم تفسیر و تاویل قران و دواوین
عرفا و پیشینیان از ملل و مکاتب دیگر بلاد کتاب مظهرالعجایب و جوهرالذات یا جواهر از مهمترین اثار شیخ عطار محسوب میشود / شیخ عطار با اینکه از خانواده ای سنی مذهب بودند از معتقدان به مذهب تشیع بودند تقیه میکردند و ظاهر نمیکردند و کتاب مظهرالعجایب ایشان سالها بعد محفوظ از افات و ...
به چاپ رسید / شیخ بزرگ و قطب بی بدیل عرفان در دیدار با مولانا و پدرش در سن طفولیت کتاب اسرار نامه خود را به مولانای خردسال میدهد و ان داستان که خواندهاید و میدانید از شگفتیهای سر گذشت شیخ باید به حادثه شهادت ایشان توسط مغولها اشاره کنم / تا زمانیکه شیخ در سجاده به ذکر و توجه مشغول بودند مغولهل قادر به دیدن شهر نبودند تا اینکه عفریته ای در غالب یک زن با پافشاری و لجاجت خلوت شیخ را به هم میزند و از توجه و خلسه خارج میکنند انگاه مغول متوجه شهر میشوند / شیخ در حمله مغول اسیر میشود و بعد از مشاجره ای جالب بدست یک مغول شهید میشود / مغول سر شیخ را میبرد / بدن بی سر شیخ بر خواسته سر را زیر بغل گرفته میدود مغولها و مردم پشت سر شیخ میدوند و به محل کنونی بقعه شیخ رسیده همانجا میوفتد / قاتل شیخ اورا غسل و دفن میکند و تا اخر عمر خادم مدفن او میماند رحمه الله علیه