گنجور

بخش ۶ - در صفات عناصر فرماید

در این عنصر عیانست و نظر کن
نظر بر شیب و دیگر بر زبر کن
در این عنصر حلالست آشکاره
در این صورت وصالست آشکاره
در این عنصر همه دیدار جانست
اگرچه در درون پرده نهانست
در این عنصر ببین تا راز دانی
در این عنصر جمالش باز دانی
در این عنصر چه دیدی جز غم و رنج
طلسم است این ولی اندر سر گنج
طلسم و گنج هر دو در یکی گم
حقیقت گنج مخفی در یکی گم
طلسمت بر سر گنج است بنگر
حقیقت دیدنت رنج است بنگر
ابی رنجی نیابی گنج جانان
بکش مر رنج و بنگر گنج جانان
یکی گنجست اینجا گر بدانی
درونش پر ز دُرهای معانی
یکی گنجست اینجا پر جواهر
که برواصف شدست این گنج ظاهر
اگرچه گنج اینجا باطلسم است
حقیقت کنتُ کنزاً عین اسمست
ترا این گنج آسان دست دادست
اگر اینجا بسوی او بری دست
از آنِ تست اینجا گنج اسرار
ولی اینجا طلسمت ناپدیدار
نمود آن گنج برداری بیکبار
حقیقت گنج معنی زود بردار
عجائب جوهر و در بیشمارست
حقیقت بعد از آن دیدار یارست
یکی گنجست انجام و هم آغاز
در او پیدا شده انجام و آغاز
یکی گنجیست پر درّ الهی
گرفته بودش از مه تا بماهی
یکی گنجست بیشک بی نهایت
که او را نیست اینجا حدّ و غایت
یکی گنجیست بر خورشید تابان
بیابی گنج را در صورت جان
حقیقت گنج عشاقست اینجا
کسی کو عین مشتاقست اینجا
کسی کان راز اوّل او شنودست
دَرِ این گنج را او برگشودست
دَرِ این گنج اگر بگشائی اینجا
همه کس گنج را بنمائی اینجا
دَرِ این گنج بنمائی حقیقت
که گردی پاک از این عین طبیعت
دَرِ این گنج مر کو برگشودست
چو منصور از حقیقت رخ نمودست
دَرِ این گنج او بگشاد اینجا
از آنجا جوهری بنهاد اینجا
دَرِ این گنج بگشاد و بیان کرد
یکی جوهر در اینجاگه عیان کرد
دَرِ این گنج اگر نه او گشودی
کسی را کی خبر زان راز بودی
دَرِ این گنج بگشاد و خبر کرد
همه عشاق را او یک نظر کرد
برافشاند آن همه دُرهای اسرار
پس آنگه شد ز صورت ناپدیدار
برافشاند آن درو آنگه نهان شد
حقیقت برتر ازکون و مکان شد
برافشاند آن همه جوهر بیکبار
که او بُد مرمتاع خود خریدار
چگونه برگشاد این چادر گنج
اگرچه برده بُد او سالها رنج
چنان بگشاد او راز معانی
که سر را برد پی او از نهانی
طلسمی دید صورت آشکاره
نهاده بر سر گنج او نظاره
درون گنج صورت چون طلسمی
ز گنج اینجا نموده دید اسمی
درون گنج را کرد او نگاهی
حقیقت برده در دزدیده راهی
چو ره دزدیده بُد دزدیده ره برد
در اینجاگوی از میدان ره برد
چنان شد در درون گنج مخزن
که شد اسرار بر وی جمله روشن
چو روشن شد بر او سرّ نهانی
گشادش بس در گنج معانی
چو گنج خویش دید او خود نهاده
بدش هم خویش کرد آنگه گشاده
حقیقت گنج او بنهاده اینجا
ولی از دیدنش آزاده اینجا
بدو چندان ز عین عشقبازی
که نزدش عین دریای مجازی
نمیپرداخت دیگر در سوی گنج
فتاده سالک آسا در غم و رنج
سلوک اوّلش بد راز دیده
ریاضت در میانه باز دیده
ریاضت را در آنجا گه کشید او
