گنجور

بخش ۳۱ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید

یکی از بایزید این باز پرسید
که اینجاگه حقیقت حق توان دید
بچشم صورت او را میتوان یافت
بگو تامن خبر یابم از آن یافت
جوابش داد سلطان حقیقت
که او را کی توان دید از طبیعت
به بیرون هیچکس او را ندیدست
اگرچه با همه گفت و شنیدست
به بیرون کی توانی یافت جانان
که درتن ظاهر و بیرونست پنهان
به بیرون اندرون هردو یکی است
حقیقت جان جانان بیشکی است
اگر باشد برون و هم درونت
حقیقت خود بخود او رهنمونت
اگر او را بصورت تو ببینی
بنزد عاشقان باشد دو بینی
بمعنی بعض بین او را بدو باز
که اعیانت چنین باشد همه راز
بدو هم باز بین او را حقیقت
که او راکی تواند یافت دیدت
بدو هم ذات او در خویش یابی
بوقتی کز خودت بیخویش یابی
به بیخویشی نماید رویت اینجا
اگر بشناسی از کل مویت اینجا
به بیخویشی جمال او بیابی
نبینی خود کمال او بیابی
به بیخویشی نمودارت شود دوست
اگر اندر میانه ننگری پوست
به بیخویشی تو اندر عالم دید
مر او را بنگری در عین توحید
به بیخویشی جمالش میتوان یافت
درون نور جلالش میتوان یافت
چنان نورش درونِ دیده آمد
که از نورش رخ جان دیده آمد
چنان نورش درون دیده دیدم
که ازدیده بدیده دیده دیدم
ز دیده دیده هم دیده بیابی
اگر در دید او را دیده یابی
درون دیده بنگر دیدهٔ دید
که جز از دیده او را کی توان دید
درون دیده هر کین راز یابد
ز دیده دید دید او باز یابد
درون دیده دیدارست بنگر
که او در دیده دیدارست بنگر
درون دیده او دردید آمد
از آن در جمله نوردیده آمد
درون دیده دیدارست بیچون
بَرِ او نقطهٔ افتاد گردون
درون دیدهاش در دیده میبین
تو دیدارش یقین دیده میبین
درون دیده جانانت هویداست
حقیقت نقطهٔ خالش چو پیداست
درون دیده رخسارش عیانست
در اینجا نقطهٔ خالش عیانست
در اینجا نقطهٔ خالست پیدا
یقین مستقبل و حالست پیدا
نظر کن خال او در نور تحقیق
از آن خالش در اینجا یافت توفیق
نظر کن خال در نور تجلّی
ز نور او درون دیده پیدا
حقیقت خال جانانست دیده
که هم پیدا و پنهانست دیده
حقیقت خال جانانست بنگر
که در خورشید تابانست بنگر
حقیقت خال جانانست میدان
درون او یقین اعیانست میدان
جمالش دیدهٔ خود کن تماشا
که بنمودست کل در عین الّا
اگر در دیده دید دید بینی
جمالش در نهان در دیده بینی
اگر در دیده دریابی وصالش
عیان بینی تجلّی جمالش
اگر در دیده دریابی رخ یار
نمودارست او در دید هموار
جمال یار اندر دیده بنگر
عیان دید او دزدیده بنگر
جمال یار در دیده توان دید
حقیقت دیده در دیده توان دید
جمال یار اعیانست در دید
ز دیده باز بین در عشق توحید
حقیقت نقطهٔ خال از جلالست
زبان در دیدن او گنگ و لالست
حقیقت نقطهٔ خالش هویداست
ز بهر اوهزاران شور و غوغاست
اگر در دیده بینی راز جانان
هم انجامست وهم آغاز جانان
نظر کن دیده را تا یار بینی
حقیقت در اعیان اسرار بینی
نظر کن دیده را در هر دو عالم
که تا یکتا نماید راز این دم
نظر کن دیده را بنگر رخ یار
که از دیده است اینجاگه بدیدار
زهی نادان ندیده راز دیده
نظر کن این زمان از راز دیده
زهی نادان بخود گردیدهٔ تو
از آن اینجا نه صاحب دیدهٔ تو
هر آن کز عشق صاحب دیده باشد
در اینجاگاه صاحب دیده باشد
هر آنکو دیده دیدارش در این سِر
درون دیده جانان یافت ظاهر
ترا در دیده خورشیدست دیدی
حقیقت نور جاویدست دیدی
ز نور دیدهٔ خود آشنا باش
درون دیدار دیدار لقا باش
ز نور دیده بنمود او لقایت
همی گرداند اینجا جابجایت
ز نور دیده بنگر روشنائی
که ازوی داری اینجا آشنائی
ز نور دیده بنگر هر چه بینی
که جز نورش دگر چیزی نبینی
ز نور دیده اینجا گرد واصل
کز این نورست هر مقصود حاصل
ز نور دیده بنگر جمله اشیا
کز آن نور است اینجا جمله پیدا
ز نور دیده بنگر نور خورشید
که نور دیده خواهد ماند جاوید
ز نور دیده بنگر بر فلک ماه
که نور دیده هر جا میبرد راه
ز نور دیده بنگر در فلک بین
که این نور است پیدا یک بیک بین
ز نور دیده بیشک عقل یابی
که این تحقیق نی از نقل یابی
ز نور دیده بنگر عرش و کرسی
حقیقت اینست بیشک نور قدسی
ز نور دیده بنگر جنّت و لوح
کز این نور است هر لحظه ترا روح
ز نور دیده بنگر فرش آیات
که پیدا شد مر این در جمله ذرّات
ز نور دیده بنگر هست در نیست
مگر این سر ترا اینجاخبر نیست
ز نور دیده بنگر جسم و جانت
کز این هر دو شود کلّی عیانت
ز نور دیده بنگر کوه و دریا
حقیقت بحر جان در شور وغوغا
ز نور دیده بنگر کوه اجسام
که داری این زمان آغاز و انجام
ز نور دیده بنگر چار عنصر
که این نور است مر اسرار عنصر
ز نور دیده بنگر آتش و آب
ز خاک و باد این اسرار دریاب
ز نور دیده گر واصل شوی تو
حقیقت زین بیان بیدل شوی تو
بنور دیده عاشق گرد اینجا
کز او یابی جمال فرد اینجا
جمال بی نشان در دیده دیدم
حقیقت جان جان در دیده دیدم
جمال بی نشان در دیده دریاب
اگرچه این نهٔ تو دیده در خواب
تو در خوابی کجا دریابی این راز
که در خوابت نباشد چشمها باز
تو درخوابی نیابی دیدهٔ خویش
که هستی بی خدا ای مرد درویش
تو در خوابی و چشمت رفته در خواب
کجا بینی تو خورشید جهانتاب
تو درخوابی جمال جان ندیده
حقیقت آن مه تابان ندیده
تو در خوابی نخواهی گشت بیدار
که دریابی درون دیده دیدار
تو در غفلت فتاده مست خوابی
حقیقت نور دیده کی بیابی
تو در خوابی و چشم از خواب بردار
حقیقت دیده را دریاب بردار
جمال دیدهٔ جانت نظر کن
دلت از دیدهٔ جانت خبر کن
