گنجور

بخش ۳۶ - در اصل ذات فرماید

کنون عطّار گفتی جوهر ذات
حقیقت بود کل با جمله ذرّات
نمودی واصل هر دوجهانی
یقین شد این زمان چون جانجانی
تو منصوری کنون یک بین شو از ذات
نظر میکن تو اندر کلّ ذرّات
تو منصوری اگر آگاه عشقی
حقیقت دان که بیشک شاه عشقی
تو منصوری چرا در خود نه بینی
همه خود بین اگر صاحب یقینی
تو منصوری نظر در خویشتن کن
حقیقت یک نظر در جان و تن کن
تن تو واصلست و می ندانی
که اینجاگه حقیقت جان جانی
تن تو واصلست ای کار دیده
در اینجاگه حقیقت باز دیده
تن تو واصلست و وصل دیدی
بسی گفتیم اکنون اصل دیدی
حقیقت چند خواهی گفت عطّار
چومیدانی که هستی کل خبردار
بسی میگوئی ودیگر چه جوئی
کنون چون واصلی تا چند گوئی
بسی میگوئی و دُر میفشانی
حقیقت اندر این بحر معانی
بسی میگوئی از وصل تجلّی
حقیقت دیدهٔ دیدار مولی
بسی میگوئی از اصل عیانت
بسی ماندست هم شرح و بیانت
بسی میگوی از اصل شهنشاه
که دیدست این زمان همچون تو آگاه
بسی میگوئی از وصل نمودار
توئی بیشک یقین در کلّ اسرار
بسی میگوئی از وصل و تو وصلی
حقیقت تو چو بود بود اصلی
تو اصلی این زمان در کل اشیاء
درون جزو و کل پنهان و پیدا
تو اصلی لیک هر لحظه تو در اصل
یقین دیدار خود یابی تو در وصل
تو اصل ذاتی امّا این زمانت
حقیقت یافته عین مکانت
تو اصل ذاتی و موجود هستی
گهی دین داری و گه بت پرستی
تو اصل ذاتی امّا کعبهٔ دل
بدیدی و شدت مقصود حاصل
تو اصل ذاتی و اسرار جانی
حقیقت چون بدیدی جان جانی
تو اصل ذاتی و دیدار داری
که چندینی بیان یار داری
تو اصل ذاتی و اسرار جانی
حقیقت چون بدیدی جان جانی
تو اصل ذاتی و دیدار داری
که چندینی بیان یار داری
تو اصل ذاتی وعین صفاتی
در اینجا یافته اعیان ذاتی
تو اصل ذاتی و در سرّ بیچون
بسی دُرها فشاندی بیچه و چون
تو اصل ذاتی و در کوْن گشتی
کنون اندر مکان آگاه گشتی
تو اصل جانی و جانان جانها
ترا مکشوف شد عین العیانها
تو اصل ذاتی و واصل دراینجا
چنین اسرارها حاصل در اینجا
تو اصل ذات و ذات اندر تو موجود
حقیقت یافتی دیدار معبود
تو اصل ذات و ذاتاندر تو پیدا
حقیقت روشنت شد جمله اشیا
تو اصل ذات وذات اندر همه گم
همه چون قطره و تو بحر قلزم
تو اصل ذات وذات اندر تو دیدار
تو هم پیدا شده هم ناپدیدار
تو اصل ذات و ذات اندر تو جانست
تنت پیدا و جانت کل نهانست
تو اصل ذات وذات اندر تو دل شد
حقیقت جان جانت جان و دل شد
تو اصل ذات و ذات تست اعیان
ز ذات تست چندین نصّ و برهان
ز ذات تست چندین سرّ اسرار
که میآید جواهرها پدیدار
ز ذات تست چندین جوهر عشق
ترا امروز بیشک گوهر عشق
ز ذات تست چندین دُرّ و جوهر
که تو افشاندهٔ بیحدّ و بیمر
ز ذات تست چون جوهر فشاندی
نمودی اندر این سرها نماندی
چه ذاتست اینکه داری کس ندارد
یکی پیداست پیش و پس ندارد
چه ذاتست اینکه داری کس ندیدست
کسی انجام نی خود کس شنیدست
چه ذاتست اینکه گوهر بار آمد
بیانت خوشتر از هر بار آمد
چه ذاتست اینکه موجود یقین است
گهی کفر است و گاهی عین دین است
چه ذاتست اینکه چون رخ مینماید
حقیقت بود خود خود میرباید
چه ذاتست اینکه یکی در یکی است
همه عطّار اینجا بیشکی است
در اینجا ذات من اندر صفاتم
حقیقت مانده در دیدار ذاتم
در اینجا ذات من رازم ندیده
در او انجام آغازم ندیده

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون عطّار گفتی جوهر ذات
حقیقت بود کل با جمله ذرّات
هوش مصنوعی: عطّار اکنون می‌گوید که جوهر اصلی حقیقت، در تمام ذرات عالم وجود دارد و همه چیز جزئی از آن حقیقت است.