که تا آخر حقیقت باز دید او
ریاضت سالها در خلوت دل
کشید و برگشادش راز مشکل
ریاضت سالها در خلوت جان
کشید و باز دید او روی جانان
ریاضت یافت تا آخر سعادت
عیانش شد در آن عین ریاضت
ریاضت یافت تا خود در یکی دید
ریاضت گنج معنی بیشکی دید
ریاضت یافت تا جانِ نهان یافت
حقیقت جان جان عین العیان یافت
ریاضت کرد روشن جان جانش
نمود اینجا یقین راز نهانش
ریاضت قربت مردان راهست
که در آخر یقین دیدار شاهست
ریاضت جملهٔ مردان کشیدند
در آخر راز اوّل باز دیدند
ریاضت سالکان را کرد واصل
که شد در عاقبت مقصود حاصل
ریاضت هر که را مر روی بنمود
دَرِ این گنج اینجاگاه بگشود
ریاضت انبیا دیدند بسیار
که باشد گنج ایشان را باظهار
ریاضت کش اگر خواهی رخ دوست
ز خود بشنو حقیقت پاسخ دوست
ریاضت کش که آخر باز بینی
یقین انجام با آغاز بینی
ریاضت کش که آخر مرد کارت
نمودارست مر دیدار یارت
چو منصور از ریاضت برکشیدی
در آخر دیده و دیدار دیدی
چو منصور از حقیقت گر شوی مست
در آن عین نمودت کل دهد دست
بلای عشق کش در آخر کار
که تا مر جان جان آید پدیدار
بلای عشق کش بردار این گنج
که تا آخر نیابی مرغم و رنج
بلای عشق جانان کش چو منصور
فنا شو بعد از آن تا نفخهٔ صور
بلاکش تا لقا بینی در اینجا
شوی مانندهٔ منصور یکتا
بلاکش ای دل اینجاگه بلاکش
بآخر جسم و جان سوی بلاکش
بلاکش کآخرکارست راحت
چه آخر بهتر کارت سعادت
بخواهد رخ نمود اینجا بتحقیق
چه بهتر زین همی خواهی تو توفیق
چو ماه دلستان در آخر کار
ترا این پرده بردارد بیکبار
شود پیدا ترا آن ماه جانسوز
بنزدش همچو شمع ای جان برافروز
بنزد روی آن خورشید تابان
چو پروانه وجود خود بسوزان
نه چون منصور دید آن روی خوبش
که بد معنی ز غفّارالذّنوبش
نظر کرد آن زمان منصور اینجا
یقین خود دید آن مشهور اینجا
زمان را با مکان در خویش گم دید
می وحدت درون عین خم دید
چنان گم دید در خود هر دو عالم
که نقشی بود پیش دید آدم
چنان گم دیده بُد در جمله اشیا
که او بُد در همه موجود پیدا
چنان گم دید در ذرّات خود را
که یکسان بُد به پیشش نیک و بد را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در این عنصر عیانست و نظر کن
نظر بر شیب و دیگر بر زبر کن
هوش مصنوعی: در این ماده و عناصر، پدیده‌ها به وضوح دیده می‌شوند؛ به دقت نگاه کن، هم به پایین و هم به بالا.
در این عنصر حلالست آشکاره
در این صورت وصالست آشکاره
هوش مصنوعی: در این عنصر، چیزی که شما به دنبالش هستید وجود دارد و در این شکل، ارتباط و نزدیکی هم به وضوح دیده می‌شود.
در این عنصر همه دیدار جانست
اگرچه در درون پرده نهانست
هوش مصنوعی: در این دنیا، همه چیز به روح و جان ارتباط دارد، هرچند که این واقعیت در پس پرده پنهان مانده است.
در این عنصر ببین تا راز دانی
در این عنصر جمالش باز دانی
هوش مصنوعی: در این دنیا اگر به دقت نگاه کنی، می‌توانی به رازی پی ببری و زیبایی‌های واقعی‌اش را بشناسی.
