بخش ۳۵ - در خبر دادن سلطان العارفین بایزید فرماید
چنین گفتست اینجا بایزید او
که اندر عشق دیدست دید دید او
که من در عشق دل بودم طلبکار
نمیدیدم حقیقت دید دیدار
بسی در منزل جان راه کردم
که تا در دل عیان آگاه گردم
طلب میکردم اینجاگنج جانان
بسی اینجاکشیدم رنج جانان
بآخرچون رسیدم بر سر گنج
حقیقت بود بودم این همه رنج
چودیده خویشتن گردیده بودم
حقیقت نور کل در دیده بودم
حقیقت دیده بُد چون دیدم او را
ز حُسن ظاهرش بگزیدم او را
بنور دیده دیدم عین هستی
چه پیش و پس چه بالا و چه پستی
بنوردیده دیدم جمله اشیاء
عیان بد جملگی در دیده او را
بنور دیده دیدم نور خورشید
حقیقت مشتری و ماه و ناهید
بنور دیده دیدم جمله انجم
که اندر دیده بُد چون قطرهٔ گم
بنور دیده دیدم راز اینجا
یقین انجام و هم آغاز اینجا
بنور دیده دیدم نور تابان
که میشد برفلک هر دم شتابان
بنور دیده دیدم عرش و افلاک
همه گردان شده بر کرهٔ خاک
بنور دیده دیدم تخت و کرسی
که نور دیده دانم نور قدسی
بنور دیده دیدم در قلم لوح
ز نور دیده دیدم بیشکی روح
بنور دیده دیدم آتش و باد
که اندر دیده بُد آنکه شدم شاد
بنور دیده دیدم آب با خاکر
که نوردیده دیدم صنع آن پاک
بنور دیده دیدم هر نباتی
که رسته زاده از وی مر نباتی
بنور دیده دیدم کوه و دریا
حقیقت خوش بدیدم عین الّا
بنور دیده دیدم دید دنیا
حقیقت نیز هم توحید مولا
بنور دیده اینجا ذات دیدم
یقین مر جملهٔ ذرّات دیدم
بنور دیده دیدم هرچه بُد آن
حقیقت بی نشان و با نشان آن
بنور دیده دیدم من سراسر
حقیقت هرچه اینجا ساخت داور
ز دیده هر که اینجا راز بیند
یقین اعیان کل را باز بیند
ز نور دیده اینجا میتوان یافت
حقیقت اندر اینجا جان جان یافت
ز نور دیده گرواصل شوی هان
حیقت هم در او یابی تو جانان
زهی خورشید بر چرخ برین تو
که هستی اندر اینجا پیش بین تو
ندیدی خویشتن را زان تو یکتا
حقیقت هستی اندر جمله یکتا
ندیدی خویشتن را در حقیقت
همان آمد از آن تو بدیدت
تو دیداری از آنت دیده خوانند
درون جزو و کل گردیده دانند
تو دیداری از آن بیچون نمودی
که درخود قبّهٔ گردون بدیدی
تو دیداری از آنی عین دیدار
که از تو جملگی آمد پدیدار
تو دیداری از آن اندر همه نور
توئی اینجایگه در جمله مشهور
تو دیداری تمامت سالکانی
نمودار عیان واصلانی
تو دیداری از آن خورشید بودی
که سرتاسر ز نور خود نمودی
تو دیداری از آنی در جهان فاش
درونت را عیان دیدیم نقّاش
تو دیداری از آن نور تجلّی
عیان در تست کل دیدار مولی
تو دیداری از آن بود الهی
که اینجاگه تو مقصود الهی
تو دیداری از آن در روشنائی
تو داری این زمان دید خدائی
تو دیداری و هستی راز دیده
که خویشی هم حقیقت باز دیده
تو دیداری که درجمله یقینی
حقیقت جملگی اینجا تو بینی
بتو پیداست اینجا جسم و جانم
ز تو شد در عیان عین العیانم
بتو پیداست اسرار جهان کل
حقیقت بیشکی کون و مکان کل
بتو پیداست ای خورشید جانها
توئی اینجایگه امّید جانها
بتو پیداست ای خورشید اعلی
که دیداری تو از نور تجلّی
بتو پیداست ای خورشید انور
حقیقت مهر و ماه و بود اختر
بتو پیداست اندر تو نهانست
که دیدار تو اینجا جان جانست
زهی دیدار تو جان کرده روشن
فتاده نور تو در هفت گلشن
تمامت دیدهٔ گردیدهٔ تو
از آن اینجای صاحب دیدهٔ تو
حقیقت دیدهٔ کون و مکانت
کنون افتادهٔ در این مکانت
مکانت روشنست از نور خودبین
حقیقت نور خود در نور خودبین
مکانت روشن و دیدار تو دوست
حقیقت جملگی اسرارت از اوست
مکانت روشن و اعیان تو بودی
در این نقش فنا دائم تو بودی
در این نقش فنائی این دم اظهار
ز تو اسرار کل اینجا پدیدار
در این نقش فنائی این زمان تو
گذشته از همه کون و مکان تو
مکان و کون اینجا سیرداری
حقیقت بت درون دیر داری
مکان و کون درتو هست موجود
تو داری در عیان دیدار معبود
مکان و کون دیدار تو آمد
حقیقت چرخ پرگار تو آمد
بتو پیداست عقل و جان و ادراک
تو خورشیدی فتاده در سوی خاک
بتو پیداست وز تو راز بینم
ز تو هر چیز در خود باز بینم
بتو پیداست اینجاگاه جانم
توئی اینجا نشان بی نشانم
بتو پیداست اینجا بود عطّار
حقیقت هم توئی مقصود عطّار
درون دیدهٔ و راز گفتی
حقیقت شرح دید باز گفتی
درون دیدهٔ در جمله موجود
حقیقت دیدهٔ ودیده مقصود
بتو عطّار اینجاگه نموداست
که درتو دید پاک اللّه بود است
صفات دیده اینجا اینچنین است
که اندر خویشتن او جمله بین است
صفات دیده ای عطّار کردی
مر او را سرّ کل دیدار کردی
صفات دیده کردی آشکاره
کز او دار یتو در عالم نظاره
صفات دیده موجود است در ذات
حقیقت نقش بسته جمله ذرات
صفات دیده اینجا مصطفی یافت
در آن دید حقیقت کل خدا یافت
صفات دیدهٔ خودبین در اینجا
بنور ذات کل در جزو پیدا
عجائب جوهر یبی منتهایست
که در دیده نمودار بقایست
سخن از دیده میگوئیم اینجا
وصال دیده میجوئیم اینجا
سخن از دیده گفتم تا بدانی
سخن ازدیده گو گر کاردانی
سخن از دیده گفتستم یقین من
ز دیده آمدستم پیش بین من
سخن از دیده گفتم پیش هرکس
تو نیز از دیده بشنو کین ترا بس
سخن از دیده گوی و عین دیدار
ز دیده هر معانی را پدید آر
سخن از دیده گوی و عین توحید
مگو نادیده جانا سرّ تقلید
سخن از دیده گو اینجایگه باز
چو دیدی از درون دیدهات راز
سخن از دیده گوی ای مرد اسرار
سخن از دیده گوئی سرّ اسرار
سخن از دیده گوی و دیده کن باز
حقیقت گفتن بیهوده انداز
سخن از دیده گوی اینجا حقیقت
اگر بیناست اینجا دید دیدت
سخن از دیده گو اینجا یقین تو
هم از دیده شنو مر راز بین تو
سخن از دیده چون بسیار گفتم
حقیقت جملگی با یار گفتم
سخن از دیده گفتم در لقا من
نمودم پیش هرکس رازها من
سخن از دیده خواهم گفت دیگر
زهیلاجت شود این سر میسّر
سخن از دیده خواهم گفت اینجا
دُرِ اسرار خواهم سُفت اینجا
سخن از دیده اینجا باز گویم
حقیقت جملگی از راز گویم
سخن از دیده شد اینجا عیانم
در اینجا بنگری شرح و بیانم
در اینجا راز کل پیداست آخر
حقیقت ذات کل اینجاست آخر
در اینجا جملگی وصلست پیدا
ترا تحقیق در اصل است پیدا
در اینجا راز بیچون بازیابی
ز گنجشک خودت شهباز یابی
دگر آرایشی بودآن در اینجا
حقیقت جزو و کل خود دان دراینجا
حقیقت چون سخن از دیده گفتم
نه ازتقلید وز نادیده گفتم
حقیقت چون سخن از دیده شد باز
مراد کل در اینجا دیده شد باز
بچشم دل جمال دوست دیدم
چنان کآنجا جمال اوست دیدم
بچشم جان جمال یار در دید
حقیقت دیدهام در اصل توحید
بچشم صورت و دل هر دو پیداست
جمال جان و جانانم هویداست
بچشم صورت و دل در مکانم
گذشته من ز کوْن اندر مکانم
بچشم جان و دل اینجا بدیدم
جمال ذات بی همتا بدیدم
بچشم جان و دل واصل شدم من
حقیقت جان جان حاصل شدم من
بچشم جان و دل در چشم صورت
توانی یافت در هر سه حضورت
چو هر سه با هم اندر داخل هم
حقیقت در یکی هم واصل هم
چو هر سه در یکی دیدار دارند
حقیقت هر سه بود یار دارند
چو هر سه در یکی اعیان رازند
حقیقت هر سه اینجا دیده بازند
چو هر سه در یکی موجود بودند
در آخر هر سه در یکی نمودند
چو هر سه در یکی موجود ذاتند
حقیقت هر سه اعیان صفاتند
چو هر سه در یکی اسرار دیدند
در اینجا راز اعیان باز دیدند
چو هر سه در یکی دیدند دلدار
کنون هستنداز اعیان خبردار
از آن جوهر حقیقت بازدانند
سوی جوهر ره خود باز دانند
از آن جوهر گر اینجا آگهی تو
خبرداری وگرنه ابلهی تو
از آن جوهر که اینجا دیدهٔ باز
حقیقت نی ز کس بشنیدهٔ باز
نظر کن هر سه جوهر خویشتن بین
مر این هر سه درون جان و تن بین
ترا این هر سه جوهر در نمودست
حقیقت هر سه اعیان وجودست
ترا این هر سه جوهر بایدت دید
که ایشانند در اعیان توحید
ترا این هر سه جوهر هست موصوف
وز ایشان رازها اینجاست مکشوف
ترا این هر سه جوهر گر بدانی
تو باشی صاحب راز معانی
ترا این هر سه جوهر نور ذاتند
که بنموده رخت اندر صفاتند
ترا این هر سه جوهر هست بر حق
حقیقت دیده دیدارست مطلق
بدین هر سه تو داری روشنائی
توانی یافت اعیان خدائی
بدین هر سه جمال یار بینی
در اینجاگه جلال یار بینی
بدین هر سه بیابی در صفاتت
حقیقت درجهان اعیانِ ذاتت
بدین هر سه بیابی راز بیچون
در اینجاگه عیان هفت گردون
بدین هر سه حقیقت شد نمودار
از این هر سه عیان شد دید دیدار
بدین هر سه شدم واصل حقیقت
ازاین هر سه عیان شد دید دیدت
بدین هر سه منم کل راز دیده
جمال یار در خود باز دیده
بدین هر سه اگر ره میبری تو
سزد گر جز که ایشان بنگری تو
بدیشان بیشکی دیدار یابی
در ایشان کل عیان دلدار یابی
بدیشان بنگر و دیدار خود بین
در ایشان جملگی اسرار خودبین
بدیشانست قائم ذات موجود
که ایشانند اینجا جوهر بود
اگر ایشان نبودی در دوعالم
کجا پیدا شدی دیدار آدم
اگر ایشان نبودی در حقیقت
که دانستی یقین سرّ شریعت
گر ایشان اندر این عالم نبودی
وجود عالم و آدم نبودی
حقیقت عشق از ایشانم عیانست
اگرچه هر سه اینجا جان جانست
حقیقت عشق از ایشان میشناسم
از ایشان من ابا شکر و سپاسم
حقیقت عشق موجودست از ایشان
که ایشانند دائم رازبینان
چو ایاشن صاحب رازند دریاب
هم از ایشان از ایشان کل خبر یاب
چو ایشان صاحب اسرار جهانند
حقیقت در عیان کل عیانند
عیان هر سه را بین و بقا شو
وز ایشان آخر اینجا کدخدا شو
عیان هر سه را بین بنگرت راز
از این هر سه عیان انجام و آغاز
عیان هر سه بین تا راز بینی
وز ایشان جمله اشیا بازبینی
عیان هر سه اینجا مصطفی دید
در ایشان بیشکی آنجا لقا دید
عیان هر سه اینجا مرتضی نیز
حقیقت یافت در اسرار هرچیز
عیان هر سه را بین و لقا شو
در ایشان آخر اینجا کدخدا شو
عیان هر سه در ایشانست پیدا
حقیقت درتو آن پیداست پیدا
عیان هر سه اینجا در درونست
دواَت دراندرون یکی برونست
حققت اندرون مر ذات بیند
برون بیشک همه ذرّات بیند
حقیقت آنچه کلّ اندرونند
یقین میدان که درتو رهنمونند
حقیقت ظاهرت ظاهر نماید
از آن هم باطنت قادر نماید
از آنِ ظاهرت عین صفاتست
وزان باطنت دیدار ذاتست
از آنِ ظاهرت موجود جسمست
از آن اینجایگه مر بود اسمست
از آنِ باطنت دید الهست
حقیقت هر دو توحید اله است
از آنِ باطنت بنماید اینجا
در تحقیق میبگشاید اینجا
از آنِ باطنت بشناس و حق یاب
که خورشیدند از حق حق بحق یاب
از آنِ باطنت گر رهبری تو
حقیقت ذات کل را بنگری تو
از آنِ ظاهرت اشیا نماید
ترا اشیا یقین پیدا نماید
از آنِ ظاهرت بنگر که غالب
شوی آخر چو هستی مر تو طالب
در اوّل ظاهرت گردد صفاتت