نمودی واصل هر دوجهانی
یقین شد این زمان چون جانجانی
هوش مصنوعی: تو با حضور خود، به حقیقت هر دو جهان را به من نشان دادی و اکنون، مانند جان و روحی برایم به حقیقت پیوسته‌ای.
تو منصوری کنون یک بین شو از ذات
نظر میکن تو اندر کلّ ذرّات
هوش مصنوعی: اکنون مانند منصور، بینا شو و به عمق وجود نگاه کن، زیرا که در تمام ذرات عالم، حقایق نهفته است.
تو منصوری اگر آگاه عشقی
حقیقت دان که بیشک شاه عشقی
هوش مصنوعی: اگر تو آگاه از عشق و حقیقت باشی، پس به راستی که تو سلطان عشق هستی.
تو منصوری چرا در خود نه بینی
همه خود بین اگر صاحب یقینی
هوش مصنوعی: چرا تو به خودت نگاه نمی‌کنی، ای منصور؟ همه خود را می‌نگرند، اما اگر به حقیقتی دست یابی، می‌فهمی که خود را در دل دیگران نیز باید جستجو کنی.
تو منصوری نظر در خویشتن کن
حقیقت یک نظر در جان و تن کن
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و حقیقت وجودت را در جان و تن خود درک کن.
تن تو واصلست و می ندانی
که اینجاگه حقیقت جان جانی
هوش مصنوعی: وجود تو به حقیقت وصل شده، ولی خودت نمی‌دانی که اینجا محل واقعی زندگی و روح توست.
تن تو واصلست ای کار دیده
در اینجاگه حقیقت باز دیده
هوش مصنوعی: وجود تو به حقیقت پیوند خورده است، ای کسی که به حقیقت می‌نگری، در این مکان خاص.
تن تو واصلست و وصل دیدی
بسی گفتیم اکنون اصل دیدی
هوش مصنوعی: بدن تو به حقیقت پیوسته است و تجربه وصل را بارها مشاهده کرده‌ای. اکنون به اصل و حقیقت این موضوع پی برده‌ای.
حقیقت چند خواهی گفت عطّار
چومیدانی که هستی کل خبردار
هوش مصنوعی: هر چه حقیقت را بگویی، مانند این است که خبری را به کسی بدهی که خود از همه چیز آگاه است.
بسی میگوئی ودیگر چه جوئی
کنون چون واصلی تا چند گوئی
هوش مصنوعی: خیلی می‌گویی و چه چیز دیگری می‌خواهی بگویی؟ حالا که چیز اصلی را معلوم کرده‌ای، تا کی باید ادامه دهی؟
بسی میگوئی و دُر میفشانی
حقیقت اندر این بحر معانی
هوش مصنوعی: شما بسیار صحبت می‌کنید و حرف‌های زیبا و ارزشمندی به زبان می‌آورید، اما حقیقت را در این دنیای وسیع معانی گم می‌کنید.
بسی میگوئی از وصل تجلّی
حقیقت دیدهٔ دیدار مولی
هوش مصنوعی: بسیار سخن می‌گویی دربارهٔ همراهی و روشنایی حقیقتی که در دیدار پروردگار حس می‌شود.
بسی میگوئی از اصل عیانت
بسی ماندست هم شرح و بیانت
هوش مصنوعی: بسیار می‌گویی که اصل وجود تو در جوهر حقیقت و ماهیت خودت مانده است و این موضوع هم به تفصیل توضیح داده شده است.
بسی میگوی از اصل شهنشاه
که دیدست این زمان همچون تو آگاه
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم دربارهٔ اصل و نسب پادشاه صحبت می‌کنند، چرا که در این زمان کسی را مانند تو آگاه و دانا نمی‌بینند.
بسی میگوئی از وصل نمودار
توئی بیشک یقین در کلّ اسرار
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از پیوند و ارتباط تو سخن می‌گویند، ولی قطعاً می‌دانم که در تمام رازها و اسرار تو وجود داری.
بسی میگوئی از وصل و تو وصلی
حقیقت تو چو بود بود اصلی
هوش مصنوعی: بسیار می‌گویی از وصالی که با آن وصلی، اما حقیقت تو همانند اصل و بنیاد است.
تو اصلی این زمان در کل اشیاء
درون جزو و کل پنهان و پیدا
هوش مصنوعی: تو در این زمان در همه چیز، چه در جزئیات و چه در کلیات، نهفته‌ای و معلوم.
