بخش ۴۲ - در صفت بربط
بتی خوشبوی همچون مشک بویا
زبان در بستهیی را کرده گویا
شکسته بستهیی دو دست بر سر
بیکسو فربه و یک سوی لاغر
رگش از نیش، آوازی نکوداشت
برگ در استخوان گیسوی او داشت
چو از زخمه رگش زاری گرفتی
چو زخمه دل نگونساری گرفتی
بشادی دایهیی در بر کشیدش
ولی چون راه زد، پی برکشیدش
خروشان گشت طفل رنج دیده
که بخروشد بسی پی برکشیده
همی بر پهلویش زد دایه ناگاه
که او پهلوتهی میکرد از راه
نبودی در رگش خون از نزاری
ولیکن جوی خون راندی بزاری
بهر دم دایه زخمش بیش میزد
بزخمه در رگ او نیش میزد
بمالش برد از گوشش گرانی
رگی در گوش داشت از مهربانی
اگر یک ناله بودی بیحسابش
فتادی هم ازان پرده حجابش
حسابی ناگزیر راه بودش
ادب از دایهٔ دلخواه بودش
بنوک خار، لب میدوخت او را
حساب انگشت میآموخت او را
اگرچه بر طریق خویش میبود
اسیر گوشمال و نیش میبود
ز درد زخم نیش آن طفل مضطر
ببسته بود ساعد را سراسر
چو شاه از جشن کردن بازپرداخت
بعشرت با گل دمساز پرداخت
گل و خسرو بهم چون مهر با ماه
بشادی باده نوشیدند شش ماه
جوانی بود و عشق و کامرانی
چه خوشتر باشد از عشق و جوانی
بهم بودند دلخوش روزگاری
ولیکن در میان نارفته کاری
در آن بودند تا خسرو بصد ناز
بخواهد از پدر گل را باعزاز
کنون بنگر کزین دهر پریشان
کجا خواهد رسیدن حال ایشان
تو حاضر باش تا من رازگویم
چو شکّر قصّه گل بازگویم
زهی عطّار کز فضل الهی
بحمدللّه تو داری پادشاهی
تویی اعجوبهٔ دوران سخن را
تو دادی از معانی جان سخن را
زهی صنعتگری احسنت احسنت
زهی دُر پروری احسنت احسنت
شکن بین در سر زلف سخنها
زهی شیرین سخنها و شکنها
چو دستم داد بسیاری صنیعت
بفریاد آمد از دستم طبیعت
منم امروز در ملک سخن شاه
بهرمویی نموده در سخن راه
عروض آموز کژ طبعان صریرم
ترازوی سخن سنجان ضمیرم
ضمیرم در جنان زیبا زند جوش
که حوران مینهندش دربناگوش
ضمیر من خلیل آسا از آنست
که هم ز انگشت، خود شیرم روانست
معانی ضمیرم را عدد نیست
مرا این بس که از خلقم مدد نیست
نه غایت می درآید در معانی
نه نقصان میپذیرد این روانی
مراحق داد در معنی هدایت
ازین معنیست، معنی بی نهایت
بخش ۴۱ - در صفت نی: یکی طاوس فر بگرفته ماریبخش ۴۳ - آگاهی یافتن شاه اسپاهان از بردن هرمز گل را: الا ای روشنایی بخش بینش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بتی خوشبوی همچون مشک بویا
زبان در بستهیی را کرده گویا
هوش مصنوعی: بتی خوشبو مانند مشک، زبانی که در سکوت بود را به صحبت آورد.
شکسته بستهیی دو دست بر سر
بیکسو فربه و یک سوی لاغر
هوش مصنوعی: دستهای شکستهای بر سر کسی قرار دارد که یک سمت او پر و چاق و سمت دیگرش لاغر و نزار است.
رگش از نیش، آوازی نکوداشت
برگ در استخوان گیسوی او داشت
هوش مصنوعی: رگ او به گونهای زخم خورده است که صدای زیبایی را چون نوازشی بر برگ درختان در استخوانهای گیسوانش به ودیعه دارد.
