گنجور

بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم

شبی خوشتر ز نوروز جوانی
می صافی چو آب زندگانی
گل و خسرو فتاده هر دو سرمست
بکش آورده پای و زلف در دست
سیه پوشیده زلف شبروگل
شده شب همچو روز از پرتو گل
رخ چون روز آن دُرّ شب افروز
شب تاریک روشن کرده چون روز
زمین از بوی مویش مشک خورده
شکر با قند او لب خشک کرده
بخوزستان شکر از خندهٔ او
تبرزد در سپاهان بندهٔ او
گل سیرابش آتش درگرفته
لبش خندان و زلفش برگرفته
جهانی دل فتاده خرقه او
خرد در گوش کرده حلقه او
چو سروی ماه گلرخ سر فگنده
مهی در سر، سری در برفگنده
سر زلفش ز مشک تر زده آب
ز تاب روی گل گشته سیه تاب
قدح در حلق گل گشته شفق ریز
شده گل چون قدح ازمی عرق ریز
چو گلرخ برقع از رخ برگرفتی
ز خجلت باغ، زاری در گرفتی
وگر شعر سیه بر سر فگندی
مه و خورشید را درسر فگندی
وگر آن نازنین با جام بودی
بگردون بر،‌نفیر عام بودی
شکر از لعل گل در یوزه گر بود
بنفشه خرقه پوش آن شکر بود
زمی رنگ رخ آن ماه میتافت
بتنهایی همه بر شاه میتافت
چو برخاست از نشست مسند آن ماه
دل خلوت نشین برخاست از راه
گل سرمست چون برخاست از جای
شهش گفت اوفتادم مست درپای
چو برخیزی تو، بنشیند سلامت
چو بنشینی تو، برخیزد قیامت
دل خسرو بخون پیوستهٔ تست
ازانم همچو خون دل بستهٔ تست
یک امشب ده بدست خود شرابم
کز آبادی حسنت بس خرابم
هوای دست یازی دارم امشب
سرگردن فرازی دارم امشب
دو زلف چون دو هندوی زره پوش
منه در ترکتازی بر سر دوش
دمی با من می گلرنگ در کش
مباش ای سیمبر چون زلف سرکش
بگفت این وز لعلش گلشکر ساخت
دو دست خویش در گردش کمر ساخت
ز رشک شه فغان برخاست از ماه
که شاهد بود شاهد بازی شاه
گل تر هندوی زلفش ببازی
درآورده بدست ترکتازی
گهر بر نطع و رخ بر شه فگنده
شکر برگل قصب بر مه فگنده
میی بستد ز دست شاه گلروی
میی چون روی او گلرنگ و گلبوی
شکر میریخت، نازی تلخ میکرد
بشیرینی شرابی تلخ میخورد
بشکّر شیر رز را بوسه میداد
بجرعه خاک را سنبوسه میداد
زبان بگشاد خسرو شاه سرمست
بگل گفت ای ز مستی رفته از دست
چو تو مستی ز لب می ده بمستان
دمی بنشین که در خوابند مستان
که خواهد یافتن زین به زمانی
سر سَر دِه بده در ده زمانی
مکن دل ناخوش از قلّاشی ما
دمی خوش باش،‌در خوش باشی ما
بزاری میسراید مرغ شبگیر
بیار ای مرغ زرّین نالهٔ‌زیر
چو گلرخ پاسخ شه یافت برجست
بخدمت پیش شه شد باده بردست
ز قدّش سروبن تشویر میخورد
ز چشمش نرگس تر تیر میخورد
چو سرو آزاد کرد قدّ اوبود
مقر آمد بپیش قدّ او زود
فشانان آستین میشد بر شاه
گریبانش گرفته دامنماه
بمشکین زلف روی حضرتش رفت
مبارکباد عید عشرتش گفت
شه و گل مانده با هم هر دو تنها
بمستی گام زن گرد چمنها
مشام از بوی می پر مشک کرده
ببوسه هر دو لب تر خشک کرده
ز می بیخود دل خونخوارهٔ‌گل
فروزان آتش از رخسارهٔ گل
چو شد از می گل لعلش در آتش
ز می شد گفتهیی نعلش درآتش
ز شوق سرخی رخسارهٔ ماه
سیه شد دیدهٔ‌خونخوارهٔ شاه
بر گل رفت شه دستی بدل بر
که تا با گل کند دستی بگل در
گلش گفت ای دگر ره گشته بیداد
مرا از دست بیداد تو فریاد
ترا بر من چو حاصل باقیی نیست
بگیر این می که چون گل ساقیی نیست
دگر ره بازم آوردی عتابی
نماندت گوییا باقی حسابی
ز چشمت مستم و از باده هم مست
بدار آخر ازین مست دژم دست
دل گلرخ ز نرگس پاره داری
که تو خود نرگس این کاره داری
خطی چون مشک عنبر ناک داری
سخن چون زهر و لب تریاک داری
مکن چندین بشهوت میل، حالی
که شهوت بگذرد چون سیل، حالی
ازان چیزی که یک دم بیش نبود
اگر نوشی بود جز نیش نبود
رها کن شهوت اندر ذوق مستی
زمانی دور شو از هرچه هستی
چو گشتی مست، با گل کن دمی گشت
بگرد مفرش زنگار گون دشت
ز عالم دلخوشی داری جهانی
چو گل خوش باش از عالم زمانی
شه از گفتار گل از دست شد مست
ز پا افتاد مست و رفت از دست
دلش بیهوش شد از خواب نوشین
که دل پرجوش داشت ازتاب دوشین
چو طفل صبح بر روی زمانه
برانداخت از دهن شیرشبانه
چو طفلان دست از بر تنگ بگشاد
جُلیل از چهرهٔ گلرنگ بگشاد
سر از گهوارهٔ گردون بدر کرد
بخندید و جهانی پر شکر کرد
چو طاوس عروس خضر خضرا
علم زد بر سر این چتر مینا
برامد از حمل چون چتر زربفت
جهان را سال سیم افشان بسر رفت
چو این طاوس زرّین در حمل شد