در این عنصر چه دیدی جز غم و رنج
طلسم است این ولی اندر سر گنج
هوش مصنوعی: در این دنیا چه چیزی جز اندوه و درد دیدی؟ این در حالی است که در دل این شرایط سخت، به گنجی بزرگ دسترسی داریم.
طلسم و گنج هر دو در یکی گم
حقیقت گنج مخفی در یکی گم
هوش مصنوعی: طلسم و گنج هر دو در یک جا پنهان هستند و حقیقت، که همان گنج واقعی است، در آنجا نهفته است.
طلسمت بر سر گنج است بنگر
حقیقت دیدنت رنج است بنگر
هوش مصنوعی: طلسم تو بر روی گنجی قرار دارد، اما برای دیدن حقیقت، باید درد و رنجی را تحمل کنی.
ابی رنجی نیابی گنج جانان
بکش مر رنج و بنگر گنج جانان
هوش مصنوعی: برای دستیابی به خوشبختی و نعمت‌های الهی، باید از سختی‌ها بگذری و زحمت بکشی. با گذراندن دشواری‌ها، به لذت‌های زندگی و زیبایی‌های آن دست خواهی یافت. پس تحمل رنج‌ها را داشته باش و به پاداش‌های خوب آن فکر کن.
یکی گنجست اینجا گر بدانی
درونش پر ز دُرهای معانی
هوش مصنوعی: در اینجا یک گنج ارزشمند وجود دارد که اگر بدانید، درون آن پر از معانی عمیق و ارزشمند است.
یکی گنجست اینجا پر جواهر
که برواصف شدست این گنج ظاهر
هوش مصنوعی: در اینجا گنجینه‌ای پر از جواهرات نهفته است که به زیبایی توصیف شده و به چشم می‌آید.
اگرچه گنج اینجا باطلسم است
حقیقت کنتُ کنزاً عین اسمست
هوش مصنوعی: اگرچه اینجا ثروتی وجود ندارد و همه چیز بی‌فایده به نظر می‌رسد، اما حقیقت این است که ذات من همان گنج واقعی است.
ترا این گنج آسان دست دادست
اگر اینجا بسوی او بری دست
هوش مصنوعی: اگر به سوی او بروی، به راحتی به این گنج دست پیدا خواهی کرد.
از آنِ تست اینجا گنج اسرار
ولی اینجا طلسمت ناپدیدار
هوش مصنوعی: این مکانی است پر از رازها که متعلق به توست، اما در اینجا نشانه‌های تو به چشم نمی‌خورد.
نمود آن گنج برداری بیکبار
حقیقت گنج معنی زود بردار
هوش مصنوعی: آن گنجی که به سرعت در یک لحظه نمایان می‌شود، حقیقت آن گنج را به راحتی و به سرعت درک کن.
عجائب جوهر و در بیشمارست
حقیقت بعد از آن دیدار یارست
هوش مصنوعی: حقیقت چیزهای شگفت‌انگیز و ارزشمند در دنیا بسیار است، اما پس از ملاقات با محبوب، همه‌چیز معنی و جلوه‌ای دیگر پیدا می‌کند.
یکی گنجست انجام و هم آغاز
در او پیدا شده انجام و آغاز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که یک گنج واقعی در این دنیا وجود دارد که هم در آغاز و هم در انتهای آن قابل مشاهده است. به عبارت دیگر، همه چیز در این گنج به خوبی نمایان است و هر دو جنبه آغاز و پایان در آن وجود دارد.
یکی گنجیست پر درّ الهی
گرفته بودش از مه تا بماهی
هوش مصنوعی: یکی گنجی است پر از جواهرات الهی که از زمان ماه تا اکنون در اختیار اوست.
یکی گنجست بیشک بی نهایت
که او را نیست اینجا حدّ و غایت
هوش مصنوعی: یک گنج با ارزش و بی‌نهایت وجود دارد که هیچ محدودیتی در اینجا برای او نمی‌توان تعیین کرد.
