گنجور

بخش ۳۷ - نواختن مطرب

درآمداِکدشی دوشیزه ناگاه
پریشان کرده مشک تازه بر ماه
نگاری دستیارش شوخ دیده
خط سرسبزش از گل بر دمیده
خطی آورده بر لعل شکرخای
گل گرد رخش را خار در پای
بُت گلرنگ راه خارکش زد
بنوک خارراهی سخت خوش زد
ز زخمه آب زر بیرون چکانید
ز دل زخم زبانش خون چکانید
بهر زخمی که او بر رود میزد
مه نورا کلوخ امرود میزد
چو بر زد دست بر سر جادوی را
بسر رفتند راه راهوی را
ازان ره دل چنان از راه میشد
که ره بر رهروان کوتاه میشد
ز خوشی جان صوفی خرقه کش بود
که عود آن شکر لب سخت خوش بود
شکر لب عود چون آتش همیزد
شکر میریخت والحق خوش همی زد
بخوشی شعر شکّر بار میگفت
بمستی این غزل را زار میگفت
مخسب ای ساقی و در ده شرابی
ز جامی بر لب جانم زن آبی
روان کن آب بر آب روان زود
که عالم گویی از سر نوجوان بود
چو رخ در خاک خواهد ریخت چون گل
می گلرنگ ده بربانگ بلبل
بسی گل بر دمد دل چاک کرده
تو روی همچو گل در خاک کرده
میی در ده که امشب نیم مستیم
که ما از بهر رفتن آمدستیم
چو وقت صبحدم یک جام خوردیم
بمی بر صبح بی شک شام خوردیم
بیار ای سبز خط یک جام گلبوی
که پیدا شد خط سبز از لب جوی
چو آب خضر درجام می ماست
کجا میریم گر مرگ از پی ماست
چه میگویی بریز از دیده جویی
که دی رفت و ز فردا نیست بویی
دمی برخیز این افتادگی چیست
بسر شد عمر این استادگی چیست
برو دریاب امروزی که داری
خوشی میساز با سوزی که داری
غنیمت گیر این یکدم که هستت
بغارت کرده این صد غم که هستت
چو از خود میتوان رستن بیکدم
نیرزد شادی عالم بیک غم
چو جوی خون بخواهد ریخت ایام
می چون خون ده ای دلجوی از جام
خوشی امروز، خود فردا چه جویی
دمی در شور شو، سودا چه جویی
رگ اندوه را از عیش پی کن
بشادی می خور و می نوش هی کن
شکم در نه شکم را بار بردار
مکن جان و بتن دستی بسر آر
چوکار این جهان در دست داری
زیان وسود و نیست و هست داری
برو یا توبه کن یا توبه بشکن
چه باشی در میان، نه مرد و نه زن
چو خسرو این سخن بشنید از سوز
بزدیک نعره و گفت ای دل افروز
اگرچه بس براحت میزنی تو
نمک را بر جراحت میزنی تو
بریز آب رزازدست ای پریزاد
که هرگز زخمهٔ دستت مریزاد
هزاران اشک غلتان گشته در خون
ز چشم نیم مستان ریخت بیرون
بوقت صبح، مستان شبانه
برآوردند شوری عاشقانه
بگرد شاه خسرو صبح خیزان
بصحن باغ رفتند اشک ریزان
همه مخمور و می در سر فتاده
قدح در دست و سر در برفتاده
ز آه سرد مستان تُنک دل
پیاله تا قیامت شد خنک دل
چو پیش حوض بنشستند مستان
برآمد از هزار آوازدستان
ز یکسو شمعها بر آب میتافت
ز یکسوی دگر مهتاب میتافت
ز یک سو چنگ و نی در جوش آمد
ز یک سو بانگ نوشانوش آمد
ز یکسو عود بر مجمر همی سوخت
ز یکسو جان و دل در بر همی سوخت
ز یکسو بوی می عالم گرفته
ز یکسو روی گل شبنم گرفته
ز یک سو ماهرویان ایستاده