زمانه با زر رکنی بدل شد
همه کهسارها از لاله جوشید
همه صحرا ز سبزه حلّه پوشید
تو گفتی ذرّه ذرّه خاک صحرا
نهفت از سبزه زیر گرد خضرا
هوا را آب خضر از سر درآمد
زمین را گنج قارون با سرآمد
چمن از دست گل پیمانه میخورد
صبا هر شاخ را سر، شانه میکرد
کنار جوی از سبزه سپر بست
میان کوه از لاله کمربست
چمن گفتی دبیرستان همی داشت
که چندین طفل در بستان همی داشت
هزاران گل چو طفلان نوشکفته
ز برگ سبز، لوحی بر گرفته
صبا چون جلوهشان دادی بصدروح
نهادی هر یکی انگشت بر لوح
جهان پیرانه سر گفتی جوان شد
زمین از سبزه همچون آسمان شد
هزاران لعبت زنگار جامه
شدند از شاخها پرّان چو نامه
هزاران طرفه جادوی کرشمه
شده شینابگر بر روی چشمه
هزاران تیز چشم سرمه کرده
برون میآمدند از زیر پرده
هزاران طفل خرد شیرخواره
برآورند سر از گاهواره
بزاری عندلیب از گل سخنجوی
گل از گهواره چون عیسی سخنگوی
ز شاخ سرو طوطی شکرخوار
برآورده فغان از شکریار
چمن از هر طرف چون نخل بندان
نموده لعبتان آب دندان
چمن مرواحه ساز از پرّ طاوس
شده روح صبا چون روح محبوس
چمن از دست گل سر جوش خورده
مسطّح حلقهها در گوش کرده
به دم مشّاطهٔ باد سحرگاه
زده بر نوعروسان چمن راه
صبای تند در عالم دمیده
جُلیل سبز گل، در هم دریده
سه لب کرده دو لب خندان بیکبار
لب کشت و لب جوی و لب یار
جهان جانفروز افروخته شمع
بهشتی حلّه پوش از هر سویی جمع
چو سنبل خاک را زنجیر مویی
چو سوسن باغ را آزاده رویی
ز روی کوه لاله خنجر افراز
ز جرم ابر ژاله ناوک انداز
بنفشه خرقهٔ‌فیروزه در بر
گل زرد افسر زر بفت بر سر
بنفشه جلوه کرده پرّ طاوس
شکوفه در نثار و در زمین بوس
بنفشه سر گران از بس خرابی
کشیده لاله در خارا عتابی
بنفشه طفل بود از ناتوانی
ولی نامد ازو رنگ جوانی
بنفشه بر مثال خرقه پوشان
سرآورده بزانو چون خموشان
بنفشه خرقه میپوشد بطامات
ولی نیلوفرست اهل کرامات
که نیلوفر چو نیلی پوش اصحاب
سجاده بازافگندست برآب
چو آب از باد نوروزی گره یافت
ز روی آب، نیلوفر زره یافت
چو خورشیدش بتفت و تاب افگند
زره برداشت سپر بر آب افگند
برامد ارغوان همچون تبرخون
فرو میریخت گفتی از جگر، خون
سراسر پیرهن در خون کشیده
زبانها از قفا بیرون کشیده
تنش در دام، کافورنهانی
شده چون پنبه، مویش در جوانی
چه، کز روز جوانی پیر میزاد
ولی کش ابرهر دم شیرمیداد
چو چشم چشمهها گرینده شد باز
دهان یاسمین از خنده شد باز
چو شد خندان، پدید آمد زبانش
زبان بگشاد و پیدا شد دهانش
برامد لاله همچون عود و مجمر
برون آتش، درون عود معنبر
بسان شعلهٔ‌آتش بر افروخت
بران آتش دلش چون عود میسوخت
درآمد پای کوبان بلبل مست
که گل درجلوه میآید بصد دست
چو بلبل بر سر گل نوحه گر شد
گل از پیکان برون آمد سپر شد
همی کز مهد زنگاری جدا شد
بیک شبنم کلاه او قبا شد
گل نازک چو در دست صبا ماند
برای دفع او بر خود دعا خواند
چوگل خواندی دعابستان شنیدی
صبا ازدم دعا را در دمیدی
چوشد پیکان گل از خون دل، پر
کف ابرش نثاری کرد از دُر
چو دُر بستد، نمود از کف زر زرد
بمرد باغبان گفت از سر درد
که زر بستان و دُر از ناتوانی
مرا یک هفته ده آخر امانی
بآخر مرد، آن دُرّو زر ساو
نه زر بستد نه دادش هفتهیی داو
چو گل در بار کم عمری فتادی
بزاری بانگ بر قمری فتادی
ز گل قمری خوش الحان همی خواند
همه شب ق و القرآن همی خواند
چو موسیقار درس عاشقان گفت
چو موسی بلبل عاشق برآشفت
ز مستی طوف در گلزار میکرد
همه شب آن سبق تکرار میکرد
زبان بگشاد چون داود بلبل
زبور عشق خود، میخواند بر گل
چو گل از صد زبان تکبیر گفتی
ز گلبن فاخته تفسیر گفتی
همه شب فاخته میگفت یاحی
من از سر شاخ طوبی دورتاکی
چوسار از سرو گفتی سرگذشتی
صریر نعره زن از سر گذشتی
چو یک بلبل ز شاخ آواز دادی
دگر بلبل جوابش بازدادی
بنعره بلبلان دُردانه سفتند
همه شب تا بروز افسانه گفتند
ز یک یک شاخ بانگ چنگ برخاست
هزاران مرغ رنگارنگ برخاست
ندانم تا کرا باغی چنان بود
وگر بود آنچنان بر آسمان بود

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شبی خوشتر ز نوروز جوانی
می صافی چو آب زندگانی
هوش مصنوعی: شبی که از جشن نوروز و جوانی لذت‌بخش‌تر باشد، شب‌هایی است که مانند آب زلال و پاک، زندگی را تازه و شفاف می‌کند.