در آخر بازیابی عین ذاتت
حقیقت مصطفی را سر نمودار
ز باطن شد حقیقت کل پدیدار
در آخر ظاهرش در خواست از حق
که تا ظاهر بیابد راز مطلق
بحق گفتا که اشیاام تو بنما
در اینجا راز پیداام تو بنما
حقیقت چون ز باطن کاردان شد
عیان ظاهرش آخر عیان شد
حقیقت شرح آن از جسم و جان بین
همه در خویشتن بیشک عیان بین
ولکین این بیان را شرح گویم
در آن هیلاج کانجا راز گویم
حقیقت شرح هیلاجم چنان است
که شرح کل در اینجاگه عیانست
یقین عین اشیا را از آن یاب
درون را در یقین راز نهان یاب
اگر با دیدهٔ اشیا تو بنگر
ز پنهانی مگو پیدا تو بنگر
چه خواهی دید از پنهان که بودست
نظر کن سرّ اشیا کان نموداست
حقیقت جوهری خوش آفرینش
ترا اینجایگه در نور بینش
حقیقت جوهری خوب و لطیفست
حقیقت هم ثقیل و هم خفیفست
بیانی دیگر است این سرّ اسرار
ز هیلاجت کنم اینجا بدیدار
ز این جوهر که نام آمد صفاتش
از این پیداست مر اعیان ذاتش
ازاین جوهر بیابی کام اینجا
یقین آغازت و انجام اینجا
از این جوهر نمودت جسم در دید
که این جوهر عیان آمد ز توحید
از این جوهر نظام عالم آمد
صفاتش جمله عین آدم آمد
از این جوهر عیان شد هر چه بنمود
حقیقت این ز ذاتِ کل عیان بود
از این جوهر عیان شد جوهر ذات
از این جوهر نمودارست ذرّات
از این جوهر ببین تابنده اختر
حقیقت هر شبی اعیانست جوهر
از این جوهر ببین تابنده خورشید
حقیقت مشتری و عین ناهید
از این جوهر نظر کن جوهر ماه
که میتابد ز اعیان بهر او ماه
بسی اسرارها یابی از این باز
اگرداری یقین چشم یقین باز
ترا چشم یقین میباید ای دوست
که تا یابی که این جوهرهم از اوست
ترا چشم یقین میابد اینجا
که تا چشم دلت بگشاید اینجا
ترا چشم یقین میباید ای دل
که مقصودست بیشک جمله حاصل
ترا چشم یقین امروز بازست
نشیبی این زمان وقت فراز است
ترا چشم یقین ازدید دیدست
کز آن اسرار جزو و کل بدیدست
ترا چشم یقین پیداست بنگر
حقیقت ذات بیهمتاست بنگر
اگر امروز یابی از یقین تو
حقیقت دانم اینجا پیش بین تو
اگر امروز یابی آنچه جوئی
حقیقت چون بدانی خود تو اوئی
اگر امروز چشم دل کنی باز
بیابی از صفات انجام وآغاز
اگر امروز چشم جان بیابی
حقیقت ذات از اعیان بیابی
ترا چون چشم جان اینجا یقین است
حقیقت در همه عین الیقین است
وگر مر چشم دلت امروز بازست
حقیقت او در اینجا عین رازست
وگر چشم صورت هست دیدار
حقیقت شرح گفتستم ترا یار
یقین از چشم جان مقصود ذاتست
دگر از چشم دل دید صفاتست
حقیقت چشم صورت آفرینش
یقین چندی همی بیند ز بینش
حقیقت هر سه در هم راز دانند
حقیقت چون ببینی باز دانند
ولی چشم یقین از جوهر کل
یقین دیدار ذاتست از دَرِ کُل
حقیقت آنست گر تو باز دانی
بدان دیدار سر را باز دانی
کسی کو را در اینجاگه حضور است
سراپایش حقیقت غرق نورست
حضور خود طلب گر راز دانی
که از عین حضور اینها بدانی
حضور از ذات دان ای مرد عاشق
اگر هستی در اینجاگه تو صادق
حضوری را طلب کن آخر کار
که آید از حضورت آن بدیدار
حضورت را طلب در زندگانی
که از اینجا بیابی هر معانی
حضوری را طلب در طاعت خویش
که تا یابی در آن سر راحت خویش
حضوری را طلب در صبحگاهی
که تا یابی در آن سرّ الهی
ضوری را طلب در وقت آن دم
که مکشوفت شود اسرار عالم
حضور جان ودل اندر سحرگاه
ترا بنماید اینجا بیشکی شاه
حضور جان ودل آن وقت یابی
اگر از دل سوی طاعت شتابی
حضور طاعت اینجاگاه دریاب
ز طاعت در بر جانان نظر یاب
حضور طاعت اینجاگاه مردان
یقین دیدند اینجا جان جانان
حضور طاعت از ذاتست پیدا
از آن اعیان ذرّاتست اینجا
بطاعت کوش و پیش آور حضوری
که تا یابی در اینجاگه حضوری
بطاعت کوش اندر زندگانی
نماز صبح کن گر کاردانی
بطاعت یاب جانان را تو در راز
که چشم جانت از طاعت شود باز
بطاعت خوی کن مانند منصور
که تا حقت شود اینجای مشهور
بطاعت خوی کن چون انبیا تو
که از طاعت بیابی مر لقا تو
بطاعت خوی کن تا آخر کار
براندازد حجابت را بیکبار
بطاعت راحت جان بازیابی
در اینجا تو عیان راز یابی
بطاعت جمله مردان راز دیدند
جمال جان ز طاعت باز دیدند
ز طاعت آفرینش رخ نماید
ترا آن عین بینش رخ نماید
ز طاعت انبیا بردند کل گوی
ز طاعت هر سخن از راز کل گوی
ز طاعت انبیا اسرار دیدند
در آخر جملگی دیدار دیدند
بطاعت انبیا اینجا عیانند
که ایشان پیشوایان جهانند
هر آنکو طاعت مولی کند او
چو مردان پشت بر دنیا کند او
شود او را عیان دیدار کل فاش
بطاعت یابد اینجا دید نقّاش
از اوّل در صفا باشی همیشه
اگر طاعت کنی ای مرد پیشه
از اوّل در صفای طاعت آویز
ز خوفت در گذر در راحت آویز
از اوّل در وضو میدان تو اسرار
که اینجا از چه خواهی کرد این کار
حقیقت میشودهر نفس کل پاک
از اوّل تا بدانی عین دل پاک
وگر چون آب آری در دهان تو
مگردان ذکر او جز بر زبان تو
زبانت را حقیقت نطق اللّه
شوی بیشک تو از اسرار آگاه
ز تو برخیزد آن عین نجاست
حقیقت پاک گردانی حواست
وگر چون دست شوئی راز میگوی
پس آنگه دست ازدنیا فروشوی
وگر چون آب آری سوی بینی
یقین مر ذات از هر سوی بینی
در آن دم باشدت ز آندم فراغت
رسانی آب مر سوی دماغت
حقیقت بوی جان اندر مشامت
رسد روشن کند مرجان بجامت
چوآب آید همی سوی رخانت
نماید روی بیشک جان جانت
بگردان روی جان از سوی دنیا
مبین تو هیچ ز دیدار مولا
وگر چون هر دودست ای دوست شوئی
یقین میدان که جمله دید اوئی
حقیقت دوست را ازدست مگذار
دو روزی دست او فرصت نگهدار
که اندردست خود یابی سراسر
برایشان دست چون یابی سراسر
وگر چون آب در پیشانی آری
یقین میدان که آن دم راز داری
چو پیشانی کنی از آب او تر
ترا این سر بود هر بار خوشتر
حقیقت پیش بینی پیش گیری
بمانی زنده دل هرگز نمیری
همه در پیش بینی آن زمان باز
حقیقت در سرت انجام و آغاز
بیابی سرّ پیشان آخر ای دوست
برون آئی مثال مغز از پوست
وگر چون می بشوئی مر قدم تو
بیابی در عیان سرّ قدم تو
نهی آنگه قدم در کوی دلدار
شوی آنگه ز راز او خبردار
قدم در راه جانان نه دمی تو
فرو باران ز شوقت شبنمی تو
قدم در کوی جانان نه بتحقیق
که تا یابی در اینجاگاه توفیق
قدم در کوی جانان نه در اینجا
که تادر آن وضو باشی تو یکتا
قدم در کوی جانان نه حقیقت
چنان بسیار در راه شریعت
قدم در کوی جانان نه یقین تو
که تا یابی عیان عین الیقین تو
قدم در کوی جانان نه در اسرار
که تا باشی از این معنی خبردار
قدم چون در ره جانان نهادی
حقیقت درد آندم برگشادی
قدم را اینچنین نه اندر این کوی
که تا یکی از آن یابی ز هر سوی
وگر چون در سجود دوست آئی
حقیقت مغز جان بی پوست آئی
چنان باید چو آئی در نمازت
دَرِ اسرار باشد جمله بازت
در اسرار این دم باز بینی
حقیقت اندر آندم راز بینی
چنان باید چو تو تکبیر بستی
یقین ازدام زرق و مکر رستی
چو گفتی آن زمان اللّه و اکبر
درون خویشتن اللّه بنگر
چو گفتی آن زمان اللّه از جان
درون بینی حقیقت راز پنهان
چو گفتی آن زمان اللّه از دید
یکی بینی در آندم عین توحید
چو گفتی آن زمان اللّه در راز
حقیقت ذات کل بینی زخود باز
چو گفتی آن زمان اللّه ناگاه
درون خویشتن بینی رخ شاه
حضورت آن زمان حاصل نماید
دل و جانت از آن واصل نماید
حضورت آن زمان باشد عیانی
که آندم هم عیان و هم نهانی
حضور آندم بود مردان عالم
که حق زان میتوانی یافت آندم
حضور آندم بود گردی تو واصل
همه مقصود از این آید بحاصل
حضور آندم توان دم باشد ای جان
که ذات کل بود در دید جانان
طبیعت آندم از خود دور گردان
سراپایت بکلّی نور گردان
طبیعت آندم ازخود دورانداز
دل و جان در بر آن نور انداز
سجود دوست کن اندر حضورت
نظر کن جان و دل در غرق نورت
سجود دوست کن اندر سجودت
حقیقت یاب کل اعیان بودت
مباش آندم دلا غافل در اسرار
نظر در سوی هر چیزی تو بگمار
درونت پاک دار و با صفا باش
در آن لحظه تو دیدار خدا باش
درونت پاک دار آن لحظه در جان
که درجانت نماید روی جانان
حقیقت سجدهٔ حق میکنی باز
حقیقت باشی آندم صاحب راز
چو حق درجان و اندر جانست موجود
حقیقت میکنی سجده ز معبود
حقیقت سجده پیش او چو کردی
حقیقت از همه آزاد و فردی
حقیقت سجدهٔ جانان کن اینجا
دلت چون مهر و مه رخشان کن اینجا
تو سجده سجدهٔ او میکنی دوست
حقیقت جسم و جان وجملگی اوست
چو کردی سجده پیش یار اینجا
شدی کل صاحب اسرار اینجا
چو کردی سجده پیش او حقیقت
شدی اینجا مصفّی از طبیعت
چو کردی سجده صافی گشتی از خویش
حجاب جسم و جان بردار از پیش
درون را با برون گردان مصفّا
برای اسم و گم شو در مسمّا
درون را با برون کن غرق در نور
که تا باشی بکل نورٌ علی نور
درون خویش اندر سوی حضرت
یقین دریاب وانگه رو بقربت
بخواه از حق تعالی او یقینت
از او میخواه در عین الیقینت
بجز او هیچ ازو اینجا مجو تو
بجز دیدار او یاری مجو تو
از او او خواه اینجا در حقیقت
که تا پیدا نماید دید دیدت
از او او بین حقیقت آشکاره
هم از وی هم بدو میکن نظاره
از او او بین که بود تو یقین اوست
حقیقت هرچه بینی مغز با پوست
از او او بین که ذاتش هست موجود
ترا دیدار او چون هست مقصود
از او او بین که سرتاپایت اینجا
حقیقت اوستی هستی تو یکتا
از او او بین اگر تو راز دانی
که او در خویشتن می بازدانی
از او او بین که او آمد وجودت
نمود خویش در صورت نمودت
از او او بین اگر هستی تو آگاه
که دیدار تو آمد حضرت شاه
تو او در خود نگر اینجا حقیقت
درون تست پیدا دید دیدت
تو اوئی او تو نادانی در اسرار
کنون از سرّ کل اینجا خبردار
حقیقت اوّل و آخر تو باشی
یقین مر باطن و ظاهر تو باشی
سجود خویش کردی در عیان باز
تو اینجایگه در انجام و آغاز
بتو پیداست اینجا هرچه دیدی
خدائی این زمان در دید دیدی
حقیقت گوئی وهم در مکانی
یکی اندر یکی و جان جانی
از اوّل تا بآخر در تو موجود
حقیقت کل توئی اسرار معبود
در اوّل تا بآخر ذات پاکی
نه نار و باد و نی از آب و خاکی
حقیقت در خدائی خدا تو
ز یکتائی خود هستی لقا تو
تومنصوری دوئی اینجا نداری
حقیقت بود خود را پایداری
بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید: یکی گفتست از پیران اسراربخش ۳۶ - در اصل ذات فرماید: کنون عطّار گفتی جوهر ذات
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنین گفتست اینجا بایزید او
که اندر عشق دیدست دید دید او
هوش مصنوعی: بایزید گفته است که کسی که در عشق تجربه کرده، میتواند به درک عمیقتری از آنچه عشق واقعا هست، برسد.