یکی گنجیست بر خورشید تابان
بیابی گنج را در صورت جان
هوش مصنوعی: یک گنج باارزش و درخشانی وجود دارد که با نور خورشید روشن شده است. برای یافتن این گنج، باید به عمق وجود و جان خود نگاهی بیندازید.
حقیقت گنج عشاقست اینجا
کسی کو عین مشتاقست اینجا
هوش مصنوعی: واقعیت اصلی عشق در اینجا نهفته است و تنها کسی که به شدت مشتاق و عاشق است، می‌تواند آن را درک کند.
کسی کان راز اوّل او شنودست
دَرِ این گنج را او برگشودست
هوش مصنوعی: کسی که راز ابتدایی او را فهمیده است، درِ این گنجینه را باز کرده است.
دَرِ این گنج اگر بگشائی اینجا
همه کس گنج را بنمائی اینجا
هوش مصنوعی: اگر در این گنج را باز کنی، همه کسانی که اینجا هستند، می‌توانند گنج را ببینند.
دَرِ این گنج بنمائی حقیقت
که گردی پاک از این عین طبیعت
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی واقعیت یا حقیقتی اشاره شده که در دسترس است و به صورت ظاهری و شفاف نمود پیدا کرده است. این حقیقت مانند گردی پاک از طبیعت به شمار می‌رود که نشان‌دهنده خلوص و طهارت آن است.
دَرِ این گنج مر کو برگشودست
چو منصور از حقیقت رخ نمودست
هوش مصنوعی: درِ این گنج را کسی باز کرده که مانند منصور، حقیقت را به وضوح نشان داده است.
دَرِ این گنج او بگشاد اینجا
از آنجا جوهری بنهاد اینجا
هوش مصنوعی: در این مکان، درِ گنجی باز شده و از همین جا جواهر با ارزشی قرار داده شده است.
دَرِ این گنج بگشاد و بیان کرد
یکی جوهر در اینجاگه عیان کرد
هوش مصنوعی: در اینجا، دروازه‌ای به سوی یک گنج گشوده شده و کسی یک جواهر را در این مکان به نمایش گذاشته است.
دَرِ این گنج اگر نه او گشودی
کسی را کی خبر زان راز بودی
هوش مصنوعی: اگر او در این گنج را باز نمی‌کرد، هیچ‌کس از راز آن باخبر نمی‌شد.
دَرِ این گنج بگشاد و خبر کرد
همه عشاق را او یک نظر کرد
هوش مصنوعی: در اینجا کسی در را به سوی یک گنج ارزشمند گشوده و با یک نگاه، همه عاشقان را از وجود آن مطلع کرده است.
برافشاند آن همه دُرهای اسرار
پس آنگه شد ز صورت ناپدیدار
هوش مصنوعی: آن همه جواهرات پنهان را نمایان کرد، سپس از منظر ناپدید شد.
برافشاند آن درو آنگه نهان شد
حقیقت برتر ازکون و مکان شد
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که زمانی که حقیقت آشکار می‌شود، به گونه‌ای گویی از مرزهای وجود و هستی فراتر رفته و به عمق واقعیات می‌رسد. حقیقتی که در ابتدا پنهان بود، اکنون به وضوح نمایان می‌شود و نشان‌دهنده عمق معنایی فراتر از جهان مادی است.
برافشاند آن همه جوهر بیکبار
که او بُد مرمتاع خود خریدار
هوش مصنوعی: او باید همه توان و زیبایی‌های خود را به یکباره نشان دهد، چرا که او خود مشتری خاص و برگزیده‌ی خود است.
چگونه برگشاد این چادر گنج
اگرچه برده بُد او سالها رنج
هوش مصنوعی: چطور می‌توان این چادر گنج را باز کرد، با اینکه او سال‌ها تحت درد و زحمت بوده است؟
چنان بگشاد او راز معانی
که سر را برد پی او از نهانی
هوش مصنوعی: او به گونه‌ای اسرار را آشکار کرد که فکر و ذهن از پنهانی به دنبال او رفت.