ز یکسو مشک مویان ایستاده
ز یک سو مطربان بربط گرفته
ز یکسو نوخطان سر خط گرفته
جهانی چون بهشت و حور و ساقی
نبود از هیچ نوعی هیچ باقی
سماع و مستی و عشق و جوانی
گل صد برگ و آواز اغانی
می و آب روان و نور مهتاب
سماع بلبلان و شمع خوش تاب
رخ حور و نوای صبحگاهی
همه چون جمع شد دیگر چه خواهی
چو دوری چند گردان شد فلک وار
برآمد ناله از مستان بیکبار
ز یک یک رگ غریو از چنگ برخاست
دل پرتک بصد فرسنگ برخاست
بت بربر ره بربر همی زد
غزل میگفت و راهی تر همی زد
از آن تر زد که راهی داشت هموار
و یا نه آب دستش بود در کار
چنان زد آن تهی در پیش اصحاب
کز آب دست دستش گشت پرتاب
پریرخ بر بریشم قول میزد
بریشم نعرهٔ لاحول میزد
ز مستی یک نفس بلبل نمیخفت
طریق خارکش با گل همی گفت
خرد با باده پشتاپشت میرفت
دل از سینه بسر انگشت میرفت
چو آن مهپاره زخمه ساز می کرد
ستاره بر فلک پرواز میکرد
چو راه ترزند رود سه تا رود
فرود آیند مرغان از هوا زود
چونور شمع و آواز نوا بود
همه مجلس پر از نور و صفا بود
ز فرّ شمع روی دوست میتافت
زتفّ باده دل در پوست میتافت
فروغ شمع و آواز ارم بود
بتی بس خوش می لعلش کرم بود
می تر بر تهی دستان همی زد
بریشم بانگ برمستان همی زد
در آن مجلس همه دل بی همه بود
که نوش آب زمزم زمزمه بود
نگاری ارغوان رخ و اغوان ساز
باستادی اغانی کرد آغاز
بپیش شاه، راه چنگ برداشت
براه این غزل آهنگ برداشت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درآمداِکدشی دوشیزه ناگاه
پریشان کرده مشک تازه بر ماه
هوش مصنوعی: دیشب ناگهان دختری با زیبایی و حالتی پریشان وارد شد و عطری خوش و تازه مانند مشک را در فضا پخش کرد.
نگاری دستیارش شوخ دیده
خط سرسبزش از گل بر دمیده
هوش مصنوعی: دختری با چشمان بازیگوش و لبخندی دلربا، خط زیبای او مانند گلی است که بر روی چمن شکفته است.
خطی آورده بر لعل شکرخای
گل گرد رخش را خار در پای
هوش مصنوعی: یک خط بر لبان شیرین و سرخ گل، نقشی زیبا نقش بسته است که مانند خار در پای او، آن را آزار می‌دهد.
بُت گلرنگ راه خارکش زد
بنوک خارراهی سخت خوش زد
هوش مصنوعی: مجسمه پررنگی به گل‌زار آمد و با سوزن‌های تیز، خس و خاشاک را نیشگون گرفت و به شدت آسیب رساند.
ز زخمه آب زر بیرون چکانید
ز دل زخم زبانش خون چکانید
هوش مصنوعی: از زخم زبانی که بر دل او نشسته، خون می‌چکد؛ همچون آبی که از زخم طلا به بیرون میریزد.
بهر زخمی که او بر رود میزد
مه نورا کلوخ امرود میزد
هوش مصنوعی: به خاطر جراحتی که او بر روی رودخانه ایجاد می‌کرد، مهتاب هم مانند سنگی که به میوهٔ گلابی برخورد می‌کند، آسیب می‌دید.
چو بر زد دست بر سر جادوی را
بسر رفتند راه راهوی را
هوش مصنوعی: زمانی که دست بر سر جادو گذاشته شد، راهی که به سمت هدف می‌رفت به پایان رسید.