که من در عشق دل بودم طلبکار
نمیدیدم حقیقت دید دیدار
هوش مصنوعی: من در عشق، شوق و خواستههایم را در دل داشتم و هیچوقت حقیقت را نمیدیدم، تنها چهرهی معشوق را میدیدم.
بسی در منزل جان راه کردم
که تا در دل عیان آگاه گردم
هوش مصنوعی: اکثر اوقات در دلم و درون خودم سیر و سفر کردم تا بتوانم به حقیقتی روشنی دست پیدا کنم.
طلب میکردم اینجاگنج جانان
بسی اینجاکشیدم رنج جانان
هوش مصنوعی: من برای رسیدن به دوست و گنج او در اینجا بسیار تلاش کردهام و در این مسیر سختیهای زیادی را هم تحمل کردهام.
بآخرچون رسیدم بر سر گنج
حقیقت بود بودم این همه رنج
هوش مصنوعی: در نهایت که به حقیقت و گنج واقعی رسیدم، متوجه شدم که همهی این سختیها و زحمات بیهوده نبودهاند.
چودیده خویشتن گردیده بودم
حقیقت نور کل در دیده بودم
هوش مصنوعی: وقتی به درون خود نگاه کردم و خودم را شناختم، حقیقتی را دیدم که نور کلی در چشمانم بوده است.
حقیقت دیده بُد چون دیدم او را
ز حُسن ظاهرش بگزیدم او را
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت را دیدم، به خاطر زیبایی ظاهریاش او را انتخاب کردم.
بنور دیده دیدم عین هستی
چه پیش و پس چه بالا و چه پستی
هوش مصنوعی: با چشم دل حقیقت وجود را مشاهده کردم؛ هم در جلو و هم در عقب، هم بالاتر و هم پایینتر.
بنوردیده دیدم جمله اشیاء
عیان بد جملگی در دیده او را
هوش مصنوعی: در برابر چشم او، همه چیز را به وضوح مشاهده کردم. همه چیز به وضوح در نظر او بود.
بنور دیده دیدم نور خورشید
حقیقت مشتری و ماه و ناهید
هوش مصنوعی: با چشمان خود، نور خورشید را مشاهده کردم که حقیقت سیارههای مشتری، ماه و ناهید را به روشنی مینمایاند.
بنور دیده دیدم جمله انجم
که اندر دیده بُد چون قطرهٔ گم
هوش مصنوعی: با چشم خود، همهٔ ستارهها را دیدم که در واقع، مانند قطرهای گم شده در دریا بودند.
بنور دیده دیدم راز اینجا
یقین انجام و هم آغاز اینجا
هوش مصنوعی: با چشم دل خود، راز اینجا را درک کردم؛ اینجا آغاز و پایان همه چیز به وضوح نمایان است.
بنور دیده دیدم نور تابان
که میشد برفلک هر دم شتابان
هوش مصنوعی: با چشمانم نوری درخشان را دیدم که هر لحظه با شتاب بر آسمان میتابید.
بنور دیده دیدم عرش و افلاک
همه گردان شده بر کرهٔ خاک
هوش مصنوعی: با چشم نورانیام، تمام آسمانها و عرش را مشاهده کردم که همه بر روی کره زمین در حال چرخش هستند.
بنور دیده دیدم تخت و کرسی
که نور دیده دانم نور قدسی
هوش مصنوعی: با چشمانم تخت و جایگاهی را دیدم که میدانم نوری الهی و مقدس دارد.
بنور دیده دیدم در قلم لوح
ز نور دیده دیدم بیشکی روح
هوش مصنوعی: با دیدگانم نوری را مشاهده کردم که در لوح نوشته شده است و از آن نور، روحی را دیدم.
بنور دیده دیدم آتش و باد
که اندر دیده بُد آنکه شدم شاد
هوش مصنوعی: با چشم خود آتش و باد را دیدم، و دیدم کسی که در آن حال باعث شادی من شد.
بنور دیده دیدم آب با خاکر
که نوردیده دیدم صنع آن پاک
هوش مصنوعی: با چشمانم دیدم که آب و خاک، به هم آمیختهاند و در این آمیختگی، خالق آن مخلوق پاک را مشاهده کردم.
بنور دیده دیدم هر نباتی
که رسته زاده از وی مر نباتی
هوش مصنوعی: با چشم بصیرت خود، هر گیاهی را که میبینم، میدانم که از همان خاک و محیطی که در آن رشد کرده، متولد شده است.
بنور دیده دیدم کوه و دریا
حقیقت خوش بدیدم عین الّا
هوش مصنوعی: با چشمانم کوه و دریا را دیدم و حقیقتی را که بسیار زیبا بود، به روشنی مشاهده کردم.
بنور دیده دیدم دید دنیا
حقیقت نیز هم توحید مولا
هوش مصنوعی: با نور چشمانم، حقیقت جهان را دیدم و فهمیدم که در آن، تنها توحید خداوند وجود دارد.
بنور دیده اینجا ذات دیدم
یقین مر جملهٔ ذرّات دیدم
هوش مصنوعی: به نور چشمهایم اینجا حقیقتی را دیدم که باعث شد همهٔ ذرات عالم را احساس کنم و درک کنم.
بنور دیده دیدم هرچه بُد آن
حقیقت بی نشان و با نشان آن
هوش مصنوعی: با چشم جان خود هر آنچه را که حقیقت داشت و بینشان بود، مشاهده کردم و نیز آنچه با نشانهای ظاهر شده بود.
بنور دیده دیدم من سراسر
حقیقت هرچه اینجا ساخت داور
هوش مصنوعی: با چشمان خود حقیقت را بهطور کامل مشاهده کردم، هر چیزی که در اینجا ساخته شده، از طرف داور است.
ز دیده هر که اینجا راز بیند
یقین اعیان کل را باز بیند
هوش مصنوعی: هر که از دیدگاه خود نگریسته است، بازیافتن حقیقت را در تمام موجودات مشاهده میکند.
ز نور دیده اینجا میتوان یافت
حقیقت اندر اینجا جان جان یافت
هوش مصنوعی: از روشنایی دیدگان میتوان حقیقت را در اینجا پیدا کرد و جان را در اینجا بهدست آورد.
ز نور دیده گرواصل شوی هان
حیقت هم در او یابی تو جانان
هوش مصنوعی: اگر از نور چشم خود دور شوی، حتماً حقیقت را در او مییابی، ای محبوب.
زهی خورشید بر چرخ برین تو
که هستی اندر اینجا پیش بین تو
هوش مصنوعی: ای خورشید روشن که در آسمان میدرخشی، تو که در اینجا در برابر چشمان ما حاضر هستی!
ندیدی خویشتن را زان تو یکتا
حقیقت هستی اندر جمله یکتا
هوش مصنوعی: تو هرگز خود را ندیدهای، در حالی که تو حقیقتی یکتا هستی و در میان همهی یکتاییها، تنها یک حقیقت وجود دارد.
ندیدی خویشتن را در حقیقت
همان آمد از آن تو بدیدت
هوش مصنوعی: آیا ندیدهای که واقعاً خودت را چگونه میبینی؟ در واقع، آنچه که میبینی، به خاطر وجود توست.
تو دیداری از آنت دیده خوانند
درون جزو و کل گردیده دانند
هوش مصنوعی: در این بیت گفته میشود که تو به دیدن فقط جنبههای سطحی چیزها عادت کردهای، اما اگر به عمق آنها نگاهی بیندازی، میتوانی رابطه بین اجزای مختلف و کل آن چیز را درک نکنی.
تو دیداری از آن بیچون نمودی
که درخود قبّهٔ گردون بدیدی
هوش مصنوعی: تو مشاهده کردی که چقدر بینظیر و شگفتانگیز است، همانطور که در درون خودت عظمت و زیبایی آسمان را دیدی.
تو دیداری از آنی عین دیدار
که از تو جملگی آمد پدیدار
هوش مصنوعی: تو درک و مشاهدهای داری که همانند دیدار دیگری است که از تو به وجود آمده و نمایان گشته است.
تو دیداری از آن اندر همه نور
توئی اینجایگه در جمله مشهور
هوش مصنوعی: تو در نظر همه، نور و روشنی هستی و در این مکان معروف، تو جلوهگاه آن نور هستی.
تو دیداری تمامت سالکانی
نمودار عیان واصلانی
هوش مصنوعی: تو در دیدهات همهی مسافرانی را میبینی که به روشنی به مقصد رسیدهاند و حقیقت را درک کردهاند.
تو دیداری از آن خورشید بودی
که سرتاسر ز نور خود نمودی
هوش مصنوعی: تو عکسی از آن خورشید هستی که با نور خود همه جا را روشن کردهای.
تو دیداری از آنی در جهان فاش
درونت را عیان دیدیم نقّاش
هوش مصنوعی: تو به حقیقتی در جهان دست یافتهای و درونت را به وضوح میتوانیم ببینیم، مانند نقاشی که تصویر را به عیان ترسیم میکند.
تو دیداری از آن نور تجلّی
عیان در تست کل دیدار مولی
هوش مصنوعی: شما نوری را مشاهده کردهاید که به وضوح در وجود شما نمایان است و این نور نشانهی حضور معشوق است.
تو دیداری از آن بود الهی
که اینجاگه تو مقصود الهی
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به این دارد که آنچه تو مشاهده کردهای، از نوعی الهام و ارشاد الهی است، به گونهای که این مکان، مقصد و هدفی الهی برای تو به شمار میرود.
تو دیداری از آن در روشنائی
تو داری این زمان دید خدائی
هوش مصنوعی: تو اکنون بیداری و در روشنایی خود، وجود خدا را تجربه میکنی.
تو دیداری و هستی راز دیده
که خویشی هم حقیقت باز دیده
هوش مصنوعی: تو میبینی و به خوبی میدانی که نگاه تو خود نشاندهندهی حقیقت است.
تو دیداری که درجمله یقینی
حقیقت جملگی اینجا تو بینی
هوش مصنوعی: شما به وضوح میبینید که در اینجا همه چیز به وضوح نشاندهنده حقیقت است.
بتو پیداست اینجا جسم و جانم
ز تو شد در عیان عین العیانم
هوش مصنوعی: تو میتوانی ببینی که در اینجا روح و جسم من به وضوح از تو آشکار شده است.
بتو پیداست اسرار جهان کل
حقیقت بیشکی کون و مکان کل
هوش مصنوعی: به تو درک و شناخت اسرار جهانی داده شده است، حقیقتی که فراتر از وجود و مکان است.
بتو پیداست ای خورشید جانها
توئی اینجایگه امّید جانها
هوش مصنوعی: تو ای خورشید جانها، روشنایی و امید جانها هستی و در اینجا درخشان و نمایان هستی.
بتو پیداست ای خورشید اعلی
که دیداری تو از نور تجلّی
هوش مصنوعی: ای خورشید برتر، برای تو کاملاً روشن است که دیدار تو از نور روشنایی تو اثر میگیرد.
بتو پیداست ای خورشید انور
حقیقت مهر و ماه و بود اختر
هوش مصنوعی: ای تابشگر نور، حقیقت ماه و خورشید بر تو آشکار است و تو همچون ستارهای درخشان میدرخشی.
بتو پیداست اندر تو نهانست
که دیدار تو اینجا جان جانست
هوش مصنوعی: در وجود تو چیزی نهفته است که نشانگر آن است که ملاقات با تو، روح و جان زندگی است.
زهی دیدار تو جان کرده روشن
فتاده نور تو در هفت گلشن
هوش مصنوعی: دیدن تو جانم را روشن کرده و نور تو در هفت گلشن تابیده است.
تمامت دیدهٔ گردیدهٔ تو
از آن اینجای صاحب دیدهٔ تو
هوش مصنوعی: تمام نگاه تو به سوی اینجا و با صاحب این چشم است.
حقیقت دیدهٔ کون و مکانت
کنون افتادهٔ در این مکانت
هوش مصنوعی: حقیقت وجود و هستی اکنون در اینجا به وضوح دیده میشود.