چو از زخمه رگش زاری گرفتی
چو زخمه دل نگونساری گرفتی
هوش مصنوعی: وقتی که از زخمی که بر روی رگش ایجاد شده، ناله و زاری شنیدی، به یاد زخمی که بر دل داشتی، ناراحت و غمگین شدی.
بشادی دایهیی در بر کشیدش
ولی چون راه زد، پی برکشیدش
هوش مصنوعی: مادری با شادی کودک را در آغوش گرفت، اما هنگامی که او حرکت کرد، او را بیدرنگ به آرامی بلند کرد.
خروشان گشت طفل رنج دیده
که بخروشد بسی پی برکشیده
هوش مصنوعی: کودک رنج دیده به شدت ناله میکند و این نالهها نشان از درد و رنج بسیار او دارد.
همی بر پهلویش زد دایه ناگاه
که او پهلوتهی میکرد از راه
هوش مصنوعی: ناگاه دایه بر پهلوی او ضربهای زد، زیرا او بهطور ناگهانی قصد داشت که از کنار او بگذرد.
نبودی در رگش خون از نزاری
ولیکن جوی خون راندی بزاری
هوش مصنوعی: در دل او خون و حالتی از غم و اندوه وجود نداشت، اما او به خاطر درد و رنجی که داشت، اشک و غم را به خوبی ابراز کرد.
بهر دم دایه زخمش بیش میزد
بزخمه در رگ او نیش میزد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر لحظه، دایه (مادر یا پرستار) زخمهای او را بیشتر میزند و با این کار، به صورت غیرمستقیم به او آسیب میزند. به عبارت دیگر، در حالی که او انتظار مراقبت و محبت دارد، به نوعی به او جراحت میزند و او را تحت فشار قرار میدهد.
بمالش برد از گوشش گرانی
رگی در گوش داشت از مهربانی
هوش مصنوعی: او از شدت لذت و محبت، فشار و سنگینی را در گوشش فراموش کرده بود.
اگر یک ناله بودی بیحسابش
فتادی هم ازان پرده حجابش
هوش مصنوعی: اگر به یک ناله بیحساب تبدیل میشدی، همواره در پس پرده حجابش فرومیرفتی.
حسابی ناگزیر راه بودش
ادب از دایهٔ دلخواه بودش
هوش مصنوعی: او ناچار بود راه ادب را بپیماید، زیرا مربی مهربان او کسی بود که به او یاد میداد.
بنوک خار، لب میدوخت او را
حساب انگشت میآموخت او را
هوش مصنوعی: با نوک خار، او را به سکوت وا میداشت و به او یاد میداد که چگونه حساب انگشتانش را ببیند و بیاموزد.
اگرچه بر طریق خویش میبود
اسیر گوشمال و نیش میبود
هوش مصنوعی: هرچند که بر راه خود در بند و گرفتار بود، اما از تلخی ها و مشکلات نیز در امان نمیماند.
ز درد زخم نیش آن طفل مضطر
ببسته بود ساعد را سراسر
هوش مصنوعی: از شدت درد زخم نیش، آن کودک درمانده، دستش را به طور کامل بسته بود.
چو شاه از جشن کردن بازپرداخت
بعشرت با گل دمساز پرداخت
هوش مصنوعی: وقتی پادشاه از جشن و شادی برگشت، به لذت و خوشی با گل دوستداشتنی مشغول شد.
گل و خسرو بهم چون مهر با ماه
بشادی باده نوشیدند شش ماه
هوش مصنوعی: گل و خسرو با هم مانند دو دوست نزدیک و با محبت به شادی و سرور مشغول شدند و شش ماه را در لذت و سرور سپری کردند.
جوانی بود و عشق و کامرانی
چه خوشتر باشد از عشق و جوانی
هوش مصنوعی: جوانی و عشق و شادی، چه چیزی میتواند از این دو زیباتر باشد؟
بهم بودند دلخوش روزگاری
ولیکن در میان نارفته کاری
هوش مصنوعی: در گذشته زمانی که با هم خوش بودیم، اما اکنون یک مشکل در میان ما وجود دارد که هنوز حل نشده.
