بخش ۳۸ - غزل گفتن ارغنون ساز در مجلس خسرو و عشرت كردن
می جان پرورم ده در صبوحی
لان الرّاح ریحانی و روحی
یک امشب از قدح می نوش تا لب
که فردا را امیدی نیست تا شب
چو بادی دی شد و فردا نیامد
غم ما را سری پیدا نیامد
بهاریخوش بخور با صبح خیزان
که عمرت پیش دارد برگ ریزان
چو مرغ صبحگاهی زد پر وبال
پر و بالی بزن تا خوش شود حال
ز دور باده گر دلشاد گردی
دمی از جور چرخ آزاد گردی
چو می بر بایدت دور زمانه
دمی بنشین بعشرت شادمانه
که چون کشتی عمر افتد بگرداب
امان نبود که یک شربت خوری آب
ترا عمری که با صد گونه پیچست
یک امروزست و آنهم پی بهیچست
سحرخیزا می بنشسته درده
ز پسته بوسهٔ سر بسته در ده
برآورهای و هویی همچو مستان
ز نقد عمر داد وقت بستان
میی در ده که جمله سر براهیم
که مهمان جهان از دیرگاهیم
میی در ده تو ای سرو سهی، زود
که زود از ما جهان خواهد تهی بود
ز صد شادی دلت آرام یابد
اگر یک باده در تو کام یابد
بیا تا امشبی دلشاد باشیم
شبی از غم چو سرو آزاد باشیم
بشادی آستینی بر فشانیم
چوتنگ آید اجل مرکب برانیم
دمی بر بانگ چنگ و ناله نی
سراسر کن قدح، در ده پیاپی
برآمد از جهان آواز مستان
ببد مستی جهان را داد بستان
می و معشوق و عشق و روز نوروز
ز توبه توبه باید کرد امروز
بیار آن بادهٔ خوشبوی چون مشک
که تا تر گردد از می مان لب خشک
چو مطرب این غزل برگفت شهزاد
میان باغ از مستی بیفتاد
سوی قصر گلش بردند از باغ
رخ گل شد از آن چون لاله پر داغ
چو دیگر روز از این طاق مقرنس
جهان پوشیده شد در زرد اطلس
همه روی زمین بگرفته زردی
به یک ره آسمان شد لاجوردی
بیامد خسرو و بر تخت بنشست
بمخموری گرفته جام در دست
ز سر در، مجلسی نو، ساز کردند
همه ساز طرب آغاز کردند
یکی ساقی خاص شاه، بی ریش
کزو دل ریش میکندی ز تشویش
شکر دزدیده لعلش درمزیده
بجان زرداده دشنامش خریده
اگر بفروختی عالم سزیدی
بر آنکس کو ازو بوسی خریدی
لب او رهزن پیر و جوان بود
بدندان همه پیران ازان بود
صلای تلخ می در داد ساقی
ز شیرینی خود نگذاشت باقی
چو باده پای کوبان بر سر آمد
شه از یک کاسه چون دیگی برآمد
چو شه را باده در سر کارگر شد
بمطرب گفت خسرو بیخبر شد
برای کوری شاه سپاهان
بزن ای نغمه زن راه سپاهان
یکی یوسف جمالی عود برداشت
زبان در نغمهٔ داود برداشت
شکر لب چون بریشم بست بر عود
ز پرده برگشاد آواز داود
چو گوش کرّنا مالید هموار
بسر گردید گردون کرّناوار
ز مجلس الصّلای نوش برخاست
ز دل فریاد و از جان جوش برخاست
درآمد مرغ بریان مرحبا گوی
بصد الحان صراحی الصّلا گوی
صراحی خود نفس تا پیش و پس داشت
مگر از باده تنگی نفس داشت
می چون خون بی اندازه میشد
جگر زان خون ببر در تازه میشد
جگر را بود آن می آب کسنی
کسی کان می بخورد او بود کس نی
زمانی بود خوانی بر کشیدند
جهانی تا جهانی برکشیدند
صراحی از قفا خوردن باستاد