تو اصلی لیک هر لحظه تو در اصل
یقین دیدار خود یابی تو در وصل
هوش مصنوعی: تو اصل و اساس هستی، اما در هر لحظه باید یقین پیدا کنی که دیدار خود را در پیوند با دیگران می‌بینی.
تو اصل ذاتی امّا این زمانت
حقیقت یافته عین مکانت
هوش مصنوعی: تو جوهر و ذات اصلی هستی، اما در این زمان، حقیقت تو به صورت عینی تجلی یافته است.
تو اصل ذاتی و موجود هستی
گهی دین داری و گه بت پرستی
هوش مصنوعی: تو ذات و وجود اصلی هستی که گاهی به دین و گاهی به بت‌پرستی گرایش پیدا می‌کنی.
تو اصل ذاتی امّا کعبهٔ دل
بدیدی و شدت مقصود حاصل
هوش مصنوعی: تو اصل وجودی و سرچشمهٔ حقیقتی، اما در عین حال به کعبهٔ دل و آرزوهایت رسیدی و هدف نهایی‌ات را به دست آوردی.
تو اصل ذاتی و اسرار جانی
حقیقت چون بدیدی جان جانی
هوش مصنوعی: تو خود حقیقت بالذات هستی و وقتی که به عمق اسرار وجود پی می‌بری، جان و روح واقعی خود را درک می‌کنی.
تو اصل ذاتی و دیدار داری
که چندینی بیان یار داری
هوش مصنوعی: تو ذات و جوهره‌ای داری که در ارتباط با یارت، احساسات و زیبایی‌های خاصی را تجربه می‌کنی.
تو اصل ذاتی و اسرار جانی
حقیقت چون بدیدی جان جانی
هوش مصنوعی: تو ذات حقیقی و رازهای وجود را می‌دانی، زمانی که حقیقت را شناختی، جان واقعی خودت را نیز درک کردی.
تو اصل ذاتی و دیدار داری
که چندینی بیان یار داری
هوش مصنوعی: تو ذات و ماهیت اصلی را داری و دیدار و ملاقات، به همین خاطر که تو اینقدر زیبایی و جذابیت داری.
تو اصل ذاتی وعین صفاتی
در اینجا یافته اعیان ذاتی
هوش مصنوعی: تو حقیقت واقعی و ذات اصلی هستی و در اینجا وجودهای واقعی و عینی را پیدا کرده‌ای.
تو اصل ذاتی و در سرّ بیچون
بسی دُرها فشاندی بیچه و چون
هوش مصنوعی: تو حقیقت اصلی و در عمق وجودت، به شکل بی‌نظیری گوهرهای زیادی را منتشر کرده‌ای.
تو اصل ذاتی و در کوْن گشتی
کنون اندر مکان آگاه گشتی
هوش مصنوعی: تو ذات اصلی و در این دنیا پرسه زدی، حالا در مکان فهم و آگاهی پیدا کردی.
تو اصل جانی و جانان جانها
ترا مکشوف شد عین العیانها
هوش مصنوعی: تو اصل و بنیاد جان‌ها هستی و برای آنها آشکار شده‌ای مانند چیزی که با چشم دیده می‌شود.
تو اصل ذاتی و واصل دراینجا
چنین اسرارها حاصل در اینجا
هوش مصنوعی: تو حقیقت اصلی هستی و در اینجا به اسرار و نکته‌های عمیق رسیده‌ای.
تو اصل ذات و ذات اندر تو موجود
حقیقت یافتی دیدار معبود
هوش مصنوعی: تو جوهر اصلی هستی و حقیقت وجود در درون تو به وضوح قابل مشاهده است.
تو اصل ذات و ذاتاندر تو پیدا
حقیقت روشنت شد جمله اشیا
هوش مصنوعی: تو خود حقیقت و جوهر هستی، و در وجود تو همه چیز روشن و نمایان شده است.
تو اصل ذات وذات اندر همه گم
همه چون قطره و تو بحر قلزم
هوش مصنوعی: تو حقیقتی هستی که در همه جا نهفته‌ای و همه موجودات مانند قطره‌هایی هستند که در برابر تو، دریا و عمق اقیانوس به شمار می‌آیند.
تو اصل ذات وذات اندر تو دیدار
تو هم پیدا شده هم ناپدیدار
هوش مصنوعی: تو خود اصل وجود هستی و در وجود تو، تماشا و بینش همواره حاضر است و همزمان غایب.
تو اصل ذات و ذات اندر تو جانست
تنت پیدا و جانت کل نهانست
هوش مصنوعی: تو اصل و بنیاد هستی، و در درون تو روح زندگی جاری است. بدن تو ظاهر است، اما جانت در عمق وجودت پنهان مانده است.