جمال دیدهٔ جان بین تو روشن
حقیقت سیر کن در هفت گلشن
جمال دیدهٔ جان مصطفی یافت
که اینجاگاه او دید خدا یافت
اگرچه نور دیده هست بر سر
ولی از دیدهٔ جانت تو بنگر
ز نور دیدهٔ جان یار دریاب
چو بیداری ترا آمد از این خواب
جمال دیدهٔ جانت منوّر
بنور مصطفی پیداست بنگر
جمال دیدهٔ جان او عیان یافت
بچشم جان جمال حق از آن یافت
به چشم جان جمال جان جان دید
حقیقت از حقیقت او عیان دید
بچشم جان تمامت یافت ذرّات
که چشم جان او بُد دیدهٔ ذات
بچشم جان جمال بی نشان دید
حقیقت جملهٔ کون و مکان دید
بچشم جان جمال دوست دریافت
چنان کاینجا عیان اوست دریافت
جمال جان خبر دارد ز جُمله
که در روضه نظر دارد ز جُمله
نظر دارد کنون در جسم و جانها
یقین میداند او راز نهانها
نظر دارد بدین گفتار عطّار
که او راکل همی بینم خبردار
بچشم جانِ خود چون ره نمودم
در اینجاگه جمال شه نمودم
بچشم جان خود اینجا یقین باز
نمودم او عیان انجام و آغاز
حقیقت هرکه چیزی از لقا یافت
حقیقت او زنور مصطفی یافت
ز نور مصطفی گر راز یابی
دل وجانت در اینجا بازیابی
ز نور مصطفی بین هرچه باشد
که جز نورش دگر چیزی نباشد
ز نور اوست اینجا جان در اعیان
که میبیند جمال دوست پنهان
حقیقت مصطفی اندر دل ماست
یقین کاینجایگه او حاصل ماست
از او خواهیم وز وی راز بینیم
از او هم ذات او را باز بینیم
از او مقصودها حاصل شود هان
که از او یافتم این نصّ و برهان
دل عطّار از او آگاه آمد
که اینجاگاه دید شاه آمد
دل عطّار از او اینجا خبر یافت
یقین مرنور پاکش در نظر یافت
دل عطّار از او اسرار برگفت
حقیقت او حقیقت گفتگو گفت
دل عطّار اینجاگاه جان کرد
دگر جانش در اینجا جان جان کرد
دل عطّار از او گفتست اسرار
حقیقت اوست از سرّم خبردار
دل عطّار در دریای خون است
در این دریا یقین او رهنمون است
دل عطّار از این دریای جانان
بسی جوهر فشاند اینجاگه اعیان
دل عطّار زیندم واصل آمد
که مقصود از محمّد حاصل آمد
دل عطّار مقصودش همین بود
که احمد در درونش پیش بین بود
دل عطّار ایندم پیش بین است
که نور مصطفایش پیش بین است
دل عطّار از او افشاند جوهر
حقیقت اندر این دریای اخضر
دل عطّار در سرّ جواهر
محمّد بود اندر جمله ناظر
محمّد در دل عطّار جانست
از آن عطّار اسرار نهانست
محمّد در دل عطّار بود است
که درجانش جمال جان نمود است
دل عطّار در بود محمد(ص)
یقین اسرار منصور و مؤیّد
بنور اوشدم واصل بعالم
که گفتم در عیان سرّ دمادم
بنور او نمودم بر سرم تاج
بنور او بَرِ من زد چو حلّاج
دم حلاّج او بخشید آخر
مر اسرار جانان کرد ظاهر
دم حلاّج اینجاگه عیان شد
جمال یار آنگه کل عیان شد
محمّد رخ نمودم آخر کار
نمودم اندر اینجا سرّ اسرار
حقیقت هر که از احمد لقا دید
درون جان و دل کلّی صفا دید
ز صورت سوی معنی راه برد او
ز معنی ره بسوی شاه برد او
حقیقت عقل کل اینجاست در تو
ببین کاینجایگه پیداست در تو
بنور عقل کل کآن مصطفایست
تمامت سالکان را رهنمایست
بیابی وصل از احمد حقیقت
قدم را راست دار اندر شریعت
قدم را راست دار و راستی کن
ز احمد روز و شب درخواستی کن
بخواه از مصطفی راز دل خود
کز او یابی حقیقت حاصل خود
دل وجان هر دو زو حاصل شود کل
مراد جمله زو حاصل بود کل
مراد آنست سالک را در این راه
که ناگاهی رسد در حضرت شاه
مراد آنست سالک را در این سر
که حق یابد درون خویش ظاهر
مراد آنست سالک را در این دید
که تا کلّی یکی گردد ز توحید
مراد آنست سالک را دل و جان
که اینجا کل ببیند روی جانان
مراد آنست سالک آخر کار
شود در جزو و کل او جملگی یار
مراد عاشق از معشوق اینست
که آخر دید کلّی در یقین است
مراد عاشق اینجا حاصل آن شد
که چون صورت ز جان اینجا نهان شد
بوصل دوست اینجاگه رسد باز
در اینجاگه ابی صورت شود باز
ایا سالک طلبکاری تو در جان
شده در راهی و طالب شده آن
نظر را باز کن بیچاره اینجا
که کردستی تو راه عشق تنها
نظر را باز کن در منزل تن
که خواهد شد ره تاریک روشن
نظر را باز کن آغاز و انجام
که خواهی یافت وصل کل سرانجام
سرانجام تودلدار است دریاب
بهر نوعی ز من مَردَم خبر یاب
خبر یاب ای دل و جان ز آشنائی
تو در اعیان یکی و با خدائی
در این عین خدائی باز مانده
در این اسرار صاحب راز مانده
تو در عین خدائی میندانی
که بیشک از خدا هردو جهانی
توئی ذات و خبر از خود نداری
که در دیدار جانان جمله یاری
توئی ذات وخبر از خویشتن یاب
خدا را در حقیقت خویشتن یاب
منزّه دان تو او را از طبیعت
که بنمایدترا کل دید دیدت
تو جزوی در تو کل موجود پیداست
تو هستی بنده و معبود پیداست
درونت گرخبر دارد از آن دید
یکی بین هر دوعالم راز توحید
یکی بین هر دو عالم در درونت
حقیقت شاه هر دو رهنمونت
یکی بین هر دو عالم را تو در دل
اگر بینی یکی هستی تو واصل
یکی بین هر دو عالم را تو در جان
درون جان چو اعیانست جانان
یکی بین هر دو عالم تا بدانی
چرا مرکب بهر جاگه دوانی
یکی بین هر دو عالم واصلانه
حقیقت هم توئی کل جاودانه
یکی بین و دوئی از خود بیفکن
خدا را یاب خود بی ما و بی من
یکی بین و دوئی بردار از پیش
حجاب این دوئی انداز از خویش
یکی بین و دوئی اینجا رها کن
عیان مر جسم وجان کلّی خدا کن

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی از بایزید این باز پرسید
که اینجاگه حقیقت حق توان دید
هوش مصنوعی: یکی از پیروان بایزید از او پرسید که آیا می‌توان در این مکان به حقیقت و ذات حق دست یافت یا دید.