گل و خسرو فتاده هر دو سرمست
بکش آورده پای و زلف در دست
هوش مصنوعی: گل و خسرو هر دو سرشار از شادی و نشئگی هستند و عشق را به حالتی عمیق و مسحورکننده درآورده‌اند. گل به زیبایی خود و خسرو به عشق و دل‌باختگی‌اش مشغول است و در این حال، زلف و پای یکدیگر را در دست دارند.
سیه پوشیده زلف شبروگل
شده شب همچو روز از پرتو گل
هوش مصنوعی: زن سیاه‌پوشی که زلفش شب را می‌پوشاند، اکنون مانند روز روشن شده است به خاطر نوری که از گل می‌تابد.
رخ چون روز آن دُرّ شب افروز
شب تاریک روشن کرده چون روز
هوش مصنوعی: چهره‌ات همانند روز روشن است و آن گوهر درخشان، شب تاریک را روشن کرده و به روشنی روز تبدیل کرده است.
زمین از بوی مویش مشک خورده
شکر با قند او لب خشک کرده
هوش مصنوعی: زمین به عطر موی او مانند مشک خوشبو شده و شیرینی او باعث شده که لب‌ها خشک شوند.
بخوزستان شکر از خندهٔ او
تبرزد در سپاهان بندهٔ او
هوش مصنوعی: با لبخند او، شکر در خوزستان به زمین می‌افتد و در سپاهان، بندهٔ او زندگی می‌کند.
گل سیرابش آتش درگرفته
لبش خندان و زلفش برگرفته
هوش مصنوعی: گل با آب و آرامش درخشان است، اما درونش آتش شعله‌ور شده است. لبانش خندنده و زلف‌هایش به زیبایی تابیده شده‌اند.
جهانی دل فتاده خرقه او
خرد در گوش کرده حلقه او
هوش مصنوعی: در این شعر، به حالتی اشاره می‌شود که دل‌ها در دنیای مادی به تسلیم و افتادگی درآمده‌اند و در عین حال، خرد و دانایی در گوش کسانی که به حلقه‌ی او (شخص یا مفهوم خاصی) پیوسته‌اند، گوش می‌سپارند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی نگاهی عمیق به عشق و معرفت است که به دنبال جمال و حقیقت می‌باشد.
چو سروی ماه گلرخ سر فگنده
مهی در سر، سری در برفگنده
هوش مصنوعی: مانند درختان سرو که زیبایی و شگفتی را نمایان می‌کنند، چهره‌ای زیبا و دلنشین دارم که همچون ماهی در آسمان می‌درخشد. در سرم افکاری برف‌گونه و سرد وجود دارد.
سر زلفش ز مشک تر زده آب
ز تاب روی گل گشته سیه تاب
هوش مصنوعی: سر زلف او به اندازه‌ای خوشبو و دلپذیر است که با قطرات آبی که از زیبایی‌اش بر روی گل نشسته، رنگش به سیاهی متمایل شده است.
قدح در حلق گل گشته شفق ریز
شده گل چون قدح ازمی عرق ریز
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر می‌رسد که اشاره به حالتی از زیبایی و لطافت دارد. گلابی که در ظرفی شبیه به گل قرار گرفته و به رنگ شفق در آمده، اشاره به زیبایی و طراوت گل‌ها دارد. همچنین می‌توان به عطر و طعم دلپذیر آن اشاره کرد. در واقع، تصویری از ترکیب زیبایی، لطافت و لذت حاصل از طبیعت ترسیم شده است.
چو گلرخ برقع از رخ برگرفتی
ز خجلت باغ، زاری در گرفتی
هوش مصنوعی: زمانی که تو با برداشتن پوشش از چهره‌ی زیبایت مانند گل رخ نمایان شدی، از شرمندگی باغ هم شروع به گریه کردن کرد.
وگر شعر سیه بر سر فگندی
مه و خورشید را درسر فگندی
هوش مصنوعی: اگر تو تاریکی و شوری شعر را بر سر بریزی، مثل اینکه در دل ماه و خورشید آن را بریزی.
وگر آن نازنین با جام بودی
بگردون بر،‌نفیر عام بودی
هوش مصنوعی: اگر آن محبوب با جامی در آسمان بود، تبدیل به محبوبیتی عمومی می‌شد.
شکر از لعل گل در یوزه گر بود
بنفشه خرقه پوش آن شکر بود
هوش مصنوعی: اگر در یوزه، شکر وجود داشته باشد که از لعل گل گرفته شده، بنفشه با لباس درشتی هم که بر تن دارد، در واقع همان شکر است.
زمی رنگ رخ آن ماه میتافت
بتنهایی همه بر شاه میتافت
هوش مصنوعی: رنگ چهره آن ماه در تنهایی‌اش، همچون نور خورشید بر روی شاه می‌تابید.
چو برخاست از نشست مسند آن ماه
دل خلوت نشین برخاست از راه
هوش مصنوعی: وقتی آن ماه زیبا از جای خود بلند شد، خلوت نشین نیز از مسیر خود برخاست.
گل سرمست چون برخاست از جای
شهش گفت اوفتادم مست درپای
هوش مصنوعی: گل شاداب و سرمست که از جایش برخاست، به زیبایی گفت: "من در پای تو افتادم و مست شدم."
چو برخیزی تو، بنشیند سلامت
چو بنشینی تو، برخیزد قیامت
هوش مصنوعی: وقتی تو از جا برمی‌خیزی، سلامتی و خوشحالی برقرار می‌شود و وقتی می‌نشینی، انگار همه چیز دچار تحولی بزرگ و قیامت‌گون می‌شود.
دل خسرو بخون پیوستهٔ تست
ازانم همچو خون دل بستهٔ تست
هوش مصنوعی: دل خسرو به خون تو پیوسته است، زیرا همچون خون در دل او جاری است و به تو وابسته شده است.
یک امشب ده بدست خود شرابم
کز آبادی حسنت بس خرابم
هوش مصنوعی: امشب می‌خواهم شراب بنوشم، زیرا زیبایی تو باعث ویرانی من شده است.