ازان ره دل چنان از راه میشد
که ره بر رهروان کوتاه میشد
هوش مصنوعی: از آن مسیر، دل به قدری تحت تأثیر قرار گرفت که راه برای مسافران کوتاه‌تر شد.
ز خوشی جان صوفی خرقه کش بود
که عود آن شکر لب سخت خوش بود
هوش مصنوعی: از شادمانی، جان صوفی به قدری شاداب و سرزنده بود که لباس او به خاطر بوی خوش عود، خوشبو و لطیف شده بود.
شکر لب عود چون آتش همیزد
شکر میریخت والحق خوش همی زد
هوش مصنوعی: شکر لب مانند عود است که وقتی آتش می‌زند، شکر می‌ریزد و واقعاً صدای خوشایندی تولید می‌کند.
بخوشی شعر شکّر بار میگفت
بمستی این غزل را زار میگفت
هوش مصنوعی: شاعر با شوق و خوشحالی شعر شیرینی را بیان می‌کند و در حالتی سرمستی، غزلی غمگین را به زبان می‌آورد.
مخسب ای ساقی و در ده شرابی
ز جامی بر لب جانم زن آبی
هوش مصنوعی: ای ساقی، آرام باش و در دهانم شرابی بریز که از آن، جانم را تازه کنی.
روان کن آب بر آب روان زود
که عالم گویی از سر نوجوان بود
هوش مصنوعی: آب را بر آب روان بریز تا زودتر دنیای جوان را تازه کنی.
چو رخ در خاک خواهد ریخت چون گل
می گلرنگ ده بربانگ بلبل
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ات مانند گل در خاک قرار می‌گیرد، رنگ و زیبایی تو در صدای بلبل به گوش خواهد رسید.
بسی گل بر دمد دل چاک کرده
تو روی همچو گل در خاک کرده
هوش مصنوعی: بسیاری از گل‌ها در دل جوانه زده‌اند، اما چهره‌ات همچون گلی است که در خاک رخ می‌نماید.
میی در ده که امشب نیم مستیم
که ما از بهر رفتن آمدستیم
هوش مصنوعی: امشب ما طبق عادت، کمی مست شده‌ایم و به خاطر رفتن به اینجا آمده‌ایم.
چو وقت صبحدم یک جام خوردیم
بمی بر صبح بی شک شام خوردیم
هوش مصنوعی: ما وقتی که صبح دمید، یک جام نوشیدیم و با اطمینان می‌دانیم که شب را به خوبی گذرانده‌ایم.
بیار ای سبز خط یک جام گلبوی
که پیدا شد خط سبز از لب جوی
هوش مصنوعی: بیا و یک جام از گل سرخ بیاور، زیرا که رنگ سبز از کنار جوی آب نمایان شده است.
چو آب خضر درجام می ماست
کجا میریم گر مرگ از پی ماست
هوش مصنوعی: مانند آب خضر که در جام شراب وجود دارد، ما کجا باید برویم در حالی که مرگ همیشه در تعقیب ماست؟
چه میگویی بریز از دیده جویی
که دی رفت و ز فردا نیست بویی
هوش مصنوعی: چه می‌گویی؟ اشک‌هایت را بریز، زیرا روز گذشته رفته و بوی فردا هم نیست.
دمی برخیز این افتادگی چیست
بسر شد عمر این استادگی چیست
هوش مصنوعی: لحظه‌ای برخیز و ببین این حال و روز را، چرا در جا می‌زنی؟ عمرت در حال سپری شدن است، پس چرا این‌گونه سستی می‌کنی؟
برو دریاب امروزی که داری
خوشی میساز با سوزی که داری
هوش مصنوعی: برو و از روزی که در آن هستی استفاده کن و از خوشی‌هایی که می‌سازی بهره‌برداری کن، حتی اگر با درد و رنجی همراه باشد.
غنیمت گیر این یکدم که هستت
بغارت کرده این صد غم که هستت
هوش مصنوعی: از این لحظه که در اختیار داری بهره‌برداری کن، زیرا این همه غم و اندوهایی که داری، زندگی‌ات را تحت‌الشعاع قرار داده‌اند.