طلسمی دید صورت آشکاره
نهاده بر سر گنج او نظاره
هوش مصنوعی: موجودی را دید که بر روی گنج قرار گرفته و به آن نگاه می‌کند.
درون گنج صورت چون طلسمی
ز گنج اینجا نموده دید اسمی
هوش مصنوعی: درون زیبایی صورت، مانند طلسمی است که نامی از گنج را در اینجا به نمایش می‌گذارد.
درون گنج را کرد او نگاهی
حقیقت برده در دزدیده راهی
هوش مصنوعی: او به درون گنج نگاه کرد و حقیقتی را که در آن نهفته بود، از دزدیده شدن و راهیابی به آن دریافت.
چو ره دزدیده بُد دزدیده ره برد
در اینجاگوی از میدان ره برد
هوش مصنوعی: وقتی راهی که به صورت مخفیانه انتخاب شده، در نتیجه به هدف نرسیده است، در اینجا بهتر است از میدان خارج شوی و به جستجوی مسیر جدیدی بپردازی.
چنان شد در درون گنج مخزن
که شد اسرار بر وی جمله روشن
هوش مصنوعی: به قدری در اعماق گنجینه‌های پنهان واقعیت، روشنی و وضوح به اسرار آن راه یافت که تمام رازها برای او آشکار شد.
چو روشن شد بر او سرّ نهانی
گشادش بس در گنج معانی
هوش مصنوعی: زمانی که راز پنهانی برای او روشن شد، درهای بسیاری از معانی و مفاهیم بر او باز شد.
چو گنج خویش دید او خود نهاده
بدش هم خویش کرد آنگه گشاده
هوش مصنوعی: وقتی او گنج خود را دید، خود را نیز در آن قرار داد و سپس آن را گشود.
حقیقت گنج او بنهاده اینجا
ولی از دیدنش آزاده اینجا
هوش مصنوعی: حقیقت و دانش ارزشمند در اینجا قرار دارد، اما افراد به خاطر آزاد بودن و انتخاب‌هایشان، از درک آن عاجز هستند.
بدو چندان ز عین عشقبازی
که نزدش عین دریای مجازی
هوش مصنوعی: او چنان عاشقانه و با شور و شوق رفتار می‌کند که نزد او مانند دریا به نظر می‌رسد، اما این دریا در واقعیتی غیرواقعی و مجازی است.
نمیپرداخت دیگر در سوی گنج
فتاده سالک آسا در غم و رنج
هوش مصنوعی: سالی که گذشت، دیگر کسی به گنجی که افتاده بود نزدیک نمی‌شد و سالک در اندوه و رنج غرق شده بود.
سلوک اوّلش بد راز دیده
ریاضت در میانه باز دیده
هوش مصنوعی: در آغاز مسیر، او با نگاهی عمیق به رازها می‌نگرد و در میانه راه، به لطف ریاضت و تمرین، به بینش جدیدی دست می‌یابد.
ریاضت را در آنجا گه کشید او
که تا آخر حقیقت باز دید او
هوش مصنوعی: او در جایی به سختی و تمرین پرداخته که در نهایت به حقیقت واقعی دست یافته است.
ریاضت سالها در خلوت دل
کشید و برگشادش راز مشکل
هوش مصنوعی: سال‌ها در تنهایی و آرامش دل، سختی‌ها و زحمت‌ها را تحمل کرد و در نهایت رازهای دشوار را فاش کرد.
ریاضت سالها در خلوت جان
کشید و باز دید او روی جانان
هوش مصنوعی: سال‌ها تلاش و زحمت در تنهایی و سختی کشید، سپس دوباره روی محبوبش را دید.
ریاضت یافت تا آخر سعادت
عیانش شد در آن عین ریاضت
هوش مصنوعی: آموزش و زحمت کشیدن باعث شد تا در نهایت، خوشبختی واقعی او نمایان شود و این خوشبختی در همین تلاش و زحمتش نهفته بود.
