بخش ۱۰ - در بیان مذهب و سلسلۀ پیر خود فرماید
چون پدر روزی به استادم سپرد
نزد او از راه تعلیمم ببرد
آن معلم بود عالم در جهان
همچو خورشیدی که باشد او میان
آن معلّم بود وارث در علوم
حکمت لقمان نموده درنجوم
او تصوّف را نکو دانسته بود
دُر به الماس معانی سفته بود
در علوم جعفر او پی برده بود
پی به اسرار نهانی برده بود
داشت او یک سلسله کآن را ذهب
خاص اهل البیت گویند ای عجب
آن علوم از پیش جعفر داشت او
وین ز انفاس پیمبر داشت او
چند وقت او در درون جان خویش
با خدا گفته معانی ز آن خویش
گفت یا رب توشهٔ راهم بده
در طریق عشق خود جاهم بده
تا شوم بینا وگویا وآنگهت
همچو گردی باشم از خاک رهت
ای شده همچون قمر تابان به علم
ای ربوده گوی معنی را به حلم
بود او از بود عرفان آمده
در جهان خورشید تابان آمده
لیک او از فخر دین راضی نبود
ز آنکه او در راه حق قاضی نبود
چند نوبت نجم دین کبرای ما
آمد اندر پیش آن کان صفا
لیک جدّم نیست تا نامش برم
از می سلطان خود جامش برم
همچو منصور او هزاران جام خورد
نه چو آدم دانه اندر دام خورد
او ز عرفان خدا آگاه بود
هم به او اسرار حق همراه بود
سی هزار اسرار حق دانسته بود
از وجود خویش کلّی رسته بود
سی هزار از گفتهٔ شرع رسول
سی هزار دیگر از راه عدول
جمله این سرّها ز مکنونات غیب
از درون او درآمد جیب جیب
او زخود بگذشته و گلشن شده
درمیان عاشقان روشن شده
سیصد و شصت ودو عارف را ز راه
خدمت شایسته کرده سال و ماه
گفت کای فرزند فرزانه سخن
بشنو از من یادگار و گوش کن
با من از حق بود سرّ بی شمار
جمله خواهم کرد بر تو من نثار
دان که شب بودم به خلوت از کرم
ناگهان شخصی درآمد از درم
چون نظر کردم رسول الله بود
بر همه دلها و جانها شاه بود
روی خود پیشش نهادم بر زمین
گفت سر بردار و سرّ حق به بین
من بحکم او چو سر برداشتم
در دل خود نور حق افراشتم
چون نظر کردم به روی مصطفی
دیدم اندر پهلوی او مرتضی
مصطفی گفتا بمن کای مرد دین
میشناسی شاه دین را از یقین
میشناسم گفتم ای ختم رسل
این جوان را زآنکه هست او بحر کلّ
من به او ایمان خود وابستهام
از عذاب حق تعالی رستهام
شاه را دانم من از روی یقین
بعد پیغمبر امام متّقین
سرّحق در ذات او من دیدهام
زو همه عرفان حق بشنیدهام
من در او بینم همه آفاق را
من از او دانم مراین نه طاق را
من از او رانم سخن در ذات حق
من از او خوانم همه آیات حق
من در او بینم همه نور اله
خود از او تابان بود خورشید و ماه
من از او دیدم همه دیدار حق
زین معانی برده اهل دین سبق
من از او دیدم ولایت را تمام
گفتهاش ایزد ثنا اندر کلام
من از او دیدم کتبها پر ز علم
من در او دیدم همه دریای حلم
من در او دیدم تمام انبیا
زآنکه او بوده ولیّ و رهنما
اوست دانا در علوم اوّلین
اوست بینا در کلام آخرین
من در او دیدم که او منصور بود
لاجرم اندر جهان مشهور بود
من در او دیدم که آدم بود او
بی گمان عیسی بن مریم بود او
هر که او را دید حق را دید او
گل ز بستان معانی چید او
بعد از آن گفتا رسول هاشمی
کاین سخنها را ولی داند همی
این معانی را ز که آموختی
خرقهٔ توفیق ایمان دوختی
گفتمش زآنکس که بامن راز گفت
قصّهٔ معراج با من باز گفت
ز آنکه او بابست بر شهر علوم
عرش را کرده مشرّف از قدوم
پس رسول هاشمی گفت این علوم
او ترا گفته است ز اسرار نجوم
تا به کی باشی خموش و دم بخود
گوی معنی را ببر ز آدم بخود
چونکه خورشید جهان مطلع شود
بعد از آن نور ولی مطلع شود
گوی معنی را کسی خواهد ربود
کوجمال خویش را خواهد نمود
مست گشته همچو بلبل دم زده
