گنجور

بخش ۴۷ - بازگفتن حُسنا مكر خود با خسرو

فغان برداشت آن مسکین مکّار
که زنهار، الا مان ای شاه، زنهار
بجان زنهار ده تا بازگویم
که چون زنهار دادی راز گویم
شه زنهار ده، زنهار دادش
دو گوش، آنگه سوی گفتار دادش
بدی میخواست گلرخ را از آن کار
خود او ماند ای عجب در زیر این بار
چه نیکو گفت خشم آلود سرهنگ
که گر چاهی کنی زیرش مکن تنگ
روا باشد، که چون در راه افتی
سراسیمه شوی در چاه افتی
زبان بگشاد و مکر خویش برگفت
کژی ننمود، و کم تا بیش برگفت
شه او را گفت: ای شوم جفا کار
چرا گشتی بدینسان ناوفادار
بزد القصّه بسیارش بزاری
فگند آنگاه در چاهش بخواری
چو شاه آگاه شد از درد خسرو
بدرد خسروش دل گشت پس رو
پدر، دردپسر، چون بیند آخر
دلش زیر و زبر، چون بیند آخر
بخسرو گفت صبری پیش‌ آور
مکش خود را و دل با خویش آور
که تا من چارهیی سازم هم امروز
نشانی جویم از ماه دل افروز
نویسم نامهیی سوی سپاهان
شوم گل را از آن اقلیم خواهان
اگر نفرستد آن گل را بر ما
دمار از وی برآرد لشگر ما

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فغان برداشت آن مسکین مکّار
که زنهار، الا مان ای شاه، زنهار
هوش مصنوعی: آدم بیچاره و فریبکار از شدت ناراحتی فریاد زد که ای پادشاه، به دادم برس و نجاتم بده!
بجان زنهار ده تا بازگویم
که چون زنهار دادی راز گویم
هوش مصنوعی: به جان تو، از تو خواهش می‌کنم که تا دوباره بگویم، وقتی که از من خواسته‌ای رازهایم را بگویم.
شه زنهار ده، زنهار دادش
دو گوش، آنگه سوی گفتار دادش
هوش مصنوعی: پادشاه از او درخواست کرد که مراقب باشد و به او گوشزد کرد. سپس به او اجازه داد که صحبت کند.
بدی میخواست گلرخ را از آن کار
خود او ماند ای عجب در زیر این بار
هوش مصنوعی: بدی می‌خواست با رفتار خود گلرخ را از مسیرش منحرف کند، اما شگفت‌انگیز این است که او خود زیر بار این عمل باقی ماند.
چه نیکو گفت خشم آلود سرهنگ
که گر چاهی کنی زیرش مکن تنگ
هوش مصنوعی: سرهنگ به زیبایی می‌گوید که اگر چاهی حفر می‌کنی، باید مراقب باشی که آن را تنگ نکن. یعنی در کارهای خود باید دقت و حوصله به خرج بدهی و از ایجاد مشکلات برای خودت پرهیز کنی.
روا باشد، که چون در راه افتی
سراسیمه شوی در چاه افتی
هوش مصنوعی: اجازه دارد که اگر در مسیر زندگی به سرعت حرکت کنی، ممکن است دچار اشتباه شده و به مشکلات بزرگی بیفتی.
زبان بگشاد و مکر خویش برگفت
کژی ننمود، و کم تا بیش برگفت
هوش مصنوعی: زبان به حرکت درآمد و نیرنگ خود را بیان کرد، به گونه‌ای که از راستا خارج نشد و فقط به حد نیاز گفت.
شه او را گفت: ای شوم جفا کار
چرا گشتی بدینسان ناوفادار
هوش مصنوعی: پادشاه به او گفت: ای بد کردار، چرا این‌گونه نادرست و بی‌وفا شده‌ای؟
بزد القصّه بسیارش بزاری
فگند آنگاه در چاهش بخواری
هوش مصنوعی: اگر داستانی زیادی بگویی و آن را رها کنی، سپس در چاه آن گرفتار خواهی شد.
چو شاه آگاه شد از درد خسرو
بدرد خسروش دل گشت پس رو
هوش مصنوعی: زمانی که شاه از درد و رنج خسرو باخبر شد، دلش به حال او دچار غم و اندوه شد و از این رو به سمت او رفت.
پدر، دردپسر، چون بیند آخر
دلش زیر و زبر، چون بیند آخر
هوش مصنوعی: وقتی پدر درد و رنج فرزندش را می‌بیند، دلش به شدت دگرگون و آشفته می‌شود.
بخسرو گفت صبری پیش‌ آور
مکش خود را و دل با خویش آور
هوش مصنوعی: بخسرو به کسی می‌گوید که صبر و حوصله داشته باشد و خودش را گم نکند، بلکه باید با دل و روح خودش کنار بیاید.
که تا من چارهیی سازم هم امروز
نشانی جویم از ماه دل افروز
هوش مصنوعی: من امروز تصمیم دارم که تدبیری برای مشکلاتم پیدا کنم و در همین حال نشانه‌ای از محبوب روشن‌زنده‌ام جستجو کنم.
نویسم نامهیی سوی سپاهان
شوم گل را از آن اقلیم خواهان
هوش مصنوعی: می‌خواهم نامه‌ای بنویسم و به اصفهان بفرستم و از آنجا از گل و سرسبزی آن منطقه درخواست کنم.
اگر نفرستد آن گل را بر ما
دمار از وی برآرد لشگر ما
هوش مصنوعی: اگر آن گل را به سوی ما نفرستد، سپاه ما بر او حمله‌ور خواهد شد و هیچ چیزی از او باقی نخواهد ماند.