هوای دست یازی دارم امشب
سرگردن فرازی دارم امشب
هوش مصنوعی: امشب آرزو دارم که به چیزی دست پیدا کنم و در عین حال احساس می‌کنم که در این مسیر، بلندپروازی‌هایی دارم.
دو زلف چون دو هندوی زره پوش
منه در ترکتازی بر سر دوش
هوش مصنوعی: دو زلف مانند دو پرچم زرهی، بر شانه‌های من ریخته‌اند و در هم تنیده‌اند.
دمی با من می گلرنگ در کش
مباش ای سیمبر چون زلف سرکش
هوش مصنوعی: لحظاتی را با من بگذران و مانند موهای تیره و گیسوی برافراشته‌ات، در زندگی من نیا.
بگفت این وز لعلش گلشکر ساخت
دو دست خویش در گردش کمر ساخت
هوش مصنوعی: او گفت که از زیبایی لب‌هایش، گل سرخی درست کرد و با دستانش، کمربندی را در دور کمرش پیچید.
ز رشک شه فغان برخاست از ماه
که شاهد بود شاهد بازی شاه
هوش مصنوعی: از حسادت شاه، ناله‌ای از ماه بلند شد، زیرا که معشوق نیز شاهد بازی‌های سلطنت بود.
گل تر هندوی زلفش ببازی
درآورده بدست ترکتازی
هوش مصنوعی: گل تر هندوی زلفش به گونه‌ای زیبا و دلنشین در دست او قرار گرفته، گویی او با یک تیراندازی ماهرانه و جالب توجه، زیبایی را به نمایش گذاشته است.
گهر بر نطع و رخ بر شه فگنده
شکر برگل قصب بر مه فگنده
هوش مصنوعی: مروارید را بر تختی زیبا قرار داده‌اند و چهره‌اش را به سمت شاه می‌تاباند. شکر را بر گل‌ها می‌پاشند و زیبارویی را به ماه تشبیه می‌کنند.
میی بستد ز دست شاه گلروی
میی چون روی او گلرنگ و گلبوی
هوش مصنوعی: شراب از دست شاه گلروی گرفته شد، زیرا رنگ و زیبایی روی او مانند گل و گلبرگ است.
شکر میریخت، نازی تلخ میکرد
بشیرینی شرابی تلخ میخورد
هوش مصنوعی: شکر را به آرامی پاشید و با نازش تلخی را به وجود آورد، در حالی که شراب تلخی را می‌نوشید.
بشکّر شیر رز را بوسه میداد
بجرعه خاک را سنبوسه میداد
هوش مصنوعی: شیر روز را با بوسه‌ای شکرین می‌نوشید و از خاک به شکل سنبوسه‌ای لذیذ می‌خورد.
زبان بگشاد خسرو شاه سرمست
بگل گفت ای ز مستی رفته از دست
هوش مصنوعی: خسرو شاه مست و سرحال، زبانش را باز کرد و به گل گفت: "ای گل، از شدت مستی و شوق، هر آنچه داشتم را از دست داده‌ام."
چو تو مستی ز لب می ده بمستان
دمی بنشین که در خوابند مستان
هوش مصنوعی: هرگاه تو تحت تأثیر شراب قرار داری، لحظه‌ای بنشین و از لذت آن بهره‌مند شو، زیرا دیگران در حال خواب و بی‌خبر از این حال و هوا هستند.
که خواهد یافتن زین به زمانی
سر سَر دِه بده در ده زمانی
هوش مصنوعی: هر کسی که به معنای زندگی و هدف‌هایش فکر کند، در زمان مناسب به نتیجه و حقیقتی خواهد رسید. پس باید در زمان خود به جستجوی این معانی بپردازد.
مکن دل ناخوش از قلّاشی ما
دمی خوش باش،‌در خوش باشی ما
هوش مصنوعی: نگران دل خودت نباش، چون ما همیشه با حالتی خوش و شاداب در کنار تو هستیم. به زندگی خوش بگذران و از خوشی‌های ما لذت ببر.
بزاری میسراید مرغ شبگیر
بیار ای مرغ زرّین نالهٔ‌زیر
هوش مصنوعی: پرنده‌ای در دل شب آواز می‌خواند، بیا ای پرنده‌ی زرین، ناله‌ای زیر و ملایم سر بده.
چو گلرخ پاسخ شه یافت برجست
بخدمت پیش شه شد باده بردست
هوش مصنوعی: چون دختر زیبای گلرخ به شاه پاسخ داد، با افتخار به خدمت او رفت و باده‌ای در دست داشت.
ز قدّش سروبن تشویر میخورد
ز چشمش نرگس تر تیر میخورد
هوش مصنوعی: از قامت او درختان سر به سجده می‌گذارند و از چشمانش نرگس‌ها زخم می‌خورند.
چو سرو آزاد کرد قدّ اوبود
مقر آمد بپیش قدّ او زود
هوش مصنوعی: وقتی که سرو بلند قامت خود را راست کرد، به سرعت، دیگران نیز به او احترام گذاشتند و در مقابلش زانو زدند.
فشانان آستین میشد بر شاه
گریبانش گرفته دامنماه
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر زنی را می‌بینیم که با چادری بلند و زیبا بر سر دارد. او آستین خود را بلند کرده و به نشانه اعتراض یا احساساتی عمیق، به سمت شاه می‌رود و دامن ماه را که نماد زیبایی و پاکی است، به چنگ گرفته است. این عمل نشان‌دهنده‌ی قدرت و اراده او در برابر مقام بالاست.
بمشکین زلف روی حضرتش رفت
مبارکباد عید عشرتش گفت
هوش مصنوعی: زلف خوش بو و مشکی او با زیبایی خاصی در معرض دید قرار گرفت. عید خوشحالی و جشن او را تبریک می‌گویم.
شه و گل مانده با هم هر دو تنها
بمستی گام زن گرد چمنها
هوش مصنوعی: شاه و گل هر دو در حالی که تنها مانده‌اند، در نشئگی و حال خوبی به گام‌زدن در میان چمن‌ها ادامه می‌دهند.
