بخش ۴۸ - نامه نوشتن قیصر بشاه سپاهان
بگفت این و دبیری را بفرمود
که کلکش از عطارد گوی بربود
دبیر شاه چون بگرفت خامه
بنام حق مزین کرد نامه
خداوندی که دور از چند و چونست
دو عالم را بکلّی رهنمونست
جهانداری که این چرخ کهن ساخت
خرد را دایهٔ طفل سخن ساخت
نکوکاری که عالم کرد موجود
که درعالم نبودش هیچ مقصود
جز او اندر حقیقت دیگری نیست
رهش را حدّ و ملکش را سری نیست
جهان از ظلّ فضلش را نجاتست
سر مویی ز فضلش کایناتست
زانجم، شمع جان افروز آرد
گهی شب را برد، گه روز آرد
زنی، شکّر، زتود اطلس نگارد
ز کس، ناکس، زناکس، کس برآرد
بسی در وصف او تصنیف کردند
بسی با یکدگر تعریف کردند
هزاران قرن میکردند فکرت
بآخر با سرامد عجز و حیرت
ازان پس گفت عیسی را ثنایی
مسیحی، پاک روحی، پاک رایی
بدان ای شاه سر از خط کشیده
که در روی زمین هیچ آفریده
ندارد تاب کین ما زمانی
که مینازند از مهرم جهانی
زنسل شاه ذوالقرنین ماییم
شه و شهزادهٔ ثقلین ماییم
تو دانی پایگاه ما که چندست
فلک نرسد بما گرچه بلندست
دران میدان که آنجا جنبش ماست
فلک چون گوی، سرگردان آنجاست
منم شاهی که خورشیدم نگینست
چه جای ملکت روی زمینست
اگر خشمی برانم، دوزخ آنجاست
شود آبی و گردد، چون یخ آنجاست
مکن، خود را ز خسرو خشم مرسان
سپاهان را چو سرمه چشم مرسان
روان کن آن سمنبر را بر من
بترس از دارو گیر لشگر من
که گردی بیقرار از تو برآریم
کم از یکدم دمار از تو برآریم
چو نامه سر بمهر خسروان شد
بدست پیک دادند و روان شد
روان شد پیک خوش رو تا سپاهان
بقصر شاه آمد صبحگاهان
بخش ۴۷ - بازگفتن حُسنا مكر خود با خسرو: فغان برداشت آن مسکین مکّاربخش ۴۹ - لشکر کشیدن قیصر و خسرو به جانب سپاهان: چو خود بر لوح زنگاری قلم زد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بگفت این و دبیری را بفرمود
که کلکش از عطارد گوی بربود
هوش مصنوعی: او این را گفت و به نویسنده دستور داد که قلمش را از عطارد، که نماینده علم و دانش است، بگیرد و از آن استفاده کند.
دبیر شاه چون بگرفت خامه
بنام حق مزین کرد نامه
هوش مصنوعی: دبیر شاه، وقتی قلم را به دست گرفت، ابتدا نامه را با نام خدا زینت بخشید.
خداوندی که دور از چند و چونست
دو عالم را بکلّی رهنمونست
هوش مصنوعی: خداوندی که از هر نوع بحث و جدال دور است، به طور کلی راهنمایی کننده دو جهان است.
جهانداری که این چرخ کهن ساخت
خرد را دایهٔ طفل سخن ساخت
هوش مصنوعی: سرپرستی جهان را که این چرخ قدیمی به وجود آورده، مانند مادری است که به کودک خود سخن گفتن را یاد میدهد.
نکوکاری که عالم کرد موجود
که درعالم نبودش هیچ مقصود
هوش مصنوعی: انسان نیکوکار که در دنیا به انجام کارهای خوب مشغول است، در حقیقت چیزهای ارزشمندی را به وجود میآورد که پیش از این هیچ هدفی نداشتهاند.
جز او اندر حقیقت دیگری نیست
رهش را حدّ و ملکش را سری نیست
هوش مصنوعی: جز او هیچ حقیقت دیگری وجود ندارد. راه او حد و مرزی ندارد و ملک و سلطنتش سری و ناگفته است.
جهان از ظلّ فضلش را نجاتست
سر مویی ز فضلش کایناتست
هوش مصنوعی: جهان به خاطر سایهی لطف و رحمت او نجات یافته است، زیرا که وجود کوچکترین چیزی از برکات او، تمام کائنات را شامل میشود.
