بخش ۳۴ - رفتن خسرو و گل بباغ
ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه
بسوی باغ شد یکماه آن شاه
برون از شهر باغی داشت خسرو
که در خوبی بهشتش بود پس رو
کشیده سی چمن، در روضهٔ او
فگنده گل، عرق در حوضهٔ او
چه حوضی، روشنی آفتابش
گلابی در عرق اِستاده آبش
بهرسوی چمن آب روان بود
ریاحین چمن سیراب ازان بود
کشیده سر بسر در سرو آزاد
ببسته ره بزیر بید و شمشاد
همی چندان که بالای چمن بود
چنار و سرو و بید و نارون بود
چنان پربار بودی شاخساران
که بروی بسته بودی راه باران
ز بس چستی شاخ دل گزینش
ندیدی آسمان روی زمینش
کنار چویبارش سبز خط بود
میان او بسی طاوس و بط بود
بپیش باغ قصری چون بهشتی
ز نقره خشتی از زرنیز خشتی
نهاده تخت زرّینش ز هر سوی
بگرد حوض و ایوان روی در روی
ز صد در جامه گوناگون فگنده
بساط از اطلس و اکسون فگنده
ز هر در ساخته چندان تجمّل
که نتوان کرد شرح آن تجمّل
سرایی بود ایوان برکشیده
سر او تا بکیوان برکشیده
بپیش درش از فیروزه، تختی
مرصّع کرده از یاقوت لختی
مشبّک قبّهٔ زرّین والا
که مشک ریزه باریدی ز بالا
بهر ساعت نثار مشک کردی
نه زان بودی کزان خوی خشک کردی
کنارش را خراج هفت اقلیم
میانش خشتی از زر خشتی از سیم
نه چندان فرش و بستر بود و جامه
که شرحش نقش داند کرد خامه
سرایی چون نگارستان چین بود
سرای گل ز بهر خلوت این بود
نشسته گل چو ماهی بر سر تخت
ستاده ماهرویان در بر تخت
یکی تاج مرصّع بر سر او
یکی دیبای ازرق در بر او
هزاران سرو بر پای ایستاده
خرد بر پای ایشان سر نهاده
جهان راستی بازلفشان پیچ
جهان جادویی با چشمشان هیچ
نقاب از شرمشان افگنده بر ماه
شکر از لعلشان افتاده در راه
همه در پیش گل بر پای مانده
بدیده روی گل بر جای مانده
شبانگاهی درآمد شاهزاده
بگلرخ گفت هین ای ماه زاده
میی در ده که فردا هست نوروز
بباید ساختن جشنی دل افروز
کنون باری بیا تا امشبی خوش
بهم جشنی بسازیم ای پریوش
همه روی زمین آب زلالست
همه روی هوا باد شمالست
بروی دشت افگن دیده ای دوست
که مغز پسته بیرون آمد از پوست
ز سنگ خاره آتش جست بیرون
سر کهسار شد از لاله پرخون
جهان تازهست و ایام بهارست
سماعی خوش شرابی خوشگوارست
درین موسم تماشا ناگزیرست
که با زاری مرغ آواز زیرست
درین بودند با هم آن دو سرمست
که روز از شب گریزان رخت بر بست
فرود آمد شه خورشید ناگاه
ز پشت نقره خنگ چرخ برگاه
شه زرّینه رخ فرزینه رفتار
پیاده شد ز اسپ پیل کردار
ز چرخ وسمه رنگ و نیل اندود
چو ابروی مه نو روی بنمود
سیه پوشان شب لشکر کشیده
ز ماهی تا بمه سر بر کشیده
برفتن روز شبدیزی نموده
گذشته روز و شب تیزی نموده
بخش ۳۳ - دفن کردن گل دایه را و رفتن با خسرو به روم: الا ای شاخ طوبی شکل چونیبخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم: شبی خوشتر ز نوروز جوانی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز شهرآرای چون بگذشت یک ماه
بسوی باغ شد یکماه آن شاه
هوش مصنوعی: پس از گذشت یک ماه از زمانی که شهرآرا را ترک کرد، آن پادشاه به سوی باغ حرکت کرد.
برون از شهر باغی داشت خسرو
که در خوبی بهشتش بود پس رو
هوش مصنوعی: خسرو باغی خارج از شهر داشت که آن باغ در زیبایی مثل بهشت بود.
کشیده سی چمن، در روضهٔ او
فگنده گل، عرق در حوضهٔ او
هوش مصنوعی: در باغ او گلها به زیبایی میروید و در آبنماهای او، آب شفاف و زلالی جاری است.
چه حوضی، روشنی آفتابش
گلابی در عرق اِستاده آبش
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی یک حوض را توصیف میکند که نور آفتاب بر روی آب آن میتابد و باعث میشود که آبش مانند عرق گلابی جلوه کند. به عبارتی، درخشش آفتاب آب حوض را زیبا و دلانگیز کرده و نمایی شگفتانگیز به آن بخشیده است.