بچشم صورت او را میتوان یافت
بگو تامن خبر یابم از آن یافت
هوش مصنوعی: به چشمان او نگاه کن، می‌توانی او را پیدا کنی. بگو تا وقتی که من از آنچه پیدا کرده‌ام مطلع شوم.
جوابش داد سلطان حقیقت
که او را کی توان دید از طبیعت
هوش مصنوعی: سلطان حقیقت به او پاسخ داد که چگونه می‌توان کسی را که از طبیعت فراتر است، دید.
به بیرون هیچکس او را ندیدست
اگرچه با همه گفت و شنیدست
هوش مصنوعی: هیچ کس او را ندیده است، با اینکه با همه در صحبت و گفتگو بوده است.
به بیرون کی توانی یافت جانان
که درتن ظاهر و بیرونست پنهان
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی کسی را که در ظاهرش پنهان است و در درونش وجود دارد، به راحتی پیدا کنی؟
به بیرون اندرون هردو یکی است
حقیقت جان جانان بیشکی است
هوش مصنوعی: در درون و بیرون انسان تفاوتی وجود ندارد و حقیقت اصلی که روح و جان اوست یکی است و بسیار حائز اهمیت است.
اگر باشد برون و هم درونت
حقیقت خود بخود او رهنمونت
هوش مصنوعی: اگر حقیقت درونی و بیرونی تو وجود داشته باشد، به‌طور طبیعی تو را به سوی راه درست هدایت می‌کند.
اگر او را بصورت تو ببینی
بنزد عاشقان باشد دو بینی
هوش مصنوعی: اگر او را با چشمانت ببینی، در میان عاشقان دو حالت خواهی داشت.
بمعنی بعض بین او را بدو باز
که اعیانت چنین باشد همه راز
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نظر می‌رسد و مشخص است، همگی راز و رموزی در خود دارند. به همین دلیل، برخی افراد نیاز دارند که به عمق مسائل پی ببرند و بیاندیشند تا واقعیت‌هایی را درک کنند که در ظاهر نیستند.
بدو هم باز بین او را حقیقت
که او راکی تواند یافت دیدت
هوش مصنوعی: بنگر که آیا می‌توانی حقیقت او را مشاهده کنی، چون تنها اوست که می‌تواند تو را ببیند.
بدو هم ذات او در خویش یابی
بوقتی کز خودت بیخویش یابی
هوش مصنوعی: وقتی که به درون خود نگریسته و با ذات واقعی‌ات آشنا شوی، در واقع به او (خود واقعی) پی می‌بری و این در حالی است که در آن لحظه، از خودخواهی و تعلقات دنیایی آزاد شده‌ای.
به بیخویشی نماید رویت اینجا
اگر بشناسی از کل مویت اینجا
هوش مصنوعی: اگر به بی‌حوصلگی به چهره‌ات نگاه کنم، اگر از تمام جزئیات موهایت آگاه باشی، اینجا هم می‌توانی مرا بشناسی.
به بیخویشی جمال او بیابی
نبینی خود کمال او بیابی
هوش مصنوعی: اگر از خودت رها شوی و به زیبایی او بنگری، به حقیقت کمال او پی‌خواهی برد و خود را نخواهی دید.
به بیخویشی نمودارت شود دوست
اگر اندر میانه ننگری پوست
هوش مصنوعی: اگر در میانه جمع، به کسی توجه کنی که بی‌هویت و بی‌خود است، آنوقت ممکن است دوست تو را هم به همین شکل نشان بدهد.
به بیخویشی تو اندر عالم دید
مر او را بنگری در عین توحید
هوش مصنوعی: در حالت بی‌خود بودن، تو می‌توانی او را در جهان ببینی؛ به‌طوری که در درون توحید، او را نظاره کنی.
به بیخویشی جمالش میتوان یافت
درون نور جلالش میتوان یافت
هوش مصنوعی: می‌توان در نبود خود، زیبایی او را دید و در درخشش جلالش، وجودش را احساس کرد.
چنان نورش درونِ دیده آمد
که از نورش رخ جان دیده آمد
هوش مصنوعی: نگاه او چنان پر از روشنایی بود که گویا روح من از نور چهره‌اش می‌درخشید.
چنان نورش درون دیده دیدم
که ازدیده بدیده دیده دیدم
هوش مصنوعی: چنان نوری را در درون چشمانم دیدم که از چشمانم به چشمان دیگران نوری را دیدم.
ز دیده دیده هم دیده بیابی
اگر در دید او را دیده یابی
هوش مصنوعی: اگر با نگاهی عمیق به چیزی نگاه کنی، می‌توانی درک بهتری از آن پیدا کنی. اگر از دریچه احساس به چیزی بنگری، می‌توانی حقیقت آن را آشکارتر ببینی.
درون دیده بنگر دیدهٔ دید
که جز از دیده او را کی توان دید
هوش مصنوعی: به عمق چشم خود نگاهی بینداز و ببین که هیچ چیز را نمی‌توان دید مگر از دید او.
درون دیده هر کین راز یابد
ز دیده دید دید او باز یابد
هوش مصنوعی: چشمان هر انسان می‌تواند رازهایی را در خود نگه دارد و از طریق نگاه او، دیگران می‌توانند این رازها را کشف کنند.
درون دیده دیدارست بنگر
که او در دیده دیدارست بنگر
هوش مصنوعی: در نگاه تو، تصویر او وجود دارد. به او نگاه کن که در چشمانت تجلی کرده است.
درون دیده او دردید آمد
از آن در جمله نوردیده آمد
هوش مصنوعی: نگاه او در دل بینش من نفوذ کرد و از آن لحظه، همه چیز را با نوری تازه دیدم.
درون دیده دیدارست بیچون
بَرِ او نقطهٔ افتاد گردون
هوش مصنوعی: در چشمانم فقط دیدار اوست و هیچ چیز دیگری وجود ندارد؛ تمام جهان به خاطر او در یک نقطه جمع شده است.
درون دیدهاش در دیده میبین
تو دیدارش یقین دیده میبین
هوش مصنوعی: در نگاهش، زیبایی‌اش را به وضوح مشاهده می‌کنی و زمانی که به او نگاه کنی، به حقیقت زیبایی‌اش پی می‌بری.