ریاضت یافت تا خود در یکی دید
ریاضت گنج معنی بیشکی دید
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر تمرین و ریاضت گام بردارد، در می‌یابد که واقعا چه گنجینه‌ای از معنا در درون خود دارد.
ریاضت یافت تا جانِ نهان یافت
حقیقت جان جان عین العیان یافت
هوش مصنوعی: پس از تمرین و سختی کشیدن، انسان به عمق وجود خود پی می‌برد و حقیقت زندگی و هویت خود را به وضوح مشاهده می‌کند.
ریاضت کرد روشن جان جانش
نمود اینجا یقین راز نهانش
هوش مصنوعی: با تمرین و زحمت، روح او به روشنی رسید و در اینجا به یقین به رازی پنهان دست یافت.
ریاضت قربت مردان راهست
که در آخر یقین دیدار شاهست
هوش مصنوعی: تمرین و تلاش دردیری برای مردانی است که در نهایت به یقین و مشاهده حقیقت می‌رسند.
ریاضت جملهٔ مردان کشیدند
در آخر راز اوّل باز دیدند
هوش مصنوعی: مردان خود را سخت به زحمت انداختند و در پایان، راز اصلی را کشف کردند.
ریاضت سالکان را کرد واصل
که شد در عاقبت مقصود حاصل
هوش مصنوعی: کسانی که در مسیر سیر و سلوک تلاش می‌کنند، در نهایت به هدف خود می‌رسند و به مقصود نهایی خود دست پیدا می‌کنند.
ریاضت هر که را مر روی بنمود
دَرِ این گنج اینجاگاه بگشود
هوش مصنوعی: هر کسی که توانسته است به مرحله‌ای از خودسازی و ریاضت برسد، به دروازه این گنج priceless راه پیدا کرده است.
ریاضت انبیا دیدند بسیار
که باشد گنج ایشان را باظهار
هوش مصنوعی: انبیا تجربه کرده‌اند که سختی و تمرین‌های روحی و جسمی باعث می‌شود که گنجینه‌های ارزشمندی در وجودشان نمایان شود.
ریاضت کش اگر خواهی رخ دوست
ز خود بشنو حقیقت پاسخ دوست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی چهره دوست را ببینی، باید سختی‌ها را تحمل کنی و حقیقت را از او بشنوی.
ریاضت کش که آخر باز بینی
یقین انجام با آغاز بینی
هوش مصنوعی: خودت را آماده کن و تلاش کن، چون در نهایت به حقیقتی خواهی رسید که در ابتدا آن را مشاهده کردی.
ریاضت کش که آخر مرد کارت
نمودارست مر دیدار یارت
هوش مصنوعی: تلاش کن و سختی‌ها را تحمل کن، زیرا در پایان، آثار کار و زحمتت نمایان خواهد شد و دیدار محبوبت محقق خواهد شد.
چو منصور از ریاضت برکشیدی
در آخر دیده و دیدار دیدی
هوش مصنوعی: وقتی که با تلاش و کوشش و تمرین خود را به کمال رساندی، در نهایت به حقیقت و واقعیت دست یافتی و آن را به طور واضح مشاهده کردی.
چو منصور از حقیقت گر شوی مست
در آن عین نمودت کل دهد دست
هوش مصنوعی: اگر مانند منصور به حقیقت برسید و در آن حال مسحور شوید، تمام هستی به شما آشکار خواهد شد و همه چیز به شما کمک خواهد کرد.
بلای عشق کش در آخر کار
که تا مر جان جان آید پدیدار
هوش مصنوعی: در نهایت، در سختی‌های عشق صبوری کن، زیرا در آخرین لحظه، حقیقت عشق آشکار خواهد شد و جان تو به وجود خواهد آمد.