مکانت روشنست از نور خودبین
حقیقت نور خود در نور خودبین
هوش مصنوعی: جایگاه تو به خاطر حقیقتی که در درون خودت نهفته است، روشن و درخشان است. این نور در واقع نشاندهنده خودت است که به روشنی وجود دارد.
مکانت روشن و دیدار تو دوست
حقیقت جملگی اسرارت از اوست
هوش مصنوعی: مکانی که تو در آن قرار داری روشن و پرنور است و دیدن تو، ای دوست، واقعیت تمام رازهای تو را نمایان میسازد.
مکانت روشن و اعیان تو بودی
در این نقش فنا دائم تو بودی
هوش مصنوعی: محل تو همیشه روشن و نمایان است و در این تصویر، عمر و وجود تو از بین نخواهد رفت.
در این نقش فنائی این دم اظهار
ز تو اسرار کل اینجا پدیدار
هوش مصنوعی: در این تصویر فنا و نابودی، در این لحظه رازهای بزرگ تو به وضوح نمایان شده است.
در این نقش فنائی این زمان تو
گذشته از همه کون و مکان تو
هوش مصنوعی: در این تصویر، اهمیت تو فراتر از تمام وجود و مکانهاست و نشان میدهد که جایگاه تو در این دوران بسیار بالاتر از هر چیز دیگری است.
مکان و کون اینجا سیرداری
حقیقت بت درون دیر داری
هوش مصنوعی: در اینجا، مکان و جهان بهخوبی نشاندهندهی وجود حقیقی هستند و درون ما نیاز به درک و تجلی این حقیقت وجود دارد.
مکان و کون درتو هست موجود
تو داری در عیان دیدار معبود
هوش مصنوعی: در وجود تو همه جا و همه چیز وجود دارد و تو در حالی که به وضوح معبود خود را میبینی، در حقیقت خود را در او مییابی.
مکان و کون دیدار تو آمد
حقیقت چرخ پرگار تو آمد
هوش مصنوعی: دیدار تو در مکان و دنیا چنان است که همانند چرخ و پرگار، هر چیز به دور تو میچرخد و حقیقت وجود تو را شکل میدهد.
بتو پیداست عقل و جان و ادراک
تو خورشیدی فتاده در سوی خاک
هوش مصنوعی: تو به وضوح عقل و جان و فهمت را نشان میدهی، مانند خورشیدی که به سوی زمین تابیده است.
بتو پیداست وز تو راز بینم
ز تو هر چیز در خود باز بینم
هوش مصنوعی: من از تو چیزهای پنهان و رازها را میبینم و در وجود خودم، هر چیزی را به واسطه تو درک میکنم.
بتو پیداست اینجاگاه جانم
توئی اینجا نشان بی نشانم
هوش مصنوعی: تو برای من روشن و واضحی، اینجا مکان واقعی جان من تو هستی و تو همان نشانهای هستی که بی نشانیم را به من نشان میدهی.
بتو پیداست اینجا بود عطّار
حقیقت هم توئی مقصود عطّار
هوش مصنوعی: تو میدانی که حضور تو در اینجا به معنای آن است که عطّار حقیقت در پی توست و تو هدف اصلی او هستی.
درون دیدهٔ و راز گفتی
حقیقت شرح دید باز گفتی
هوش مصنوعی: در چشمانت رازی نهفته است که حقیقت را به وضوح بیان میکنی و افشای آن را با بیان خود توضیح میدهی.
درون دیدهٔ در جمله موجود
حقیقت دیدهٔ ودیده مقصود
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در نگاه انسان، هر چیزی که وجود دارد، در واقع حقیقتی است که در آن دیده میشود. به عبارتی، همه چیزهایی که مشاهده میکنیم، حقیقتی عمیقتر و مقصود خاصی را در خود نهفته دارند که باید به آن توجه کنیم.
بتو عطّار اینجاگه نموداست
که درتو دید پاک اللّه بود است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که شما به قدری زیبا و خالص هستید که به نوعی نمایش دهندهی جمال الهی به شمار میآیید. در واقع، در شما نشانهها و ویژگیهای زیبایی و پاکی تجلی یافته است.
صفات دیده اینجا اینچنین است
که اندر خویشتن او جمله بین است
هوش مصنوعی: در اینجا ویژگیهای چشم به این شکل است که هرچیزی را در درون خود مشاهده میکند.
صفات دیده ای عطّار کردی
مر او را سرّ کل دیدار کردی
هوش مصنوعی: تو ویژگیها و صفات را به خوبی درک کردی و به او فهماندی که راز اصلی همه دیدنها را کشف کردهای.
صفات دیده کردی آشکاره
کز او دار یتو در عالم نظاره
هوش مصنوعی: صفات چشم را دیدی که چگونه در عالم خود را نمایان میکند. به همین دلیل از او در مورد عالم نظارت کن.
صفات دیده موجود است در ذات
حقیقت نقش بسته جمله ذرات
هوش مصنوعی: ویژگیهای بینایی در ذات حقیقت بهطور کامل و در همه اجزا وجود دارد.
صفات دیده اینجا مصطفی یافت
در آن دید حقیقت کل خدا یافت
هوش مصنوعی: در اینجا، به ویژگیهای چشمهای پیامبر اسلام اشاره شده اما در عین حال، او به حقیقتی عمیقتر دست یافته است. در این دیدگاه، او عظمت و تمامیت الوهیت را درک کرده و درک میکند.
صفات دیدهٔ خودبین در اینجا
بنور ذات کل در جزو پیدا
هوش مصنوعی: ویژگیهای چشمی که فقط به خود مینگرد، در اینجا به نور وجود کل در جزئیات قابل مشاهده است.
عجائب جوهر یبی منتهایست
که در دیده نمودار بقایست
هوش مصنوعی: عجایب جوهر این است که درچشم انسان نمایان است و نشاندهنده بقای آن میباشد.
سخن از دیده میگوئیم اینجا
وصال دیده میجوئیم اینجا
هوش مصنوعی: در اینجا درباره گفت و گو صحبت میکنیم و از دیدن همدیگر و رسیدن به هم لذت میبریم.
سخن از دیده گفتم تا بدانی
سخن ازدیده گو گر کاردانی
هوش مصنوعی: من از چشم و نگاه سخن میگویم تا تو بفهمی که اگر کسی دانا باشد، باید از آنچه میبیند سخن بگوید.
سخن از دیده گفتستم یقین من
ز دیده آمدستم پیش بین من
هوش مصنوعی: من از طریق دیده به حقیقت پی بردم و یقین دارم که وجود من نیز ناشی از دیدگاه من است.
سخن از دیده گفتم پیش هرکس
تو نیز از دیده بشنو کین ترا بس
هوش مصنوعی: صحبتهایی که من در مورد تو کردم را به دیگران بگو، ولی تو هم از دیگران بشنو که این موضوع برای تو خیلی اهمیت دارد.
سخن از دیده گوی و عین دیدار
ز دیده هر معانی را پدید آر
هوش مصنوعی: با دیدن، میتوانی تنها از آنچه که دیدهای سخن بگویی و از طریق تجربههای خود، معانی و مفاهیم مختلف را روشن کنی.
سخن از دیده گوی و عین توحید
مگو نادیده جانا سرّ تقلید
هوش مصنوعی: در گفتارت از دیده و چشم حرف بزن و به عین حقیقت توحید اشاره نکن، ای عزیز! راز تقلید را از دیدگان نادیده بپوشان.
سخن از دیده گو اینجایگه باز
چو دیدی از درون دیدهات راز
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از درون دل و چشمت سخن بگویی، باید به خوبی درک کنی که حقیقت و راز درونیات چه چیزی است. وقتی به چیزی توجه میکنی، باید به عمیقتر آن نیز نگاه کنی و رازهای پنهان را دریابی.
سخن از دیده گوی ای مرد اسرار
سخن از دیده گوئی سرّ اسرار
هوش مصنوعی: ای مرد، رازهای گفت و گو را از طریق نگاه بگو، زیرا حقیقت در نظرت نهفته است.
سخن از دیده گوی و دیده کن باز
حقیقت گفتن بیهوده انداز
هوش مصنوعی: اگر میخواهی حقیقت را بیان کنی، ابتدا باید خودت با دیدهات ببینی و بعد از آن صحبت کنی. در غیر این صورت، صحبت کردن درباره حقیقت بیفایده است.
سخن از دیده گوی اینجا حقیقت
اگر بیناست اینجا دید دیدت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی حقیقت را درک کنی، باید با چشم دل و بصیرت نگاه کنی. آنچه میبینی گویای واقعیت است، پس به آنچه میبینی توجه کن.
سخن از دیده گو اینجا یقین تو
هم از دیده شنو مر راز بین تو
هوش مصنوعی: هرچه از دل میگوید، از نگاه بدان گوش کن؛ زیرا تو نیز میتوانی از نگاه خود حقایق را بشناسی.
سخن از دیده چون بسیار گفتم
حقیقت جملگی با یار گفتم
هوش مصنوعی: من بارها از دیده و احساساتم صحبت کردهام و همه چیز را در این مورد با عشق و محبوبم در میان گذاشتهام.
سخن از دیده گفتم در لقا من
نمودم پیش هرکس رازها من
هوش مصنوعی: در دیدار با دیگران، از آنچه در دل دارم سخن گفتم و رازهایم را با هر کس در میان گذاشتم.
سخن از دیده خواهم گفت دیگر
زهیلاجت شود این سر میسّر
هوش مصنوعی: من میخواهم از چیزهایی بگویم که در دلم هست، اما به خاطر مشکلی که دارم، نمیتوانم به راحتی این احساسات را بیان کنم.
سخن از دیده خواهم گفت اینجا
دُرِ اسرار خواهم سُفت اینجا
هوش مصنوعی: در این مکان، من به بیان رازها و سخنانی که در دل دارم خواهم پرداخت و به جمعآوری جواهرات ارزشمند این اسرار مشغول خواهم شد.
سخن از دیده اینجا باز گویم
حقیقت جملگی از راز گویم
هوش مصنوعی: این جا میخواهم از آنچه در دل و ذهن دارم سخن بگویم و به بیان حقیقتی خواهم پرداخت که در پس این راز نهفته است.
سخن از دیده شد اینجا عیانم
در اینجا بنگری شرح و بیانم
هوش مصنوعی: در این مکان، سخن و گفتار من به وضوح نمایان است و اگر نگاهی بیندازی، توضیحات و بیان من را خواهی دید.
در اینجا راز کل پیداست آخر
حقیقت ذات کل اینجاست آخر
هوش مصنوعی: در اینجا تمامی رازها آشکار است و در نهایت حقیقت وجود کل در همین مکان قرار دارد.
در اینجا جملگی وصلست پیدا
ترا تحقیق در اصل است پیدا
هوش مصنوعی: در اینجا همه چیز نشان از پیوند و ارتباط دارد و برای فهمیدن واقعیت، باید به ریشهها و اصل موضوع توجه کرد.
در اینجا راز بیچون بازیابی
ز گنجشک خودت شهباز یابی
هوش مصنوعی: اگر به خودت اعتماد کنی و به درونت نگاهی بیندازی، میتوانی به استعدادها و تواناییهای بزرگتری دست پیدا کنی. در واقع، اگر به دنبال جواهرات وجود خودت باشی، میتوانی به قدرت و موفقیتهای بزرگتری دست یابی.
دگر آرایشی بودآن در اینجا
حقیقت جزو و کل خود دان دراینجا
هوش مصنوعی: در اینجا، زیبایی و نوعی نوآوری وجود دارد که حقیقت را به عنوان بخشهای بزرگ و کوچک خود ببینید.
حقیقت چون سخن از دیده گفتم
نه ازتقلید وز نادیده گفتم
هوش مصنوعی: حقیقت را زمانی بیان کردم که به آنچه دیدم و تجربه کردم اشاره داشتم، نه اینکه فقط از دیگران تقلید کرده باشم یا چیزی را که نمیدانم بگویم.
حقیقت چون سخن از دیده شد باز
مراد کل در اینجا دیده شد باز
هوش مصنوعی: حقیقت وقتی که از نظر ناپدید شود، دیگر هدف اصلی در اینجا نمایان میشود.
بچشم دل جمال دوست دیدم
چنان کآنجا جمال اوست دیدم
هوش مصنوعی: با دیدگان دل، زیبایی دوست را چنان دیدم که انگار در آنجا خود زیبایی او وجود دارد.
بچشم جان جمال یار در دید
حقیقت دیدهام در اصل توحید
هوش مصنوعی: چشمان من به زیبایی محبوب نگاه کرده و در حقیقت، درک کردهام که همه چیز در اصل به یکتایی و وحدت برمیگردد.
بچشم صورت و دل هر دو پیداست
جمال جان و جانانم هویداست
هوش مصنوعی: به چشمان من میتوان هم زیبایی صورت را دید و هم درون دل را؛ زیرا زیبایی روح و معشوق من به وضوح نمایان است.
بچشم صورت و دل در مکانم
گذشته من ز کوْن اندر مکانم
هوش مصنوعی: چشم من به زیباییها و دل من در مکانهایی که بودم، حیران است و من از وجودم در این دنیا غافل ماندهام.