بهرسوی چمن آب روان بود
ریاحین چمن سیراب ازان بود
هوش مصنوعی: در هر گوشهای از چمن، جوی آب جاری است و گلهای چمن از آن آب سیراب میشوند.
کشیده سر بسر در سرو آزاد
ببسته ره بزیر بید و شمشاد
هوش مصنوعی: گرهها و تار و پودهای دور سر درختان آزادی ایجاد شده و راهی به زیر درخت بید و شمشاد بسته شده است.
همی چندان که بالای چمن بود
چنار و سرو و بید و نارون بود
هوش مصنوعی: به اندازهای که در بالای چمن درختان چنار، سرو، بید و نارون وجود دارد، فضای آنجا زیبایی خاصی دارد.
چنان پربار بودی شاخساران
که بروی بسته بودی راه باران
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم این است که درختان به قدری پر میوه و سرسبز بودند که شاخههایشان به هم فشرده بودند و مانع ورود باران به زمین میشدند. در واقع، این تصویر نشاندهنده شکوفایی و فراوانی زندگی و برکات طبیعی است.
ز بس چستی شاخ دل گزینش
ندیدی آسمان روی زمینش
هوش مصنوعی: به خاطر سرعت و فعالیت زیاد، نتوانستی زیباییهای دلنشین او را که مانند آسمانی بر روی زمین است، مشاهده کنی.
کنار چویبارش سبز خط بود
میان او بسی طاوس و بط بود
هوش مصنوعی: در کنار چویبار، نوار سبزی وجود داشت و در میان آن، تعداد زیادی طاوس و پرندههای دیگر مثل بط به چشم میخوردند.
بپیش باغ قصری چون بهشتی
ز نقره خشتی از زرنیز خشتی
هوش مصنوعی: به جلو باغی قصر زیبایی مانند بهشت وجود دارد که دیوارهایش از نقره و طلا ساخته شدهاند.
نهاده تخت زرّینش ز هر سوی
بگرد حوض و ایوان روی در روی
هوش مصنوعی: او تختی از طلا را در میان حوض و ایوان قرار داده و از هر سو به آن نگاه میکند.
ز صد در جامه گوناگون فگنده
بساط از اطلس و اکسون فگنده
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف زیبایی و تنوع رنگها و پارچهها میپردازد. او از انواع مختلف لباس و پارچههایی مانند اطلس و اکسون سخن میگوید که بر روی زمین گسترده شدهاند و جلوهای زیبا و دلفریب ایجاد کردهاند. این تصویر نشاندهندهی شادابی و جلوهگری در دنیای مادی است.
ز هر در ساخته چندان تجمّل
که نتوان کرد شرح آن تجمّل
هوش مصنوعی: از هر در و برجستهای، تجملاتی ساختهاند که نمیتوان به خوبی آنها را توصیف کرد.
سرایی بود ایوان برکشیده
سر او تا بکیوان برکشیده
هوش مصنوعی: خانهای بود که سقفش به آسمان بلند شده بود.
بپیش درش از فیروزه، تختی
مرصّع کرده از یاقوت لختی
هوش مصنوعی: در برابر در این کاخ، تختی با نقش و نگار زیبا ساخته شده است که از یاقوت درخشان تزئین شده است.
مشبّک قبّهٔ زرّین والا
که مشک ریزه باریدی ز بالا
هوش مصنوعی: گنبد طلایی و مشبک مثل این است که عطری از مشک از بالای آن میبارد.
بهر ساعت نثار مشک کردی
نه زان بودی کزان خوی خشک کردی
هوش مصنوعی: هر لحظه محبت و حسن خود را بر دیگران نثار میکنی، نه به خاطر اینکه از محبت دوری کردهای یا دل سختی داشتهای.
کنارش را خراج هفت اقلیم
میانش خشتی از زر خشتی از سیم
هوش مصنوعی: در کنار او، مالیاتی از هفت اقلیم میپردازند و در دلش، آجرهایی از طلا و نقره وجود دارد.
نه چندان فرش و بستر بود و جامه
که شرحش نقش داند کرد خامه
هوش مصنوعی: نه فرش و رخت و لباس به اندازهای مهم هستند که بتوان توصیفشان کرد، بلکه شخصیت و نقش آنها در زندگی اهمیت بیشتری دارد.
سرایی چون نگارستان چین بود
سرای گل ز بهر خلوت این بود
هوش مصنوعی: خانهای همچون باغی زیبا و دلانگیز است که به خاطر تنهایی و آرامش ساخته شده. این مکان، فضایی مختص گلها دارد.
نشسته گل چو ماهی بر سر تخت
ستاده ماهرویان در بر تخت
هوش مصنوعی: گل مانند ماهی بر روی تخت نشسته است و زیبارویان در دور و بر آن تخت ایستادهاند.
یکی تاج مرصّع بر سر او
یکی دیبای ازرق در بر او
هوش مصنوعی: شخصی بر سر خود یک تاج زیبا و سنگدار دارد و در تن خود پارچهای با رنگ آبی تیره پوشیده است.