بلای عشق کش بردار این گنج
که تا آخر نیابی مرغم و رنج
هوش مصنوعی: عشق گاهی دردسرهای زیادی به همراه دارد، اما این اندوخته ارزشمند را بردار، زیرا تا پایان عمر نمی‌توانی به آن دسترسی پیدا کنی و به خاطر این عشق زحمت می‌کشی.
بلای عشق جانان کش چو منصور
فنا شو بعد از آن تا نفخهٔ صور
هوش مصنوعی: در عشق محبوب باید جان خود را فدای او کنی، پس از آن آماده باش تا زمان قیامت و نفخهٔ صور فرا برسد.
بلاکش تا لقا بینی در اینجا
شوی مانندهٔ منصور یکتا
هوش مصنوعی: تا زمانی که به دیدار او نرسی، در اینجا مانند منصور یکتا دچار مشکلات و رنج‌ها خواهی شد.
بلاکش ای دل اینجاگه بلاکش
بآخر جسم و جان سوی بلاکش
هوش مصنوعی: ای دل، در اینجا به یاد او به سختی افتاده‌ای؛ در نهایت، هم جسم و هم جانم به سوی او می‌شتابند.
بلاکش کآخرکارست راحت
چه آخر بهتر کارت سعادت
هوش مصنوعی: بلاخره در نهایت، آرامش و راحتی به سراغت می‌آید؛ پس چه بهتر که در زندگی‌ات به دنبال سعادت و خوشبختی باشی.
بخواهد رخ نمود اینجا بتحقیق
چه بهتر زین همی خواهی تو توفیق
هوش مصنوعی: بهتر است اگر توفیق و موفقیتی در کارهایت به دست آوری، به وضوح و با صداقت ظاهر شوی و حقیقت را نشان دهی.
چو ماه دلستان در آخر کار
ترا این پرده بردارد بیکبار
هوش مصنوعی: مثل ماه دلنواز، در پایان کار، این پرده یک‌بار تو را نمایان می‌کند.
شود پیدا ترا آن ماه جانسوز
بنزدش همچو شمع ای جان برافروز
هوش مصنوعی: دوستت را ببین که چقدر زیبا و درخشان است، مانند شمعی که روح و جان تو را روشن می‌کند.
بنزد روی آن خورشید تابان
چو پروانه وجود خود بسوزان
هوش مصنوعی: به نزد آن چهره درخشان و تابناک مانند پروانه وجودت را فدای عشق کن.
نه چون منصور دید آن روی خوبش
که بد معنی ز غفّارالذّنوبش
هوش مصنوعی: مثل منصور نیست که وقتی چهره زیبا و دلنشینش را می‌بیند، تنها به معانی منفی از او فکر کند، زیرا او از گناهانی که دارد پاک شده است.
نظر کرد آن زمان منصور اینجا
یقین خود دید آن مشهور اینجا
هوش مصنوعی: در آن لحظه، منصور به اینجا نگاه کرد و مطمئن شد که آنچه معروف است، همین جا وجود دارد.
زمان را با مکان در خویش گم دید
می وحدت درون عین خم دید
هوش مصنوعی: زمان را در مکان به گونه‌ای گم شده می‌بیند که در دل خمره، یکپارچگی و وحدتی وجود دارد.
چنان گم دید در خود هر دو عالم
که نقشی بود پیش دید آدم
هوش مصنوعی: آدم آن‌چنان در خود غرق شده بود که گویی تمام عالم را در خود می‌دید و هیچ چیزی جز تصوراتی در مقابلش وجود نداشت.
چنان گم دیده بُد در جمله اشیا
که او بُد در همه موجود پیدا
هوش مصنوعی: او چنان در بین همه چیزها ناپدید و گم شده بود که در حقیقت در همه موجودات وجود داشت.
چنان گم دید در ذرّات خود را
که یکسان بُد به پیشش نیک و بد را
هوش مصنوعی: آن‌چنان در جزئیات و ریزه‌کاری‌های زندگی‌اش غرق شده بود که برایش تفاوتی میان خوبی و بدی نداشت.