درون دیده جانانت هویداست
حقیقت نقطهٔ خالش چو پیداست
هوش مصنوعی: حقیقت وجود تو در چشمانت نمایان است، همچنان که نقطه‌ای در وسط چهره‌ات به وضوح دیده می‌شود.
درون دیده رخسارش عیانست
در اینجا نقطهٔ خالش عیانست
هوش مصنوعی: چهرهٔ او به وضوح در چشم‌هایم نمایان است، و در اینجا، نشانهٔ خال او نیز به روشنی دیده می‌شود.
در اینجا نقطهٔ خالست پیدا
یقین مستقبل و حالست پیدا
هوش مصنوعی: در اینجا می‌توان به وضوح لحظهٔ حال و آینده را مشاهده کرد.
نظر کن خال او در نور تحقیق
از آن خالش در اینجا یافت توفیق
هوش مصنوعی: به چهره و زیبایی او نگاه کن که در روشنایی حقیقت، از زیبایی‌اش در اینجا، موفقیتی حاصل شده است.
نظر کن خال در نور تجلّی
ز نور او درون دیده پیدا
هوش مصنوعی: به زیبایی و درخشندگی چهره توجه کن، زیرا نور او در درون چشمانت به وضوح نمایان است.
حقیقت خال جانانست دیده
که هم پیدا و پنهانست دیده
هوش مصنوعی: حقیقت درونی محبوب مانند نقطه‌ای است که هم به وضوح دیده می‌شود و هم در خفا و به صورت پنهان وجود دارد.
حقیقت خال جانانست بنگر
که در خورشید تابانست بنگر
هوش مصنوعی: حقیقت وجود محبوب همانند نوری است که در دل خورشید می‌درخشد. به این نور و روشنی توجه کن.
حقیقت خال جانانست میدان
درون او یقین اعیانست میدان
هوش مصنوعی: حقیقت وجود معشوق در دل و درون او وجودی واقعی و آشکار دارد.
جمالش دیدهٔ خود کن تماشا
که بنمودست کل در عین الّا
هوش مصنوعی: زیبایی او را با چشمان خود تماشا کن، زیرا که کمال او به وضوح در برابر تو نمایان است.
اگر در دیده دید دید بینی
جمالش در نهان در دیده بینی
هوش مصنوعی: اگر در چشمانت زیبایی‌اش را نبینی، در دل و باطن خود هم نمی‌توانی آن را مشاهده کنی.
اگر در دیده دریابی وصالش
عیان بینی تجلّی جمالش
هوش مصنوعی: اگر در دلت عشق او را دریابی، زیبایی و جمالش را به وضوح خواهی دید.
اگر در دیده دریابی رخ یار
نمودارست او در دید هموار
هوش مصنوعی: اگر در نگاهت رخ یار را ببینی، او در هر جا و به آسانی قابل مشاهده است.
جمال یار اندر دیده بنگر
عیان دید او دزدیده بنگر
هوش مصنوعی: به زیبایی محبوب توجه کن که در چشمانت نمایان است، و به دوستی نگاه کن که پنهانی در دل تو است.
جمال یار در دیده توان دید
حقیقت دیده در دیده توان دید
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب را می‌توان در چشم مشاهده کرد، اما واقعیت آن زیبایی را تنها با دید دل می‌توان درک کرد.
جمال یار اعیانست در دید
ز دیده باز بین در عشق توحید
هوش مصنوعی: زیبایی معشوق در نظرها بسیار واضح و روشن است، پس با چشم دل به عشق توحید نگاه کن.
حقیقت نقطهٔ خال از جلالست
زبان در دیدن او گنگ و لالست
هوش مصنوعی: حقیقت، جوهره‌ای است که از عظمت و شکوه سرچشمه می‌گیرد و زبان ما در مواجهه با آن ناتوان و بی‌صداست.
حقیقت نقطهٔ خالش هویداست
ز بهر اوهزاران شور و غوغاست
هوش مصنوعی: حقیقت به وضوح در دل وجود او مشخص است و به خاطر آن، هزاران هیجان و جنجال در اطراف او وجود دارد.
اگر در دیده بینی راز جانان
هم انجامست وهم آغاز جانان
هوش مصنوعی: اگر در چشمان تو نگاه کنی، خواهی دید که راز عشق هم در آغاز و هم در پایان وجود دارد.
نظر کن دیده را تا یار بینی
حقیقت در اعیان اسرار بینی
هوش مصنوعی: به چشم خود نگاه کن تا محبوب را ببینی، حقیقت را در وجود رازها مشاهده خواهی کرد.
نظر کن دیده را در هر دو عالم
که تا یکتا نماید راز این دم
هوش مصنوعی: به چشمانت بنگر در هر دو جهان تا این لحظه را به صورت یکتایی درآوری و راز آن را بشناسی.
نظر کن دیده را بنگر رخ یار
که از دیده است اینجاگه بدیدار
هوش مصنوعی: به چهره محبوب نگاه کن و ببین که چگونه در اینجا خودش را به نمایش گذاشته است، چون این جا دیداری است که فقط در نگاه تو وجود دارد.
زهی نادان ندیده راز دیده
نظر کن این زمان از راز دیده
هوش مصنوعی: ای نادان، به رازهای چشم نگاهی بینداز و این بار از اسرار دیدن آگاه شو!
زهی نادان بخود گردیدهٔ تو
از آن اینجا نه صاحب دیدهٔ تو
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که به خود مشغول شده، تو که اینجا هستی، ولی بینایی‌ات را از دست داده‌ای.
هر آن کز عشق صاحب دیده باشد
در اینجاگاه صاحب دیده باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که از عشق و محبت چشم‌دلش باز شده باشد، در این مکان واقعاً بیننده و آگاه است.
هر آنکو دیده دیدارش در این سِر
درون دیده جانان یافت ظاهر
هوش مصنوعی: هر کسی که در دل خود عشق معشوق را ببیند، در واقع آن زیبایی و جذابیت را در جلو چشم خود احساس می‌کند.
ترا در دیده خورشیدست دیدی
حقیقت نور جاویدست دیدی
هوش مصنوعی: تو در نگاه خود خورشید را تماشا کردی و حقیقت نور جاودان را نیز تجربه کردی.
ز نور دیدهٔ خود آشنا باش
درون دیدار دیدار لقا باش
هوش مصنوعی: از روشنی چشمانت با کسانی که می‌شناسی آشنا باش و در ملاقات‌ها و دیدارها ارتباطی صمیمی داشته باش.
ز نور دیده بنمود او لقایت
همی گرداند اینجا جابجایت
هوش مصنوعی: او به خاطر نور چشمانش، دائماً به جستجوی تو در اینجا و آنجا می‌پردازد.