بچشم جان و دل اینجا بدیدم
جمال ذات بی همتا بدیدم
هوش مصنوعی: در اینجا با جان و دل خود زیبایی یگانه و بینظیر را مشاهده کردم.
بچشم جان و دل واصل شدم من
حقیقت جان جان حاصل شدم من
هوش مصنوعی: من با چشم و وجود خود به حقیقت واقعی رسیدم و اکنون به بهترین حالت ممکن از زندگی و وجود خود بهرهمند شدم.
بچشم جان و دل در چشم صورت
توانی یافت در هر سه حضورت
هوش مصنوعی: با نگاه جان و دل میتوان در چشمان تو زیبایی و جذابیت را مشاهده کرد و در هر سه جهات وجود تجلی تو را یافت.
چو هر سه با هم اندر داخل هم
حقیقت در یکی هم واصل هم
هوش مصنوعی: زمانی که هر سه وجود در هم تنیده و به یکدیگر متصل شوند، حقیقت در آن واحد به وحدت و یکیتی میرسد.
چو هر سه در یکی دیدار دارند
حقیقت هر سه بود یار دارند
هوش مصنوعی: وقتی هر سه نفر در یک دیدار حضور دارند، واقعیت این است که همه آنها دوست یکدیگر هستند.
چو هر سه در یکی اعیان رازند
حقیقت هر سه اینجا دیده بازند
هوش مصنوعی: وقتی هر سه وجود با هم ترکیب شوند، حقیقت آنها در اینجا به روشنی نمایان میشود.
چو هر سه در یکی موجود بودند
در آخر هر سه در یکی نمودند
هوش مصنوعی: زمانی که هر سه موجود در یک وجود هستند، در نهایت هر سه به یک وجود تبدیل میشوند.
چو هر سه در یکی موجود ذاتند
حقیقت هر سه اعیان صفاتند
هوش مصنوعی: هر سه وجود در یک هستی نهفتهاند و واقعیت آنها به صفات همدیگر برمیگردد.
چو هر سه در یکی اسرار دیدند
در اینجا راز اعیان باز دیدند
هوش مصنوعی: وقتی که هر سه نفر به درک و فهم عمیقتری رسیدند، در اینجا رازهایی از حقیقتهای موجود را مشاهده کردند.
چو هر سه در یکی دیدند دلدار
کنون هستنداز اعیان خبردار
هوش مصنوعی: وقتی که آن سه نفر محبوب را در یک جا دیدند، حالا از حال و وضع او باخبر شدهاند.
از آن جوهر حقیقت بازدانند
سوی جوهر ره خود باز دانند
هوش مصنوعی: اگر از حقیقت و جوهر واقعی خود دور شوند، دوباره به سمت جوهر و اصل وجودشان بازخواهند گشت.
از آن جوهر گر اینجا آگهی تو
خبرداری وگرنه ابلهی تو
هوش مصنوعی: اگر از آن گوهر واقعی باخبر باشی و آن را بشناسی، آگاه هستی؛ وگرنه نادان و بیخبر هستی.
از آن جوهر که اینجا دیدهٔ باز
حقیقت نی ز کس بشنیدهٔ باز
هوش مصنوعی: این نکته روشن است که این حقیقتی که در اینجا مشاهده میشود، نه از کسی شنیده شده و نه به واسطهٔ دیگران به دست آمده است.
نظر کن هر سه جوهر خویشتن بین
مر این هر سه درون جان و تن بین
هوش مصنوعی: به خود نگاه کن و سه ویژگی اصلی وجودت را بشناس، چرا که هر سه این ویژگیها در درون جان و جسم تو قرار دارند.
ترا این هر سه جوهر در نمودست
حقیقت هر سه اعیان وجودست
هوش مصنوعی: این سه ویژگی که در تو دیده میشود، در حقیقت نشاندهنده وجود واقعی تو هستند.
ترا این هر سه جوهر بایدت دید
که ایشانند در اعیان توحید
هوش مصنوعی: این سه ویژگی را باید در خود ببینی، چرا که این خصوصیات در ذات شیء یکتایی وجود دارند.
ترا این هر سه جوهر هست موصوف
وز ایشان رازها اینجاست مکشوف
هوش مصنوعی: تو این سه ویژگی را داری که وصف تو هستند، و رازهایی از این ویژگیها در اینجا نمایان است.
ترا این هر سه جوهر گر بدانی
تو باشی صاحب راز معانی
هوش مصنوعی: اگر این سه ویژگی را بشناسی، میتوانی به اسرار عمیق معانی دست یابی.
ترا این هر سه جوهر نور ذاتند
که بنموده رخت اندر صفاتند
هوش مصنوعی: این سه ویژگی که در وجود توست، در واقع نور و ذات تو را به نمایش میگذارند و صفات تو را نمایان میکنند.
ترا این هر سه جوهر هست بر حق
حقیقت دیده دیدارست مطلق
هوش مصنوعی: تو این سه جوهر را داری و حقیقت را به طور کامل در دیدار میبینی.
بدین هر سه تو داری روشنائی
توانی یافت اعیان خدائی
هوش مصنوعی: تو با این سه ویژگی که داری، میتوانی آگاهی و روشنایی خداوندی را در وجود خود بیابی.
بدین هر سه جمال یار بینی
در اینجاگه جلال یار بینی
هوش مصنوعی: در اینجا میتوانی زیباییهای محبوب را مشاهده کنی و عظمت او را نیز احساس کنی.
بدین هر سه بیابی در صفاتت
حقیقت درجهان اعیانِ ذاتت
هوش مصنوعی: با این سه ویژگی، میتوانی حقیقت وجودت را در جهان به وضوح ببینی.
بدین هر سه بیابی راز بیچون
در اینجاگه عیان هفت گردون
هوش مصنوعی: با این سه میتوانی راز بینهایت را بیابی، در این مکان به روشنی هفت آسمان نمایان است.
بدین هر سه حقیقت شد نمودار
از این هر سه عیان شد دید دیدار
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح سه حقیقت به نمایش درآمده و از این سه حقیقت، ارتباط و مشاهدهای روشن به وجود آمده است.
بدین هر سه شدم واصل حقیقت
ازاین هر سه عیان شد دید دیدت
هوش مصنوعی: با درک هر سه ویژگی، به حقیقت پیوستم و از این سه جنبه، مشاهده و درک تو آشکار شد.
بدین هر سه منم کل راز دیده
جمال یار در خود باز دیده
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که با توجه به سه ویژگی مشخص، خودش توانسته به درک کاملی از زیبایی محبوبش دست یابد و این راز را در وجود خود احساس میکند.
بدین هر سه اگر ره میبری تو
سزد گر جز که ایشان بنگری تو
هوش مصنوعی: اگر تو در این سه زمینه راه میبری، جایز است که به جز آنها به هیچکس دیگر نگاه نکنی.
بدیشان بیشکی دیدار یابی
در ایشان کل عیان دلدار یابی
هوش مصنوعی: با دیدن آنها به راحتی میتوانی محبوب را در میانشان پیدا کنی.
بدیشان بنگر و دیدار خود بین
در ایشان جملگی اسرار خودبین
هوش مصنوعی: به آنها نگاه کن و خود را در میانشان ببین؛ زیرا همه آنها رازهای خود را در وجودشان پنهان دارند.
بدیشانست قائم ذات موجود
که ایشانند اینجا جوهر بود
هوش مصنوعی: آنها را میشناسد که در اینجا هستند و وجود حقیقی دارند.
اگر ایشان نبودی در دوعالم
کجا پیدا شدی دیدار آدم
هوش مصنوعی: اگر تو در این دو جهان وجود نداشتی، دیدار آدمی چگونه ممکن میشد؟
اگر ایشان نبودی در حقیقت
که دانستی یقین سرّ شریعت
هوش مصنوعی: اگر آن حقیقت وجود نداشت، تو هرگز نمیتوانستی به رازهای دین پی ببری.
گر ایشان اندر این عالم نبودی
وجود عالم و آدم نبودی
هوش مصنوعی: اگر آنها در این جهان وجود نداشتند، نه جهانی بود و نه انسان.
حقیقت عشق از ایشانم عیانست
اگرچه هر سه اینجا جان جانست
هوش مصنوعی: حقیقت عشق از وجود آنها برای من روشن است، هرچند که هر سه نفر در اینجا عزیز و ارزشمند هستند.
حقیقت عشق از ایشان میشناسم
از ایشان من ابا شکر و سپاسم
هوش مصنوعی: من حقیقت عشق را از آنها میشناسم و به خاطر آنها از خداوند سپاسگزارم و شکرگزارم.
حقیقت عشق موجودست از ایشان
که ایشانند دائم رازبینان
هوش مصنوعی: عشق واقعی در وجود افرادی نمایان است که همیشه به رازهای عشق واقف هستند و به درک عمیقتری از آن دست مییابند.
چو ایاشن صاحب رازند دریاب
هم از ایشان از ایشان کل خبر یاب
هوش مصنوعی: اگر با صاحبان علم و دانش آشنا شدی، حتماً از آنها بهرهمند شو و از اطلاعات و دانستههایشان استفاده کن.
چو ایشان صاحب اسرار جهانند
حقیقت در عیان کل عیانند
هوش مصنوعی: آنها کسانی هستند که رازهای جهان را در دست دارند و حقیقت برای آنها به وضوح روشن است.
عیان هر سه را بین و بقا شو
وز ایشان آخر اینجا کدخدا شو
هوش مصنوعی: همه آنان را ببین و با آنها آشنا شو، و در نهایت از میان آنها در اینجا رهبری و سرپرستی را بر عهده بگیر.
عیان هر سه را بین بنگرت راز
از این هر سه عیان انجام و آغاز
هوش مصنوعی: هر سه را به روشنی ببین و در آنها رازهایی را مشاهده کن. از آغاز تا پایان، این رازها برای تو روشن است.
عیان هر سه بین تا راز بینی
وز ایشان جمله اشیا بازبینی
هوش مصنوعی: این اشیاء را به وضوح ببین تا رازها را کشف کنی و از میان آنها، هر یک را دوباره بررسی کن.
عیان هر سه اینجا مصطفی دید
در ایشان بیشکی آنجا لقا دید
هوش مصنوعی: در اینجا، مصطفی شاهد وجود سه مورد مشخص است و به وضوح درمییابد که در آنجا، ملاقات و وصالی وجود دارد.
عیان هر سه اینجا مرتضی نیز
حقیقت یافت در اسرار هرچیز
هوش مصنوعی: اینجا هر سه مورد به وضوح درک شدهاند و مرتضی نیز در درون اسرار هر چیزی حقیقت خود را پیدا کرد.
عیان هر سه را بین و لقا شو
در ایشان آخر اینجا کدخدا شو
هوش مصنوعی: شخصیتهای مختلف را ببین و با آنها ارتباط برقرار کن، در نهایت به مقام و جایگاهی در میان آنها دست پیدا خواهی کرد.
عیان هر سه در ایشانست پیدا
حقیقت درتو آن پیداست پیدا
هوش مصنوعی: حقیقت آنچه که هست، در وجود این سه نفر به روشنی قابل مشاهده است و تو نیز در درون خود آن حقیقت را آشکار میبینی.
عیان هر سه اینجا در درونست
دواَت دراندرون یکی برونست
هوش مصنوعی: اینجا نشان از وجود سه چیز در درون انسان دارد و میگوید که داروی درمان آنها نیز در دل انسان نهفته است، در حالی که ظاهراً یکی از آنها در بیرون قرار دارد.
حققت اندرون مر ذات بیند
برون بیشک همه ذرّات بیند
هوش مصنوعی: حقیقت در وجود تو را مشاهده میکند و بدون تردید، همه ذرات را در بیرون میبیند.
حقیقت آنچه کلّ اندرونند
یقین میدان که درتو رهنمونند
هوش مصنوعی: حقیقت آنچه که در کل وجود دارد، به یقین در درون تو راهنمایی میکند.
حقیقت ظاهرت ظاهر نماید
از آن هم باطنت قادر نماید
هوش مصنوعی: ظاهر تو نشاندهندهی حقیقت توست و از همینرو باطنت نیز توانایی و قابلیتهای تو را نمایان میسازد.
از آنِ ظاهرت عین صفاتست
وزان باطنت دیدار ذاتست
هوش مصنوعی: ظاهر تو نشان دهنده صفات توست و باطن تو در واقع نمایانگر وجود حقیقیات است.
از آنِ ظاهرت موجود جسمست
از آن اینجایگه مر بود اسمست
هوش مصنوعی: ظاهر تو یک موجود جسمی است، اما آنچه در اینجا وجود دارد، نام و ویژگیهای توست.
از آنِ باطنت دید الهست
حقیقت هر دو توحید اله است
هوش مصنوعی: از اعماق وجودت حقیقت نهفتهای وجود دارد که هر دو به یک حقیقت واحد اشاره دارند.
از آنِ باطنت بنماید اینجا
در تحقیق میبگشاید اینجا
هوش مصنوعی: باطن تو در اینجا خود را نشان میدهد و در واقع در حقیقت، اینجا حقایق روشن میشوند.