قدح از آب تا گردن باستاد
بیاوردند از صد گونه جلّاب
قدح پرماهیان کرده چو سیماب
چو دف از سر قدح یکسان ز هر سو
بپای افگنده همچون چنگ گیسو
چو شربت رفت خوانسالار بنهاد
زهر نوعی ابا بسیار بنهاد
ندیده بود هرگز گرده ماه
ز خوان آسمان چون خوان آن شاه
نواله داشت در بر نان ز هر سوی
هریسه داشت در سر خوان زهر سوی
ابا و قلیه و حلوا و بریان
نهاده تا بشیر مرغ بر خوان
چو نان شد خورده آمد خادمی چست
بطشت و آب هر کس دست میشست
چوخوان از پیش خسرو بر گرفتند
طری مجلس نو بر گرفتند
شه از ساقی گلرخ جام درخواست
زهرمطرب سماع عام درخواست
بیک ره مطربان نام بردار
نهادند آنچه دانستند در کار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می جان پرورم ده در صبوحی
لان الرّاح ریحانی و روحی
هوش مصنوعی: من در ایام سرشار از شادی و نوشیدن شراب، روح و جان خود را پرورش میدهم و در این لحظات، عطر خوش ریحان را حس میکنم.
یک امشب از قدح می نوش تا لب
که فردا را امیدی نیست تا شب
هوش مصنوعی: امشب از می بنوش و لذت ببر، زیرا امیدی به فردا نیست و شاید این لذت تنها فرصت تو باشد.
چو بادی دی شد و فردا نیامد
غم ما را سری پیدا نیامد
هوش مصنوعی: وقتی که بادی به سمت ما آمد و فردا هیچ خبری از آن نبود، هیچ نشانهای از غم و اندوه ما نیز دیده نشد.
بهاریخوش بخور با صبح خیزان
که عمرت پیش دارد برگ ریزان
هوش مصنوعی: از زندگی لذت ببر و از صبح زود بیدار شو، زیرا عمر تو همانند درختانی است که در فصل پاییز برگهایشان میریزد و این مدت زمان کوتاه است.
چو مرغ صبحگاهی زد پر وبال
پر و بالی بزن تا خوش شود حال
هوش مصنوعی: وقتی که پرنده صبحگاهی شروع به پرواز میکند، تو هم باید پر و بال بزنی و حرکت کنی تا حال و هوایت بهتر شود.
ز دور باده گر دلشاد گردی
دمی از جور چرخ آزاد گردی
هوش مصنوعی: اگر از دور شراب بنوشی و خوشحال شوی، لحظهای از سختیهای زندگی رهایی خواهی یافت.
چو می بر بایدت دور زمانه
دمی بنشین بعشرت شادمانه
هوش مصنوعی: وقتی که زندگی سخت و پرمشغله است، باید گاهی لحظاتی را برای استراحت و شادی اختصاص دهی و از لذتهای زندگی بهرهمند شوی.
که چون کشتی عمر افتد بگرداب
امان نبود که یک شربت خوری آب
هوش مصنوعی: زمانی که کشتی زندگی به دریاچه خطرناک بیفتد، دیگر هیچ امیدی به نجات وجود ندارد و حتی نمیتوان یک جرعه آب را飲 کرد.
ترا عمری که با صد گونه پیچست
یک امروزست و آنهم پی بهیچست
هوش مصنوعی: زندگی تو پر از پیچیدگیها و فراز و نشیبهاست، اما در نهایت امروز تنها یک لحظه است و آن هم بدون هیچ ارزش و معنایی به نظر میرسد.
سحرخیزا می بنشسته درده
ز پسته بوسهٔ سر بسته در ده
هوش مصنوعی: صبح زود افرادی که بیدارند، در کنار هم نشستهاند و از خوشی و لذت بوسهای را که به طور پنهانی گرفته شده، در دهان دارند.