ز نور دیده بنگر روشنائی
که ازوی داری اینجا آشنائی
هوش مصنوعی: به چشم خود نگاه کن و روشنی را ببین که از او در اینجا داری و با آن آشنا هستی.
ز نور دیده بنگر هر چه بینی
که جز نورش دگر چیزی نبینی
هوش مصنوعی: به نور چشمانت توجه کن و هر چه می‌بینی، فقط به نور آن نگاه کن و چیز دیگری جز آن را نبین.
ز نور دیده اینجا گرد واصل
کز این نورست هر مقصود حاصل
هوش مصنوعی: از روشنایی چشم‌ها، در اینجا به حقیقت نزدیک شو، زیرا هر هدفی از همین نور به دست می‌آید.
ز نور دیده بنگر جمله اشیا
کز آن نور است اینجا جمله پیدا
هوش مصنوعی: به نور چشمانت نگاه کن، همه چیزهایی که در اطراف هستند به واسطه همین نور به وضوح دیده می‌شوند.
ز نور دیده بنگر نور خورشید
که نور دیده خواهد ماند جاوید
هوش مصنوعی: به روشنی چشمانت توجه کن، که نور خورشید نیز نورانی است و این نور چشمانت همیشه باقی خواهد ماند.
ز نور دیده بنگر بر فلک ماه
که نور دیده هر جا میبرد راه
هوش مصنوعی: به چشمانت نگاه کن و بر آسمان بایست، ماه را ببین که نور چشمانت هر جا که بخواهد، مسیرش را می‌سازد.
ز نور دیده بنگر در فلک بین
که این نور است پیدا یک بیک بین
هوش مصنوعی: به نوری که از چشمان تو می‌تابد، در آسمان توجه کن؛ این نور به‌وضوح قابل مشاهده است، پس همه چیز را یکی یکی ببین.
ز نور دیده بیشک عقل یابی
که این تحقیق نی از نقل یابی
هوش مصنوعی: با استفاده از روشنایی و حقیقتی که از درون خودت می‌یابی، می‌توانی به درک و عقل درست برسید؛ زیرا این دانسته‌ها تنها از طریق شنیده‌ها و نقل‌قول‌ها به دست نمی‌آید.
ز نور دیده بنگر عرش و کرسی
حقیقت اینست بیشک نور قدسی
هوش مصنوعی: از نوری که در چشم توست، به عرش و جایگاه حقیقت بنگر، بی‌تردید این نور، نور قدسی است.
ز نور دیده بنگر جنّت و لوح
کز این نور است هر لحظه ترا روح
هوش مصنوعی: از نور چشمانت به بهشت نگاه کن، و بدان که روح تو هر لحظه از همین نور سیراب می‌شود.
ز نور دیده بنگر فرش آیات
که پیدا شد مر این در جمله ذرّات
هوش مصنوعی: از نور چشمانت به آیات توجه کن، که ظهور این آیات در تمام ذرات جهان قابل مشاهده است.
ز نور دیده بنگر هست در نیست
مگر این سر ترا اینجاخبر نیست
هوش مصنوعی: به نور چشمان خود نگاه کن، که در نیستی چیزی وجود دارد، فقط این سر توست که خبر ندارد و در اینجا نمی‌بیند.
ز نور دیده بنگر جسم و جانت
کز این هر دو شود کلّی عیانت
هوش مصنوعی: به نور چشمانت نگاه کن، که از جسم و روح تو، تصویر کلی را مشاهده می‌کند.
ز نور دیده بنگر کوه و دریا
حقیقت بحر جان در شور وغوغا
هوش مصنوعی: از نور چشمانت به کوه و دریا نگاه کن و حقیقت وجودی دریا را در شور و شوق زندگی درک کن.
ز نور دیده بنگر کوه اجسام
که داری این زمان آغاز و انجام
هوش مصنوعی: از نور چشمانت به کوه‌های اجسام نگاه کن؛ این لحظه که در آن هستی، آغاز و پایان خاصی دارد.
ز نور دیده بنگر چار عنصر
که این نور است مر اسرار عنصر
هوش مصنوعی: از نور چشمانت به چهار عنصر بنگر که این نور، رازهای عناصر را آشکار می‌کند.
ز نور دیده بنگر آتش و آب
ز خاک و باد این اسرار دریاب
هوش مصنوعی: به چشمانت نگاه کن و رازهای آتش و آب را از خاک و باد بفهم.
ز نور دیده گر واصل شوی تو
حقیقت زین بیان بیدل شوی تو
هوش مصنوعی: اگر به نور بینایی خود دست پیدا کنی، حقیقت را درک خواهی کرد و از این گفته‌ها بی‌خبر می‌شوی.
بنور دیده عاشق گرد اینجا
کز او یابی جمال فرد اینجا
هوش مصنوعی: با نگاهی به اطراف و با چشم دل به این مکان بیا، که در اینجا می‌توانی زیبایی خاصی را بیابی.
جمال بی نشان در دیده دیدم
حقیقت جان جان در دیده دیدم
هوش مصنوعی: زیبایی بی‌نشان را در چشمانم حس کردم و حقیقت وجودم را نیز در آنجا مشاهده نمودم.
جمال بی نشان در دیده دریاب
اگرچه این نهٔ تو دیده در خواب
هوش مصنوعی: اگرچه چهره زیبای واقعی را نمی‌بینی، اما آن را با چشم دل درک کن، حتی اگر این فقط خیالی از خواب تو باشد.
تو در خوابی کجا دریابی این راز
که در خوابت نباشد چشمها باز
هوش مصنوعی: تو در خواب هستی و نمی‌توانی این راز را درک کنی که اگر بیدار باشی، هیچ چیزی در خواب نیست و چشم‌هایت باز است.
تو درخوابی نیابی دیدهٔ خویش
که هستی بی خدا ای مرد درویش
هوش مصنوعی: وقتی در خواب هستی، نمی‌توانی خودت را ببینی. تو با خداوند نیستی، ای مرد زاهد.
تو در خوابی و چشمت رفته در خواب
کجا بینی تو خورشید جهانتاب
هوش مصنوعی: تو در حالت خواب هستی و چشمانت بسته‌اند، چگونه می‌توانی نور و روشنی خورشید درخشان را ببینی؟
تو درخوابی جمال جان ندیده
حقیقت آن مه تابان ندیده
هوش مصنوعی: تو در خواب به سر می‌بری و زیبایی‌های واقعی را نمی‌بینی؛ تو حتی حقیقت آن ماه درخشان را نیز درک نکرده‌ای.
تو در خوابی نخواهی گشت بیدار
که دریابی درون دیده دیدار
هوش مصنوعی: اگر در خواب به سر می‌بری، هرگز بیدار نخواهی شد تا آنچه درون چشمانت وجود دارد را درک کنی.