از آنِ باطنت بشناس و حق یاب
که خورشیدند از حق حق بحق یاب
هوش مصنوعی: باطن خود را شناسایی کن و به حق دست یاب، زیرا خورشیدها از حقیقت سرچشمه میگیرند و باید به حق واقعی دست پیدا کنی.
از آنِ باطنت گر رهبری تو
حقیقت ذات کل را بنگری تو
هوش مصنوعی: اگر باطن خود را بشناسی و رهبریات را بر اساس آن شکل دهی، میتوانی به حقیقت وجود کل جهان دست یابی.
از آنِ ظاهرت اشیا نماید
ترا اشیا یقین پیدا نماید
هوش مصنوعی: ظاهر تو به اشیا جلوه میدهد و باعث میشود که اشیا به وضوح درک شوند.
از آنِ ظاهرت بنگر که غالب
شوی آخر چو هستی مر تو طالب
هوش مصنوعی: به ظاهرت توجه کن تا بتوانی بر مشکلات غلبه کنی، زیرا در این دنیا تو به دنبال دستاوردها هستی.
در اوّل ظاهرت گردد صفاتت
در آخر بازیابی عین ذاتت
هوش مصنوعی: در آغاز، ویژگیها و صفات تو نمایان میشود و در پایان، به حقیقت وجودی خود برمیگردی.
حقیقت مصطفی را سر نمودار
ز باطن شد حقیقت کل پدیدار
هوش مصنوعی: حقیقت پیامبر (مصطفی) از درون خود به سطح آمد و در نتیجه، واقعیت کلی (حقیقت وجود) آشکار شد.
در آخر ظاهرش در خواست از حق
که تا ظاهر بیابد راز مطلق
هوش مصنوعی: در پایان، او از خداوند تقاضا میکند تا پردهها کنار برود و حقیقت مطلق را ببیند.
بحق گفتا که اشیاام تو بنما
در اینجا راز پیداام تو بنما
هوش مصنوعی: به حق میگوید که جلوههای تو را در اینجا به نمایش بگذار و رازهای پنهانت را نمایان کن.
حقیقت چون ز باطن کاردان شد
عیان ظاهرش آخر عیان شد
هوش مصنوعی: وقتی حقیقت از عمق و باطن کار آشکار میشود، در نهایت نمایان میگردد.
حقیقت شرح آن از جسم و جان بین
همه در خویشتن بیشک عیان بین
هوش مصنوعی: حقیقت موضوعی است که در درون خود هر کس به وضوح میتواند آن را مشاهده کند و بینش درونی او درباره جسم و جانش نمایان است.
ولکین این بیان را شرح گویم
در آن هیلاج کانجا راز گویم
هوش مصنوعی: اما اکنون میخواهم این توضیح را بگویم که در آنجا به مطالب پنهان و رازها اشاره کنم.
حقیقت شرح هیلاجم چنان است
که شرح کل در اینجاگه عیانست
هوش مصنوعی: حقیقت مسئله به گونهای است که توضیح کامل آن در اینجا به وضوح دیده میشود.
یقین عین اشیا را از آن یاب
درون را در یقین راز نهان یاب
هوش مصنوعی: با اطمینان به واقعیات، عمیقاً به جستجوی درون خود بپرداز و رازهای پنهان را در یقین و اعتماد پیدا کن.
اگر با دیدهٔ اشیا تو بنگر
ز پنهانی مگو پیدا تو بنگر
هوش مصنوعی: اگر با چشمان خود واقعیتها را ببینی، هیچ چیز را از مخفی بودن نمیتوانی بگویی. فقط به آنچه میبینی توجه کن.
چه خواهی دید از پنهان که بودست
نظر کن سرّ اشیا کان نموداست
هوش مصنوعی: هرچه در عالم مخفی وجود دارد، به چشم تو نمایان است. به درون دقت کن، چون راز چیزها در بروز آنهاست.
حقیقت جوهری خوش آفرینش
ترا اینجایگه در نور بینش
هوش مصنوعی: حقیقت، ماهیتی زیبا و خالق در وجود توست، پس در این مکان، با روشنایی بینش خود آن را ببین.
حقیقت جوهری خوب و لطیفست
حقیقت هم ثقیل و هم خفیفست
هوش مصنوعی: حقیقت دارای زمینهای زیبا و ظریف است، اما در عین حال میتواند سنگین و دشوار هم باشد.
بیانی دیگر است این سرّ اسرار
ز هیلاجت کنم اینجا بدیدار
هوش مصنوعی: این جملات به نوعی به بیان رازهایی اشاره دارند که در عالم وجود دارند. گوینده میگوید که این رازها را در این مکان به نمایش میگذارد و میخواهد با دیگران به اشتراک بگذارد. به عبارت دیگر، او قصد دارد تجربه یا دانشی عمیق را که شاید ناشناخته باشد، به دیگران نشان دهد و در مورد آن گفتگو کند.
ز این جوهر که نام آمد صفاتش
از این پیداست مر اعیان ذاتش
هوش مصنوعی: از این ویژگی که به آن اشاره شد، صفاتش آشکار است و وجود عینیاش از اینجا مشخص میشود.
ازاین جوهر بیابی کام اینجا
یقین آغازت و انجام اینجا
هوش مصنوعی: از این ماده و ویژگی، مطمئناً در اینجا به هدف و مقصود خود میرسی و سرانجام و پایان کار تو نیز در اینجا خواهد بود.
از این جوهر نمودت جسم در دید
که این جوهر عیان آمد ز توحید
هوش مصنوعی: از این جوهر وجود تو که در دید قرار دارد، میتوان فهمید که این جوهر از اصل یگانگی و توحید سرچشمه میگیرد.
از این جوهر نظام عالم آمد
صفاتش جمله عین آدم آمد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تمام ویژگیها و صفات نظام هستی از جوهر اصلی آن ناشی میشود و همه این صفات به نوعی به انسان مرتبط هستند. به عبارت دیگر، انسان تجلیای از آن جوهر کل هستی است و صفات و ویژگیهای عالم در او به طور متجلی وجود دارند.
از این جوهر عیان شد هر چه بنمود
حقیقت این ز ذاتِ کل عیان بود
هوش مصنوعی: از این حقیقت، هر آنچه که به وضوح دیده میشود، نشاندهندهی حقیقتی است که از ذات کلی پدید آمده است.
از این جوهر عیان شد جوهر ذات
از این جوهر نمودارست ذرّات
هوش مصنوعی: از این ماده، حقیقت وجود نشان داده میشود و همین ماده است که ذرات را نمایان میکند.
از این جوهر ببین تابنده اختر
حقیقت هر شبی اعیانست جوهر
هوش مصنوعی: از این ماده، نور درخشانی از حقیقت را ببین که هر شبی، صورتهای واقعی را نمایان میسازد.
از این جوهر ببین تابنده خورشید
حقیقت مشتری و عین ناهید
هوش مصنوعی: این جواهر را مشاهده کن که مانند خورشید حقیقت درخشان است و نماد زیبایی و جذابیت است.
از این جوهر نظر کن جوهر ماه
که میتابد ز اعیان بهر او ماه
هوش مصنوعی: به این زیبایی نگاه کن، شبیه به درخشندگی ماه است که از وجود او میتابد.
بسی اسرارها یابی از این باز
اگرداری یقین چشم یقین باز
هوش مصنوعی: اگر با دقت و فکر در کنکاش اسرار بپردازی، در نهایت به شناخت و یقین واقعی خواهی رسید.
ترا چشم یقین میباید ای دوست
که تا یابی که این جوهرهم از اوست
هوش مصنوعی: دوست عزیز، برای اینکه بتوانی حقیقت را به خوبی درک کنی، بهجای مسائل ظاهری باید با چشمی مطمئن به درون بگردی و ببینی که این حقیقت نیز از منبع اصلی سرچشمه میگیرد.
ترا چشم یقین میابد اینجا
که تا چشم دلت بگشاید اینجا
هوش مصنوعی: تو با چشمانی مطمئن اینجا را میبینی تا زمانی که دلت بتواند عمیقتر به اینجا نگاه کند.
ترا چشم یقین میباید ای دل
که مقصودست بیشک جمله حاصل
هوش مصنوعی: دل، باید با چشم یقین بنگری، زیرا هدف نهایی بهطور قطع بهدست خواهد آمد.
ترا چشم یقین امروز بازست
نشیبی این زمان وقت فراز است
هوش مصنوعی: امروز چشمت به حقیقت باز شده است و این زمان، زمانی است که باید به اوج برسی، نه پایین.
ترا چشم یقین ازدید دیدست
کز آن اسرار جزو و کل بدیدست
هوش مصنوعی: چشمت به حقیقت مینگرد و از آنچه میبیند به اسرار موجود در جز و کل آگاه است.
ترا چشم یقین پیداست بنگر
حقیقت ذات بیهمتاست بنگر
هوش مصنوعی: به وضوح میتوانی ببینی که حقیقت ذات هیچگونه مشابهی ندارد. کمی به آن فکر کن و عمیقتر به این موضوع توجه کن.
اگر امروز یابی از یقین تو
حقیقت دانم اینجا پیش بین تو
هوش مصنوعی: اگر امروز به یقین به حقیقتی دست یابی، من اینجا منتظر تو هستم.
اگر امروز یابی آنچه جوئی
حقیقت چون بدانی خود تو اوئی
هوش مصنوعی: اگر امروز به آنچه که به دنبالش هستی دست یابی، وقتی حقیقت را بشناسی، متوجه میشوی که خود تو همان حقیقت هستی.
اگر امروز چشم دل کنی باز
بیابی از صفات انجام وآغاز
هوش مصنوعی: اگر امروز با دیده دل به چیزها نگاه کنی، میتوانی از ویژگیها و صفات آغاز و پایان آنها آگاهی پیدا کنی.
اگر امروز چشم جان بیابی
حقیقت ذات از اعیان بیابی
هوش مصنوعی: اگر امروز با نگاهی عمیق و باطننگر به حقیقت وجود آشنا شوی، آنگاه میتوانی واقعیتهای اصلی را درک کنی.
ترا چون چشم جان اینجا یقین است
حقیقت در همه عین الیقین است
هوش مصنوعی: تو برای من مانند چشمی هستی که جان را میبیند و در اینجا حقیقت به وضوح حضور دارد. در تمام وجود، یقین و باور عمیق حاکم است.
وگر مر چشم دلت امروز بازست
حقیقت او در اینجا عین رازست
هوش مصنوعی: اگر امروز چشم دلت باز باشد، حقیقت او در اینجا به وضوح وجود دارد و این تنها یک راز نیست بلکه واقعیتی است که قابل درک است.
وگر چشم صورت هست دیدار
حقیقت شرح گفتستم ترا یار
هوش مصنوعی: اگر چشمی برای دیدن زیبایی داشته باشد، حقیقتی را که دربارهات بیان کردهام، در ملاقات با تو درک میکنم.
یقین از چشم جان مقصود ذاتست
دگر از چشم دل دید صفاتست
هوش مصنوعی: حقیقت از منظر روح و جان به ذات خداوند نگریسته میشود، اما از دید دل، فقط صفات او قابل مشاهده است.
حقیقت چشم صورت آفرینش
یقین چندی همی بیند ز بینش
هوش مصنوعی: حقیقت دنیا چشمی دارد که به وسیله آن، واقعیتها را میبیند و از طریق درک خود، شناختی از آفرینش و وجود به دست میآورد.
حقیقت هر سه در هم راز دانند
حقیقت چون ببینی باز دانند
هوش مصنوعی: حقیقت این سه به هم پیوسته است و کسانی که به حقیقت پی میبرند، آن را درک میکنند.
ولی چشم یقین از جوهر کل
یقین دیدار ذاتست از دَرِ کُل
هوش مصنوعی: چشم یقین از اصل حقیقت، ارتباط با ذات را از در کلی میبیند.
حقیقت آنست گر تو باز دانی
بدان دیدار سر را باز دانی
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را بشناسی، میتوانی رازها و معانی عمیق را درک کنی.
کسی کو را در اینجاگه حضور است
سراپایش حقیقت غرق نورست
هوش مصنوعی: کسی که در این مکان حاضر است، تمام وجودش پر از حقیقت و نور است.
حضور خود طلب گر راز دانی
که از عین حضور اینها بدانی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی رازهای عمیق را درک کنی، باید به حضور واقعی و معنوی آنها توجه کنی.
حضور از ذات دان ای مرد عاشق
اگر هستی در اینجاگه تو صادق
هوش مصنوعی: اگر تو یک مرد عاشق هستی، باید بدانی که حضور واقعی در اینجا ناشی از ذات درونی توست و باید در این باره صادقانه عمل کنی.
حضوری را طلب کن آخر کار
که آید از حضورت آن بدیدار
هوش مصنوعی: در نهایت، برای دیدار شخصی که به تو نزدیک است و به او نیاز داری، باید حضورش را بخواهی. وقتی او حضور پیدا کند، آنچه را که از نظرها پنهان است، به تو نشان خواهد داد.
حضورت را طلب در زندگانی
که از اینجا بیابی هر معانی
هوش مصنوعی: در زندگی خواهان حضور تو هستم، زیرا از اینجا میتوانی هر معنایی را پیدا کنی.