در آن بودند تا خسرو بصد ناز
بخواهد از پدر گل را باعزاز
هوش مصنوعی: در آن زمان، خسرو با تمامی ناز و کرشمه از پدرش درخواست میکرد که گل را به او بدهد.
کنون بنگر کزین دهر پریشان
کجا خواهد رسیدن حال ایشان
هوش مصنوعی: الان نگاه کن که این روزگار پریشان، وضعیت این مردم به کجا خواهد رسید.
تو حاضر باش تا من رازگویم
چو شکّر قصّه گل بازگویم
هوش مصنوعی: تو آماده باش تا من اسرار را برایت بگویم، مانند اینکه داستان گل را با شیرینی تعریف میکنم.
زهی عطّار کز فضل الهی
بحمدللّه تو داری پادشاهی
هوش مصنوعی: شگفتا از عطّار که به رحمت الهی، با سپاس خداوند، تو صاحب قدرت و مقام شدهای.
تویی اعجوبهٔ دوران سخن را
تو دادی از معانی جان سخن را
هوش مصنوعی: تو یک پدیدهٔ بینظیر هستی و توانستهای به کلمات معانی عمیق و جانبخش ببخشی.
زهی صنعتگری احسنت احسنت
زهی دُر پروری احسنت احسنت
هوش مصنوعی: چه هنرمند ماهری! چه عالی و زیبا! چه گلی که پروراندهای! بسیار خوب است!
شکن بین در سر زلف سخنها
زهی شیرین سخنها و شکنها
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در میان موهای زیبا و پیچیده، صحبتها و کلمات شیرینی وجود دارد که به زیبایی و دلربایی آنها افزوده است.
چو دستم داد بسیاری صنیعت
بفریاد آمد از دستم طبیعت
هوش مصنوعی: وقتی که توانستم مهارتهای زیادی را یاد بگیرم و به کار ببرم، طبیعت و ذات من به کمکم آمد و از محدودیتها و مشکلاتم رها شدم.
منم امروز در ملک سخن شاه
بهرمویی نموده در سخن راه
هوش مصنوعی: امروز من در سرزمین کلام، به دلیل بهرهمندی از عشق و دانش، به سخن گفتن مشغولم.
عروض آموز کژ طبعان صریرم
ترازوی سخن سنجان ضمیرم
هوش مصنوعی: آموزش عروض، یعنی علم وزن و قافیه شعر، به افرادی که دیدگاه غیرمعمول دارند، میگوید که من ابزار منصفانهای برای سنجش سخنهای افراد درون خودم دارم.
ضمیرم در جنان زیبا زند جوش
که حوران مینهندش دربناگوش
هوش مصنوعی: ضمیر من در بهشت زیبا در حال جوشش و نشاط است، زیرا حوریان در گوشهای به من توجه میکنند و به من نزدیک میشوند.
ضمیر من خلیل آسا از آنست
که هم ز انگشت، خود شیرم روانست
هوش مصنوعی: خود را همچون خلیل احساس میکنم، زیرا همواره با قدرت و شهامت در زندگی جلو میروم.
معانی ضمیرم را عدد نیست
مرا این بس که از خلقم مدد نیست
هوش مصنوعی: معانی درون من به حدی زیاد است که نمیتوان آنها را شمرد. فقط همین کافی است که از دیگران کمک نمیطلبم.
نه غایت می درآید در معانی
نه نقصان میپذیرد این روانی
هوش مصنوعی: نه حقیقت شراب به تمام معنا درک میشود و نه این حالت روانی دچار کمبود میشود.
مراحق داد در معنی هدایت
ازین معنیست، معنی بی نهایت
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که مفهوم هدایت به من عمق و معنا بخشیده است و این معنا به قدری وسیع و بیپایان است که نمیتوان آن را محدود کرد.