گنجور

بخش ۳۶ - صفت جشن خسرو

نشسته شاه رومی همچو جمشید
بسر برافسری روشن چو خورشید
بزرگان و وزیران معظّم
همه بر پای مانده دست برهم
ز یک سو نو خطان استاده بر راه
ز یکسو امردان باروی چون ماه
ببردر، امردان دیبای زربفت
سر هریک ز تاب باده پر تفت
کمر بسته کلاه زر کشیده
بپیش صُفّهها صف برکشیده
بسر بر، نو خطان تاج مکلّل
کشیده حلقه چون خطّ مسلسل
بدست آورده هر یک جام زرّین
چو ماهی کاورد بر دست، پروین
ز گلبن تا بگلبن می گرفته
ز رنگ می رخ گل خوی گرفته
ز سر مجلس بدست پای مردان
پیاله همچو دستنبوی گردان
زده گز بر گلو مرغ مسمّن:
صراحی از میان پر تابگردن
چو خونی، رنگ شیر دختر رز
ولیکن گشته بی شوهر زبان گز
شراب زهرگین شکّر فشانده
زمی مرغ صراحی پر فشانده
صلای باده در یک گوش رفته
ز راه گوش دیگر هوش رفته
بخار عود میشد بیست فرسنگ
مشام از مغز کرده دود آهنگ
بخور افگنده در سرها بخاری
ز مشک افتاده در مجلس غباری
هوای شمع روشن، گشته تیره
ز دود عود و از گرد زریره
بت نوروز رخ چون عید خرّم
مه خورشید فر در زیر شبنم
لبالب آب دندان در برابر
پیاپی کرده جام می سراسر
فروغ دامن می آستین سوز
می اندر پوست گشته پوستین دوز
صراحی همچو مرغان سحرخیز
ز مخلب کرده در مجلس شکر ریز
زالحان سرود عاشقانه
شده رّقاص، نقش آستانه
ز عکس باده، در جام گهر دار
شده سرمست صورتهای دیوار
می سرکش نشسته در دم چشم
ز مستی پای کوبان مردم چشم
لب شیرین ترکان تروش روی
بنطق تلخ شورانگیز هر سوی
فروغ روی چندان حور زاده
جهانی را بهشتی نور داده
ز لعل شاهدان آب دندان
شده می همچو گل در جام خندان
شعاع شمع روشن کرده مجلس
سماع جمع جان را گشته مونس
فروغ شمع بر جام اوفتاده
بشب خورشید در دام اوفتاده
ز نور شمع شب را روز گشته
جهانی را جهان افروز گشته
چو باد صبح در عالم وزیده
حریفان را صبوحی در رسیده
بباد صبح در تختی نهاده
چو آتش جمله در تختی فتاده
سپیده دم فسرده زردهٔ شمع
گدازان باد پیه گردهٔ شمع
مه از خون شفق سر جوش خورده
شب از زرّین طبق سرپوش کرده
خمار اندر خیال می پرستان
ببازی خیال آورده دستان
صبوحی را صراحی پر نهاده
ز‌آب تلخ چرب آخر نهاده
حریفان جمله دریاکش نشسته
چو کوهی بر سر آتش نشسته
شده درگوش مرغان صبوحی
چو موسیقار قول بوالفتوحی
قرابه دیده چون خم دستیاری
پیاله کرده از می سنگساری
قدح بر چنگ و برنای عراقی
گرفته راه نی با چنگ ساقی
سبک گشته دل ازتنگی سینه
همه مردان گران از آبگینه
گشاده چار رگ از لب صراحی
شده خون در تن از مستی مباحی
شبی خوش بود و مهتابی دل افروز
قدح مهتاب میپیمود تا روز
بساقی گفت شاه عاشق مست
که می درده که چون گل رفتم ازدست
ز می گر شد گران جان سبکبار
گران جانی مکن دستی سبک دار
مرا چندان می خوش ده بزودی
که ماه من شود زیر کبودی
برآرم همچومستان های و هویی
که پیدا نیست هشیاریم مویی
بگفت این و سماع فرد درخواست
زبی خویشی دلش ار درد برخاست

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نشسته شاه رومی همچو جمشید
بسر برافسری روشن چو خورشید
هوش مصنوعی: شاه رومی مانند جمشید بر فراز تخت خود نشسته است و تاجی درخشان بر سر دارد که مانند خورشید پرنور است.