عالم جان را چو نی بر هم زده
پیشت آید صادقی دل زندهای
همچو نور آسمان رخشندهای
جام اسرارش بده تا درکشد
زو همه درهای معنی برکشد
او بود عطّار و عطر افشان شود
نور معنی از دمش در جان شود
او به عالم سرّها گوید به ما
از درون او برآید این ندا
همچو منصور از انا الحق دم زند
آتش اندر جملهٔ عالم زند
تو برو او را ز عرفان درس گو
نه چو واعظ تو سخن از ترس گو
رو تو آنچه دیدهای از سرّجان
جمله را با او بنه اندر میان
رو تو او را از من و از شاه گو
سرّ اسرار خدا با چاه گو
ما به او دادیم اسرار خدا
تا نگوید از زبان ما به ما
ما به او دادیم گویائی عشق
ما به او دادیم بینائی عشق
عشق ما در جان او سوزان شده
زاهد خود بین چه سرگردان شده
هر که او از سرّ ما آگاه نیست
همّت ما خود به او همراه نیست
هر که ما را در یقین نشناخته
در جهان ایمان خود در باخته
هر که راه ما رود ره یابد او
از مکاید روی خود برتابد او
هر که از ما دور شد بی نور شد
و آنکه چون خفّاش چشمش کورشد
چون شنیدم من ز استاد این سخن
آتشی در جانم افتاد از کهن
آتش شوق ولایت جوش کرد
جمله عالم سر بسر بیهوش کرد
بخش ۹ - در شرح حال خود فرماید: حال خود بشنوز من ای مرد نیکبخش ۱۱ - مقولۀ پیر درباره شیخ: گفت پیر ره که او بیخود شده
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون پدر روزی به استادم سپرد
نزد او از راه تعلیمم ببرد
هوش مصنوعی: روزی پدرم من را به استادم سپرد تا او از طریق آموزش، مرا تربیت کند.
آن معلم بود عالم در جهان
همچو خورشیدی که باشد او میان
هوش مصنوعی: آن معلم به مانند خورشیدی در میان عالم است که دانش و علمش در جهان تابان است.
آن معلّم بود وارث در علوم
حکمت لقمان نموده درنجوم
هوش مصنوعی: آن معلم در دانشهای حکمت به اندازه لقمان دانا و در علم نجوم نیز متبحر است.
او تصوّف را نکو دانسته بود
دُر به الماس معانی سفته بود
هوش مصنوعی: او تصوف را خیلی باارزش میدانست و معانی عمیق آن را به مروارید و الماس تشبیه کرده بود.
در علوم جعفر او پی برده بود
پی به اسرار نهانی برده بود
هوش مصنوعی: جعفر در دانشها به عمق فهم دست یافته بود و به رازهای پنهان آگاهی پیدا کرده بود.
داشت او یک سلسله کآن را ذهب
خاص اهل البیت گویند ای عجب
هوش مصنوعی: او یک زنجیره داشت که به طلا خاص اهل بیت معروف است، جالب اینجاست که...
آن علوم از پیش جعفر داشت او
وین ز انفاس پیمبر داشت او
هوش مصنوعی: او آن علمها را از جعفر (ص) کسب کرده و این دانش را از نفس پیامبر (ص) به دست آورده است.
چند وقت او در درون جان خویش
با خدا گفته معانی ز آن خویش
هوش مصنوعی: مدتی او در دل خود با خدا سخن گفته و در مورد معانی و مفاهیم وجودیاش تفکر کرده است.
گفت یا رب توشهٔ راهم بده
در طریق عشق خود جاهم بده
هوش مصنوعی: خواستارم که ای پروردگار، در مسیر عشق یاریام کنی و وسایل لازم برای سفرم را فراهم کنی.
تا شوم بینا وگویا وآنگهت
همچو گردی باشم از خاک رهت
هوش مصنوعی: هدفم این است که بینا و سخنگو شوم و در آن زمان همچون گردی در خاک راه تو باشم.
ای شده همچون قمر تابان به علم
ای ربوده گوی معنی را به حلم
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند ماه درخشان در علم و دانش هستی، تو توانستهای که معنا را با صبر و حلم خود از دیگران بگیری.
بود او از بود عرفان آمده
در جهان خورشید تابان آمده
هوش مصنوعی: او از وجود عرفان به دنیا آمده است و مانند خورشید درخشان که بر عالم میتابد، نورافشانی میکند.