برآورهای و هویی همچو مستان
ز نقد عمر داد وقت بستان
هوش مصنوعی: تو با شوق و ذوقی همچون مستها زندگی را میگذرانید و در این لحظههای گرانبها، از عمر خود بهرهبرداری میکنی و لحظات خوش را جشن میگیری.
میی در ده که جمله سر براهیم
که مهمان جهان از دیرگاهیم
هوش مصنوعی: در دهکدهای مهمانی داریم که همیشه بر سر راه است. ما هم از مدتها پیش مسافر این دنیا هستیم.
میی در ده تو ای سرو سهی، زود
که زود از ما جهان خواهد تهی بود
هوش مصنوعی: ای سرو بلند و زیبا، سریعتر از آن که فکر میکنی، دنیای ما به زودی خالی خواهد شد.
ز صد شادی دلت آرام یابد
اگر یک باده در تو کام یابد
هوش مصنوعی: از صد شادی، دل تو آرام میگیرد اگر یک جرعه نوشی در تو لذت ببرد.
بیا تا امشبی دلشاد باشیم
شبی از غم چو سرو آزاد باشیم
هوش مصنوعی: بیا تا امشب خوشحال و شاد باشیم و مانند سروی آزاد از غمها رها شویم.
بشادی آستینی بر فشانیم
چوتنگ آید اجل مرکب برانیم
هوش مصنوعی: به خوشی و شادی آستینی را به نشانهء خوشحالی به بالا میزنیم، چون اجل (مرگ) نزدیک میآید و باید با شجاعت ادامه دهیم.
دمی بر بانگ چنگ و ناله نی
سراسر کن قدح، در ده پیاپی
هوش مصنوعی: یک لحظه بر صدای چنگ و ناله نی تمرکز کن و قدح را پیاپی به ده ببر.
برآمد از جهان آواز مستان
ببد مستی جهان را داد بستان
هوش مصنوعی: از دنیای نغمه و سرود خوشی برخواست و مستی به جهان بخشید.
می و معشوق و عشق و روز نوروز
ز توبه توبه باید کرد امروز
هوش مصنوعی: امروز وقت آن است که از توبه دست برداریم و به می، عشق و معشوق بپردازیم و از روز نوروز لذت ببریم.
بیار آن بادهٔ خوشبوی چون مشک
که تا تر گردد از می مان لب خشک
هوش مصنوعی: به من آن شراب خوشبو و معطری را بده که مانند مشک است، تا لب خشک من از این می تر شود.
چو مطرب این غزل برگفت شهزاد
میان باغ از مستی بیفتاد
هوش مصنوعی: وقتی که نوازنده این غزل را خواند، شهزاده در باغ از حال و هوای مستی به زمین افتاد.
سوی قصر گلش بردند از باغ
رخ گل شد از آن چون لاله پر داغ
هوش مصنوعی: او را از باغ به قصر گل بردند و چهره اش به زیبایی لاله ای که بر اثر داغی سوخته، تغییر کرد.
چو دیگر روز از این طاق مقرنس
جهان پوشیده شد در زرد اطلس
هوش مصنوعی: روزی دیگر، این گنبد زیبا و قوسدار به رنگ زرد و مانند پارچهای لطیف، تمام جهان را پوشانده بود.
همه روی زمین بگرفته زردی
به یک ره آسمان شد لاجوردی
هوش مصنوعی: همه جا روی زمین رنگ زرد به خود گرفته، اما به یکباره آسمان رنگ آبی زیبا را به خود میگیرد.
بیامد خسرو و بر تخت بنشست
بمخموری گرفته جام در دست
هوش مصنوعی: خسرو آمد و بر تخت نشست، در حالی که مست بود و جامی در دست داشت.
ز سر در، مجلسی نو، ساز کردند
همه ساز طرب آغاز کردند
هوش مصنوعی: از درب ورودی، مجلسی جدید برپا شد و همه برای شروع شادی و سرور، ساز و آهنگ زدند.
یکی ساقی خاص شاه، بی ریش
کزو دل ریش میکندی ز تشویش
هوش مصنوعی: یک ساقی ویژه برای شاه وجود دارد که بدون ریش است و به خاطر او دلها دچار آشفتگی میشود.