بزرگان و وزیران معظّم
همه بر پای مانده دست برهم
هوش مصنوعی: تمام بزرگان و وزیران محترم با احترام ایستاده‌اند و دستانشان را به هم زده‌اند.
ز یک سو نو خطان استاده بر راه
ز یکسو امردان باروی چون ماه
هوش مصنوعی: در یک سمت افرادی با خط‌های زیبا و تازه در مسیر ایستاده‌اند و از سمت دیگر جوانان خوش‌چهره‌ای مانند ماه در حال عبورند.
ببردر، امردان دیبای زربفت
سر هریک ز تاب باده پر تفت
هوش مصنوعی: در باغ، جوانان خوش‌پوشی که لباس‌های زربفت دارند، به قدری تحت تأثیر زیبایی و طراوت شراب قرار گرفته‌اند که هر یک از آنان در حالتی شاداب و گرم هستند.
کمر بسته کلاه زر کشیده
بپیش صُفّهها صف برکشیده
هوش مصنوعی: با اراده و عزم جدی، کلاهی زری بر سر گذاشته و به سمت صف‌های سنگر رفته است.
بسر بر، نو خطان تاج مکلّل
کشیده حلقه چون خطّ مسلسل
هوش مصنوعی: دختر جوان با سر بند و تاجی بر سر، زیبایی‌اش را به نمایش گذاشته و زنجیره‌ای از خطوط زیبا در گردن او خودنمایی می‌کند.
بدست آورده هر یک جام زرّین
چو ماهی کاورد بر دست، پروین
هوش مصنوعی: هر یک از این جام‌های زرین مانند ماهی، در دست پروین به دست آمده است.
ز گلبن تا بگلبن می گرفته
ز رنگ می رخ گل خوی گرفته
هوش مصنوعی: از باغ گل تا به باغ گل دیگر، رنگ زیبای می، مانند رنگ رخسار گل را به خود می‌گیرد.
ز سر مجلس بدست پای مردان
پیاله همچو دستنبوی گردان
هوش مصنوعی: در بالای مجلس، با دستانی مهربان و قوی، پیاله‌ای در دست گرفته‌ام که یادآور دستانی مثل دستان زیبای محبوب است.
زده گز بر گلو مرغ مسمّن:
صراحی از میان پر تابگردن
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که در قفسی زندانی شده و در حال نوشیدن آب از ظرفی است، با زخم بر گردن خود دچار درد و رنج می‌شود. در این حالت، او در تلاش است تا خود را آزاد کند و با آرزوی پرواز به آسمان، در پی رهایی از بندهای خود است.
چو خونی، رنگ شیر دختر رز
ولیکن گشته بی شوهر زبان گز
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی می‌پردازد که مانند خون، رنگ و زیبایی بهاری را دارد، اما در عین حال به نوعی تنهایی و بی‌همسری را نمایان می‌کند. دختر رز به زیبایی و لطافت اشاره دارد، اما در کنار آن، درد و رنج عدم وجود همسر نیز حس می‌شود. در کل، احساس زیبایی و تنهایی در این تصویر به وضوح قابل درک است.
شراب زهرگین شکّر فشانده
زمی مرغ صراحی پر فشانده
هوش مصنوعی: شراب تلخی که شیرینی‌اش را پراکنده کرده، همچون پر از جامی که به هر سو می‌پاشد.
صلای باده در یک گوش رفته
ز راه گوش دیگر هوش رفته
هوش مصنوعی: صدای شراب در یک گوش شنیده می‌شود و از گوش دیگر تمام حواسم را برده است.
بخار عود میشد بیست فرسنگ
مشام از مغز کرده دود آهنگ
هوش مصنوعی: بوی عود به قدری پراکنده شده بود که حتی از بیست فرسنگ دورتر هم احساس می‌شد و در هوا جلب توجه می‌کرد.
بخور افگنده در سرها بخاری
ز مشک افتاده در مجلس غباری
هوش مصنوعی: بخور در مجلس برافراشته است و عطر مشک در فضا پخش شده، به‌طوری که آن بخار و عطر حال و هوای خاصی به جمع داده است.
هوای شمع روشن، گشته تیره
ز دود عود و از گرد زریره
هوش مصنوعی: هوا به خاطر دود عود و گرد زریر، تاریک و گرفته شده است و نور شمع دیگر روشنایی خود را از دست داده است.