لیک او از فخر دین راضی نبود
ز آنکه او در راه حق قاضی نبود
هوش مصنوعی: اما او از خودبزرگبینی دین خوشنود نبود، زیرا که او در مسیر حق قضاوت نداشت.
چند نوبت نجم دین کبرای ما
آمد اندر پیش آن کان صفا
هوش مصنوعی: چندین بار پیش روی ما، ستاره بزرگ دین آمده و روشنی و صفای خود را به نمایش گذاشته است.
لیک جدّم نیست تا نامش برم
از می سلطان خود جامش برم
هوش مصنوعی: اما جد من نیست که نام او را ببرم، از می سلطان خود جام را برمیدارم.
همچو منصور او هزاران جام خورد
نه چو آدم دانه اندر دام خورد
هوش مصنوعی: شخصی مانند منصور، هزاران جام از شراب نوشید، نه مانند آدم که فقط دانهای در دام خورد.
او ز عرفان خدا آگاه بود
هم به او اسرار حق همراه بود
هوش مصنوعی: او به علم و شناخت خداوند آگاهی داشت و به اسرار حق و حقیقت نیز آشنا بود.
سی هزار اسرار حق دانسته بود
از وجود خویش کلّی رسته بود
هوش مصنوعی: او آگاهی عمیق و وسیعی از حقایق وجود خود داشت که به او کمک کرد تا از قید و بندهای دنیوی رهایی یابد.
سی هزار از گفتهٔ شرع رسول
سی هزار دیگر از راه عدول
هوش مصنوعی: سی هزار نفر از آموزههای دینی پیامبر پیروی میکنند، و سی هزار نفر دیگر از مسیر آن منحرف شدهاند.
جمله این سرّها ز مکنونات غیب
از درون او درآمد جیب جیب
هوش مصنوعی: تمام این رازها از آنچه در غیب نهفته است، از درون او به بیرون آمده و آشکار شده است.
او زخود بگذشته و گلشن شده
درمیان عاشقان روشن شده
هوش مصنوعی: او از خود گذشته و به مرتبهای رسیده که در دل عاشقان نورافشانی میکند و مانند گلستانی زیبا شده است.
سیصد و شصت ودو عارف را ز راه
خدمت شایسته کرده سال و ماه
هوش مصنوعی: سهصد و شصت و دو عارف به مدت یک سال و چند ماه، در مسیر خدمت شایسته و درست قرار گرفتهاند.
گفت کای فرزند فرزانه سخن
بشنو از من یادگار و گوش کن
هوش مصنوعی: ای پسر دانا، به سخنان من گوش کن و از آنچه برای تو به یادگار گذاشتهام عبرت بگیر.
با من از حق بود سرّ بی شمار
جمله خواهم کرد بر تو من نثار
هوش مصنوعی: با من درباره حق سخن بسیار خواهد شد و من همه آنچه دارم بر تو تقدیم میکنم.
دان که شب بودم به خلوت از کرم
ناگهان شخصی درآمد از درم
هوش مصنوعی: بدان که من در دل شب در تنهایی بودم که ناگهان فردی از در خانهام وارد شد.
چون نظر کردم رسول الله بود
بر همه دلها و جانها شاه بود
هوش مصنوعی: وقتی که نگاه کردم، دیدم که پیامبر خدا، بر دلها و جانها سلطنت میکند.
روی خود پیشش نهادم بر زمین
گفت سر بردار و سرّ حق به بین
هوش مصنوعی: من خود را به زمین انداختم و او گفت: سر را بالا بگیر و حقیقت را مشاهده کن.
من بحکم او چو سر برداشتم
در دل خود نور حق افراشتم
هوش مصنوعی: به فرمان او، وقتی سر بلند کردم، در درونم نور حقیقت را افروختم.
چون نظر کردم به روی مصطفی
دیدم اندر پهلوی او مرتضی
هوش مصنوعی: وقتی به چهرهی پیامبر نگاه کردم، در کنار او چهرهی علی را نیز مشاهده کردم.
مصطفی گفتا بمن کای مرد دین
میشناسی شاه دین را از یقین
هوش مصنوعی: مصطفی بیان میکند که ای مرد دین، آیا تو واقعاً شاه دین را با یقین میشناسی؟
میشناسم گفتم ای ختم رسل
این جوان را زآنکه هست او بحر کلّ
هوش مصنوعی: من او را میشناسم، گفتم ای آخرین پیامبر، این جوان را، زیرا او مانند دریای وسیع و بیکران است.
من به او ایمان خود وابستهام
از عذاب حق تعالی رستهام
هوش مصنوعی: من به او ایمان دارم و به خاطر این ایمان از عذاب الهی دور شدهام.