حضوری را طلب در طاعت خویش
که تا یابی در آن سر راحت خویش
هوش مصنوعی: به دنبال حضوری باش که در آن بندگی و اطاعت خود را به جا آورده و از این طریق آرامش و آسایش خود را پیدا کنی.
حضوری را طلب در صبحگاهی
که تا یابی در آن سرّ الهی
هوش مصنوعی: در صبحی که میتوانی به رازهای الهی دست یابی، حضور را بجوی.
ضوری را طلب در وقت آن دم
که مکشوفت شود اسرار عالم
هوش مصنوعی: در زمانی که رازهای جهان آشکار میشود، به دنبال نیازها و خواستههایت باش.
حضور جان ودل اندر سحرگاه
ترا بنماید اینجا بیشکی شاه
هوش مصنوعی: در صبحگاه، روح و دل تو را در اینجا نشان خواهد داد، بیشک تو شهریار هستی.
حضور جان ودل آن وقت یابی
اگر از دل سوی طاعت شتابی
هوش مصنوعی: زمانی میتوانی جان و دل را در کنار هم احساس کنی که با رغبت و اشتیاق به سمت اطاعت و بندگی بروی.
حضور طاعت اینجاگاه دریاب
ز طاعت در بر جانان نظر یاب
هوش مصنوعی: در این مکان، به حضور و اطاعت توجه کن و از اطاعت نزد محبوب نگاهی بینداز.
حضور طاعت اینجاگاه مردان
یقین دیدند اینجا جان جانان
هوش مصنوعی: در اینجا، افرادی که به یقین و ایمان رسیدهاند، حضور عشق و خدایی را درک کرده و حقیقت وجود خود را در این مکان شگفتانگیز مشاهده میکنند.
حضور طاعت از ذاتست پیدا
از آن اعیان ذرّاتست اینجا
هوش مصنوعی: حضور اطاعت از خود ذات مشخص است و این امر در همه موجودات و ذرات عالم نمایان است.
بطاعت کوش و پیش آور حضوری
که تا یابی در اینجاگه حضوری
هوش مصنوعی: کوشش کن تا با اطاعت و بندگی، خود را در محضر حق قرار دهی؛ زیرا در اینجا، تنها با این حضور میتوانی به حقیقتی دست یابی.
بطاعت کوش اندر زندگانی
نماز صبح کن گر کاردانی
هوش مصنوعی: در زندگی به انجام اطاعت و بندگی کوشش کن و اگر دانا هستی، نماز صبح را به جا بیاور.
بطاعت یاب جانان را تو در راز
که چشم جانت از طاعت شود باز
هوش مصنوعی: هرگز راز دل خود را به کسی نگو؛ زیرا که وقتی از فرمان محبوب پیروی کنی، چشمان دلات به حقیقت باز خواهد شد.
بطاعت خوی کن مانند منصور
که تا حقت شود اینجای مشهور
هوش مصنوعی: به اطاعت و بندگی خویش ادامه بده مانند منصور که تا زمانی که حقیقت تو را به شهرت برساند، در این مقام باقی بمانی.
بطاعت خوی کن چون انبیا تو
که از طاعت بیابی مر لقا تو
هوش مصنوعی: به فرمانبرداری و اطاعت بپرداز، همانطور که پیامبران این کار را کردند، زیرا از طریق این اطاعت به وصال و دیدار محبوب خواهی رسید.
بطاعت خوی کن تا آخر کار
براندازد حجابت را بیکبار
هوش مصنوعی: به خداوند وفادار باش؛ در این صورت، در نهایت، حجاب و موانع را یکجا کنار میزند.
بطاعت راحت جان بازیابی
در اینجا تو عیان راز یابی
هوش مصنوعی: با اطاعت و تسلیم به راحتی جان، در این مکان میتوانی راز را شفاف ببینی.
بطاعت جمله مردان راز دیدند
جمال جان ز طاعت باز دیدند
هوش مصنوعی: همه مردان به خاطر اطاعت و بندگی، جمال جان را مشاهده کردند و از طریق اطاعت، به درک آن رسیدند.
ز طاعت آفرینش رخ نماید
ترا آن عین بینش رخ نماید
هوش مصنوعی: با ادای احترام به خالق، تو زیباییها و حقیقتها را بهتر و واضحتر درمییابی.
ز طاعت انبیا بردند کل گوی
ز طاعت هر سخن از راز کل گوی
هوش مصنوعی: از اطاعت پیامبران، کل علم و حقیقت به دست میآید و هر کلامی که از آنها بیان میشود، از رازهای بزرگ و عمیق نشأت میگیرد.
ز طاعت انبیا اسرار دیدند
در آخر جملگی دیدار دیدند
هوش مصنوعی: عبارت به این معناست که پیامبران از پیروی خود و اطاعت از خداوند، معرفت و اسراری را درک کردند و در نهایت همگی به چشم دیدار حقیقت دست یافتند.
بطاعت انبیا اینجا عیانند
که ایشان پیشوایان جهانند
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح دیده میشود که انبیا با پیروی از دستورات الهی، راهنمایان و رهبران جهانیان هستند.
هر آنکو طاعت مولی کند او
چو مردان پشت بر دنیا کند او
هوش مصنوعی: هر کسی که از خدا و ولیاش اطاعت کند، مانند مردان بزرگ و دلیر، دنیا را پشت سر میگذارد و به آن اهمیت نمیدهد.
شود او را عیان دیدار کل فاش
بطاعت یابد اینجا دید نقّاش
هوش مصنوعی: اگر او را به روشنی ببینی، تمام اسرار و رازها برایت مشخص خواهد شد. در این حال، به واسطهی اطاعت و خدمت، میتوانی تصویر حقیقت را ببینی.
از اوّل در صفا باشی همیشه
اگر طاعت کنی ای مرد پیشه
هوش مصنوعی: از ابتدا اگر در صداقت و پاکی باشی و همیشه به وظایف خود عمل کنی، زندگیات خوب و با صفا خواهد بود ای مرد کارگر.
از اوّل در صفای طاعت آویز
ز خوفت در گذر در راحت آویز
هوش مصنوعی: از ابتدا در پاکی و عبادت به سر ببر و از خواب غفلت دوری کن، در کنار آرامش و راحتی زندگی کن.
از اوّل در وضو میدان تو اسرار
که اینجا از چه خواهی کرد این کار
هوش مصنوعی: ابتدا در وضو، رازهایی نهفته است که مشخص میکند اینجا چه اقداماتی باید انجام شود.
حقیقت میشودهر نفس کل پاک
از اوّل تا بدانی عین دل پاک
هوش مصنوعی: حقیقت در هر لحظه از ابتدا تا انتها، تنها زمانی نمایان میشود که دل انسان پاک باشد.
وگر چون آب آری در دهان تو
مگردان ذکر او جز بر زبان تو
هوش مصنوعی: اگر مانند آب در دهان تو میآورند، ذکر او را جز بر زبانت مگردان.
زبانت را حقیقت نطق اللّه
شوی بیشک تو از اسرار آگاه
هوش مصنوعی: اگر زبانت را وقف بیان حقیقت کنی، قطعاً به رازهای نهفته آگاه خواهی شد.
ز تو برخیزد آن عین نجاست
حقیقت پاک گردانی حواست
هوش مصنوعی: از تو سرچشمه میگیرد آن پلیدی، اما با دقت و توجه میتوانی آن را به واقعیت پاک تبدیل کنی.
وگر چون دست شوئی راز میگوی
پس آنگه دست ازدنیا فروشوی
هوش مصنوعی: اگر میخواهی رازهای خود را با کسی در میان بگذاری، اول باید از تعلقات دنیوی خود دست برداری.
وگر چون آب آری سوی بینی
یقین مر ذات از هر سوی بینی
هوش مصنوعی: اگر به سوی حقیقت بروی، به وضوح میتوانی ذات را از هر طرف مشاهده کنی.
در آن دم باشدت ز آندم فراغت
رسانی آب مر سوی دماغت
هوش مصنوعی: در آن لحظه، وقتی که آرامش و راحتی به تو میرسد، آب از طرف دماغت به سویت میآید.
حقیقت بوی جان اندر مشامت
رسد روشن کند مرجان بجامت
هوش مصنوعی: حقیقت همچون بویی خوب به مشامت میرسد و این احساس را در قلبت روشن میکند و زیبایی و ارزش را در وجودت جلوهگر میسازد.
چوآب آید همی سوی رخانت
نماید روی بیشک جان جانت
هوش مصنوعی: وقتی آب به سمت چهرهات بیاید، حاکی از زیبایی و جاذبه توست، بیتردید جانت در وجودت نمایان است.
بگردان روی جان از سوی دنیا
مبین تو هیچ ز دیدار مولا
هوش مصنوعی: به سوی دنیا نگاه نکن و روی خود را از آن برگردان، زیرا در دیدار با حقایق الهی از دیدار مولا چیزی نخواهی دید.
وگر چون هر دودست ای دوست شوئی
یقین میدان که جمله دید اوئی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند هر دو دست، دوست من را بشوئی، بیشک میدانی که همهچیز در دیده اوست.
حقیقت دوست را ازدست مگذار
دو روزی دست او فرصت نگهدار
هوش مصنوعی: دوست واقعی را از دست نده و تا زمانی که فرصتی داری، از او نگهداری کن.
که اندردست خود یابی سراسر
برایشان دست چون یابی سراسر
هوش مصنوعی: اگر در دستانت چیزی پیدا کنی، تمام آن را برای آنها در نظر بگیر و به آنها بده.
وگر چون آب در پیشانی آری
یقین میدان که آن دم راز داری
هوش مصنوعی: اگر چهرهات مانند آب صاف و روشن باشد، میدان که در آن لحظه، رازهایی را در دل داری.
چو پیشانی کنی از آب او تر
ترا این سر بود هر بار خوشتر
هوش مصنوعی: وقتی که پیشانی خود را در آب میزنی، هر بار که از آن بیرون میآیی، احساس تازهتری داری.
حقیقت پیش بینی پیش گیری
بمانی زنده دل هرگز نمیری
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و واقعیتها توجه کنی و از آنها درس بگیری، همیشه زنده و شاداب خواهی ماند و هرگز از یاد نخواهی رفت.
همه در پیش بینی آن زمان باز
حقیقت در سرت انجام و آغاز
هوش مصنوعی: همه به آینده و زمان رخدادهای آن فکر میکنند، اما در واقعیت، حقیقت همیشه در درون شما روان است و تغییرات از درون آغاز میشود.
بیابی سرّ پیشان آخر ای دوست
برون آئی مثال مغز از پوست
هوش مصنوعی: ای دوست، اگر درک کنی و به عمق سرشت و حقیقت وجودی خود پی ببری، مانند مغز که از پوست بیرون میآید، به روشنی و واقعیات زندگی دست خواهید یافت.
وگر چون می بشوئی مر قدم تو
بیابی در عیان سرّ قدم تو
هوش مصنوعی: اگر تو در حال نوشیدن شراب بشوی، خواهی دید که راز قدمت آشکار میشود.
نهی آنگه قدم در کوی دلدار
شوی آنگه ز راز او خبردار
هوش مصنوعی: وقتی قدم به کوی محبوب بگذاری، آنگاه از اسرار او آگاه میشوی.
قدم در راه جانان نه دمی تو
فرو باران ز شوقت شبنمی تو
هوش مصنوعی: به راه محبوب گام بگذار و لحظهای از شوق او غافل مشو، چون بارانهای نرم و لطیف شبنم.
قدم در کوی جانان نه بتحقیق
که تا یابی در اینجاگاه توفیق
هوش مصنوعی: به محله محبوب قدم بگذار، چرا که با اطمینان میتوانی در این مکان به موفقیت دست یابی.
قدم در کوی جانان نه در اینجا
که تادر آن وضو باشی تو یکتا
هوش مصنوعی: به سرزمین محبوب پا بگذار و نه در این مکان، تا زمانی که تو به تنهایی قادر به پاکی و آرامش باشی.
قدم در کوی جانان نه حقیقت
چنان بسیار در راه شریعت
هوش مصنوعی: وقتی قدم به مکان محبوب و مورد علاقه میگذاریم، واقعیات زیادی در مسیر قانون و اصول زندگی وجود دارد که باید رعایت شود.
قدم در کوی جانان نه یقین تو
که تا یابی عیان عین الیقین تو
هوش مصنوعی: اگر به سراغ محبوب واقعیات بروی، تنها با یقین و اطمینان به دست نمیآوری، بلکه باید او را به وضوح و عینیت تجربه کنی.
قدم در کوی جانان نه در اسرار
که تا باشی از این معنی خبردار
هوش مصنوعی: در کوی محبوب قدم بگذار و به رازهای پنهان نپرداز، تا از این حقیقت آگاه شوی.
قدم چون در ره جانان نهادی
حقیقت درد آندم برگشادی
هوش مصنوعی: وقتیکه قدم به راه محبوب گذاشتی، حقیقت درد و عشق در همان لحظه برایت روشن میشود.