بت نوروز رخ چون عید خرّم
مه خورشید فر در زیر شبنم
هوش مصنوعی: صورت زیبای محبوب در روز نوروز همچون عید شاد و خوش است، همانند مه تابان که در زیر شبنم می‌درخشد.
لبالب آب دندان در برابر
پیاپی کرده جام می سراسر
هوش مصنوعی: در برابر پیوستگی و فراوانی نوشیدنی، دندان‌ها به آب می‌مانند و پر شده‌اند.
فروغ دامن می آستین سوز
می اندر پوست گشته پوستین دوز
هوش مصنوعی: نور و روشنایی دامن، مانند آستینی است که آتش در آن وجود دارد و باعث شده که پوست، به واسطه کار دوزنده، تغییر کند و تحت تأثیر قرار بگیرد.
صراحی همچو مرغان سحرخیز
ز مخلب کرده در مجلس شکر ریز
هوش مصنوعی: جام شراب مانند پرندگان سحرخیز، از دست گرفته در مهمانی‌ای که شیرینی پخش می‌کند.
زالحان سرود عاشقانه
شده رّقاص، نقش آستانه
هوش مصنوعی: در این جمله، به این اشاره شده است که عشق باعث شده است که عشق‌ورزان با شور و شوق به رقص و شادی پرداخته و به نوعی در آستانه‌ای از احساسات عمیق قرار بگیرند. این تصویر به زیبایی حال و هوای عاشقانه و تاثیر احساسات را بر زندگی انسان‌ها منتقل می‌کند.
ز عکس باده، در جام گهر دار
شده سرمست صورتهای دیوار
هوش مصنوعی: از انعکاس شراب در جامی پر از جواهر، سرمست شده‌ام و صورت‌های روی دیوار را می‌بینم.
می سرکش نشسته در دم چشم
ز مستی پای کوبان مردم چشم
هوش مصنوعی: بیت به توصیف حالتی مست و شگفت‌انگیز اشاره دارد. در اینجا، ستمی میسر و شاداب در کنار چشمان فردی نشسته است که به خاطر مستی و حالت سرخوشی‌اش، با شادی و شور و شوق در حال پا کوبیدن و تحرک است. این تصویر نشان‌دهنده‌ای از لذت و شعف ناشی از خمر و سرمستی است که به نوعی به جذابیت و زیبایی چشم‌ها افزوده است.
لب شیرین ترکان تروش روی
بنطق تلخ شورانگیز هر سوی
هوش مصنوعی: زبان شیرین و جذاب ترک‌ها، در کنار چهره‌ای که تلخی و تنهایی را به تصویر می‌کشد، جاذبه‌ای غم‌انگیز و شورآفرین دارد.
فروغ روی چندان حور زاده
جهانی را بهشتی نور داده
هوش مصنوعی: زیبایی چهره یکی از حورها، جهانی را به نور بهشت آراسته و روشن کرده است.
ز لعل شاهدان آب دندان
شده می همچو گل در جام خندان
هوش مصنوعی: از زیبایی لب‌های معشوق، شراب به رنگی همچون گل در جام شاداب و سرزنده به نظر می‌رسد.
شعاع شمع روشن کرده مجلس
سماع جمع جان را گشته مونس
هوش مصنوعی: نور شمع باعث روشنی و گرمی مجلس پر از نیایش و آواز شده است و جان‌ها را به هم پیوسته و مونس یکدیگر قرار داده است.
فروغ شمع بر جام اوفتاده
بشب خورشید در دام اوفتاده
هوش مصنوعی: نور شمع بر ظرفی افتاده، مانند اینکه در شب، خورشید به دام افتاده است.
ز نور شمع شب را روز گشته
جهانی را جهان افروز گشته
هوش مصنوعی: از نور شمع، شب به روشنی روز تبدیل شده و جهان را روشن کرده است.
چو باد صبح در عالم وزیده
حریفان را صبوحی در رسیده
هوش مصنوعی: به مانند اینکه نسیم صبح در دنیا می‌وزد، دوستان و همراهان نیز به حال خوشی دست یافته‌اند و صبحانه‌ای دل‌چسب برایشان فراهم شده است.
بباد صبح در تختی نهاده
چو آتش جمله در تختی فتاده
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی مانند آتش بر تخت خواب قرار گرفته و همه چیز را گرم کرده است.
سپیده دم فسرده زردهٔ شمع
گدازان باد پیه گردهٔ شمع
هوش مصنوعی: در سپیده‌دم، نور کم‌رنگ شمعی کنار هم در حال ذوب شدن است و بادی به آرامی دور آن می‌چرخد.