مشام از بوی می پر مشک کرده
ببوسه هر دو لب تر خشک کرده
هوش مصنوعی: بوی خوش شراب مشام را پر کرده و لب‌های خشک را با لب‌های تر می‌بوسد.
ز می بیخود دل خونخوارهٔ‌گل
فروزان آتش از رخسارهٔ گل
هوش مصنوعی: از شراب مستی به گریه و حالتی دل‌خونین دچار شده‌ام، در حالی که آتش عشق از چهره‌ی گل می‌تابد.
چو شد از می گل لعلش در آتش
ز می شد گفتهیی نعلش درآتش
هوش مصنوعی: وقتی که شراب گل لعل او به آتش می‌افتد، نعل او نیز در آتش به همین سرنوشت دچار می‌شود.
ز شوق سرخی رخسارهٔ ماه
سیه شد دیدهٔ‌خونخوارهٔ شاه
هوش مصنوعی: از شوق و اشتیاق به چهرهٔ زیبا و ماهرو، چشمان کسی که دلش پر از عشق و حسرت است، به سرخی و خون می‌زند.
بر گل رفت شه دستی بدل بر
که تا با گل کند دستی بگل در
هوش مصنوعی: یک فرد با محبت و لطافت، به گل نزدیک می‌شود و دستش را بر روی گل می‌گذارد تا نشان دهد که عشق و لطافتش را به آن گل هدیه می‌دهد.
گلش گفت ای دگر ره گشته بیداد
مرا از دست بیداد تو فریاد
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی از دیگر کسی شکایت می‌کند و می‌گوید که ظلم و بیداد او باعث شده است که من به درد و رنج بیفتم. او از این وضعیت ناخوشایند به تنگ آمده و از دیگران فریاد می‌زند. در واقع، این شخص به دنبال توجه و همدلی است و می‌خواهد کسی صدای او را بشنود و به مشکلاتش رسیدگی کند.
ترا بر من چو حاصل باقیی نیست
بگیر این می که چون گل ساقیی نیست
هوش مصنوعی: چون دیگر نتوانم به تو دسترسی داشته باشم، این نوشیدنی را بگیر که مانند گل همیشه نخواهد ماند.
دگر ره بازم آوردی عتابی
نماندت گوییا باقی حسابی
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به این که اگر کسی نتواند با تو عتابی کند یا بر تو خشم بگیرد، به نظر می‌رسد که در حساب و کتاب خود دقت نکرده است و باقی‌مانده‌ای از گذشته را نادیده گرفته است. به عبارت دیگر، رفتاری که نشان‌دهنده عدم توجه به عواقب کارها و گفتارها باشد، می‌تواند به نوعی نشان‌دهنده ضعف در مدیریت روابط باشد.
ز چشمت مستم و از باده هم مست
بدار آخر ازین مست دژم دست
هوش مصنوعی: از نگاهی تو سرمستم و از شراب هم سرمستم. پس خواهش می‌کنم که به این حالتی که دارم ادامه ندهید و دستم را بگیرید.
دل گلرخ ز نرگس پاره داری
که تو خود نرگس این کاره داری
هوش مصنوعی: دل معشوق چشمانش را از نرگس زیبا پر کرده است، زیرا تو خود نرگس هستی که در این کار مهارت داری.
خطی چون مشک عنبر ناک داری
سخن چون زهر و لب تریاک داری
هوش مصنوعی: تو اندام و ظاهری همچون مشک و عنبر داری، اما کلامت تلخی و زهر دارد و لب‌های تو طعمی شبیه به تریاک.
مکن چندین بشهوت میل، حالی
که شهوت بگذرد چون سیل، حالی
هوش مصنوعی: به دنبال لذت‌های زودگذر نباش، زیرا شهوت و تمایلات زودگذری مانند سیلاب سریع می‌گذرند و از بین می‌روند.
ازان چیزی که یک دم بیش نبود
اگر نوشی بود جز نیش نبود
هوش مصنوعی: اگر چیزی که فقط یک لحظه موجود بود، خوشی و لذتی داشت، آن خوشی بیشتر از آزاری نبود.
رها کن شهوت اندر ذوق مستی
زمانی دور شو از هرچه هستی
هوش مصنوعی: شهوت و تمایلات دنیوی را کنار بگذار و به لذت و شادی خالص فکر کن. مدتی از تمام چیزهایی که هستی و داری دور شو.
چو گشتی مست، با گل کن دمی گشت
بگرد مفرش زنگار گون دشت
هوش مصنوعی: وقتی که شاد و سرمست شدی، لحظه‌ای وقت بگذرانی و با گل‌ها بازی کنی، و از زنگار و آلودگی دشت فاصله بگیری.
ز عالم دلخوشی داری جهانی
چو گل خوش باش از عالم زمانی
هوش مصنوعی: از دنیای شادی و خوشی بهره‌مند باش، مثل گلی که درخشان و زیباست. از زمان و دنیای گذران غمگین مباش و زندگی را شاد بگذران.
شه از گفتار گل از دست شد مست
ز پا افتاد مست و رفت از دست
هوش مصنوعی: پادشاه به خاطر صحبت‌های دلنشین گل به شدت مست و سرخوش شد و از شدت شادی و شیدایی از پا افتاد و نتوانست خود را کنترل کند.
دلش بیهوش شد از خواب نوشین
که دل پرجوش داشت ازتاب دوشین
هوش مصنوعی: دلش از خواب دلپذیر بی‌هوش شد، زیرا که دلش از شدت هیجان و شوق به تماشای زیبایی‌های شب، در حال جوش و خروش بود.
چو طفل صبح بر روی زمانه
برانداخت از دهن شیرشبانه
هوش مصنوعی: به مانند یک کودک که صبح زود خورشید را بر روی دنیا می‌تاباند و شب را که در آن خواب می‌بیند، می‌زاید و از ذهن خودش دور می‌کند.
چو طفلان دست از بر تنگ بگشاد
جُلیل از چهرهٔ گلرنگ بگشاد
هوش مصنوعی: شبیه به کودکان، پیوندی که به تنگی داشتند را رها کردند و جلیل با لبخندی زیبا و رنگین از چهره‌اش آشکار شد.