تو اصل ذات وذات اندر تو دل شد
حقیقت جان جانت جان و دل شد
هوش مصنوعی: تو اساس و بنای وجود هستی و درون تو، حقیقت و جوهر جانت تجلی یافته است. جان تو به مانند دل، مظهری از وجود اصلی و حقیقت عمیق توست.
تو اصل ذات و ذات تست اعیان
ز ذات تست چندین نصّ و برهان
هوش مصنوعی: تو اصل وجود و ماهیت هستی و موجودات دیگر از وجود تو نشأت می‌گیرند، در این زمینه دلایل و شواهد زیادی وجود دارد.
ز ذات تست چندین سرّ اسرار
که میآید جواهرها پدیدار
هوش مصنوعی: از وجود تو رازها و اسرار بسیاری نهفته است که باعث ظهور جواهرات و زیبایی‌ها می‌شود.
ز ذات تست چندین جوهر عشق
ترا امروز بیشک گوهر عشق
هوش مصنوعی: عشق تو می‌تواند به آسانی به خوبی‌های مختلفی تقسیم شود. امروز به روشنی می‌توان نشان داد که این عشق از کجا نشأت گرفته و چقدر ارزشمند است.
ز ذات تست چندین دُرّ و جوهر
که تو افشاندهٔ بیحدّ و بیمر
هوش مصنوعی: از وجود تو، جواهرات و ارزش‌های زیادی به وجود آمده که بی‌پایان و بی‌مرز در اطراف منتشر شده‌اند.
ز ذات تست چون جوهر فشاندی
نمودی اندر این سرها نماندی
هوش مصنوعی: از خودت مانند جوهری شکل و خوش‌رنگ بیرون آمدی و نشان دادی، اما در این سرها و وجودها باقی نماندی.
چه ذاتست اینکه داری کس ندارد
یکی پیداست پیش و پس ندارد
هوش مصنوعی: این متن به ماهیت و ویژگی‌های خاص یک چیز اشاره دارد که تنها و بی‌همتاست و هیچ مشابهی ندارد. در واقع، این چیز نه پیشینه‌ای دارد و نه آینده‌ای می‌توان برایش تصور کرد؛ به عبارت دیگر، وجودش از تمامی جهات منحصر به فرد است.
چه ذاتست اینکه داری کس ندیدست
کسی انجام نی خود کس شنیدست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که موجودی وجود دارد که هیچ‌کس مانند او را ندیده و هیچ‌کس نمی‌تواند به درستی او را توصیف کند. این نشان‌دهنده‌ی یکتایی و خاص بودن آن ذات است که فراتر از درک و تصور انسان‌هاست.
چه ذاتست اینکه گوهر بار آمد
بیانت خوشتر از هر بار آمد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که چه ویژگی‌ای دارد این گوهر باارزش که بیان آن به مراتب زیباتر و دلنشین‌تر از هر چیز دیگری است که ممکن است به ما ارائه شود.
چه ذاتست اینکه موجود یقین است
گهی کفر است و گاهی عین دین است
هوش مصنوعی: این موجود که ما به آن فکر می‌کنیم، حقیقتی است که همیشه واقعی به نظر می‌رسد؛ اما گاهی به نظر می‌رسد که با کفر و اعتقادات غیرمذهبی مرتبط است و گاهی نیز با ایمان و دین وابسته است.
چه ذاتست اینکه چون رخ مینماید
حقیقت بود خود خود میرباید
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی حقیقت یا واقعیت خود را نشان می‌دهد، تأثیر قوی و عمیقی بر روح و جان انسان گذاشته و او را به خود جذب می‌کند. به عبارت دیگر، زیبایی و حقیقت به گونه‌ای هستند که انسان را مسحور و مجذوب خود می‌کنند.
چه ذاتست اینکه یکی در یکی است
همه عطّار اینجا بیشکی است
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که جوهر و ماهیت هر چیزی در چیز دیگری تجلی یافته و نشان دهنده ارتباط عمیق میان موجودات است. به این ترتیب، هر موجودی با خود را در دیگری می‌تواند مشاهده کند و همه‌ی واقعه‌ها و افراد به نوعی به هم مرتبط‌اند.
در اینجا ذات من اندر صفاتم
حقیقت مانده در دیدار ذاتم
هوش مصنوعی: من در صفات و ویژگی‌هایم به حقیقت خویش نزدیک هستم و در ملاقات با ذات خود، به آن حقیقت پی برده‌ام.
در اینجا ذات من رازم ندیده
در او انجام آغازم ندیده
هوش مصنوعی: اینجا مفهوم واقعی من، که نه دیده‌ای و نه در آن شروع و پایانی را مشاهده کرده‌ای، وجود ندارد.