تو در غفلت فتاده مست خوابی
حقیقت نور دیده کی بیابی
هوش مصنوعی: تو در حالتی غافل و خواب آلود هستی و از حقیقت که مانند نوری است، دوری. آیا می‌توانی آن را پیدا کنی؟
تو در خوابی و چشم از خواب بردار
حقیقت دیده را دریاب بردار
هوش مصنوعی: در حال حاضر در خواب هستی و توجهی به واقعیت‌ها نداری، بیدار شو و حقیقت را درک کن.
جمال دیدهٔ جانت نظر کن
دلت از دیدهٔ جانت خبر کن
هوش مصنوعی: به زیبایی وجود خود توجه کن و احساسی که در درونت هست را بشناس.
جمال دیدهٔ جان بین تو روشن
حقیقت سیر کن در هفت گلشن
هوش مصنوعی: به زیبایی‌هایی که با چشم دل می‌توان دید توجه کن و در مسیر حقیقت، در تربیت و پرورش خود، به هفت باغ سرسبز و زیبا بپرداز.
جمال دیدهٔ جان مصطفی یافت
که اینجاگاه او دید خدا یافت
هوش مصنوعی: چهرهٔ زیبا و دلربای جان پیامبر، به گونه‌ای بود که او در این دنیا توانست حضور خدا را احساس کند و ببیند.
اگرچه نور دیده هست بر سر
ولی از دیدهٔ جانت تو بنگر
هوش مصنوعی: هرچند که چشمانت به زیبایی‌ها روشن است، اما باید با نگاه دل و جانت به حقیقت‌ها بنگری.
ز نور دیدهٔ جان یار دریاب
چو بیداری ترا آمد از این خواب
هوش مصنوعی: از روشنایی چشم جان یار بهره‌بر، زیرا وقتی بیداری به تو می‌آید، از این خواب برکنار شو.
جمال دیدهٔ جانت منوّر
بنور مصطفی پیداست بنگر
هوش مصنوعی: زیبایی چشمان روحی‌ات به روشنی نور پیامبر مصطفی مشخص است، به آن نگاه کن.
جمال دیدهٔ جان او عیان یافت
بچشم جان جمال حق از آن یافت
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهٔ جان او به وضوح درک شد، و چشم جان توانست زیبایی حقیقی را از آن بشناسد.
به چشم جان جمال جان جان دید
حقیقت از حقیقت او عیان دید
هوش مصنوعی: با چشم دل زیبایی روح را مشاهده کردم و حقیقت او را به وضوح دیدم.
بچشم جان تمامت یافت ذرّات
که چشم جان او بُد دیدهٔ ذات
هوش مصنوعی: تمام وجود تو در نگاهش خلاصه شده است، زیرا آن نگاه، حقیقت درونی او را نشان می‌دهد.
بچشم جان جمال بی نشان دید
حقیقت جملهٔ کون و مکان دید
هوش مصنوعی: با چشم دل، زیبایی‌های بی‌نشان را دیدم و در واقعیت، همه موجودات و جهان را درک کردم.
بچشم جان جمال دوست دریافت
چنان کاینجا عیان اوست دریافت
هوش مصنوعی: چشم جانم زیبایی دوست را چنان می‌بیند که گویی او در اینجا حضور دارد و کاملاً آشکار است.
جمال جان خبر دارد ز جُمله
که در روضه نظر دارد ز جُمله
هوش مصنوعی: زیبایی جان از تمام آنچه در گلزار دیده می‌شود، آگاه است.
نظر دارد کنون در جسم و جانها
یقین میداند او راز نهانها
هوش مصنوعی: اکنون نگاهی به اجساد و جان‌ها دارد و به خوبی می‌داند که رازهای پنهان چیست.
نظر دارد بدین گفتار عطّار
که او راکل همی بینم خبردار
هوش مصنوعی: عطار از این گفته‌اش به نظر می‌رسد که همه چیز را از او می‌بیند و می‌داند، و او در اینجا به بینش و آگاهی عمیق خود اشاره می‌کند.
بچشم جانِ خود چون ره نمودم
در اینجاگه جمال شه نمودم
هوش مصنوعی: چشمان جانم را به سمت این مکان هدایت کردم و در اینجا زیبایی پادشاهم را به نمایش گذاشتم.
بچشم جان خود اینجا یقین باز
نمودم او عیان انجام و آغاز
هوش مصنوعی: با چشم جانم در اینجا حقیقتی را واضح و آشکار دیدم که همیشه در حال ظهور و بروز است.
حقیقت هرکه چیزی از لقا یافت
حقیقت او زنور مصطفی یافت
هوش مصنوعی: هر کسی که چیزی از ملاقات با حقیقت به دست آورد، در واقع، پرتو وجود پیامبر را یافته است.
ز نور مصطفی گر راز یابی
دل وجانت در اینجا بازیابی
هوش مصنوعی: اگر از نور حضرت مصطفی (ص) الهام بگیری، می‌توانی تمام دل و جان خودت را در اینجا به دست بیاوری.
ز نور مصطفی بین هرچه باشد
که جز نورش دگر چیزی نباشد
هوش مصنوعی: از روشنایی و نور پیامبر، هرچه را که نگاه کنی، جز نور او چیزی دیگری وجود ندارد.
ز نور اوست اینجا جان در اعیان
که میبیند جمال دوست پنهان
هوش مصنوعی: این جا جان به وسیله نور اوست که در تمام موجودات حضور دارد و زیبایی دوست را که پنهان است، می‌بیند.
حقیقت مصطفی اندر دل ماست
یقین کاینجایگه او حاصل ماست
هوش مصنوعی: حقیقت وجود پیامبر اسلام در قلب‌های ماست و به طور قطع اینجا نقطه وصول و کمال ماست.
از او خواهیم وز وی راز بینیم
از او هم ذات او را باز بینیم
هوش مصنوعی: از او کمک می‌طلبیم و از او اسرار را درک می‌کنیم. همچنین، از خودش می‌توانیم جوهر وجودش را بشناسیم.
از او مقصودها حاصل شود هان
که از او یافتم این نصّ و برهان
هوش مصنوعی: از او مقاصد و هدف‌ها به دست می‌آید، آگاه باش که من این دلیل و شاهد را از او دریافت کردم.
دل عطّار از او آگاه آمد
که اینجاگاه دید شاه آمد
هوش مصنوعی: دل عطّار متوجه شد که در این مکان، شاهی در حال آمدن است.
دل عطّار از او اینجا خبر یافت
یقین مرنور پاکش در نظر یافت
هوش مصنوعی: دل عطّار به یقین از حضور او آگاه شد و نور پاک او را در نظر دید.
دل عطّار از او اسرار برگفت
حقیقت او حقیقت گفتگو گفت
هوش مصنوعی: دل عطّار از آن حقیقت سخن می‌گوید و رازهایی را فاش می‌کند که او خود درک کرده است. این حقیقت، خود به نوعی گفتگویی است که در وجود عطّار راه پیدا کرده است.
