گنجور

بخش ۴۰ - در صفت دف

یکی صورت درآمد ماه پیکر
نهاده همچو گردون پای بر سر
رخی مانند ماه آسمان داشت
ولیک از پنج ماه نوفغان داشت
تپانچه بر رخ چون ماه میخورد
چنان کز درد آن فریاد میکرد
چنان میتافت رویش از برون دست
که از چستی بچنبر می برون جست
چو آوازش بچنبر جان برآورد
سر بسیار کس در چنبر آورد
چو گردون چنبری گشت آشکاره
جلاجل چنبرش همچون ستاره
سه چیز مختلف او را تن آمد
ز حیوان ونبات و معدن آمد
دو روی و چار گوشش بود و سرنه
بسی زد حلقه از هر سوی و درنه
چو می بنواخت از مهر دلش دوست
ازان شادی نمیگنجید در پوست
اگرچه دید روی دوست بیرون
نیامد پیش او از پوست بیرون
اگرچه پوست از آهو رسیدش
ولی شیرافگنی نیکو رسیدش
چو آن بی پا و سر برداشت آواز
نمیدانست کس از پای، سر، باز
چو آواز خوشش بیهوش میداشت
خوش آوازی خود را گوش میداشت
بهر پرده رهش پیوسته بودی
ولکین پردهٔ او بسته بودی
نگاری ماهروی از پرده برخاست
بزد آن کوژ را در پردهٔ راست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی صورت درآمد ماه پیکر
نهاده همچو گردون پای بر سر
هوش مصنوعی: یک چهره زیبا و دلربا در کنار ما ایستاده است، همچون دایره‌ای بزرگ که بر سر ما سایه افکنده است.
رخی مانند ماه آسمان داشت
ولیک از پنج ماه نوفغان داشت
هوش مصنوعی: صورتش مانند ماه در آسمان می‌درخشید، اما بوی خوشی مانند آواز پنج ماهی نوفغان داشت.
تپانچه بر رخ چون ماه میخورد
چنان کز درد آن فریاد میکرد
هوش مصنوعی: تپانچه به صورت او ضربه می‌زند به طوری که از شدت درد، او فریاد می‌کشد.
چنان میتافت رویش از برون دست
که از چستی بچنبر می برون جست
هوش مصنوعی: چنان درخششی در چهره‌اش بود که وقتی به او نگاه می‌کردی، احساس می‌کردی که از شجاعت و نشاط او، بزرگ‌تر و فراتر از خود را به چشم می‌بینی.
چو آوازش بچنبر جان برآورد
سر بسیار کس در چنبر آورد
هوش مصنوعی: وقتی صدایش شنیده می‌شود، جان از وجودش خارج می‌شود و بسیاری از افراد در دام آن گرفتار می‌شوند.
چو گردون چنبری گشت آشکاره
جلاجل چنبرش همچون ستاره
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به طرز واضحی تغییر می‌کند، در دایره‌اش مانند ستاره‌ای می‌درخشد.
سه چیز مختلف او را تن آمد
ز حیوان ونبات و معدن آمد
هوش مصنوعی: سه چیز مختلف از طبیعت بر او عارض شد که مربوط به حیوانات، گیاهان و minerals (یا سنگ‌ها) هستند.
دو روی و چار گوشش بود و سرنه
بسی زد حلقه از هر سوی و درنه
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف چیزهایی پرداخته که به دو طرف و چهار گوشه تقسیم شده و در آنجا صداهای مختلفی شنیده می‌شود. در واقع، به نوعی به وجود تناقضات و تنوع‌ها اشاره دارد که در هر گوشه به شکل متفاوتی وجود دارد و از هر طرف به مانند حلقه‌ای به هم متصل شده‌اند.
چو می بنواخت از مهر دلش دوست
ازان شادی نمیگنجید در پوست
هوش مصنوعی: وقتی که عشق واقعی با محبتش مرا نوازش می‌کرد، آنقدر خوشحالی داشتم که نمی‌توانستم آن را در خودم نگه‌دارم.
اگرچه دید روی دوست بیرون
نیامد پیش او از پوست بیرون
هوش مصنوعی: اگرچه امکان دیدن چهره دوست فراهم نشد، اما از وجود او نمی‌توان بیرون رفت و جدا شد.
اگرچه پوست از آهو رسیدش
ولی شیرافگنی نیکو رسیدش
هوش مصنوعی: اگرچه ظاهری زیبا و دل‌فریب دارد، اما در نهایت ویژگی‌های درونی و رفتارهایش ارزش واقعی او را مشخص می‌کند.
چو آن بی پا و سر برداشت آواز
نمیدانست کس از پای، سر، باز
هوش مصنوعی: زمانی که آن موجود که نه پا دارد و نه سر، صدا بلند کرد، هیچ‌کس متوجه نشد که او نه پای دارد و نه سری.
چو آواز خوشش بیهوش میداشت
خوش آوازی خود را گوش میداشت
هوش مصنوعی: وقتی صدای خوش او انسان را به حالت بی‌هوشی می‌برد، خود را به شنیدن صدای زیبا مشغول می‌کرد.
بهر پرده رهش پیوسته بودی
ولکین پردهٔ او بسته بودی
هوش مصنوعی: برای رسیدن به معشوق، همیشه در تلاش بودی، اما او همچنان خود را پنهان کرده بود.
نگاری ماهروی از پرده برخاست
بزد آن کوژ را در پردهٔ راست
هوش مصنوعی: دختری زیبا و ماهرو از پشت پرده بیرون آمد و نگاهی به کسی انداخت که در پشت پردهٔ دیگر قرار داشت.