مه از خون شفق سر جوش خورده
شب از زرّین طبق سرپوش کرده
هوش مصنوعی: ماه از خون شفق سرشار شده و شب با پوششی از طلای درخشان پوشیده شده است.
خمار اندر خیال می پرستان
ببازی خیال آورده دستان
هوش مصنوعی: در عالم خواب و خیال، کسی که تحت تأثیر نوشیدنی‌های مست‌کننده قرار دارد، دست در کار خیال‌پردازی و تخیل می‌زند.
صبوحی را صراحی پر نهاده
ز‌آب تلخ چرب آخر نهاده
هوش مصنوعی: در صبحگاهی، ظرفی پر از آب تلخ را با چربی خوشمزه پر کرده‌اند.
حریفان جمله دریاکش نشسته
چو کوهی بر سر آتش نشسته
هوش مصنوعی: رقیبان همه همچون کوهی هستند که بر روی آتش نشسته‌اند، در حالی که دریای احساسات و شگفتی‌ها در خود دارند.
شده درگوش مرغان صبوحی
چو موسیقار قول بوالفتوحی
هوش مصنوعی: مرغان سحر به آواز دلنشینی گوش می‌دهند، مانند موسیقیدانی که نغمه‌های زیبا می‌سازد و در دل شنوندگان شادی و سرخوشی پخش می‌کند.
قرابه دیده چون خم دستیاری
پیاله کرده از می سنگساری
هوش مصنوعی: چشمم مانند یک ظرف پر از می است که در دست من شده و برای نوشیدن آماده شده است.
قدح بر چنگ و برنای عراقی
گرفته راه نی با چنگ ساقی
هوش مصنوعی: جامی در دست و بر سازعراقی می‌نوازد و به هیچ سمت جز راه ساقی نمی‌رود.
سبک گشته دل ازتنگی سینه
همه مردان گران از آبگینه
هوش مصنوعی: دل‌ها از فشار سنگینی سینه‌ها سبک و آزاد شده‌اند و همه مردان بزرگوار با ظرافت و زیبایی همچون آبگینه هستند.
گشاده چار رگ از لب صراحی
شده خون در تن از مستی مباحی
هوش مصنوعی: در اینجا به معنی این بیت می‌توان گفت که خون در بدن همچون مایعی سرشار از شگفتی و لذت جاری است و این نوشیدنی به انسان حالتی مست و شاداب می‌بخشد، به طوری که زندگی و وجود او را پر از شور و نشاط می‌کند.
شبی خوش بود و مهتابی دل افروز
قدح مهتاب میپیمود تا روز
هوش مصنوعی: شبی زیبا و دلنشین بود که نور مهتاب فضا را روشن کرده بود و من تا سپیده دم، به نوشیدن شرابی که در نور مهتاب می‌درخشید، ادامه دادم.
بساقی گفت شاه عاشق مست
که می درده که چون گل رفتم ازدست
هوش مصنوعی: ساقی گفت که ای شاه عاشق و مست، چرا می‌نوشی و غم عشق را می‌خوری؟ به یاد داشته باش که همچون گلی زیبا، من از دست رفته‌ام.
ز می گر شد گران جان سبکبار
گران جانی مکن دستی سبک دار
هوش مصنوعی: از شراب سنگین، جانم سبک و راحت شده است. ای کسی که روح سنگینی داری، نهادن دستی سبک بر روح تو نکن.
مرا چندان می خوش ده بزودی
که ماه من شود زیر کبودی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که اگر به من زودتر خوشی برسانی و شادی به من ببخشی، ممکن است دل من به طرز چشمگیری دگرگون شود و از حالت غم و اندوه خارج شود.
برآرم همچومستان های و هویی
که پیدا نیست هشیاریم مویی
هوش مصنوعی: من مانند یک دیوانه و پرشور فریاد می‌زنم، اما در حقیقت کسی نمی‌داند که من در کجای این دنیا ایستاده‌ام و از چه حالتی رنج می‌برم.
بگفت این و سماع فرد درخواست
زبی خویشی دلش ار درد برخاست
هوش مصنوعی: این شخص چیزی گفت و در حالی که از دوستی خود می‌نالد، از فردی دیگر درخواست می‌کند که اگر دلش به درد آمده، به خاطر آن به سخن بپردازد.