شاه را دانم من از روی یقین
بعد پیغمبر امام متّقین
هوش مصنوعی: من میدانم که پس از پیامبر، ولی و پیشوای پرهیزکاران، همان شاه است.
سرّحق در ذات او من دیدهام
زو همه عرفان حق بشنیدهام
هوش مصنوعی: من در وجود او حقیقتی را مشاهده کردهام و همه معارف و دانشهای مرتبط با حق را از او آموختهام.
من در او بینم همه آفاق را
من از او دانم مراین نه طاق را
هوش مصنوعی: من در او تمام جهان را میبینم و از او میدانم که این قوس و قزی که میبینی، چیست.
من از او رانم سخن در ذات حق
من از او خوانم همه آیات حق
هوش مصنوعی: من از او سخن میگویم، زیرا او منبع همه چیز است و از اوست که آیات و نشانههای حقیقت را دریافت میکنم.
من در او بینم همه نور اله
خود از او تابان بود خورشید و ماه
هوش مصنوعی: من در او، تمام روشنایی الهی را میبینم؛ چرا که نور خورشید و ماه از او میتابد.
من از او دیدم همه دیدار حق
زین معانی برده اهل دین سبق
هوش مصنوعی: من از او همه حقایق را مشاهده کردم و اهل دین از این معانی جلوتر رفتند.
من از او دیدم ولایت را تمام
گفتهاش ایزد ثنا اندر کلام
هوش مصنوعی: من از او تمامیت رهبری و سرپرستی را دیدم و هر آنچه که گفته است، خداوند در کلامش ستایش کرده است.
من از او دیدم کتبها پر ز علم
من در او دیدم همه دریای حلم
هوش مصنوعی: من در او، دانش بسیار را مشاهده کردم و در دل او، دریایی از صبر و بردباری را یافتم.
من در او دیدم تمام انبیا
زآنکه او بوده ولیّ و رهنما
هوش مصنوعی: من در او تمام پیامبران را دیدم، زیرا او ولی و راهنمای اصلی بوده است.
اوست دانا در علوم اوّلین
اوست بینا در کلام آخرین
هوش مصنوعی: او در دانشهای ابتدایی آگاه و در صحبتهای پایانی بینا است.
من در او دیدم که او منصور بود
لاجرم اندر جهان مشهور بود
هوش مصنوعی: من در او دیدم که او بزرگ و باارزش است، به همین دلیل در سراسر جهان شناخته شده و مشهور است.
من در او دیدم که آدم بود او
بی گمان عیسی بن مریم بود او
هوش مصنوعی: من در او مشاهده کردم که انسان بود و بدون شک او همان عیسی پسر مریم بود.
هر که او را دید حق را دید او
گل ز بستان معانی چید او
هوش مصنوعی: هر کسی که او را ملاقات کند، به حقیقت و واقعیت پی میبرد. او مانند گلی است که از باغ معانی بهترینها را چیده است.
بعد از آن گفتا رسول هاشمی
کاین سخنها را ولی داند همی
هوش مصنوعی: پس از آن، پیامبر هاشمی فرمود که تنها اوست که میتواند این سخنان را درک کند.
این معانی را ز که آموختی
خرقهٔ توفیق ایمان دوختی
هوش مصنوعی: تو از که آموختی این مفاهیم را؛ تو با ایمان، لباس موفقیت را بر تن کردی.
گفتمش زآنکس که بامن راز گفت
قصّهٔ معراج با من باز گفت
هوش مصنوعی: به او گفتم که از کسی که با من راز گفت، دربارهي داستان معراج نیز سخن بگو.
ز آنکه او بابست بر شهر علوم
عرش را کرده مشرّف از قدوم
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه او دروازهبان شهر دانشهاست، عرش را به خاطر حضورش بزرگوار کرده است.
پس رسول هاشمی گفت این علوم
او ترا گفته است ز اسرار نجوم
هوش مصنوعی: پس پیامبر هاشمی گفت که این علوم، او به تو گفته است از اسرار ستارگان.
تا به کی باشی خموش و دم بخود
گوی معنی را ببر ز آدم بخود
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی ساکت بمانی و صحبت نکنی؟ معنی واقعی زندگی را از انسانیت خود بگیر و بیان کن.
چونکه خورشید جهان مطلع شود
بعد از آن نور ولی مطلع شود
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید جهان روشن شود، پس از آن نور دیگری هم نمایان خواهد شد.
گوی معنی را کسی خواهد ربود
کوجمال خویش را خواهد نمود
هوش مصنوعی: کسی که به زیبایی خود اهمیت میدهد و آن را نشان میدهد، میتواند از دیگران انتظار داشته باشد که به عمق معانی توجه کنند و آن را درک نمایند.