شکر دزدیده لعلش درمزیده
بجان زرداده دشنامش خریده
هوش مصنوعی: شکر و زیبایی او را در دل پنهان کردهام، تا جایی که جانم در حسرتش زرد و بیمار شده و از دشنام و بیمهریاش به خود راضی شدهام.
اگر بفروختی عالم سزیدی
بر آنکس کو ازو بوسی خریدی
هوش مصنوعی: اگر تو کار بزرگی انجام دادی، باید به آن کسی که به تو این شجاعت و انگیزه را داد، احترام بگذاری و ببینی که او چگونه تو را به این موفقیت رساند.
لب او رهزن پیر و جوان بود
بدندان همه پیران ازان بود
هوش مصنوعی: لب او، با زیبایی و جذابیت خود، هم برای جوانان و هم برای پیران جذابیت دارد و دندانهایش به گونهای است که همه پیران، از آن تحت تأثیر قرار میگیرند.
صلای تلخ می در داد ساقی
ز شیرینی خود نگذاشت باقی
هوش مصنوعی: ساقی با صدای تلخی به ما زنگ میزند و نشان میدهد که شرابش آنقدر شیرین است که هیچ چیزی از آن باقی نمانده است.
چو باده پای کوبان بر سر آمد
شه از یک کاسه چون دیگی برآمد
هوش مصنوعی: وقتی که نوشیدنی خوشطعم در حال آمدن است، شاه با شوق و خوشحالی همچون دیگی که سر میرود، به استقبال آن میآید.
چو شه را باده در سر کارگر شد
بمطرب گفت خسرو بیخبر شد
هوش مصنوعی: وقتی شاه در میافتاد و تحت تاثیر شراب قرار میگرفت، به طوری که اوضاع سامان نمییافت، نوازنده به او گفت که ای خسرو، تو در وضعیت غفلت قرار گرفتهای.
برای کوری شاه سپاهان
بزن ای نغمه زن راه سپاهان
هوش مصنوعی: برای نابودی دشمنان شاه سپاهان، ای ساززن، آهنگ بر افراز.
یکی یوسف جمالی عود برداشت
زبان در نغمهٔ داود برداشت
هوش مصنوعی: یک جوان زیبا و خوشچهره نغمهای را مانند داوود به زیبایی مینوازد و دلنشین میخواند.
شکر لب چون بریشم بست بر عود
ز پرده برگشاد آواز داود
هوش مصنوعی: لبان شکرین مانند پردهای بر ساز عود بسته شدند و وقتی که از پرده کنار رفتند، آواز دلنشین داود به گوش رسید.
چو گوش کرّنا مالید هموار
بسر گردید گردون کرّناوار
هوش مصنوعی: وقتی که گوشهای ناشنوا را بر زمین مالید، آسمان به شکلی هموار و صاف گردید.
ز مجلس الصّلای نوش برخاست
ز دل فریاد و از جان جوش برخاست
هوش مصنوعی: از مجلس نماز که برخاستم، صدای فریاد از دل بلند شد و شور و شوقی از جانم جاری گردید.
درآمد مرغ بریان مرحبا گوی
بصد الحان صراحی الصّلا گوی
هوش مصنوعی: مرغ بریان به سمت ما آمد و با خوشحالی و شادی از ما استقبال کرد. صراحی (جام) خوشگلی که پر از نوشیدنی است را بیاورید و بخوانید و شادی کنید.
صراحی خود نفس تا پیش و پس داشت
مگر از باده تنگی نفس داشت
هوش مصنوعی: شیشهی می در دستش بود و او همیشه در حال نوشیدن بود، اما به خاطر کمبود شراب، نفسش تنگ میشد.
می چون خون بی اندازه میشد
جگر زان خون ببر در تازه میشد
هوش مصنوعی: به خاطر نوشیدنی، دل و جگر انسان دچار حالتی میشود که از شدت عواطف و بیقراری ممکن است به شدت تحت تأثیر قرار گیرد و احساسات تازهای در او شکل بگیرد.