چو از خود میتوان رستن بیکدم
نیرزد شادی عالم بیک غم
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از خود رهایی یابی، یک لحظه آن هم ارزشش را ندارد که خوشحالی دنیای بزرگ را با یک غم کوچک عوض کنی.
چو جوی خون بخواهد ریخت ایام
می چون خون ده ای دلجوی از جام
هوش مصنوعی: زمانی که روزگار همچون جوی خون به راه بیفتد، ای دل که خواهان شادی هستی، از این جام بنوش و شاد باش.
خوشی امروز، خود فردا چه جویی
دمی در شور شو، سودا چه جویی
هوش مصنوعی: امروز را به خوشی بگذران، چون فردا را نمی‌دانی چه پیش خواهد آمد. لحظه‌ای در شادی غوطه‌ور شو و به فکری دیگر نپرداز.
رگ اندوه را از عیش پی کن
بشادی می خور و می نوش هی کن
هوش مصنوعی: دلخوری و غم را با لذت و شادی پر کن و از نوشیدن و خوش گذرانی غافل نشو.
شکم در نه شکم را بار بردار
مکن جان و بتن دستی بسر آر
هوش مصنوعی: شکم را پر نکن و از آن بار نبر، اما روح و بدن را با تلاش و کوشش مشغول نگه‌دار.
چوکار این جهان در دست داری
زیان وسود و نیست و هست داری
هوش مصنوعی: وقتی که مسئولیت این دنیا را بر عهده داری، پس می‌توانی زیان و سود را به خوبی درک کنی و وجود و عدم را بشناسی.
برو یا توبه کن یا توبه بشکن
چه باشی در میان، نه مرد و نه زن
هوش مصنوعی: برو یا اینکه توبه کن یا اینکه توبه‌ات را بشکن؛ در هر صورت، تو نه مردی و نه زنی.
چو خسرو این سخن بشنید از سوز
بزدیک نعره و گفت ای دل افروز
هوش مصنوعی: وقتی خسرو این حرف را شنید، از شدت احساسش نزدیک بود نعره‌ای از روی درد بکشد و گفت: ای دل‌افروز.
اگرچه بس براحت میزنی تو
نمک را بر جراحت میزنی تو
هوش مصنوعی: هرچند که تو به راحتی می‌زنی، اما نمک را بر زخمم می‌پاشی.
بریز آب رزازدست ای پریزاد
که هرگز زخمهٔ دستت مریزاد
هوش مصنوعی: ای پریزاد، دستت را به آب بزن تا زیبایی‌ات را به نمایش بگذاری و هرگز زخم و آسیب دستت را فراموش نکن.
هزاران اشک غلتان گشته در خون
ز چشم نیم مستان ریخت بیرون
هوش مصنوعی: هزاران اشک از چشم‌های نیمه مست بر زمین ریخته و در خون غلتیده است.
بوقت صبح، مستان شبانه
برآوردند شوری عاشقانه
هوش مصنوعی: در صبح، کسانی که شب را با شور و شوق گذراندند، زنده و پرحرارت به اظهار عشق و احساسات خود پرداختند.
بگرد شاه خسرو صبح خیزان
بصحن باغ رفتند اشک ریزان
هوش مصنوعی: شاه خسرو با مردم صبح زود به باغ رفتند و در آنجا اشک‌ها بر صورتشان جاری بود.
همه مخمور و می در سر فتاده
قدح در دست و سر در برفتاده
هوش مصنوعی: همه مست و شاداب هستند، جامی در دست دارند و سرشان به حالت نشسته و خمیده است.
ز آه سرد مستان تُنک دل
پیاله تا قیامت شد خنک دل
هوش مصنوعی: به خاطر آه سرد و غم‌انگیز مستان، دل افرادی که دل‌های حساسی دارند، همیشه خنک و آرام خواهد ماند.