دل عطّار اینجاگاه جان کرد
دگر جانش در اینجا جان جان کرد
هوش مصنوعی: دل عطّار در این مکان از عشق شگفت‌انگیز جان گرفت و او بار دیگر جانش را در اینجا با کمال عشق زنده کرد.
دل عطّار از او گفتست اسرار
حقیقت اوست از سرّم خبردار
هوش مصنوعی: دل عطّار از وجود او اسرار حقیقت را بیان کرده است و از درون من خبر دارد.
دل عطّار در دریای خون است
در این دریا یقین او رهنمون است
هوش مصنوعی: دل عطّار در بحر عاطفه و اندوه غوطه‌ور است و در این عمق بی‌نهایت، یقیناً او راهنمایی پیدا کرده است.
دل عطّار از این دریای جانان
بسی جوهر فشاند اینجاگه اعیان
هوش مصنوعی: دل عطّار از محبت و عشق جانان، گنجینه‌ای از احساسات و معانی عمیق را به وجود آورده که در این مکان به وضوح قابل مشاهده است.
دل عطّار زیندم واصل آمد
که مقصود از محمّد حاصل آمد
هوش مصنوعی: دل عطّار در عشق و محبت به محمد(ص) به اوج خود رسید و به این نتیجه رسید که هدف نهایی، رسیدن به اوست.
دل عطّار مقصودش همین بود
که احمد در درونش پیش بین بود
هوش مصنوعی: دل عطّار هدفش همین بود که در درونش احمد را می‌دید و از او آگاهی داشت.
دل عطّار ایندم پیش بین است
که نور مصطفایش پیش بین است
هوش مصنوعی: دل عطّار در حال حاضر به نور وجود پیامبر (مصطفی) می‌نگرد و این نور را می‌تواند ببیند.
دل عطّار از او افشاند جوهر
حقیقت اندر این دریای اخضر
هوش مصنوعی: دل عطّار از او گوهر حقیقت را در این دریای سبز پخش کرده است.
دل عطّار در سرّ جواهر
محمّد بود اندر جمله ناظر
هوش مصنوعی: دل عطّار به جواهرات معنوی و اسرار وجود پیامبر محمد اشاره دارد و دیده‌اش همه‌چیز را در این نور نظاره می‌کند.
محمّد در دل عطّار جانست
از آن عطّار اسرار نهانست
هوش مصنوعی: محمد در دل عطّار وجود دارد، زیرا عطّار حامل اسرار درونی و پنهان است.
محمّد در دل عطّار بود است
که درجانش جمال جان نمود است
هوش مصنوعی: محمد در دل عطّار وجود دارد و زیبایی جان او در جانش نمایان شده است.
دل عطّار در بود محمد(ص)
یقین اسرار منصور و مؤیّد
هوش مصنوعی: دل عطّار به وجود محمد (ص) یقین دارد که در آن اسرار منصور و مؤید نهفته است.
بنور اوشدم واصل بعالم
که گفتم در عیان سرّ دمادم
هوش مصنوعی: من با نور او آشنا شدم و به دنیایی رسیدم که در آن هر لحظه رازها برایم روشن است.
بنور او نمودم بر سرم تاج
بنور او بَرِ من زد چو حلّاج
هوش مصنوعی: با روشنایی او، بر سرم تاجی نهادم و نور او همچون حلّاجی بر من تابید.
دم حلاّج او بخشید آخر
مر اسرار جانان کرد ظاهر
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که حلاّج به اوج خود رسید، رازهای دوست را آشکار کرد.
دم حلاّج اینجاگه عیان شد
جمال یار آنگه کل عیان شد
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که حلاج جلوه‌گری کرد، زیبایی معشوق برای همگان نمایان شد و همه چیز به وضوح دیده شد.
محمّد رخ نمودم آخر کار
نمودم اندر اینجا سرّ اسرار
هوش مصنوعی: در پایان کار، من محمد را نشان دادم و در اینجا رازهای عمیق را آشکار کردم.
حقیقت هر که از احمد لقا دید
درون جان و دل کلّی صفا دید
هوش مصنوعی: هر کسی که به دیدار احمد (پیامبر اسلام) نایل شود، در عمق وجودش احساس آرامش و پاکی کامل را تجربه می‌کند.
ز صورت سوی معنی راه برد او
ز معنی ره بسوی شاه برد او
هوش مصنوعی: او از ظاهر به عمق و معنی می‌رود و از درک معنا به سوی حقیقت و مقام بلند هدایت می‌شود.
حقیقت عقل کل اینجاست در تو
ببین کاینجایگه پیداست در تو
هوش مصنوعی: حقیقت و درک کامل در درون تو وجود دارد، پس آن را در خودت جستجو کن که نشان آن در وجود توست.
بنور عقل کل کآن مصطفایست
تمامت سالکان را رهنمایست
هوش مصنوعی: دفتر عقل و دانش، همانند نوری است که راهنمای تمام سالکان و جویندگان حقیقت است. این نور به وسیله شخصی الهی و برتر و معصوم هدایت می‌شود.
بیابی وصل از احمد حقیقت
قدم را راست دار اندر شریعت
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت اتصال بخلقی محمد (ص) برسیدی، باید قدم‌های خود را در راستای شریعت و مسیر درست قرار دهی.
قدم را راست دار و راستی کن
ز احمد روز و شب درخواستی کن
هوش مصنوعی: قدم‌هایت را محکم و درست بردار و در زندگی راستگو باش؛ از احمد (پیامبر) به‌طور دائمی درخواست و تمنا کن.
بخواه از مصطفی راز دل خود
کز او یابی حقیقت حاصل خود
هوش مصنوعی: از پیامبر خواسته‌ای راز درونت را بپرس، زیرا از او می‌توانی به حقیقت واقعیات زندگی‌ات پی ببری.
دل وجان هر دو زو حاصل شود کل
مراد جمله زو حاصل بود کل
هوش مصنوعی: دل و جان هر دو از او به دست می‌آید و تمام خواسته‌ها از او به دست می‌آید.
مراد آنست سالک را در این راه
که ناگاهی رسد در حضرت شاه
هوش مصنوعی: هدف این است که مسافر در این مسیر، ناگهان به درگاه ارباب نائل شود.
مراد آنست سالک را در این سر
که حق یابد درون خویش ظاهر
هوش مصنوعی: هدف این است که شخصی که در مسیر سیر و سلوک قرار دارد، در درون خودش حقیقتی را بیابد که از آن آگاه شود.
مراد آنست سالک را در این دید
که تا کلّی یکی گردد ز توحید
هوش مصنوعی: مقصود این است که رهرو در این مسیر باید به درک و بینشی برسد که در نهایت به یکی شدن و وحدت در مفهوم توحید نائل گردد.