سر از گهوارهٔ گردون بدر کرد
بخندید و جهانی پر شکر کرد
هوش مصنوعی: از گهوارهٔ آسمان بیرون آمد و با خنده‌ای جهان را پر از شکر و نعمت کرد.
چو طاوس عروس خضر خضرا
علم زد بر سر این چتر مینا
هوش مصنوعی: همچون طاووس که در زیبایی و شکوه است، عروس زیبای طبیعت با خالصی و رنگ‌های دل‌فریب، در بالای این چتر مینا، دانش و آگاهی را بر سر می‌نهد.
برامد از حمل چون چتر زربفت
جهان را سال سیم افشان بسر رفت
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این بیت شاعر به توصیف زیبایی و ظرافت جهان می‌پردازد. او به تشبیه دنیای پرزرق و برق به چتری از پارچه زربفت اشاره می‌کند که زیبایی و جاذبه خاصی دارد. در نهایت، اشاره به این دارد که سال‌ها به سرعت سپری می‌شود و زیبایی‌ها و ثروت‌های جهان نیز در گذر زمان ممکن است از بین برود.
چو این طاوس زرّین در حمل شد
زمانه با زر رکنی بدل شد
هوش مصنوعی: وقتی که این طاووس طلایی به جایی منتقل شد، زمانه نیز با ظاهری زرین و زیبا تغییر کرد.
همه کهسارها از لاله جوشید
همه صحرا ز سبزه حلّه پوشید
هوش مصنوعی: تمامی کوه‌ها از لاله‌های زیبا پر شده و تمام دشت‌ها با سبزه‌ها پوشیده شده‌اند.
تو گفتی ذرّه ذرّه خاک صحرا
نهفت از سبزه زیر گرد خضرا
هوش مصنوعی: تو گفتی که هر دانه‌ای از خاک صحرا به طرز مخفی و پنهانی زیر سبزه‌ی سبز قرار دارد.
هوا را آب خضر از سر درآمد
زمین را گنج قارون با سرآمد
هوش مصنوعی: هوا با آب خنک و زنده کننده‌ای مانند آب خضر پر شده و زمین نیز به همراه زر و wealth قورون به پایان رسیده است.
چمن از دست گل پیمانه میخورد
صبا هر شاخ را سر، شانه میکرد
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی گل‌ها را از زمین چمن می‌برد و به هر شاخه‌ای زیبایی و لطافت خاصی می‌بخشد.
کنار جوی از سبزه سپر بست
میان کوه از لاله کمربست
هوش مصنوعی: در کنار جوی پر از سبزه، شخصی پناهگاهی ساخته و در دامنه کوه، کمر خود را با گل‌های لاله زینت داده است.
چمن گفتی دبیرستان همی داشت
که چندین طفل در بستان همی داشت
هوش مصنوعی: چمن در حال گفتن از مدرسه‌ای است که در آن تعداد زیادی بچه‌های کوچک در حال بازی و رشد هستند.
هزاران گل چو طفلان نوشکفته
ز برگ سبز، لوحی بر گرفته
هوش مصنوعی: هزاران گل مانند کودکان تازه شکوفا شده از برگ‌های سبز، لوحی را در دست گرفته‌اند.
صبا چون جلوهشان دادی بصدروح
نهادی هر یکی انگشت بر لوح
هوش مصنوعی: باد صبا وقتی که زیبایی آنها را نمایش داد، هر یک از آنها با نگاهی خاص بر یک صفحه افکنده شد.
جهان پیرانه سر گفتی جوان شد
زمین از سبزه همچون آسمان شد
هوش مصنوعی: جهان که پیر و فرسوده می‌نمود، اکنون جوان شده و زمین مثل آسمان پر از سبزه و سرسبزی شده است.
هزاران لعبت زنگار جامه
شدند از شاخها پرّان چو نامه
هوش مصنوعی: هزاران عروسک رنگارنگ از درختان به پرواز درآمدند، مانند نامه‌هایی که گشوده شده‌اند.
هزاران طرفه جادوی کرشمه
شده شینابگر بر روی چشمه
هوش مصنوعی: جذابیت و زیبایی ویژه‌ای که در چشم‌ها و نگاه او وجود دارد، هزاران نوع سحر و جادو را در دل بیننده برمی‌انگیزد.
هزاران تیز چشم سرمه کرده
برون میآمدند از زیر پرده
هوش مصنوعی: هزاران چشمان تیزبین و زیبا با آرایش خاصی از زیر پرده خارج می‌شدند.
هزاران طفل خرد شیرخواره
برآورند سر از گاهواره
هوش مصنوعی: هزاران کودک کوچک در حالیکه هنوز شیر می‌خورند، از گهواره خود سر بیرون می‌آورند.
بزاری عندلیب از گل سخنجوی
گل از گهواره چون عیسی سخنگوی
هوش مصنوعی: بلبل از گل ناراحت است و گل نیز از گهواره مانند عیسی که سخن می‌گوید، حرف می‌زند.
ز شاخ سرو طوطی شکرخوار
برآورده فغان از شکریار
هوش مصنوعی: از شاخه‌ی سرو، طوطی خوش‌زبان ناله‌ای سر داده است که به محبوبش اشاره دارد.
چمن از هر طرف چون نخل بندان
نموده لعبتان آب دندان
هوش مصنوعی: چمن از هر سو مانند نخلستانی شده و بچه‌ها در حال بازی هستند و آب دریاچه را می‌نوشند.
چمن مرواحه ساز از پرّ طاوس
شده روح صبا چون روح محبوس
هوش مصنوعی: چمن به زیبایی و شکوه پرنده‌ای چون طاوس زینت داده شده، و روح نسیم چون روحی محبوس در این زیبایی و شکوه زندگی می‌کند.
چمن از دست گل سر جوش خورده
مسطّح حلقهها در گوش کرده
هوش مصنوعی: چمن که از شوق گل به پا خاسته و شاداب است، در گوشه‌هایش حلقه‌ها و دایره‌هایی به وجود آمده است.