چو پیش حوض بنشستند مستان
برآمد از هزار آوازدستان
هوش مصنوعی: وقتی که مست‌ها کنار حوض نشسته‌اند، از هزاران آواز و نغمه بلند می‌شود.
ز یکسو شمعها بر آب میتافت
ز یکسوی دگر مهتاب میتافت
هوش مصنوعی: شمع‌ها از یک طرف روی آب روشن بودند و از طرف دیگر ماه تابیده و نور افشانی می‌کرد.
ز یک سو چنگ و نی در جوش آمد
ز یک سو بانگ نوشانوش آمد
هوش مصنوعی: از یک طرف سازی چون چنگ و نی به صدا درآمد و از طرف دیگر صدای نوشانوش به گوش رسید.
ز یکسو عود بر مجمر همی سوخت
ز یکسو جان و دل در بر همی سوخت
هوش مصنوعی: از یک سو عود بر آتش می‌سوزد و از سوی دیگر، جان و دل انسان نیز در آتش عشق می‌سوزد.
ز یکسو بوی می عالم گرفته
ز یکسو روی گل شبنم گرفته
هوش مصنوعی: از یک سو عطر شراب فضا را پر کرده و از سوی دیگر، گل‌ها به خاطر شبنم درخشنده و زیبا شده‌اند.
ز یک سو ماهرویان ایستاده
ز یکسو مشک مویان ایستاده
هوش مصنوعی: در یک سمت افرادی با چهره‌های زیبا ایستاده‌اند و از سمت دیگر افرادی با موهای خوشبو و خوش‌فرم حاضر هستند.
ز یک سو مطربان بربط گرفته
ز یکسو نوخطان سر خط گرفته
هوش مصنوعی: از یک طرف نوازندگان سازهای خود را در دست گرفته‌اند و از طرف دیگر، نوازندگان تازه‌کار در حال تمرین و به خط آمدن هستند.
جهانی چون بهشت و حور و ساقی
نبود از هیچ نوعی هیچ باقی
هوش مصنوعی: دنیا مانند بهشت و مخلوقات زیبایی چون حور و ساقی نیست و هیچ چیزی از آنچه ما می‌شناسیم و می‌بینیم پایدار و باقی نمی‌ماند.
سماع و مستی و عشق و جوانی
گل صد برگ و آواز اغانی
هوش مصنوعی: در اینجا به حالاتی اشاره شده که در آن انسان با شادی و سرمستی زندگی را تجربه می‌کند. عشق و جوانی با زیبایی و لطافت برابری می‌کند و به دنبال آن، موسیقی و آوازها روح را شاداب می‌کند. این حالات به زندگی رنگ و بوی خاصی می‌بخشند و نشان دهنده لذت‌های زودگذر است که با جوانی و عشق مرتبط هستند.
می و آب روان و نور مهتاب
سماع بلبلان و شمع خوش تاب
هوش مصنوعی: شراب، جوی آب، نور ماه، آواز بلبل‌ها و شمعی که خوب می‌تابد.
رخ حور و نوای صبحگاهی
همه چون جمع شد دیگر چه خواهی
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی و طراوت صبحگاه در کنار هم قرار می‌گیرند، دیگر چه آرزویی می‌توان داشت؟
چو دوری چند گردان شد فلک وار
برآمد ناله از مستان بیکبار
هوش مصنوعی: وقتی که مدتی طولانی از هم دور باشیم، مانند آنکه زمان به دور خود می‌چرخد، ناگهان صدای ناله و دل‌تنگی عاشقان به گوش می‌رسد.
ز یک یک رگ غریو از چنگ برخاست
دل پرتک بصد فرسنگ برخاست
هوش مصنوعی: از هر رگ دل نغمه‌ای سر داد که گوش فلک را پر کرد و دل از دوری به شدت پرواز کرد.
بت بربر ره بربر همی زد
غزل میگفت و راهی تر همی زد
هوش مصنوعی: بت بربر در حال نواختن و خواندن غزل بود و در عین حال راهی را نیز می‌پیمود.