زانجم، شمع جان افروز آرد
گهی شب را برد، گه روز آرد
هوش مصنوعی: از آن جا، شمعی که جان را روشن میکند، گاهی شب را روشن میسازد و گاهی هم روز را.
زنی، شکّر، زتود اطلس نگارد
ز کس، ناکس، زناکس، کس برآرد
هوش مصنوعی: زن شیرینی مینویسد بر روی پارچهای نرم و لطیف، و از هیچکس، هیچ چیز و هیچ کار خاصی برنمیخیزد.
بسی در وصف او تصنیف کردند
بسی با یکدگر تعریف کردند
هوش مصنوعی: بسیاری درباره زیباییهای او شعر و نثر نوشتهاند و همچنین خیلیها با یکدیگر به ستایش او پرداختهاند.
هزاران قرن میکردند فکرت
بآخر با سرامد عجز و حیرت
هوش مصنوعی: هزاران سال مردم در تلاش بودند تا به فهمی عمیق برسند، اما در نهایت به ناتوانی و سردرگمی رسیدند.
ازان پس گفت عیسی را ثنایی
مسیحی، پاک روحی، پاک رایی
هوش مصنوعی: بدین ترتیب، عیسی را ستودند که او مسیحی است، دارای روحی پاک و اندیشهای خالص.
بدان ای شاه سر از خط کشیده
که در روی زمین هیچ آفریده
هوش مصنوعی: ای پادشاه، آگاه باش که هیچ موجودی روی زمین به اندازه تو ارزشمند نیست.
ندارد تاب کین ما زمانی
که مینازند از مهرم جهانی
هوش مصنوعی: عشقی که من دارم طاقت و تاب نمیآورد، زمانی که دیگران از محبت من با مینوشی صحبت میکنند.
زنسل شاه ذوالقرنین ماییم
شه و شهزادهٔ ثقلین ماییم
هوش مصنوعی: ما از نسل شاه ذوالقرنین هستیم و خود را پادشاه و پسر پادشاه دو موجود گرانقدر میدانیم.
تو دانی پایگاه ما که چندست
فلک نرسد بما گرچه بلندست
هوش مصنوعی: تو میدانی که جایگاه ما چه قدر است؛ حتی اگر آسمان هم بلند باشد، باز هم به ما نمیرسد.
دران میدان که آنجا جنبش ماست
فلک چون گوی، سرگردان آنجاست
هوش مصنوعی: در آن میدانی که ما در آن فعالیت و تحرک داریم، دنیا مانند گویی سرگردان به دور خود میچرخد.
منم شاهی که خورشیدم نگینست
چه جای ملکت روی زمینست
هوش مصنوعی: من شاهی هستم که خورشید مانند نگین در جواهرات من است و بنابراین، چه نیازی به سلطنت در زمین دارم.
اگر خشمی برانم، دوزخ آنجاست
شود آبی و گردد، چون یخ آنجاست
هوش مصنوعی: اگر خشم و غضبی در من ایجاد شود، عذاب و بینظمی به وجود میآید و وضعیت به اندازهای سرد و یخزده خواهد بود که به نظر میرسد همه چیز در آنجا یخ زده است.
مکن، خود را ز خسرو خشم مرسان
سپاهان را چو سرمه چشم مرسان
هوش مصنوعی: خود را ناراحت نکن و دلنگران خسرو نکن، مانند آنکه سپاهان را به عنوان سرمه برای چشمانت حفظ میکنی.
روان کن آن سمنبر را بر من
بترس از دارو گیر لشگر من
هوش مصنوعی: گل سمن را بر من بپاش، و از دارویی که برای لشکر من تهیه شده بترس.
که گردی بیقرار از تو برآریم
کم از یکدم دمار از تو برآریم
هوش مصنوعی: به خاطر تو، در حالی که بیصبر و آرامش هستیم، میتوانیم از یک لحظه دلتنگی و غمگینی رهایی یابیم.
چو نامه سر بمهر خسروان شد
بدست پیک دادند و روان شد
هوش مصنوعی: زمانی که نامهای که مهر شده بود به دست پیک (فرستنده) رسید، به سرعت ارائه شد و منتقل گردید.
روان شد پیک خوش رو تا سپاهان
بقصر شاه آمد صبحگاهان
هوش مصنوعی: هواپیما خوشچهره به سمت سپاهان پرواز کرد و صبح زود به قصر شاه رسید.