به دم مشّاطهٔ باد سحرگاه
زده بر نوعروسان چمن راه
هوش مصنوعی: نسیم سحرگاهی به زیبایی گل‌ها در باغ می‌وزد و آن‌ها را مانند آرایشگران به نمایش می‌گذارد.
صبای تند در عالم دمیده
جُلیل سبز گل، در هم دریده
هوش مصنوعی: نسیم تند و خنکی در دنیا وزیده و رنگ سبز گل‌ها را به هم زده است.
سه لب کرده دو لب خندان بیکبار
لب کشت و لب جوی و لب یار
هوش مصنوعی: سه لب به یکباره خندان شدند، یکی لب جوی، یکی لب یار و یکی هم لب کشت.
جهان جانفروز افروخته شمع
بهشتی حلّه پوش از هر سویی جمع
هوش مصنوعی: جهان پر از زندگی و روشنایی است، مانند شمعی که در بهشت می‌درخشد و از هر طرف جمعیت دور آن را گرفته‌اند.
چو سنبل خاک را زنجیر مویی
چو سوسن باغ را آزاده رویی
هوش مصنوعی: هنگامی که سنبل موهایش را به خاک می‌بندد، سوسن در باغ آزاد و بی‌نهایت زیبا به نظر می‌رسد.
ز روی کوه لاله خنجر افراز
ز جرم ابر ژاله ناوک انداز
هوش مصنوعی: از قله‌ی کوه، لاله‌ای با شجاعت خنجر خود را بالا می‌برد و از روی ابرهای باران‌زا، تیرکی پرتاب می‌کند.
بنفشه خرقهٔ‌فیروزه در بر
گل زرد افسر زر بفت بر سر
هوش مصنوعی: یک بنفشه با لباس فیروزه‌ای در بر دارد و بر سر گل زرد، تاجی از بافت زرین است.
بنفشه جلوه کرده پرّ طاوس
شکوفه در نثار و در زمین بوس
هوش مصنوعی: بنفشه با زیبایی خود مانند پر طاوسی شکوفه داده و زمین را با بوسه‌هایی پر از عشق می‌پوشاند.
بنفشه سر گران از بس خرابی
کشیده لاله در خارا عتابی
هوش مصنوعی: بنفشه به خاطر زحماتی که متحمل شده، حالتی غمگین و نگران دارد و لاله هم که در میان سنگ پناه گرفته، با حسرت به او نگاه می‌کند.
بنفشه طفل بود از ناتوانی
ولی نامد ازو رنگ جوانی
هوش مصنوعی: بنفشه به خاطر ضعف و ناتوانی‌اش، نتوانسته به بلوغ و زیبایی جوانی برسد.
بنفشه بر مثال خرقه پوشان
سرآورده بزانو چون خموشان
هوش مصنوعی: بنفشه به عنوان نمادی از زیبایی و لطافت در حالتی آرام و بی‌صدا، همانند افرادی که در پوشیدن لباس‌های رسمی و مذهبی متواضع هستند، بر روی زمین نشسته است.
بنفشه خرقه میپوشد بطامات
ولی نیلوفرست اهل کرامات
هوش مصنوعی: بنفشه، با وجود اینکه جامه‌ای بر تن کرده است، اما در واقع نیلوفر است که به کرامت‌ها مشهور است.
که نیلوفر چو نیلی پوش اصحاب
سجاده بازافگندست برآب
هوش مصنوعی: نیلوفر آبی که در کنار رودخانه است، مانند نیکوپوشی که سجاده‌اش را بر آب پهن کرده، زیبایی و آرامشی را به فضا هدیه داده است.
چو آب از باد نوروزی گره یافت
ز روی آب، نیلوفر زره یافت
هوش مصنوعی: همچون آبی که در اثر بادهای بهاری به هم می‌پیوندد، نیلوفر بر روی آب زره‌ای به دست آورد.
چو خورشیدش بتفت و تاب افگند
زره برداشت سپر بر آب افگند
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید درخشان شد و نورش را پخش کرد، زره را برداشت و سپر را به آب انداخت.
برامد ارغوان همچون تبرخون
فرو میریخت گفتی از جگر، خون
هوش مصنوعی: گل ارغوانی به طور زیبا و غم‌انگیزی در حال سقوط است و به نظر می‌رسد که این سقوط مانند ریختن خون از جگر باشد.
سراسر پیرهن در خون کشیده
زبانها از قفا بیرون کشیده
هوش مصنوعی: پیرهن به طور کامل در خون آغشته شده و زبان‌ها از پشت‌سر کشیده شده‌اند.
تنش در دام، کافورنهانی
شده چون پنبه، مویش در جوانی
هوش مصنوعی: او به آرامی در دامی گرفتار شده، مانند کافوری که پنهان شده و مویش در دوران جوانی به نرمی و لطافت پنبه است.
چه، کز روز جوانی پیر میزاد
ولی کش ابرهر دم شیرمیداد
هوش مصنوعی: به چه دلیل، وقتی که جوانی، پیری به همراه دارد، باید هر لحظه مانند ابر از من قدرت و شجاعت سرازیر شود؟
چو چشم چشمهها گرینده شد باز
دهان یاسمین از خنده شد باز
هوش مصنوعی: وقتی چشمه‌ها اشک می‌ریزند و می‌گریند، دهان گل یاسمن باز می‌شود و خنده‌ی شادی سر می‌دهد.
چو شد خندان، پدید آمد زبانش
زبان بگشاد و پیدا شد دهانش
هوش مصنوعی: وقتی او خندید، زبانش ظاهر شد و با باز کردن دهانش، سخن آغاز کرد.
برامد لاله همچون عود و مجمر
برون آتش، درون عود معنبر
هوش مصنوعی: لاله‌ای که برآمده، مانند عود در حال سوختن است که شعله‌اش در بیرون قابل دیدن است، در حالی که درونش معنای عمیق‌تری نهفته است.