مراد آنست سالک را دل و جان
که اینجا کل ببیند روی جانان
هوش مصنوعی: هدف آن است که سالک، دل و جانش را پر کند و در اینجا به مشاهده جمال محبوب نائل آید.
مراد آنست سالک آخر کار
شود در جزو و کل او جملگی یار
هوش مصنوعی: هدف آن است که مسافر در پایان مسیر خود به وحدت برسد و در این جمع، همه یاران او باشند.
مراد عاشق از معشوق اینست
که آخر دید کلّی در یقین است
هوش مصنوعی: عاشق از معشوقش می‌خواهد که در نهایت، درک کامل و یقین به وجود او را تجربه کند.
مراد عاشق اینجا حاصل آن شد
که چون صورت ز جان اینجا نهان شد
هوش مصنوعی: عاشق در اینجا به هدفش رسید، زیرا وقتی که شکل ظاهری از جان و روح جدا و پنهان شد، حقیقتی جدید نمایان گردید.
بوصل دوست اینجاگه رسد باز
در اینجاگه ابی صورت شود باز
هوش مصنوعی: اگر به وصال دوست برسی، دوباره در اینجا همه‌چیز زیبا و باشکوه خواهد شد.
ایا سالک طلبکاری تو در جان
شده در راهی و طالب شده آن
هوش مصنوعی: آیا تو هیچگاه در پی یافتن حقیقت نبوده‌ای و خود را در مسیر جستجو قرار نداده‌ای؟
نظر را باز کن بیچاره اینجا
که کردستی تو راه عشق تنها
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و ببین که چگونه در اینجا، فقط تو بودی که او را به راه عشق آوردی و او را به درد و رنج انداختی.
نظر را باز کن در منزل تن
که خواهد شد ره تاریک روشن
هوش مصنوعی: چشمانت را باز کن و به وجود خودت نگاهی بینداز، زیرا با این کار می‌توانی راه‌های تاریک زندگی را روشن و آشکار کنی.
نظر را باز کن آغاز و انجام
که خواهی یافت وصل کل سرانجام
هوش مصنوعی: چشمانت را به حقیقت بگشا و به آغاز و پایان امور توجه کن، چون در آن صورت متوجه خواهی شد که وصلی در انتهای همه‌چیز وجود دارد.
سرانجام تودلدار است دریاب
بهر نوعی ز من مَردَم خبر یاب
هوش مصنوعی: در نهایت، به محبوبم فکر کن و تلاش کن به هر طریقی که شده از من خبر بگیری.
خبر یاب ای دل و جان ز آشنائی
تو در اعیان یکی و با خدائی
هوش مصنوعی: ای دل و جان، خبر بگیر که آشنایی تو در بین موجودات همانند و همواره در نزد خداوند است.
در این عین خدائی باز مانده
در این اسرار صاحب راز مانده
هوش مصنوعی: در این وجود الهی، هنوز هم حقیقتی از رازها باقی مانده و کسی که صاحب این رازهاست، همچنان در این اسرار حضور دارد.
تو در عین خدائی میندانی
که بیشک از خدا هردو جهانی
هوش مصنوعی: تو در مقام خدایی، خودت را نادیده می‌گیری، در حالی که به‌روشنی می‌دانم که تو از خداوند، صاحب هر دو جهان هستی.
توئی ذات و خبر از خود نداری
که در دیدار جانان جمله یاری
هوش مصنوعی: تو خود هستی و از وجود خویش آگاهی نداری، زیرا در ملاقات معشوق، همه چیز به کمک تو آمده است.
توئی ذات وخبر از خویشتن یاب
خدا را در حقیقت خویشتن یاب
هوش مصنوعی: تو خود را بشناس و به حقیقت وجودی‌ات پی ببر که در درونت خدا را یافته‌ای.
منزّه دان تو او را از طبیعت
که بنمایدترا کل دید دیدت
هوش مصنوعی: او را از دنیای مادی و طبیعت جدا بدان، زیرا آنچه به تو نشان می‌دهد فقط بخشی از دیدگاه توست.
تو جزوی در تو کل موجود پیداست
تو هستی بنده و معبود پیداست
هوش مصنوعی: در تو، همه چیز به وضوح نمایان است؛ تو خود را فقط یک بنده می‌دانی، ولی در حقیقت، مقام معبود نیز در تو آشکار است.
درونت گرخبر دارد از آن دید
یکی بین هر دوعالم راز توحید
هوش مصنوعی: اگر درونت از حقیقت وجود مطلع باشد، می‌توانی در هر دو جهان نشانه‌های وحدت را ببینی.
یکی بین هر دو عالم در درونت
حقیقت شاه هر دو رهنمونت
هوش مصنوعی: در درون تو حقیقتی وجود دارد که می‌تواند تو را در زندگی راهنمایی کند و به تو کمک کند تا دنیای مادی و معنوی را بهتر بشناسی. این حقیقت گویی شاهی است که در هر دو جهان تو را هدایت می‌کند.
یکی بین هر دو عالم را تو در دل
اگر بینی یکی هستی تو واصل
هوش مصنوعی: اگر در دل خود کسی را که در بین دو جهان وجود دارد ببینی، به این معناست که تو هم یکی هستی و به حقیقت رسیده‌ای.
یکی بین هر دو عالم را تو در جان
درون جان چو اعیانست جانان
هوش مصنوعی: در میان دو دنیای مادی و معنوی، تو مثل جواهر در دل جان، وجودی خاص و ارزشمند هستی.
یکی بین هر دو عالم تا بدانی
چرا مرکب بهر جاگه دوانی
هوش مصنوعی: در میان دو جهان، یک حقیقت وجود دارد که به تو می‌آموزد چرا باید در هر مکان و زمان حرکت کنی.
یکی بین هر دو عالم واصلانه
حقیقت هم توئی کل جاودانه
هوش مصنوعی: در میان دو جهان، حقیقتی وجود دارد که تو همان هستی و جاودانه‌ای در همه جا.
یکی بین و دوئی از خود بیفکن
خدا را یاب خود بی ما و بی من
هوش مصنوعی: یکی را تماشا کن و از دوگانگی خود دور شو، آنجا که خدا را پیدا کنی، خود را بدون ما و بدون من یابی.
یکی بین و دوئی بردار از پیش
حجاب این دوئی انداز از خویش
هوش مصنوعی: به یک چیز نگاه کن و از دوگانگی فاصله بگیر، پرده‌ای که بر سر این دوگانگی است را از خود دور کن.
یکی بین و دوئی اینجا رها کن
عیان مر جسم وجان کلّی خدا کن
هوش مصنوعی: در اینجا به یکپارچگی و وحدت توجه کن و از دوگانگی رها شو. حقیقت جسم و روح را در کل وجود خدا ببین.