قدم را اینچنین نه اندر این کوی
که تا یکی از آن یابی ز هر سوی
هوش مصنوعی: در این مکان نباید به سادگی قدم بگذاری و به دنبال چیزی بگردی، زیرا اگر یک چیز را پیدا کنی، دیگر از هر طرف نمیتوانی به آن دسترسی پیدا کنی.
وگر چون در سجود دوست آئی
حقیقت مغز جان بی پوست آئی
هوش مصنوعی: اگر در حالت سجده، وجود دوست را درک کنی، در آن صورت به عمق وجودت، یعنی روح واقعیات، بدون هیچ پوششی پی میبری.
چنان باید چو آئی در نمازت
دَرِ اسرار باشد جمله بازت
هوش مصنوعی: زمانی که در نماز حاضر شوی، باید به گونهای باشی که تمام اسرار و معانی برایت آشکار باشد.
در اسرار این دم باز بینی
حقیقت اندر آندم راز بینی
هوش مصنوعی: در این لحظه، اگر به عمق وجود نگاه کنی، میتوانی حقیقت را ببینی و رازهای پنهان را درک کنی.
چنان باید چو تو تکبیر بستی
یقین ازدام زرق و مکر رستی
هوش مصنوعی: باید به گونهای زندگی کنی که مانند تو با ایمان و یقین از دامهای نیرنگ و فریب رهایی یابی.
چو گفتی آن زمان اللّه و اکبر
درون خویشتن اللّه بنگر
هوش مصنوعی: وقتی که در دل خود "الله اکبر" میگویی، به حقیقت و وجود خداوند در درون خود توجه کن.
چو گفتی آن زمان اللّه از جان
درون بینی حقیقت راز پنهان
هوش مصنوعی: وقتی که بگویی "اللّه"، در آن لحظه، از عمق جان خود حقیقتی را خواهی دید که در پس پرده پنهان است.
چو گفتی آن زمان اللّه از دید
یکی بینی در آندم عین توحید
هوش مصنوعی: وقتی که سخن از خدا به میان آمد و او را دیدی، در آن لحظه حقیقت توحید را احساس میکنی.
چو گفتی آن زمان اللّه در راز
حقیقت ذات کل بینی زخود باز
هوش مصنوعی: زمانی که بگویی "اللّه"، در آن لحظه به حقیقت کامل وجود پی میبری و از خودت جدا میشوی.
چو گفتی آن زمان اللّه ناگاه
درون خویشتن بینی رخ شاه
هوش مصنوعی: زمانی که نام خدا را بر زبان جاری کنی، ناگهان در درون خود، چهرهی شاه را میبینی.
حضورت آن زمان حاصل نماید
دل و جانت از آن واصل نماید
هوش مصنوعی: وجود تو آنقدر تاثیرگذار است که قلب و روحت را به حقیقت مورد نظر میرساند و به آن پیوند میزند.
حضورت آن زمان باشد عیانی
که آندم هم عیان و هم نهانی
هوش مصنوعی: حضور تو زمانی واضح و روشن خواهد بود که آن لحظه هم نمایان باشد و هم پنهان.
حضور آندم بود مردان عالم
که حق زان میتوانی یافت آندم
هوش مصنوعی: در آن زمان، کسانی که در علم و معرفت برجسته بودند، میتوانستند حقیقت را درک کنند و از آن بهرهمند شوند.
حضور آندم بود گردی تو واصل
همه مقصود از این آید بحاصل
هوش مصنوعی: در آن زمان که تو در کنار من بودی، همه آرزوها و مقاصد به تحقق میرسید.
حضور آندم توان دم باشد ای جان
که ذات کل بود در دید جانان
هوش مصنوعی: در آن لحظه که تو توانایی پیدا میکنی، ای عزیز، ذات کل در دید دلبر قرار دارد.
طبیعت آندم از خود دور گردان
سراپایت بکلّی نور گردان
هوش مصنوعی: در آن لحظه که طبیعت از تو فاصله میگیرد، تمام وجودت را روشن و پرنور میکند.
طبیعت آندم ازخود دورانداز
دل و جان در بر آن نور انداز
هوش مصنوعی: در آن لحظه، طبیعت به دور از خود، دل و جانم را از من میگیرد و بر آن نور میافکند.
سجود دوست کن اندر حضورت
نظر کن جان و دل در غرق نورت
هوش مصنوعی: در حضور تو، به دوست سجده کن و به نور تو، جان و دل خود را غرق کن.
سجود دوست کن اندر سجودت
حقیقت یاب کل اعیان بودت
هوش مصنوعی: دوست را در حال سجودت پرستش کن تا به حقیقت دست یابی؛ اینکه تمام موجودات در این حالت در تو جمع شدهاند.
مباش آندم دلا غافل در اسرار
نظر در سوی هر چیزی تو بگمار
هوش مصنوعی: در آن لحظه، ای دل، غافل نباش و در اسرار و رموز نگاه، تمرکز خود را به هر چیزی معطوف نکن.
درونت پاک دار و با صفا باش
در آن لحظه تو دیدار خدا باش
هوش مصنوعی: در درون خود را پاک و صاف نگهدار و در آن لحظهها به خوبی با خدا ارتباط برقرار کن.
درونت پاک دار آن لحظه در جان
که درجانت نماید روی جانان
هوش مصنوعی: درونت را در آن لحظهای که روح تو تصویر معشوق را نشان میدهد، پاک نگهدار.
حقیقت سجدهٔ حق میکنی باز
حقیقت باشی آندم صاحب راز
هوش مصنوعی: زمانی که در واقعیت و حقیقت خود را به خداوند میسپاری و سجده میکنی، در آن لحظه، به حقیقت وجودی خود نزدیکتر میشوی و رازهای عمیقتری را درک خواهی کرد.
چو حق درجان و اندر جانست موجود
حقیقت میکنی سجده ز معبود
هوش مصنوعی: وقتی که حقیقت از درون وجود انسان جاری است، سجده کردن برای خداوند، در واقع نشاندهندهی حضور و وجود آن حقیقت در جان است.
حقیقت سجده پیش او چو کردی
حقیقت از همه آزاد و فردی
هوش مصنوعی: وقتی که به حقیقت و واقعیت در برابر او تعظیم و سجده کنی، از تمامی وابستگیها و محدودیتها رهایی مییابی و به نوعی به فردیت و آزادی واقعی دست مییابی.
حقیقت سجدهٔ جانان کن اینجا
دلت چون مهر و مه رخشان کن اینجا
هوش مصنوعی: اینجا دل خود را مثل خورشید و ماه زیبا بساز و خود را در برابر حقیقت پرستش کن.
تو سجده سجدهٔ او میکنی دوست
حقیقت جسم و جان وجملگی اوست
هوش مصنوعی: تو در برابر او به سجده در میآیی، در حالی که حقیقت وجود تو، هم جسم و هم جان، از آن اوست.
چو کردی سجده پیش یار اینجا
شدی کل صاحب اسرار اینجا
هوش مصنوعی: وقتی که در مقابل محبوب خود خضوع و عبادت کردی، در اینجا به مقام والایی دست یافته و به عالم رازها پیوستهای.
چو کردی سجده پیش او حقیقت
شدی اینجا مصفّی از طبیعت
هوش مصنوعی: زمانی که در برابر او سجده میکنی، به حقیقت دست پیدا میکنی و در این حال از خصوصیات دنیوی و طبیعی خود پاک میشوی.
چو کردی سجده صافی گشتی از خویش
حجاب جسم و جان بردار از پیش
هوش مصنوعی: زمانی که در نماز سجده میکنی، از خودت خالص و پاک میگردی. بنابراین، باید از بدن و روح خود حجابها و موانع را کنار بگذاری.
درون را با برون گردان مصفّا
برای اسم و گم شو در مسمّا
هوش مصنوعی: درون خود را پاک کن و آن را به شکل ظاهر برسان، سپس در واقعیت خود گم شو.
درون را با برون کن غرق در نور
که تا باشی بکل نورٌ علی نور
هوش مصنوعی: درون خود را با نور پر کن تا در خارج هم همیشه در نور باشی و در نهایت به نور مطلق دست یابی.
درون خویش اندر سوی حضرت
یقین دریاب وانگه رو بقربت
هوش مصنوعی: در درون خود به سمت یقین برو و سپس به نزدیکی او بشتاب.
بخواه از حق تعالی او یقینت
از او میخواه در عین الیقینت
هوش مصنوعی: از خداوند درخواست کن و از او یقین و اطمینان بخواه؛ در حالی که با تمام وجودت به او ایمان داری.
بجز او هیچ ازو اینجا مجو تو
بجز دیدار او یاری مجو تو
هوش مصنوعی: جز او کسی را در اینجا جستوجو نکن و به جز دیدار او، هیچ کس را یاری نخواهی یافت.
از او او خواه اینجا در حقیقت
که تا پیدا نماید دید دیدت
هوش مصنوعی: این عبارت به نوعی به جستجوی حقیقت و شناخت عمیقتر اشاره دارد. گویا میگوید اگر بخواهی واقعیت را بفهمی و حقیقت را بشناسی، باید در این مکان و در این زمان به آن توجه کنی تا دیدگاه و بینش تازهای برای تو آشکار شود. در نتیجه، درک عمیقتری از آنچه که هست، به دست میآوری.
از او او بین حقیقت آشکاره
هم از وی هم بدو میکن نظاره
هوش مصنوعی: حقیقت به وضوح از او نمایان است و هم از او و هم به سوی او باید نگاه کرد.
از او او بین که بود تو یقین اوست
حقیقت هرچه بینی مغز با پوست
هوش مصنوعی: به او نگاه کن تا دریابی که حقیقت چیست. او همان واقعیتی است که در هر آنچه میبینی، از مغز تا پوست، نهفته است.
از او او بین که ذاتش هست موجود
ترا دیدار او چون هست مقصود
هوش مصنوعی: به او نگاه کن که وجودش همواره در دسترس است، چرا که ملاقات با او هدف نهایی توست.
از او او بین که سرتاپایت اینجا
حقیقت اوستی هستی تو یکتا
هوش مصنوعی: نگاه کن که تمام وجود تو در اینجا نماد حقیقت اوست؛ تو تنها و منحصر به فرد هستی.
از او او بین اگر تو راز دانی
که او در خویشتن می بازدانی
هوش مصنوعی: اگر تو به حقیقت او پی ببری، متوجه میشوی که او در درون خودش را آشکار میکند.
از او او بین که او آمد وجودت
نمود خویش در صورت نمودت
هوش مصنوعی: به او نگاه کن که چگونه با آمدنش، وجود خودش را در تصویر تو به نمایش گذاشته است.
از او او بین اگر هستی تو آگاه
که دیدار تو آمد حضرت شاه
هوش مصنوعی: اگر تو از درون خود آگاه باشی و خود را شناخته باشی، متوجه خواهی شد که دیدن تو فرصتی است بزرگ و ارزشمند.
تو او در خود نگر اینجا حقیقت
درون تست پیدا دید دیدت
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن، اینجا واقعیت درون تو پیداست.
تو اوئی او تو نادانی در اسرار
کنون از سرّ کل اینجا خبردار
هوش مصنوعی: تو همان هستی که او هم هست. تو در واقع از حقایق بزرگ بیخبری و اکنون میتوانی از این حقیقت مطلع شوی.
حقیقت اوّل و آخر تو باشی
یقین مر باطن و ظاهر تو باشی
هوش مصنوعی: حقیقت این است که تو آغاز و پایان همه چیز هستی، و مطمئناً باطن و ظاهر تو یکی است.
سجود خویش کردی در عیان باز
تو اینجایگه در انجام و آغاز
هوش مصنوعی: تو در ظاهر با خضوع و فروتنی سر به خاک میسایید، اما در منازل و مراحل مختلف زندگیات همچنان در عشقت پابرجا و ثابت هستی.
بتو پیداست اینجا هرچه دیدی
خدائی این زمان در دید دیدی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در اینجا دیدی، نشانهای از خداوند است و از آنجا که در این زمان به چشم تو آمده، میتوانی به وجود او پی ببری.
حقیقت گوئی وهم در مکانی
یکی اندر یکی و جان جانی
هوش مصنوعی: راستی و صداقت همواره در یک جا کنارتان هستند و حقیقت به گونهای عمیق و درونی با وجود انسان پیوند دارد.
از اوّل تا بآخر در تو موجود
حقیقت کل توئی اسرار معبود
هوش مصنوعی: از ابتدا تا انتهای وجودت، حقیقت تو تمام ابعاد و اسرار خداوند را در خود دارد.
در اوّل تا بآخر ذات پاکی
نه نار و باد و نی از آب و خاکی
هوش مصنوعی: در آغاز و انتهای هر چیزی، وجودی خالص و پاک وجود دارد که نه از آتش و باد تشکیل شده و نه از آب و خاک.
حقیقت در خدائی خدا تو
ز یکتائی خود هستی لقا تو
هوش مصنوعی: حقیقت الهی در وجود خدا نهفته است و تو به خاطر یکتایی و بیهمتاییات با او، به ملاقات و وصال او نائل میشوی.
تومنصوری دوئی اینجا نداری
حقیقت بود خود را پایداری
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که هیچگونه جدایی و دوگانگی وجود ندارد و حقیقت این است که میتوانی به خودت اتکا کنی و ثابت قدم باشی.