بسان شعلهٔ‌آتش بر افروخت
بران آتش دلش چون عود میسوخت
هوش مصنوعی: او مانند شعلهٔ آتش می‌درخشد و آتش دلش همچون عود در حال سوختن است.
درآمد پای کوبان بلبل مست
که گل درجلوه میآید بصد دست
هوش مصنوعی: بلبل سرمست با شور و شوق به باغ می‌آید و با پای کوبیدن، شادی و زندگی را به همراه دارد، زیرا زیبایی گل در جلوه‌اش خودنمایی می‌کند و دل‌ها را شاد می‌سازد.
چو بلبل بر سر گل نوحه گر شد
گل از پیکان برون آمد سپر شد
هوش مصنوعی: وقتی بلبل بر فراز گل آواز سر می‌دهد، گل به خاطر تیر احساساتش از خود دفاع می‌کند و به نوعی سپر می‌شود.
همی کز مهد زنگاری جدا شد
بیک شبنم کلاه او قبا شد
هوش مصنوعی: کودکی که از زنگار جدا شده، با یک شبنم لباس زیبایی به تن کرده است.
گل نازک چو در دست صبا ماند
برای دفع او بر خود دعا خواند
هوش مصنوعی: گل لطیف و نازکی در دستان نسیم قرار گرفت و به همین خاطر برای محافظت از خود، دعا و نذری کرد.
چوگل خواندی دعابستان شنیدی
صبا ازدم دعا را در دمیدی
هوش مصنوعی: وقتی دعا را شنیدی، مانند گلی در بهار، نسیم جوانی و حیات را حس کردی.
چوشد پیکان گل از خون دل، پر
کف ابرش نثاری کرد از دُر
هوش مصنوعی: زمانی که گل با خونی که در دل دارد به اوج می‌رسد، ابر پرکافشی نثارش می‌کند و انگار به او هدیه‌ای از مروارید می‌دهد.
چو دُر بستد، نمود از کف زر زرد
بمرد باغبان گفت از سر درد
هوش مصنوعی: وقتی که مروارید از دست رفت، طلا هم که در دست بود، بی‌فایده به نظر می‌رسید. باغبان که از این واقعه ناراحت بود، گفت این همه غم و اندوه از درد دل است.
که زر بستان و دُر از ناتوانی
مرا یک هفته ده آخر امانی
هوش مصنوعی: از ناتوانی من، طلا و مروارید را به دست آور و یک هفته آخر را به من مهلت بدهید.
بآخر مرد، آن دُرّو زر ساو
نه زر بستد نه دادش هفتهیی داو
هوش مصنوعی: در نهایت، آن مرد نه سنگ قیمتی را از دست داد و نه اجرتی که باید می‌گرفت را.
چو گل در بار کم عمری فتادی
بزاری بانگ بر قمری فتادی
هوش مصنوعی: مثل گلی که در یک باغ کوتاه عمر کرده، بر سر قمر زیبایی آواز خواندی.
ز گل قمری خوش الحان همی خواند
همه شب ق و القرآن همی خواند
هوش مصنوعی: پرنده‌ای خوش‌صدا از گل قمری شب‌هنگام آواز می‌خواند و آوای دل‌نشینش به سادگی و لطافت قرآن شباهت دارد.
چو موسیقار درس عاشقان گفت
چو موسی بلبل عاشق برآشفت
هوش مصنوعی: چنان‌که نوازنده به عاشقان نواخت، بلبل عاشق نیز با شور و شوق به آواز درآمد.
ز مستی طوف در گلزار میکرد
همه شب آن سبق تکرار میکرد
هوش مصنوعی: از سر مستی، در گلزار شبانه دور بود و مدام همان کار را تکرار می‌کرد.
زبان بگشاد چون داود بلبل
زبور عشق خود، میخواند بر گل
هوش مصنوعی: بلبل زبانش را گشود و مانند داود، سرود عشقش را برای گل‌ها می‌خواند.
چو گل از صد زبان تکبیر گفتی
ز گلبن فاخته تفسیر گفتی
هوش مصنوعی: وقتی مانند گل از هزاران زبان، خدا را به بزرگی یاد کردی، از باغ گل، تو را به دلیل آوای فاخته تشریح کردی.
همه شب فاخته میگفت یاحی
من از سر شاخ طوبی دورتاکی
هوش مصنوعی: هر شب فاخته با صدای دلنشینش ناله می‌کرد و از دوری محبوبش می‌نالید، در حالی که شاخ درخت طوبی را به یاد او می‌کرد.
چوسار از سرو گفتی سرگذشتی
صریر نعره زن از سر گذشتی
هوش مصنوعی: مثل اینکه از چهره‌ی سرو داستانی می‌گویی، آن‌قدر شیرین و جذاب که گویی صدای نعره‌ای از دور را عبور کردی.
چو یک بلبل ز شاخ آواز دادی
دگر بلبل جوابش بازدادی
هوش مصنوعی: وقتی یک بلبل از شاخه نغمه‌ای سر می‌دهد، بلبل دیگری به او پاسخ می‌دهد.
بنعره بلبلان دُردانه سفتند
همه شب تا بروز افسانه گفتند
هوش مصنوعی: بلبلان نغمه‌ساز شبانه به شوق و شگفتی مشغول بودند و تا صبح داستانی را نقل کردند.
ز یک یک شاخ بانگ چنگ برخاست
هزاران مرغ رنگارنگ برخاست
هوش مصنوعی: از هر یک شاخ، صدای چنگی بلند شد و هزاران پرنده رنگارنگ به پرواز درآمدند.
ندانم تا کرا باغی چنان بود
وگر بود آنچنان بر آسمان بود
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه کسی چنین باغی دارد و اگر وجود داشته باشد، آن‌قدر زیباست که انگار در آسمان قرار دارد.

حاشیه ها

1388/05/04 18:08
رسته

بیت: 27
غلط: هند وی
درست: هندوی

بیت: 53
غلط: ز هر
درست: زهر

بیت: 80
غلط: گهرواه
درست: گهواره

بیت: 85
غلط: بدم
درست: به دم

بیت: 116
غلط: نهدادش
درست: نه دادش
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.