از آن تر زد که راهی داشت هموار
و یا نه آب دستش بود در کار
هوش مصنوعی: او به خاطر این که راهی صاف و مستقیم پیش رو داشت یا آب در دستش بود ترسید.
چنان زد آن تهی در پیش اصحاب
کز آب دست دستش گشت پرتاب
هوش مصنوعی: چنان ضربه‌ای به آن فرد بی‌کاره زد که در حضور دیگران، آب دستش به اطراف پخش شد.
پریرخ بر بریشم قول میزد
بریشم نعرهٔ لاحول میزد
هوش مصنوعی: دختر زیبا با چهرهٔ دلربایش با من سخن می‌گفت، اما در دلش صدایی بی‌نقص و ناهنجار به گوش می‌رسید.
ز مستی یک نفس بلبل نمیخفت
طریق خارکش با گل همی گفت
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر حالت مستی‌اش لحظه‌ای نمی‌خوابد و در حین پرواز، با گل می‌گوید که در مسیر خارها قرار گرفته است.
خرد با باده پشتاپشت میرفت
دل از سینه بسر انگشت میرفت
هوش مصنوعی: خرد در حال نوشیدن شراب بود و دل از سینه به آرامی خارج می‌شد.
چو آن مهپاره زخمه ساز می کرد
ستاره بر فلک پرواز میکرد
هوش مصنوعی: وقتی آن دختر زیبا نغمه‌ای می‌خواند، ستاره‌ها در آسمان به رقص در می‌آمدند.
چو راه ترزند رود سه تا رود
فرود آیند مرغان از هوا زود
هوش مصنوعی: وقتی که راهی برای عبور آب وجود داشته باشد، سه رود به سمت پایین می‌آیند و پرندگان به سرعت از آسمان فرود می‌آیند.
چونور شمع و آواز نوا بود
همه مجلس پر از نور و صفا بود
هوش مصنوعی: به خاطر وجود شمع و صدای نوا، تمام مجلس روشن و خوشایند بود.
ز فرّ شمع روی دوست میتافت
زتفّ باده دل در پوست میتافت
هوش مصنوعی: از زیبایی و درخشش چهره معشوق، نوری می‌تابد که دل را از شوق و سرور پر می‌کند و این شوق مانند باده‌ای است که در وجود ما جریان دارد.
فروغ شمع و آواز ارم بود
بتی بس خوش می لعلش کرم بود
هوش مصنوعی: درخشش شمع و صدای عود، نشانه‌ای از زیبایی و لطافت است و آن معشوقی که همچون جواهر سرخ (لعل) می‌درخشد، دارای ویژگی‌های نیکو و دلربا است.
می تر بر تهی دستان همی زد
بریشم بانگ برمستان همی زد
هوش مصنوعی: او از فقر و ناتوانی ترسیده و در حالی که خود را به زحمت می‌کشد، با صدا و بانگی که بر می‌زند، به دیگران هشدار می‌دهد.
در آن مجلس همه دل بی همه بود
که نوش آب زمزم زمزمه بود
هوش مصنوعی: در آن مجلس، همه دل‌ها شگفت‌زده و غافل از همه چیز بودند، زیرا آب زلال و خوش‌طعم زمزم مانند زمزمه‌ای دلنشین به گوش می‌رسید.
نگاری ارغوان رخ و اغوان ساز
باستادی اغانی کرد آغاز
هوش مصنوعی: دختری با چهره‌ای سرخ و زیبا در کنار گل‌های باغ ایستاده و با صدای خوشی به آواز خواندن مشغول است.
بپیش شاه، راه چنگ برداشت
براه این غزل آهنگ برداشت
هوش مصنوعی: به محضر پادشاه، ساز چنگ را برداشت و به سوی این غزل آهنگی در نظر گرفت.

حاشیه ها

1388/05/04 18:08
رسته

بیت: 18
غلط: بیارای
درست: بیار ای

---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.