مست گشته همچو بلبل دم زده
عالم جان را چو نی بر هم زده
هوش مصنوعی: مست و شاداب شدهام مانند بلبل، و در حالی که آواز میخوانم، زندگی را مانند نی به هم میزنم.
پیشت آید صادقی دل زندهای
همچو نور آسمان رخشندهای
هوش مصنوعی: دوستی راستگو و باصفا به حاضرت میآید، دلش زنده و شاداب است و مانند نور آسمان درخشان و زیباست.
جام اسرارش بده تا درکشد
زو همه درهای معنی برکشد
هوش مصنوعی: جام اسرار را به من بده تا از آن همه درهای فهم و معنی را باز کند.
او بود عطّار و عطر افشان شود
نور معنی از دمش در جان شود
هوش مصنوعی: او عطّار است و عطرش به فضا پخش میشود، نور معنای عمیق از نفس او در دل و جان انسان میتابد.
او به عالم سرّها گوید به ما
از درون او برآید این ندا
هوش مصنوعی: او به رازهای نهانی اشاره میکند و به ما میگوید که این صدا از وجود او بیرون میآید.
همچو منصور از انا الحق دم زند
آتش اندر جملهٔ عالم زند
هوش مصنوعی: مانند منصور حلاج که با گفتن "من حق هستم" به میدان آمد، آتش عشق و التهاب را در تمام جهان برپا میکند.
تو برو او را ز عرفان درس گو
نه چو واعظ تو سخن از ترس گو
هوش مصنوعی: تو برو و به او درس عرفان بده، نه اینکه مانند واعظان فقط از ترس و وحشت حرف بزنی.
رو تو آنچه دیدهای از سرّجان
جمله را با او بنه اندر میان
هوش مصنوعی: به تو میگویم که آنچه از عمق وجود و اسرار زندگی دیدهای، همه را در میان او قرار بده.
رو تو او را از من و از شاه گو
سرّ اسرار خدا با چاه گو
هوش مصنوعی: تو از طرف من و شاه، به او بگو که رازهای خدا را با چاه در میان بگذارد.
ما به او دادیم اسرار خدا
تا نگوید از زبان ما به ما
هوش مصنوعی: ما اطلاعات و رازهای الهی را به او سپردیم تا این اسرار را از زبان ما به خود ما منتقل نکند.
ما به او دادیم گویائی عشق
ما به او دادیم بینائی عشق
هوش مصنوعی: ما به او توانایی بیان عشق را بخشیدیم و به او قدرت دیدن زیباییهای عشق را عطا کردیم.
عشق ما در جان او سوزان شده
زاهد خود بین چه سرگردان شده
هوش مصنوعی: عشق ما در دل او شعلهور شده است، اما زاهد خود را نمیبیند و در حیرت و سردرگمی به سر میبرد.
هر که او از سرّ ما آگاه نیست
همّت ما خود به او همراه نیست
هوش مصنوعی: هر کسی که از راز ما خبر ندارد، تلاش و نیت ما هم با او همراه نخواهد بود.
هر که ما را در یقین نشناخته
در جهان ایمان خود در باخته
هوش مصنوعی: هر کسی که به یقین ما آگاهی ندارد، در زندگی خود نسبت به ایمانش شکست خورده است.
هر که راه ما رود ره یابد او
از مکاید روی خود برتابد او
هوش مصنوعی: هر کسی که به سوی ما حرکت کند، به هدف خود خواهد رسید و باید از دسیسهها و جادوی چهرهاش دوری کند.
هر که از ما دور شد بی نور شد
و آنکه چون خفّاش چشمش کورشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از ما فاصله بگیرد، از روشنایی بینصیب میشود و کسی که مانند خفاش باشد، در تاریکی زندگیاش کور میماند.
چون شنیدم من ز استاد این سخن
آتشی در جانم افتاد از کهن
هوش مصنوعی: زمانی که از معلم این سخن را شنیدم، آتشی در درونم روشن شد که ریشهاش به گذشته برمیگردد.
آتش شوق ولایت جوش کرد
جمله عالم سر بسر بیهوش کرد
هوش مصنوعی: شوق و علاقه به سرپرستی و رهبری، همچون آتش درون، تمام جهان را در هیجان و بیخبری از خود فرو برده است.
حاشیه ها
1400/02/01 18:05
زاهدی
با سلام. به نظر می رسد مصرع:
هر که ازمادرو شد بی نور شد
به این شکل صحیح است:
هر که از ما دور شد بی نور شد