جگر را بود آن می آب کسنی
کسی کان می بخورد او بود کس نی
هوش مصنوعی: دل انسان باید مانند یک ظرف باشد که میوههای خوشمزه و شیرین را در خود جای دهد. کسی که از این دل پر از محبت و دوستی بهرهمند میشود، در حقیقت از نعمتی بزرگ برخوردار است و در میان مردم، کسی مانند او وجود ندارد.
زمانی بود خوانی بر کشیدند
جهانی تا جهانی برکشیدند
هوش مصنوعی: زمانی بود که به خاطر یک جشن یا مهمانی بزرگ، همه جا را تزئین کردند و افرادی که در آن مهمانی شرکت داشتند، به شوق و شادی دنیای خود را به نمایش گذاشتند.
صراحی از قفا خوردن باستاد
قدح از آب تا گردن باستاد
هوش مصنوعی: جامی که از آن مینوشیم، از پشت سر به ما داده میشود، و تا جایی پر از آب است که به گردن میرسد.
بیاوردند از صد گونه جلّاب
قدح پرماهیان کرده چو سیماب
هوش مصنوعی: گلابی زیبا و دلپذیر به دست آوردند که از انواع مختلف ماهیها پر شده بود و مانند نقره میدرخشید.
چو دف از سر قدح یکسان ز هر سو
بپای افگنده همچون چنگ گیسو
هوش مصنوعی: وقتی ساز و دفی به یک اندازه از هر طرف چرخیده و در حال نواختن است، گیسوان مانند چنگ در هر سو پخش شدهاند.
چو شربت رفت خوانسالار بنهاد
زهر نوعی ابا بسیار بنهاد
هوش مصنوعی: وقتی که نوشیدنی به دستان خدمتکار گذاشته شد، نوعی زهر با مقدار زیاد در آن ریخته شد.
ندیده بود هرگز گرده ماه
ز خوان آسمان چون خوان آن شاه
هوش مصنوعی: هرگز ماه را از دور مشاهده نکرده بودم، مانند نوری که بر سفره آسمان از جانب آن شاه تابیده است.
نواله داشت در بر نان ز هر سوی
هریسه داشت در سر خوان زهر سوی
هوش مصنوعی: در آغوشش لقمهای نان داشت و بر سر سفره، حریرهای از هر طرف قرار داشت.
ابا و قلیه و حلوا و بریان
نهاده تا بشیر مرغ بر خوان
هوش مصنوعی: مهمانی با انواع غذاهای خوشمزه مانند خورشت، حلوا و گوشت بریان برگزار شده است، تا مژدهبان مرغ خوشنوا بر سر سفره نشسته باشد.
چو نان شد خورده آمد خادمی چست
بطشت و آب هر کس دست میشست
هوش مصنوعی: وقتی نان خورده شد، خدمتکاری چابک آمد و ظرفی را برداشت تا آب بگیرد و دست هر کسی را بشوید.
چوخوان از پیش خسرو بر گرفتند
طری مجلس نو بر گرفتند
هوش مصنوعی: پس از اینکه خوان از حضور پادشاه برداشته شد، فضای تازهای برای برگزاری جشن و میهمانی مهیا شد.
شه از ساقی گلرخ جام درخواست
زهرمطرب سماع عام درخواست
هوش مصنوعی: سلطان از ساقی زیبای خود میخواهد که جامی پر از زهر برایش بیاورد و از مطرب میخواهد که آهنگ شادیبخش و همگانی را بنوازد.
بیک ره مطربان نام بردار
نهادند آنچه دانستند در کار
هوش مصنوعی: در یک مسیر موسیقیدانان، نامی برجسته گذاشته شده است که آنچه را که از کار خود میدانستند، بیان کردهاند.
حاشیه ها
1388/05/04 18:08
رسته
بیت: 13
غلط: زود ا زما
درست: زود از ما
بیت: 22
غلط: چوب
درست: چو
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.