بخش ۴۱ - در صفت نی
یکی طاوس فر بگرفته ماری
چه ماری همچو کار افتاده زاری
تهی و قعر جان را دُر همی داد
نی و خوشی چو شکّر پُر همی داد
نفس زد گرچه شخصش بی روان بود
بسی نالید امّا بی زبان بود
بپاسخ بود بانگش بیست دربیست
نبودش جان ولی از باد میزیست
قلم بود و خطش گرد دهان بود
قلم استاده و انگشتان روان بود
چو نبضش دلبری آورد در دست
ز نبضش همچو نبض انگشت میجست
عجایب همدمی بود او دهان را
که دم خوردی و دم دادی جهان را
نه خُلق از حلق فرسودن گرفتش
نه دم از باد پیمودن گرفتش
چرا چندین دم او تیز رو بود
چو میدانست کز بادی گرو بود
اگر بادی برو جست از نزاری
برون آمد ازو صد بانگ و زاری
زمانی شور در آفاق افگند
زمانی پرده بر عشّاق افگند
گهی راه عراق آهسته میزد
گهی راه سپاهان بسته میزد
مخالف را چو در ره راست افگند
بصنعت جادویی کرد از نهاوند
چگویم چون همه کاری نکو کرد
نوایی داشت هرکاری که او کرد
چه گر از لاغری بی بیخ و بن بود
ولکین لعبتی شیرین سخن بود
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی طاوس فر بگرفته ماری
چه ماری همچو کار افتاده زاری
هوش مصنوعی: یک طاووس زیبایی در آغوش ماری دارد، ماری که خود به حال زاری افتاده و به تنگنا درآمده است.
تهی و قعر جان را دُر همی داد
نی و خوشی چو شکّر پُر همی داد
هوش مصنوعی: دریای وجود انسان خالی و عمیق است، اما با لذت و شادی، گویی که مرواریدهایی به آن داده میشود و دنیای شیرین و خوشایندی به آن اضافه میشود.
نفس زد گرچه شخصش بی روان بود
بسی نالید امّا بی زبان بود
هوش مصنوعی: اگرچه او به نفس میزد اما روحی در او نبود، بسیار نالید ولی نمیتوانست سخن بگوید.
بپاسخ بود بانگش بیست دربیست
نبودش جان ولی از باد میزیست
هوش مصنوعی: در پاسخ به سوالش، صدای او نیازی به جان نداشت، اما مانند بادی در میانه کار حاضر بود.
قلم بود و خطش گرد دهان بود
قلم استاده و انگشتان روان بود
هوش مصنوعی: قلم آماده و در دست است و خط آن به طور زیبا و گرد بر روی کاغذ مینشیند. انگشتان به نرمی حرکت میکنند و با آن کار میکنند.
چو نبضش دلبری آورد در دست
ز نبضش همچو نبض انگشت میجست
هوش مصنوعی: وقتی که محبوبش نبض را در دستش گرفت، او نیز به رفتارهای عاشقانه و ناز و کرشمه دست زد.
عجایب همدمی بود او دهان را
که دم خوردی و دم دادی جهان را
هوش مصنوعی: او همچون همدمی عجیب و غریب بود که با دهانش نفس میکشید و با نفس کشیدن، جهانی را میسازد و ویران میکند.
نه خُلق از حلق فرسودن گرفتش
نه دم از باد پیمودن گرفتش
هوش مصنوعی: او نه از دسترفتن خُلق و روحش ناراحت شد و نه از هوای عوضشده و تغییرات زندگی اشکالی به دل گرفت.
چرا چندین دم او تیز رو بود
چو میدانست کز بادی گرو بود
هوش مصنوعی: چرا او در زمانهای مختلف با سرعت حرکت میکرد؟ زیرا میدانست که ممکن است تحت تأثیر حوادث ناگهانی قرار بگیرد.
اگر بادی برو جست از نزاری
برون آمد ازو صد بانگ و زاری
هوش مصنوعی: اگر بادی بوزد، از دل نزا ری، صداهایی به گوش میرسد و زاری به راه میاندازد.
زمانی شور در آفاق افگند
زمانی پرده بر عشّاق افگند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات عشق و هیجان در دلها و زندگی مردم جاری میشود و گاهی دیگر، آن عشق را از عاشقان پنهان میکند.
گهی راه عراق آهسته میزد
گهی راه سپاهان بسته میزد
هوش مصنوعی: گاهی به آرامی به سمت عراق میرفت و گاهی به سمت سپاهان مسیرش را تغییر میداد.
مخالف را چو در ره راست افگند
بصنعت جادویی کرد از نهاوند
هوش مصنوعی: وقتی که کسی را در راه درست به خطا بیندازند، به وسیلهٔ هنری جادویی و فریبنده این کار را انجام میدهند.
چگویم چون همه کاری نکو کرد
نوایی داشت هرکاری که او کرد
هوش مصنوعی: باید بگویم که همه کارهای او خوب بود و هر کاری که انجام داد، آواز خوشی داشت.
چه گر از لاغری بی بیخ و بن بود
ولکین لعبتی شیرین سخن بود
هوش مصنوعی: اگرچه او از لاغری و بیاساسی برخوردار است، اما در عین حال، سخنانش همچنان شیرین و دلنشین است.