هزاران سرو بر پای ایستاده
خرد بر پای ایشان سر نهاده
هوش مصنوعی: هزاران سرو با کمال استقامت ایستادهاند و اندیشه و عقل بر سر آنها سایه افکنده است.
جهان راستی بازلفشان پیچ
جهان جادویی با چشمشان هیچ
هوش مصنوعی: جهان به سمت حقیقت و زیبایی میتابد، اما در عین حال، این زیبایی و جادو تنها با چشمپوشی و بیتوجهی قابل درک نیست.
نقاب از شرمشان افگنده بر ماه
شکر از لعلشان افتاده در راه
هوش مصنوعی: روشنایی چهرهشان به حدی است که از شرم، مانند نقابی بر صورتشان افتاده و زیبایی لبهایشان (که به رنگ لعل است) در مسیر عشق و التهاب نمایان شده است.
همه در پیش گل بر پای مانده
بدیده روی گل بر جای مانده
هوش مصنوعی: همه در مقابل گل در حالت تحسین و شگفتی ایستادهاند، در حالی که زیبایی گل همچنان در نظرشان باقی مانده است.
شبانگاهی درآمد شاهزاده
بگلرخ گفت هین ای ماه زاده
هوش مصنوعی: در شب، شاهزاده به نزد بگلرخ آمد و گفت: ای ماه زیبا، توجه کن.
میی در ده که فردا هست نوروز
بباید ساختن جشنی دل افروز
هوش مصنوعی: باید برای فردا که نوروز است، جشنی شاد و دلانگیز برگزار کنیم و در این روز به تماشای می بپردازیم.
کنون باری بیا تا امشبی خوش
بهم جشنی بسازیم ای پریوش
هوش مصنوعی: حالا بیا تا امشب را به خوشی سپری کنیم و جشن خوبی برپا کنیم، ای زیبای فرشتگان.
همه روی زمین آب زلالست
همه روی هوا باد شمالست
هوش مصنوعی: تمامی نقاط زمین از آبی پاک و زلال پوشیده شده و در آسمان نسیم خنک شمالی در حال وزیدن است.
بروی دشت افگن دیده ای دوست
که مغز پسته بیرون آمد از پوست
هوش مصنوعی: به دشت نگاه کن، ای دوست، که چطور مغز پسته از پوستش جدا میشود.
ز سنگ خاره آتش جست بیرون
سر کهسار شد از لاله پرخون
هوش مصنوعی: از دل سنگ سخت شعلهای برخواست که بر فراز کوه، لالههای سرخ و خونین روییدند.
جهان تازهست و ایام بهارست
سماعی خوش شرابی خوشگوارست
هوش مصنوعی: دنیای جدیدی آغاز شده و فصل بهار فرا رسیده است. حال و هوای خوشی است و نوشیدنی لذیذی در دست داریم.
درین موسم تماشا ناگزیرست
که با زاری مرغ آواز زیرست
هوش مصنوعی: در این فصل تماشا، نمیتوان از گریه و دلتنگی پرندهای که آواز خوانده است، چشمپوشی کرد.
درین بودند با هم آن دو سرمست
که روز از شب گریزان رخت بر بست
هوش مصنوعی: این دو نفر در حال خوشی و نشئگی با هم بودند و تصمیم گرفتند که از شب بگریزند و روز را آغاز کنند.
فرود آمد شه خورشید ناگاه
ز پشت نقره خنگ چرخ برگاه
هوش مصنوعی: ناگهان خورشید به زمین آمد و از پشت آسمان نقرهای در آسمان نمایان شد.
شه زرّینه رخ فرزینه رفتار
پیاده شد ز اسپ پیل کردار
هوش مصنوعی: شاه با چهرهای زیبا و رفتاری نرم و ملایم از اسب بزرگ خود پیاده شد.
ز چرخ وسمه رنگ و نیل اندود
چو ابروی مه نو روی بنمود
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر زیبایی از طبیعت و زیبایی خلق شده است. شاعر به توصیف رنگها و زیباییهای آسمان یا طبیعت میپردازد و آن را با ابروی خوابآور یک دختر جوان مقایسه میکند. رنگ و نیل به کار رفته نشاندهندهی زیبایی و تازگی است که به چشم میآید، همانطور که ابروی دختری زیبا جلوه میکند.
سیه پوشان شب لشکر کشیده
ز ماهی تا بمه سر بر کشیده
هوش مصنوعی: در شب تاریک، افرادی که لباسهای سیاه پوشیدهاند، مانند لشکری از یک طرف به سمت ماه و از طرف دیگر به سمت مه حرکت کردهاند.
برفتن روز شبدیزی نموده
گذشته روز و شب تیزی نموده
هوش مصنوعی: روزی گذشت و امیدها را چون شبدیز (اسب تندرو) از دست دادیم، و شبها نیز به همان اندازه تند و تیز در حال گذرند.
حاشیه ها
1388/05/04 18:08
رسته
بیت: 39
غلط: چرخ و سمه
درست: چرخ وسمه
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
1402/04/26 13:06
نردشیر
شه زرینه رخ فرزینه رفتار